زلزله پس لرزه ها و رادفه

English 2607 Views |

زلزله

منشأ زلزله زمین بر حسب اسباب ظاهریه چند چیز است یکى امواج دریاها چون زمین روى آب است و سه چهارم کره زمین در آب است چون بادهاى شدیدى وزیدن گیرد دریاها بسى موجهایى بالاتر از کوه می زند زمین را تکان می دهد، دیگر بخاراتى که در اعماق زمین است می خواهد خارج شود زمین شکاف بر می دارد و تکان می خورد، دیگر بسا پاره اى از کرات جویه سقوط می کند و زمین را تکان می دهد لکن این زلازل یک قسمت از زمین را تکان می دهد ولى موقعى که مدت دنیا تمام شد و کوه ها از هم پاشیده شد که به منزله ی لنگر زمین است و زمین از حرکت وضعى دور خود و انتقالى دور کره شمس باز داشته می شود تمام کره زمین چون روى آب است و دریاها خشک می شود یک مرتبه تمام کره زمین تکان بر می دارد و تمام اهلش هلاک می شوند و به تمام اینها در آیات اشاره شده است.
از جمله آیاتی که به زلزله ی روز قیامت اشاره دارد این است که می فرماید: «إذا زلزلت الأرض زلزالها؛ آن گاه که زمین به لرزش شدید خود لرزانیده شود.» (زلزله/ 1) کلمه "زلزال" مانند کلمه "زلزلة" مصدر و به معناى نوسان و تکان خوردن پى در پى است، و اینکه این مصدر را به ضمیر زمین اضافه کرد، و فرمود "زمین زلزله اش را سر مى دهد" به ما مى فهماند که زمین زلزله اى خاص به خود دارد، و این مى رساند که زلزله مذکور امرى عظیم و مهم است، زلزله اى است که در شدت و هراسناکى به نهایت رسیده است.
"اذا" در اینجا شرطیه است، و در اینکه جزاى شرط چیست؟ احتمالات متعددى داده اند، بعضى جزاى آن را «یومئذ تحدث أخبارها؛ آن روز است كه [زمين] خبرهاى خود را باز گويد.» (زلزال/ 4) مى دانند، بعضى «یومئذ یصدر الناس أشتاتا؛ آن روز مردم [به حال] پراكنده برآيند.» (زلزال/ 6) و بعضى جزا را محذوف دانسته اند، به این ترتیب که مردم سؤال مى کردند «متى الساعة؛ قیامت کى واقع مى شود؟» در جواب فرمود: هنگامى که آن زلزله عظیم واقع شود یعنى در آن زمان قیامت رخ مى دهد. و چنان زیر و رو شود که بارهاى سنگینى را که در درون دارد خارج سازد. «و أخرجت الأرض أثقالها؛ زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند.» (زلزال/ 2)
تعبیر به "زلزالها" (زلزله اش) یا اشاره به این است که در آن روز تمام کره زمین به لرزه در مى آید (بر خلاف زلزله هاى معمولى که همه آنها موضعى و مقطعى است) و یا اشاره به زلزله معهود یعنى زلزله رستاخیز است.
در اینکه منظور از "اثقال" (بارهاى سنگین) چیست؟ مفسران تفسیرهاى متعددى ذکر کرده اند: بعضى گفته اند منظور انسانها هستند که با زلزله رستاخیز از درون قبرها به خارج پرتاب مى شوند، نظیر آنچه در سوره انشقاق آیه 4 آمده است «و ألقت ما فیها و تخلت؛ و آنچه را كه در آن است بيرون افكند و تهى شود.»
بعضى گفته اند: گنجهاى درون خود را بیرون مى ریزد، و مایه حسرت دنیاپرستان بیخبر مى گردد. این احتمال نیز وجود دارد که منظور بیرون فرستادن مواد سنگین و مذاب درون زمین است که معمولا کمى از آن به هنگام آتشفشانها و زلزله ها بیرون مى ریزد، در پایان جهان آنچه در درون زمین است به دنبال آن زلزله عظیم به بیرون پرتاب مى شود. تفسیر اول مناسبتر به نظر مى رسد هر چند جمع میان این تفاسیر نیز بعید نیست. به هر حال، در آن روز انسان از دیدن این صحنه بى سابقه، سخت متوحش مى شود، و مى گوید: چه مى شود که زمین اینگونه به لرزه در آمده است، و آنچه در درون داشته بیرون ریخته؟ «و قال الإنسان ما لها؛ و انسان گويد [زمين] را چه شده است.» (زلزال/ 3)
گر چه بعضى "انسان" را در اینجا به خصوص انسانهاى کافر تفسیر کرده اند که در مساله معاد و رستاخیز شک و تردید داشته اند، ولى ظاهر این است که انسان در اینجا معنى گسترده اى دارد که همگان را شامل مى شود، زیرا تعجب از اوضاع و احوال زمین در آن روز مخصوص به کافران نیست.
