مقایسه تطبیقی ایمان از نظر اسلام و مسیحیت (ماهیت ایمان)

English 4031 Views |

متعلقات ایمان در فرهنگ مسیحی

در فرهنگ مسیحی، نه فقط خدا، بلکه عیسی مسیح نیز متعلق شایسته ایمان تلقی می گردد: «ما به عیسی مسیح ایمان آورده ایم تا از راه ایمان به مسیح، مورد قبول خدا واقع شویم.» بولتمان درباره تعلق ایمان به خدا و مسیح می نویسد: «خدا و مسیح در نزد مؤمن، دو متعلق متفاوت ایمان نیستند که یا هم رتبه باشند و یا یکی از دیگری تبعیت کند. بر عکس، خدا خود، ما را به مسیح پیوند می دهد.» ایمان به مسیح به عنوان «خدا»، شامل ایمان به معجزه رستاخیز او نیز می شود. پولس رسول شرط رسیدن به رستگاری را این گونه بیان می کند: «سخن این است که ما اعلام می کنیم: اگر با زبان اقرار دارید که "عیسی خداست"، و اگر در قلبتان ایمان دارید که خدا او را پس از مرگ زنده کرده، در این صورت، رستگار خواهید شد؛ زیرا ایمانی که منجر به حقانیت می شود، در قلب جای دارد و اقراری که به رستگاری می انجامد، بر زبان جاری است.» (رومیان، 10: 8ـ10)
در این گفته، پولس افزون بر مشخص نمودن ماهیت ایمان، که وی آن را پذیرش قلبی و اقرار زبانی می داند، متعلق ایمان را اعتقاد به عیسی و رستاخیز او می داند. بولتمان در این مورد می نویسد: «روشن است که تصدیق عیسی به عنوان خدا به همراه تصدیق معجزه رستاخیز او، یعنی پذیرش صدق این معجزه، ویژگی اصلی ایمان مسیحی است. این دو آموزه، وحدتی درونی به وجود می آورند. رستاخیز صرفا یک واقعه فوق العاده استثنایی نیست، بلکه واقعیتی مربوط به رستگاری بشر است که به واسطه آن، عیسی پروردگار گردید. طبعا به لحاظ وحدت درونی، یا یکی از آموزه ها را می توان به تنهایی بیان کرد، یا واقعه رستگاری را می توان به نحوی متفاوت یا واضح تر بیان نمود. این کلیت همواره در نظر است.»

آثار ایمان در مسیحیت

ایمان آثار و نتایج بی شماری دارد که به چند نمونه آن اشاره می شود:

الف. اطمینان:
وقتی انسان به وعده های کلام خدا ایمان بیاورد در او اطمینان به وجود می آید که بر اثر آن صلح و سلامتی، آرامش و شادی پدید می آید.

ب. اتحاد با مسیح:
به واسطه حلول روح القدس در قلوب، مسیح در ما ساکن می شود و با ما زندگی می کند. «لکن شما در جسم نیستید، بلکه در روح، هر گاه روح خدا در شما ساکن باشد و هرگاه کسی روح مسیح را ندارد، وی از آن او نیست و اگر مسیح در شماست، جسم به سبب گناه مرده است و اما روح به سبب عدالت [دارای] حیات است و اگر روح او، که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، بدن های فانی شما را نیز زنده خواهد ساخت به روح خود که در شما ساکن است.» (رومیان، 10،8ـ10)

ج. فهم حقایق دینی:
یکی از نتایج ایمان این است که انسان حقایق دینی را به گونه ای می فهمد که می تواند فضل و جمال الهی را مشاهده کند و به معنای آن آگاه شود. بر اثر این فهم، مؤمن به درجه یقین نایل می آید. یقین از گوهر ایمان نیست، اما از توابع نیکوی آن به شمار می آید.

د. محبت:
محبت به خدا و مسیح و روح القدس از نتایج ضروری ایمان است. وقتی فرد فهمید که خداوند از روی لطف و محبت، فرزند یگانه خود، عیسی مسیح، را به فریادش رسانده، تا با فدا نمودن جانش او را نجات دهد، قلب خود را از محبت او پر ساخته، زندگی اش را برای او خاضع می گرداند. از این رو، گفته شده است که ایمان با محبت عمل می کند و قلب را پاک می سازد. و تعلیم رسولان این بود که ایمان بدون محبت ناشدنی است؛ زیرا بدون ایمان در زیر حکم و داوری شریعت قرار داریم و تا وقتی که این گونه باشیم، دشمن خداییم و ثمره دشمن خدا بودن، مرگ است....

