نیازهای کودکان گوناگون و متعدد است و مهمترین نیازمندی او، احتیاج به مهر و محبت است. اما کودک به نیازهای اساسی دیگری نیز محتاج است که در ادامه بحث، به اختصار به آنها می پردازیم.
نیاز به معاشر همسان:
کودک در خانواده نیازمند به فردی است که مثل او رفتار کند و چون او بیندیشد و مانند او خواسته و نیاز داشته باشد. بدین نظر وجود لااقل دو فرزند در خانه از ضروریات است. تجربه نشان داده است که کودکان واحد در خانواده ها اغلب متعادل و به هنجار نیستند، خودمدار و خودخواه و از نظر تربیت فردی خاص بار می آیند. درمان ناهنجاری شان امکان پذیر نیست جز در سایه تولد فرزند دیگر. در غیر این صورت وظیفه والدین دشوارتر و رسیدگی به کودک بیشتر لازم می شود. در چنین مورد والدین باید بکوشند که بخش بیشتری از اوقات خود را صرف او کنند- با او به زبان خود حرف بزنند، داستان بگویند، بخندند، بازی کنند. می دانیم این کار تا حدود زیادی دشوار است. در صورتی که اگر کودک همسانی در کنارش باشد به سادگی می توان رفع مشکل کرد. از سوی دیگر والدین واقع بین هستند در حالی که کودک اغلب متکی به خیالات و رویاهاست. در عالم خیال گاهی خود را در آسمان می بیند، زمانی خود را هم پرواز با پرندگان احساس می کند، بعضی اوقات چون اسب می شود، زمانی چون گنجشگ و ادای آن را در می آورد. طبعا والدین با واقع بینی که دارند نمی توانند خود را همسان او ببینند و با او آنچنان رفتار کنند که ارضایش کند. در عین حال ضروری است که گاهی آنها کودک شوند ولی نه کودکی خیالباف، بلکه کودکی که به جنبه های خیالبافی او آگاه است. در ضمن همسانی با او سعی کنند اندیشه های سازنده را در ذهنش وارد نمایند، او را به پرس و جو و کنجکاوی و کشف وا دارند.
نیاز به کودک به بازی:
بازی از ضروریات زندگی و رشد اوست، و در سایه آن طفل به اخلاقیات اجتماع، آداب معاشرت، قوانین و مقررات اجتماعی، سنت ها و رسوم آشنا می شود. کودک از بازی درس زندگی می آموزد از آن بابت که درمی یابد زندگی همیشه موفقیت و پیروزی نیست بلکه گاهی هم شکست است پس باید آماده پذیرش آن شد. در تربیت اسلامی توصیه شده است که والدین لحظاتی از شبانه روز را به کودک خود سرگرم شوند و با او بازی کنند. به زبان او و رفتار او کار کنند و هم سطح فکری او، از خود عمل بروز دهند. پیامبر اسلام خود این نکته را درباره فرزندان دخترش و حسن و حسین رعایت می کرد. گاهی خود را چون شتری در اختیار آنان قرار می داد و آنها را بر دوش خود سوار می کرد و با دو دست و دو زانوی پا راه می رفت. بازی با همه مزایای که دارد و با همه توصیه هائی که درباره آن شده است نباید تمام اوقات کودک را اشغال کند و برجسم و جان او غالب شود زیرا در آن صورت طفل بدان خو می گیرد و از کارهای اساسی تر و ضروری تر باز می ماند. بازی باید سازنده و از انواعی باشد که روح و فکر او را تقویت، دست ها، چشم ها، و دیگر اعضا را مهارت بخشد، به طفل راه و رسم زندگی بیاموزد، اخلاق و آداب یاد دهند، انضباط بیازمود، راه روابط با افراد را براساس معیارهای ارزنده یاد دهد، طریق دفاع، راه مبارزه با خصم را بیاموزد و.... بر این اساس هر بازی باید توأم با اهداف و همراه با فنونی به کودک آموخته شود و از آنچه بی فایده و یا موجب انحرافاتی است جلوگیری بعمل آید.