و در جایی دیگر می فرماید: «یا أیها الناس اتقوا ربکم إن زلزلة الساعة شیء عظیم؛ ای مردم از پروردگار خود پروا کنید؛ زیرا زلزله رستاخیز امری هولناک است.» (حج/ 1) امیر مؤمنان (ع) می فرماید: «عبادالله، احذروا یوما تفحص فیه الأعمال، ویکثر فیه الزلزال، و تشیب فیه الأطفال؛ بندگان خدا! از روزی که اعمال، مورد بررسی قرار می گیرد، لرزش ها در آن فراوان و کودکان (از ناراحتی) پیر می شوند بر حذر باشید.»
تذکر: نام گذاری قیامت گاهی به لحاظ طلیعه و علامت ظهور آن است زمانی به جهت رخدادهای آغازین آن است و وقتی به لحاظ موقف های متعدد آن است و گاهی به جهت حوادث هایل و مهیب پایانی آن است و....
براى وضوح آیات به طور اختصار چند مطلب متذکر می شویم:
(مطلب اول) شکى نیست که موجودات ارضى و سماوى على الدوام در حرکت دورى می باشند و چنانچه بعضی دانشمندان گفته اند علاوه بر حرکت وضعى و انتقالى و کمى و کیفى حرکت دیگرى نیز دارند که آن را حرکت جوهرى گویند دانه که از زمین بیرون می آید على الدوام حرکت می کند و کوشش می نماید که خود را به کمال لایق به خود رساند و آنچه مربى عالم و دست قدرت در آن بالقوه نهاده به فعلیت برسد و واجد کمال لایق به خود گردد و همچنین تمام موجودات مادى و غیر مادى راه کمال می پیمایند.
(مطلب دوم) در حکمت الهى ثابت گردیده که تمام موجودات حتى جمادات و نباتات داراى روح و شعور می باشند و قوله تعالى «و إن من شی ء إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ و هیچ موجودى نیست مگر این که به ستایش او تسبیح مى گوید، ولى شما تسبیحشان را نمى فهمید.» (اسراء/ 44) و «یسجد له من فی السماوات و من فی الأرض؛ خداست كه هر كس در آسمانها و هر كس در زمين است و خورشيد و ماه و [تمام] ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم براى او سجده مى ‏كنند.» (حج/ 18) یعنى سجده و اظهار بندگى می کنند آنچه در آسمانها و زمین است شاهد بر این است لکن چون جهت مادیت در غیر انسان غالب و روحانیت آنان در کمون ذاتشان مستتر است این است که مردمان عادى تسبیح آنها را فهم نمی کنند.
(مطلب سوم) در محل خود مبرهن گردیده که هر مرکبى بالاخره منحل خواهد شد و به دلالت آیات قرآنى و تصدیق پیمبران و کتب آسمانى و نیز به تجربه و آزمایش دانشمندان جدید عالم مادیات خراب و منحل می گردد و همان طورى که هر فردى از بشر و حیوان و تمام موالید می میرند و اجزاء وجودشان مندک و پراکنده می گردد همین طور مجموعه عالم مادیات و طبیعیات نیز بالاخره عمرشان به آخر می رسد و اجزاء وجودشان پراکنده می گردد چنانچه یکى از عوامل مرگ عالم طبیعى این است که از اشیاء متضاده ترکیب یافته و چون وحدت جمعى ندارند و تفرق و تشتت در وجود آنان مأخوذ است این است که بالاخره تمام موجودات طبیعى منحل خواهند گردید پس از بیان این مقدمات گوئیم «إذا زلزلت الأرض زلزالها» و در جاى دیگر "إن زلزلة الساعة شی ء عظیم" اشاره به موقع مرگ زمین و منحل شدن اجزاء آن و تبدیل آن به ارض قیامت است و همچنین یوم تبدل الأرض غیر الأرض اشاره به آن است زیرا چنانچه به تجربه ثابت شده که هیچ موجودى معدوم صرف نمی گردد و همین طورى که انسان وقتى مرد و اجزاء وجودش مندک گردید روحانیت و جوهر و لب حقیقتش حتى جوهریت بدنش که در احادیث به قالب مثالى و عجب ذنب تعبیر شده و در عالم فوق این عالم که به لسان اخبار عالم برزخ و به اصطلاح حکماء عالم مثالش گویند موجود است تا وقتى که عالم قیامت برپا گردد که آن وقت هر فرعى به اصل خود برمی گردد ماه و خورشید با هم جمع می شوند اضداد با هم متفق می گردند روح با بدن یکى می شود و چون زمین نیز یکى از موجودات به شمار می رود ممکن نیست پس از منحل گردیدن به کلى معدوم گردد بلکه شاید صورتش تبدیل گردد به صورت ارض قیامت.