ه. کارهای نیکو:
ایمان لزوما کارهای نیکو می آفریند. سیرت نیکو، کردار شایسته و اطاعت از خدا نشانه های ایمان حقیقی اند و بدون این نشانه ها، ایمان کم سو و مرده می نماید. عیسی فرمود: «بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده پدر شما، که در آسمان است، تمجید نمایند.» (متی، 16:5)

ایمان اسلامی

واژه «ایمان» ضد کفر، مصدر باب افعال از ریشه (أ م ن) در لغت، به معنای تصدیق کردن، اذعان نمودن، گرویدن، ایمن گردانیدن، امان دادن و اقرار کردن است. واژه «امن» نیز در زبان عربی به معنای امنیت داشتن، اعتماد ورزیدن و روی کردن است که کلمات امانت و امان نیز از آن برگرفته شده اند. فعل «امن»، هم به معنای باور کردن و اعتقاد خود را ظاهر ساختن است و هم با حرف اضافه «باء» به معنای حمایت کردن و امان دادن و امنیت بخشیدن به کار رفته است. واژه «ایمان» در قرآن، گاه به معنای فعل ایمان و گاه به معنای محتوای آن به کار رفته و گاهی نیز هر دو معنا یکجا از آن مستفاد می شوند. تفتازانی می گوید: ماده «أمن» به دو دلیل به باب افعال برده می شود: یکی افاده معنای تعدیه، و دومی رساندن معنای صیرورت؛ اولی در آنجا که لفظ ایمان مقرون به «باء» باشد که در این صورت، به معنای اقرار و اعتراف است؛ مانند: «آمن الرسول بما انزل الیه؛ پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد.» (بقره/ 285) اما اگر مقرون به «لام» باشد، معنای اذعان، تصدیق و قبول را افاده می کند؛ مانند: «و ما أنت بمؤمن لنا و لو کنا صادقین؛ ولى تو سخن ما را هر چند راستگو باشیم باور نخواهى کرد.» (یوسف/ 17) ولی دومی (یعنی معنای صیرورت) در آنجاست که ایمان متعدی بنفسه باشد که در این صورت، به معنای «ایمن گردیدن» است؛ زیرا مؤمن به سبب تصدیق و اعتقاد به خداوند از انتساب کذب ایمن می گردد.

ماهیت ایمان در اسلام

متکلمان اسلامی درباره حقیقت ایمان، نظریه های گوناگونی ارائه داده اند که برخی از آن ها عبارتند از:

1- نظریه معرفت گرایانه:
جهم بن صفوان و پیروانش معتقدند که حقیقت ایمان همان «معرفت عقلی» است. و تفتازانی به اشتباه، نظریه «یکسانی علم و ایمان» را به همه متکلمان شیعه نسبت داده است.

2- نظریه لفظ گرایانه:
کرامیه (پیروان محمدبن کرام سجستانی)، گوهر اصلی ایمان را اقرار زبانی می دانند. از این رو، اگر کسی در باطن خود کافر باشد، اما در ظاهر و به زبان، به ایمان اعتراف نماید، مؤمن واقعی است، اگرچه او به سبب کفر باطنی استحقاق خلود در دوزخ داشته باشد. از سوی دیگر، اگر کسی، به ظاهر اظهار کفر نماید، اما در دل مؤمن باشد، او را مؤمن ندانسته، شایسته ورود به بهشت نمی دانند. به عقیده آن ها، شاخصه اصلی تمایز میان کفر و ایمان، اقرار زبانی به رسالت است.

3- نظریه تلفیق اظهار زبانی و تصدیق:
عده ای از متکلمان شیعه همچون محقق طوسی در تجریدالعقائد و محقق حلی در مناهج الیقین معتقدند: حقیقت ایمان تصدیق قلبی و اقرار زبانی است.

4- نظریه عمل گرایانه:
معتزله و خوارج بر این عقیده پای می فشارند که حقیقت ایمان، همان عمل است. از این رو، خوارج مرتکبان به گناه و کردار زشت را مؤمن نمی داند و معتزله آنان را در مرتبه ای میان کفر و ایمان قرار می دهند.

5- نظریه تصدیق گرایانه:
جمهور اشاعره ایمان را از مقوله «تصدیق قلبی» می دانند. برخی از دانشمندان شیعه نیز این رویکرد را پذیرفته و معتقدند: ایمان به خدا فراتر از معرفت عقلی است.