نیاز به تنهائی و خلوت:
طفل نیازمند به داشتن محل مخصوصی در خانه است که در آن بتواند تنها باشد، اسباب بازی هایش را ردیف کند، آنجا را بیاراید، زینت دهد، و در موارد لازم در آنجا با خود خلوت کند. گاهی کودکان چون بزرگسالان بی حساب احساس دلتنگی و کدورت می کنند، غمگین و متأثر می شوند و نیاز به جای خلوتی دارند که در آن تنها گریه کنند و آرام گیرند. شک نیست که اگر این امر به صورت عادتی در آید، کاری خطرناک و زیانبخش خواهد بود و در چنان صورتی راجع به منشاء آن باید بررسی و رسیدگی بعمل آید. اختصاص دادن یک اطاق به کودک برای آنها که امکانات و توانائی هائی دارند کار مفید و ارزنده ای است. منظور اطاقی است که طفل در آن مطالعه کند، بخوابد، بازی کند و در مواقع ضرورت با خود تنها باشد. البته این سخن بدان معنی نیست که او را در اطاق کاملا تنها بگذاریم، بلکه ضروری است در بسیاری از موارد او را زیر نظر داشته باشیم. کار والدین در برابر کودک تا حدودی شباهت به کار خدا دارد از آن بابت که خداوند بنده اش را نه آنچنان یله و رها می کند که او به خود واگذار شود و نه آنچنان در بند و کنترل سخت می گذارد که اصولا قادر به حرکتی نباشد، بلکه امری در بین این دو است. منظور این است که والدین نباید کودک را در اطاق مخصوصش تنهای تنها بگذارند- وضع باید به گونه ای باشد که پدر و مادر هرگاه که خواستند بتوانند سر زده بر اطاقش وارد شوند و یا وضع اطاق طفل به گونه ای باشد که در معرض دید والدین و تحت اشرف شان باشد. رعایت این نکته ای را که گفتیم آثار قابل توجهی در تربیت خواهد داشت. چه بسیار از کجرویها، و انحرافات حتی در زمینه جنسی که با این طریق تحت کنترل در می آید، و ما می دانیم خودداری از انجام یک کجروی اگر به صورت عادت در آید خود بخود ترک خواهد شد.
نیاز به استقلال:
کودک از حدود 15 ماهگی می خواهد مستقل باشد، خودش غذا بخورد، خودش قاشق را در استکان بگذارد و خود لیوان کوچک آب را در دست گیرد و بنوشد این کار نشانه رشد فکری اوست و گواه این است که او می کوشد روی پای خود بیایستد و به خود متکی باشد. رعایت استقلال او بلااشکال است مادام که از این راه زیانی متوجه او نشود. در عین دادن حق استقلال به کودک سعی داریم او را به خود وانگذاریم- به گونه ای نشود که خود را آزاد مطلق بنیدیشد و فکر کند هر چه خواست باید و می تواند انجام دهد. برای زندگی آرام در یک جامعه ضروری است فرد در عین اینکه متبوع خوبی است تابع خوبی هم باشد، در موردی که لازم است آمر خوب و در مورد دیگر مأمور و فرمانبر خوب باشد. از سوی دیگر در دادن استقلال باید این نکته رعایت شود که این آزادی طلبی موجب زیانی برای غیر نباشد، لطمه و ضرری بر دیگران وارد نیاورد. در صورت زیان شک نیست که باید از این جنبه او جلو گیری بعمل آید. از سوی سوم باید متوجه بود که این استقلال موجب طغیان و عصیان نگردد، زمینه را برای استثمار دیگران و اسیر پنداشتن غیر فراهم نسازد. چه خوبست رعایت آن استقالی که در مرز مقررات و قوانین باشد، نه ضرری بزند و نه زیانی ببیند.