لرزه ها و پس لرزه ها

خداوند در آیاتی به شرح بعضى از نشانه ها و حوادث قیامت، این روز بزرگ مى پردازد، و مى فرماید: «یوم ترجف الراجفة؛ این بعث و رستاخیز در روزى واقع مى شود که زلزله وحشتناک همه چیز را به لرزه در مى آورد.» (نازعات/ 6) «تتبعها الرادفة؛ سپس دومین حادثه عظیم رخ مى دهد.» (نازعات/ 7)
"راجفه" از ماده "رجف" (بر وزن کشف) به معنى اضطراب و لرزه شدید است، و از آنجا که اخبار فتنه انگیز مایه اضطراب جامعه مى شود به آن "اراجیف" مى گویند. ولى بعضى گفته اند: راجفه به معناى هر محرکى است که متحرک را به شدت تکان دهد، چون کلمه "رجف" هم لازم و بدون مفعول استعمال مى شود، و معناى تحرک شدید را مى دهد، و هم متعدى استعمال شده معناى تحریک شدید را مى دهد، و مراد از "راجفه" نیز همان نفخه اولى است، که زمین و کوه ها را تکان مى دهد، و مراد از "رادفه" نفخه دوم است، که متاخر و بعد از نفخه اول صورت مى گیرد. و بعضى گفته اند: مراد از راجفه، زمین و از رادفه، آسمانها و ستارگان است، که آنها نیز به حرکت در آمده آسمان را مى شکافند، و ستارگان مضطرب و متلاشى مى شوند. ولى این دو وجه و مخصوصا وجه اخیر خالى از بعد نیست.
آنچه با سیاق مناسب تر است، به هر حال این است که جمله "یوم ترجف..." ظرف باشد، براى جواب قسم که در کلام نیامده، تا بر فخامت و عظمت آن دلالت کند، و بفهماند آن قدر شدید است که ناگفتنى است، و آن جواب عبارت است از جمله «لتبعثن؛ حتما مبعوث خواهید شد.» (تغابن/ 7)
از این جهت قرآن، زمین یا نظام شمسى را «راجفة» خوانده، که طبیعت آن در حال حرکت و انفجار است، آغاز خلقت آن چنین بوده و به همین صورت نیز منتهى می شود.
پیوستگى و فشردگى آن مسبب از قدرت قاهر و اراده و تدبیر است، همین که دوره تدبیر به کمال خود رسید آن اراده قاهر تدبیر صورت را رها می کند و همان علل و عواملى که در ذرات جسمى «اتم» جارى است نظام شمسى و زمین را که صورت بزرگتر آن است منفجر و متبدل می سازد.

معاد تنها با یک صیحه عظیم رخ مى دهد!

بنابراین آیه شبیه چیزى است که در آیه 68 سوره زمر آمده است «و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الأرض إلا من شاء الله ثم نفخ فیه أخرى فإذا هم قیام ینظرون؛ در صور دمیده مى شود و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند مدهوش مى شوند و مى میرند، مگر آنها که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در صور دمیده مى شود ناگهان همه به پا مى خیزند و در انتظار حسابند.»
"رادفه" از ماده "ردف" (بر وزن حرف) به معنى شخصى یا چیزى است که به دنبال دیگرى قرار مى گیرد، و لذا به شخصى که دنبال سر دیگرى سوار بر مرکب مى شود ردیف مى گویند. بسیارى از مفسران معتقدند که منظور از "راجفه" همان صیحه نخستین یا نفخ صور اول است که شیپور فناى جهان و زلزله نابودى دنیا است، و "رادفه" اشاره به صیحه دوم یا نفخ صور ثانى است که نفخه حیات و رستاخیز و بازگشت به زندگى جدید است.
بعضى نیز گفته اند که "راجفه" اشاره به زلزله اى است که زمین را متلاشى مى کند و "رادفه" زلزله اى است که آسمانها را درهم مى ریزد، ولى تفسیر اول صحیحتر به نظر مى رسد.
سپس مى افزاید: «قلوب یومئذ واجفة؛ دلهایى در آن روز سخت مضطرب است.» (نازعات/ 8) دلهاى مجرمان و گنهکاران و طغیانگران همه به شدت مى لرزد، و نگران حساب و جزا و کیفر است. "واجفه" از ماده "وجف" (بر وزن حذف) در اصل به معنى سرعت سیر است، "و اوجفت البعیر" در جایى گفته مى شود که انسان شتر را با سرعت به حرکت در آورد و از آنجا که حرکت سریع باعث لرزه و اضطراب است، این واژه در معنى "شدت اضطراب" نیز به کار مى رود. این اضطراب درونى به قدرى شدید است که آثار آن در تمام وجود گنهکاران ظاهر مى شود، لذا در آیه بعد مى افزاید: چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده و خاضع است. «أبصارها خاشعة؛ ديدگان آنها فرو افتاده.» (نازعات/ 9)
ابى کعب روایت کرد که: «چون ربعى از شب برفتى، رسول (ص) برخاستى و آواز دادى: "یا ایها الناس اذکروا الله اذکروا الله جاءت الراجفة تتبعها الرادفة جاء الموت بما فیه جاء الموت بما فیه؛ اى مردمان ذکر خداى کنید که راجفه آمد و از پى او رادفه است، مرگ آمد و آنچه با او باشد."»

