رابطه فقه و دین

English 2145 Views |

فقه علم شریعت است و مى توان آن را امتداد شریعت دانست که در اندیشه فقها نمایان شده و حریم معرفتى آن محدود به حریم شریعت است. از این روى چارچوب معرفتى فقه اقتضا مى کند که فقط به شریعت وفادار باشد و وظیفه اى در برابر دو رکن دیگر دین: عقاید و اخلاق، نداشته باشد. اما مى دانیم که ارکان سه گانه دین، بر روى هم یک حقیقت به هم پیوسته را تشکیل مى دهند. ارتباط و انسجام سه نظام: اعتقادى، اخلاقى تربیتى و تشریعى دین ارتباطى منظم و سیستماتیک است و با اخلال در هر کدام از آنها، در تمامیت و کمال دین رخنه عظیم به وجود مى آید. با توجه به این پیوستگى درونى دین، معارف دینى نیز وقتى مى توانند حیات فکرى یک جامعه دینى را تداوم بخشند که از چنان ارتباط و پیوستگى برخوردار باشند. برخلاف شاخه شاخه شدن معارف دینى و پراکندگى آراى ارباب معارف، وحدت در هدف، هماهنگى نظامواره اى را بین بخشهاى معارف دینى مى طلبد. زیرا معتقدیم که جامعه بشرى همواره نیازمند به دین است، آن هم در تمام ابعاد آن و هدف معارف دینى هم، ارائه عالمانه و مستدل دین است به انسانها.

مى دانیم که هیچ معرفتى از معارف دینى به تنهایى نمى تواند شناساننده تمام دین باشد، پس ناچار از یک تقسیم کار منطقى هستیم، تا بر اساس آن، هر معرفتى عهده دار شناخت و ارائه یک بخش از دین باشد. مسلما مجموعه معارف دینى وقتى به هدف خود نائل خواهد آمد که هر معرفتى وظیفه خود را به خوبى انجام دهد. اگر در میان معارف دینى، دست آوردهاى هر معرفتى با دست آوردهاى معارف دیگر ناهماهنگى و ناسازگارى داشته باشد، اداره حیات فکرى جامعه انسانى بر اساس تعالیم دینى، میسر نخواهد شد و کل اندیشه دینى از کارآیى لازم خواهد افتاد. اصولا در باب معارف دینى، نمى توان گفت که هر علمى بر اساس مبادى و مقدمات روشن شناختى خود، به استنتاج مى پردازد و وظیفه آن فقط این است که محصول خود را به جامعه فکرى عرضه بدارد و کارى نداشته باشد که این محصول با داده هاى دیگر علوم تعارضى دارد یا ندارد. این سخن اگرچه نسبت به علوم و معارف غیردینى سخنى بى جا نیست، اما نسبت به علوم و معارف دینى هرگز نمى توان آن را پذیرفت، زیرا معارف دینى با معارف غیردینى در یک نقطه کاملا با هم متفاوتند و آن نقطه این است که معارف دینى، اگر چه محصول عقل بشرند، منتهى نسبت به اصول و اهداف دین ملتزم و متعهدند. دین فلسفه وجودى آنهاست و هویت آنها به این است که به اهداف دین تعهد داشته باشند. اما معارف غیردینى، چنین پایبندى را ندارند. بنابراین، ویژگى مشترک همه معارف دینى این است که پایبند به اصول و اهداف دین باشند، از این روى نمى توانند متاعى را تولید کنند که در بازار معرفت با اصول و اهداف عالیه دین تعارض داشته باشد.

در این میان، فقه نیز اگر چه آینه تمام نماى دین نیست و فقط چهره شریعت را مى نمایاند، اما در برابر تمام دین مسئول است و نمى تواند رایى صادر کند که با یکى از اهداف و تعالیم دینى ناسازگار باشد. مثلا اگر فقیهى با مراعات تمام مراحل و مقدماتى که در استنباط حکم دخیل است، حکمى را در باب موضوعى به دست آورد و آن حکم مثلا با استقرار قسط و عدالت اجتماعى، که از مقاصد عالیه دین است، تعارض داشته باشد، نباید به درستى و دقتى که در مقدمات استنباط به کار رفته است، اکتفا کرد و به مشروعیت آن حکم نظر داد. هماهنگى با اهداف و مقاصد دین، خود مى بایست به مثابه اصلى از اصول روش شناختى فقه در جریان استنباط حکم شرعى دخالت داده شود. معرفت دینى و جامعه دینى معارف دینى در کلیت خود باید هماهنگ با نیازهاى فکرى جامعه باشند. روشن است که جامعه انسانى در مراحل تحول و تطور خود، حالات مختلف و نیازهاى گوناگونى دارد. مسائل و مشکلاتى که در هر مرحله ذهن دینداران را به خود مشغول مى کند، با مسائل و مشکلات مرحله دیگر تفاوت دارد. لذا ترکیب معارف دینى باید تحرک و سیلان لازم را داشته باشد، تا بتواند متناسب با نیازهاى فکرى هر مرحله اى، اولویتهاى خود را تغییر دهد. به عبارت دیگر معیار اولویت در میان معارف دینى، مقدار نیازى است که جامعه به هر یک از آن معارف دارد. به عنوان نمونه، جامعه دینى خودمان را تا پیش از یکى دو قرن اخیر، در نظر بگیرید: جامعه اى است که افراد آن اعتقاد جازم به دین دارند و آتش هیچ شبهه اى در خرمن عقاید آنها نیفتاده است، با پذیرفتن عقاید و موروثى همگان در آرامش روحى به سر مى برند، طرح هیچ مساله اى درباره اصول این عقاید، آرامش هیچ ذهنى را برهم نمى زند. فقط دو چیز ممکن است در دیندارى آنان خلل افکند:
1. جهل و بى سوادى.
2. رخوت و راحت طلبى و هوسها و فرو رفتن در امور زندگانى.
در برابر این اکثریت، گروهى اندک از افراد باسواد و روشنفکر وجود داشتند که در دید شبهات کلامى و سؤالات اساسى درباره اصل دین و عقاید دینى قرار مى گرفتند.