نیاز به خودنمائی:
طفل می خواهد چون بزرگسالان در محافل و در نزد حضار خودی نشان دهد و لیاقت ها و شکفتگی های خود را عرضه کند. بسیاری از سروصداها، دادو فریادها و حتی لوس بازی ها و ننری های کودک مربوط به خودنمائی او است، و اغلب از آنجا سرچشمه می گیرد که کودک حس می کند وجودش ناشناخته مانده و پذیرفته شده نیست. والدین می بایست در هر جلسه ای و جمعیتی او را به حساب آورند و به بازیش گیرند و این نیاز او را ضمن ارضاء تعدیل نمایند. خودنمائی تا حدودی که موجب بروز شخصیت شود، او را آنچنان که هست معرفی کند خوبست ولی وقتی از اندازه گذشت به صورت یک عیب اخلاقی در می آید و باید از آن جلوگیری به عمل آید. نکته دیگر اینکه نمودن خود باید در حدود آنچه که هست باشد، کودک خود را آنچنان که هست نشان دهد- هرگز درباره خود به لاف و گزاف متوسل نگردد و راجع به خویش غلو نکند. مسأله سوم اینکه خودنمائیش موجب تحقیر دیگران و خرد کردن شخصیت غیر نگردد و برای بالا بردن خود، دیگران را خرد و کوچک نکند و موقعیت دیگران را نادیده نگیرد. بعبارت دیگر بعد تواضع اسلامی او یعنی به حساب آوردن ارزش و موقعیت دیگران، مورد نظر باشد. نکته چهارم اینکه خودنمائی به صورت عادت در نیاید و در برابر خوشمزگی ها همه گاه تحسین و ترغیب نباشد زیرا در چنان صورتی او در این دور غلط سردرگم شده و می خواهد در جامعه نیز چنان باشد و چون جامعه متعهد نیست که او و اطوارش را رسما بپذیرد و او را در برابر آن تحسین کند بدان بدبین می شوند. در جمع قضیه و به طور خلاصه پذیرش حالت خودنمائی کودک که از ابعاد رشد اوست تا حدود کمی قابل قبول است- باید مراقب بود که به حد افراط کشانده نشود.
نیاز به تمامیت شخصیت:
در مجامع ما کودک به حساب نمی آید. با او اغلب چون وجودی زائد و اضافی رفتار می شود. در اتوبوس صندلی مستقل ندارد و مجبور است در آغوش این و آن باشد. در سر میز غذا در مهمانی ها بشقاب و ظرف جداگانه ندارد و مجبور است چون طفیلی در بشقاب پدر یا مادر دست دراز کند. این بی توجهی ها را کودک حس می کند و از آن ناراحت است. در یک مجلس مهمانی که هرکس برای خود غذائی می کشد او با چشمان مضطرب به این و آن نگاه می کند که آیا او را هم کسی به حساب خواهد آورد یا نه. شک نیست که والدین او را چون بزرگسالی باید به حساب آورند و جوانب احترام و رعایت احوال او را نیز مورد نظر داشته باشند. بررسی های علمی نشان می دهد که تهیه یک صندلی مستقل برای کودک در سفر و در اتومبیل اگر چه هزینه ای را برایشان در بر دارد ولی بازده اخلاقی و شخصیتی آن به مراتب بیشتر از هزینه صرف شده است. یا در سر میز غذا اگر صندلی بلندتری برای طفل تهیه کنیم که او همچون دیگران با گردنی افراشته و حالتی مسلط بر میز و محتوای آن قرار گیرد ضرر نکرده ایم. طفل در سایه اینگونه رفتار، خود را شخصی و وجودی مستقل خواهد پنداشت نه یک موجود طفیلی. و نیز در حین اجرای اصول انضباطی می توان به شخصیت او تکیه کرد و از آن طریق او را ساخت.
نیاز به مدافع:
در نخستین سرخوردگی که برای طفل در مواجهه با مشکلات و مسائل اجتماعی پیش می آید او به ضعف خود پی می برد. به کوچه می رود و طفلی قوی تر، اسباب بازی او را می رباید و او با چشمان گریان به پدر و مادر مراجعه می کند. در مدرسه مظلوم واقع می شود و از ناظم کتک می خورد و شکوه اش را به نزد مادر می آورد. اگر والدین به شکایت او رسیدگی نکنند و یا لااقل در دفاع از او به وی دلگرمی ندهند، حالت یأس و نومیدی و بدبینی نسبت به همه کس و همه چیز در او پیدا می شود. گاهی ممکن است عقده ای در او ایجاد شود که در آینده به صلاح او و اجتماعش نباشد. والدین در برابر طفل باید داور مقتدری باشند، به سخنانش گوش فرا دهند و او را به دفاع و حمایت خود دلگرم سازند. شک نیست که در این راه نباید طریق افراط پیموده شود. وضع به گونه ای نباشد که هر وقت تصادمی و برخوردی برایش پیش آمد به والدین متوسل شود. لازم است که در کشاکش زندگی و در تصادمها گاهی او راه مبارزه و دفاع از خود را بیاموزد و تا حدود امکان خود را از خطرات و مهالک حفط کند- ولی در موارد سخت و دشوار دست به دامان والدین شود. در رسیدگی به شکایات و دفاع از کودک والدین باید راه حق دوستی و اجرای عدالت را به کودک بیاموزند- جانب حق را بگیرند نه جانب او را - طرفدار عدل باشند نه طرفدار فرزند. در غیر این صورت ضمن ارتکاب خلاف، این رفتار بد آموزی خطرناکی هم برای کودک خواهد بود.