رادفه

در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده است: «تنشق الأرض بأهلها، و الرادفة الصیحة؛ زمین، اهلش را متلاشی می کند. و رادفه، بانگ هولناک کشنده است.»
تذکر: مقصود از رادفه خصوص ردیف دوم نیست، بلکه هر گونه پس لرزه ای که به دنبال لرزه اول پدید آید خواه همتای آن و خواه ضعیف تر از آن، رادفه خواهد بود.
محمد بن عباس از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود: «راجفه حضرت امام حسین (ع) است و رادفه امیرالمؤمنین (ع) اول کسی که خاک را از سر خود دور می کند امام حسین (ع) است با هفتاد و پنج هزار نفر چنانکه خداوند می فرماید "إنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشهاد یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار؛ در حقيقت ما فرستادگان خود و كسانى را كه گرويده‏ اند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان برپاى مى ‏ايستند قطعا يارى مى ‏كنيم. روزى كه ستمگران را پوزش ‏طلبى ‏شان سود نمى‏ دهد و براى آنان لعنت است و برايشان بدفرجامى آن سراى است." (غافر/ 51- 52) کفار گفتند این رجعت رجعتى باشد زیان کار یعنى اگر چنان است که محمد (ص) می گوید ما در این رجعت زیان کار باشیم و این سخن را به طریق سخریه گفتند.»
محمد بن عباس از حضرت باقر (ع) روایت کرده فرمود پیغمبر اکرم (ص) فرمود «کره مبارکى که نفع می رساند به اهلش روز حساب ولایت من و ولایة على (ع) و فرزندان او و پیروى کردن از من و از على و فرزندان على است به واسطه داشتن ولایت ما خداوند امر می فرماید آنها را داخل بهشت کنند و کره خاسر و زیان آورد دشمنى کردن با من و على و اوصیاء بعد از او باشد به واسطه این عداوت خداوند امر می کند آنها را در اسفل السافلین جهنم داخل گردانند. پس از آن خداوند در جواب کفار می فرماید جز یک آواز که در صور دمند بیش نباشد که بآن صدا ناگهان همه از خاک بیرون آیند و به زمین قیامت حاضر باشند.»
خداوند قبل از این آیات در پنج جمله به پنج نوع از مخلوقات بزرگ خود قسم یاد می کند. خواه مقصود از تمام آنها انواع و اقسام ملائکه باشد یا ملائکه و کرات و حرکت آنها یا اشاره به پنج مرتبه از ترقیات نفوس کاملین بشر باشد یا آنکه به اطلاقش تمام توجیهاتى که داده شده و غیر آن هر چه بر آنها صادق آید را شامل گردد، هر چه باشد، موجودات شریفى مى باشند که در مورد سوگند واقع گردیده اند و آنها را گواه آورده براى واقعه قیامت و آنچه مقدمه ی قیام ساعت است از لرزش زمین و پراکندگى اجزاء آن.
و مناسبت واقعه قیامت از لرزش زمین و غیره با آن موجوداتى که به آنها قسم یاد نموده شاید این باشد که نظر به آنکه (کل مرکب ینحل) لازمه تشکیل عالم طبیعت و محدودیت آن این است که بالاخره تمام موجودات طبیعى مندک و مضمحل گردد.

Sources

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 ص 81، جلد ‏27 ص 221

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 299 و 581

میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏20 صفحه 134

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 343 - 342

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏14 صفحه 195

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏14 ص 320، جلد ‏15 ص 224

سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 333

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information