در این چنین جامعه اى، نقش فقه برجسته تر از سایر معارف دینى است، زیرا جامعه دینى در درجه اول نیازمند بیان احکام شریعت است، تا مکلفان به تکلیف خود آگاه شوند. و در درجه بعد نیازمند وعظ و تذکر و انذار است نسبت به پیامدهاى بد ترک واجبات و ارتکات محرمات. چون در چنین جامعه اى طرح شبهات پیرامون باورهاى دینى، منحصر است به همان شبهات شناخته شده اى که در متون کلامى و فلسفى ما، وجود دارند و معارف عقلى به خوبى از عهده پاسخ گویى و رفع آنها برآمده است، لذا این معارف از اهمیت کمترى برخوردارند. با توجه به همین کارکرد اجتماعى معارف است که مى بینیم در تاریخ اندیشه دینى ما، فقه، به عنوان دانش مسلط و چهره غالب معارف دینى مطرح است. اما همان جامعه، در مرحله اى دیگر از مراحل تطور خود، نیازهاى دیگرى دارد و از این روى ترکیب اولویتهاى معارف دینى هم باید بگونه اى دیگر باشد. جامعه کنونى ما، جامعه اى است که تحت تاثیر حرکتهاى ژرف جهان معاصر، دگرگون شده است، اکثریت افراد جامعه باسواد و از آگاهى نسبى برخوردارند، چشم و گوششان باز شده، آموختن دانشهاى گوناگون پرسشهاى گوناگونى را در برابر دیندارى آنان گذاشته است و از هر روزنى صدها شبهه بر جانشان مى ریزد. اینان اگر نسبت به انجام تکالیف و تعالیم دینى کوتاهى مى کنند، بیشتر، نه از سر جهالت و یا بوالهوسى است، بلکه از سر تردید و سست اعتقادى است.

مشکل فکرى اساسى چنین جامعه اى، بحران در ریشه هاى اعتقادى است. دین و اندیشه دینى که تا این زمان یکه تاز عرصه تفکر بوده، رقیبهاى جدى، خطرناک و پر جذبه اى پیدا کرده است. نیاز اساسى این جامعه از نظر فکرى، سامان دهى روح دینى و تقویت بنیادهاى اعتقادى در برابر سیلاب اندیشه هاى رقیب و شبهات ایمان بر اندازشان است. در این جامعه، قهرا رسالت معارف دینى با گذشته متفاوت است، نیاز جامعه حضور فعالانه تر معارف عقلى را مى طلبد و فقه در اولویت بعدى قرار مى گیرد، زیرا تبیین احکام شریعت در جامعه اى پذیرفته است که اصل وجود دین را بلامعارض پذیرفته باشد، اما اگر اصل دین و بنیادهاى عقیده دینى در دید سؤال و ابهام و تردید قرار گرفته باشد، دیگر دقت در تبیین احکام شریعت و بیان عالمانه آنها ثمر بخش نخواهد بود. باید اول زندگى اجتماعى را بر مبناى دین استوار کرد، سپس به بیان احکام و مقررات مربوط به آن پرداخت. باید اول جامعه اى مرکب از افراد مکلف ساخت، سپس حکم افعال مکلفان را استنباط کرد. وانگهى فقهى که مى خواهد و مى باید در عرصه جامعه امروز حضور داشته باشد، مى بایست به جاى باریک بینیها و موشکافیهاى معهود درباره مسائل و موضوعات شناخته شده، به بحث در باره مسائل و موضوعاتى بپردازد که در ابعاد جدید زندگى امروزى به وجود آمدند.

به گفته شهید آیت الله صدر، در فقه و اجتهاد امروز مى بایست: «سیر عمودى حرکتهاى فکرى که حد اعلاى دقت تلقى مى گردد به سیرى افقى دگرگون شود، تا گستره همه عرصه هاى زندگى بشر را در برگیرد».

Sources

سید مرتضى تقوى- مجله فقه اهل بيت فارسى شماره 2- مقاله جايگاه فقه در انديشه دينى

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information