نیاز به آموزش آداب زندگی:
کودک بدون آگاهی و با چشمان و گوش های بسته و پاک بدنیا می آید. ضروری است مسائل زندگی و آداب آن را بدو بیاموزیم. او نیازمند است نقش مذکر و مونث را در خانواده یاد بگیرد، آداب و شوونی که برای هریک از دو جنس وجود دارد از لباس و آرایش و.. بداند. طرز معاشرت و رفتار را با پدر و مادر، برادر و خواهر، بستگان و دوستان، معلم و عابر، راننده و پلیس بلد باشد و این از مسائلی است که والدین تدریجا باید به او بیاموزند و راه و رسم آن را بدو یاد دهند. از دیگر مسائل در این زمینه آداب غذا خوردن، آداب سخن گفتن، طرز شرکت در مجامع، نحوه بحث و مناظره، کیفیت استدلال، نحوه مذاکره با بزرگان و با کوچکترها است که والدین باید بدو بیاموزند. راه آموزش این مسائل ممکن است به صورت لفظی و کلامی و یا عملی باشد. شک نیست که هردو صورت آن مفید است ولی ده کتاب سخن به اندازه مقداره ولو اندکی عمل و رفتار نمی ارزد. به عبارت دیگر فرد در سایه عمل بهتر و بیشتر از سخن گفتن می آموزد.
نیاز تعلق به گروه:
شک نیست که طفل قبل از هر چیز از لحاظ خونی متعلق به گروه خانواده خویش است و در مرحله بعد متعلق به گروه وسیع بستگان و خویشان یک فامیل و بعد اجتماع و جامعه انسانی. اما بهترین نوع تعلق، تعلق روحی و روانی برای کودک است. بهتر است پدر به همراه خود، کودک را به مجامع مذهبی ببرد و طفل را با آن گروه که در عین جدائی از روابط خونی عالی ترین روابط را دارا هستند آشنا کند و بعدها در سایه تذکرات و آگاهی هائی که به او می دهد وی را با دنیای بیرون مذهب مورد اعتقاد خویش و به تدیچ با جهان انسانی آشنا نماید. در طرز فکر تربیت اسلامی، انسان متعلق به گروه بسیار وسیعی تحت عنوان بشریت است. با همه انسان ها رابطه خوبی و پیوند مشترک دارد. همه از آدمند و آدم از خاک. بر این اساس چنین طرز فکری در تعلقات باید به کودک منتقل گردد. طفل در ابتدای زندگی کاملا و صد درصد درون گروهی فکر می کند. همه فضایل و مزایا را در انحصار خانواده می داند، همه چیز را برای خانواده خود می طلبد. این پدر و مادرند که باید زمینه محبت و انسان دوستی را در سطحی وسیعتر در دل او ایجاد کنند و دیدی فراخ و همه سونگر بدو دهند. شک نیست که کودک افراد همکیش را باید برادر و دیگران را همنوع خود بداند. با برادران با مهر و عنایت بیشتر و با دیگران با محبت رفتار نماید. در همه حال از ظلم و حق کشی نسبت به آنها بپرهیزد.
نیاز به مسافرت:
کودک نیازمند است که با پدیده های محیط خارج غیر از خانه و شهر خود آشنا باشد. مردم و اجتماعات گوناگون، طرز کار آن ها، آداب و رسوم آن ها، پدیدهائی که در شهرها و کشورها و مناطق دیگر است را ببیند. این دیدار و بررسی دید او را نسبت به جهان وسعت می دهد و او را با دنیای وسیعتری آشنا می کند، اطلاعات او زیاد می شود، رفع تعصب می گردد، با زندگی اقوام گوناگون آشنا می شود و راه و روش او قابل انعطاف تر می گردد. تعطیلات سالانه و هفتگی فرصت مناسب برای مسافرت هاست، که در سایه آن ضمن تمدید اعصاب برای والدین، تجاربی برای طفل حاصل می شود. در عین حال فراموش نکنیم که سفر ممکن است بدآموزی هائی هم داشته باشد و کودک جنبه های منفی از فرهنگی را کسب کند که برای او زیان بخش باشد. این دیگر با والدین است که کودک را به کجا می برد و چه می آموزد. از دیگر نیازها، نیاز به داشتن نظم، هدف، استقلال اقتصادی، تبعیت انضباطی، پرهیز از خطر و الم و..... است.