6- نظریه جمع گرایانه:
شیخ مفید و بیشتر علمای سلف اعتقاد دارند که ایمان اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل با جوارح است. بسیاری از متکلمان معاصر شیعه درباره حقیقت ایمان به نظریه «تصدیق گرایانه» روی آورده، اقرار زبانی و عمل جوارحی را از لوازم لاینفک ایمان به شمار آورده اند: «حقیقت ایمان تسلیم قلب است. تسلیم زبان یا فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد.» بدین روی، رسوخ و استقرار عقیده در قلب را ایمان می گویند؛ یعنی اعتقاد علمی باید با جان و قلب انسان معتقد و عالم عجین شود و در اوصاف نفسانی و اعمال بدنی او جلوه کند. بنابراین، عقیده ای که تنها در ذهن بماند و در جان و قلب آدمی جای نگیرد، ایمان نیست؛ چنان که فرمود: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم؛ و با آن که باطنشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند.» (نمل/ 14)
همچنین به کسی که عقیده حق را تنها بر زبان می راند و در دل به آن باور ندارد، مؤمن نتوان گفت: «من الذین قالوا آمنا بأفواههم ولم تؤمن قلوبهم؛ چه از آنان که به زبان گفتند: ایمان آوردیم ولى قلب آنها ایمان نیاورده.» (مائده/ 41) عقد علمی، که قضیه ذهنی و معقول است، تا با جان عالم گره نخورد، ایمان نیست. علامه طباطبائی، در تعریف «ایمان» می نویسد: «ایمان همان قرار گرفتن عقیده در قلب است که از ماده «أمن» گرفته شده است و مناسبتش این است که مؤمن در واقع، موضوعات اعتقادی خود را از شک و ریب، که آفت اعتقاد است، امنیت بخشیده است.» وی در جای دیگر، می نویسد: ایمان علم به چیزی و التزام عملی نسبت به آن است. بنابراین، صرف علم و یقین به وجود چیزی بدون التزام عملی نسبت به آن، ایمان نمی باشد: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم» (نمل/ 14) و «أضله الله علی علم؛ و خدا او را از روى علم [به این که پذیراى هدایت نبود] گمراه ساخته.» (جاثیه/ 23)
ایشان در تعریف اخیر، ایمان را به معنای علمی گرفته که منشأ عمل باشد؛ یعنی علمی که در جان آدمی رسوخ نموده، موجب اوصاف نفسانی و اعمال بدنی می شود و این همان تصدیق قلبی است. از این رو، ایشان صرف دانستن و معرفت به خدا و پیامبران و کتب آسمانی را مقوم ایمان نمی داند، بلکه این نوع آگاهی را مقدمه و شرط لازم برای تحقق ایمان دانسته، اذعان و تصدیق را، که امری درونی و قلبی است و موجب التزام عملی به لوازم آن می شود، در ماهیت ایمان دخیل می داند و چنین توضیح می دهد: ایمان به معنای اذعان و تصدیق به چیزی و التزام به لوازم آن است. بنابراین، در قرآن کریم، ایمان به خداوند به معنای تصدیق به یگانگی او و تصدیق به پیغمبران و روز قیامت و همه آنچه را که فرستادگان او آورده اند، می باشد، البته تا اندازه ای با پیروی عملی؛ یعنی مؤمن فی الجمله، باید از تصدیقات خود پیروی نیز بنماید. بدین روی، هر جا قرآن صفات نیک مؤمنان را می شمارد و یا از پاداش جزیل آنان سخن می گوید، به دنبال ایمان، «عمل صالح» را هم ذکر می کند: «من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة؛ هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند (در حالى که مؤمن باشد) قطعا او را با زندگى پاکیزه اى حیات حقیقى مى بخشیم.» (نحل/ 97)
«الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب؛ کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند، پاکیزه ترین [زندگى] و سر انجام نیکو براى آنهاست.» (رعد/ 29) و آیات بسیار دیگر. بنابراین، صرف اعتقاد به چیزی بدون التزام به لوازم و آثار آن، ایمان نیست؛ زیرا ایمان علم به چیزی است که همراه با سکون و اطمینان باشد و چنین سکون و اطمینانی ممکن نیست که منفک از التزام به لوازم باشد. آری، علم گاهی از سکون و التزام جدا می شود؛ مانند بسیاری از معتادان به عادت های زشت و یا مضر که علم به زشتی و یا ضرر عادت خود دارند، ولی در عین حال، آن، را ترک نمی کنند و عذر می آورند که ما معتادیم. قرآن کریم نیز درباره منکران دعوت های پیامبران می فرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم» اگرچه ایمان در بعضی مواقع، به خاطر هواهای نفسانی، از وجود التزام عملی به لوازم خود جدا می شود، اما این مطلب همیشگی و همه جایی نیست؛ بدین معنا که برخی از مؤمنان در مواردی، هواهای نفسانی بر آن ها غلبه می کند و مرتکب گناه می شوند، اما این بدان معنا نیست که آن ها هیچ گاه به لوازم ایمانشان پایبند نباشند.
بنابراین، از منظر مرحوم علامه طباطبائی، ایمان باوری است قلبی که منشأ عمل و تسلیم می باشد؛ چنان که در ذیل آیه شریفه «و الذین هم بآیاتنا یؤمنون؛ و کسانى که به آیات ما ایمان دارند.» (اعراف/ 156) می نویسد: ایمان آوردن به آیات، به معنای تسلیم در برابر هر آیه و نشانه ای است که از طرف خداوند رسیده باشد، چه اینکه آن نشانه معجزه باشد؛ مانند معجزات حضرت موسی و عیسی و رسول خدا: و چه اینکه احکام آسمانی باشد؛ مانند شرایع دین حضرت موسی و دستورات سایر انبیا: و چه خود انبیا باشند، و یا نشانه ای از نشانه های نبوت پیغمبری باشد؛ مانند نشانه هایی که خداوند در تورات حضرت موسی و انجیل حضرت عیسی برای حضرت محمد (ص) ذکر کرده است. همه این ها آیات الهی هستند و بر همه واجب است در برابر آن ها تسلیم شوند.

رابطه ایمان و علم در اسلام

از آنچه درباره ماهیت ایمان گفته شد، روشن می شود که میان ایمان و علم، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. اما ایمان غیر از علم است؛ زیرا علم و ادراک، حظ عقل، و ایمان بهره قلب است. انسان به مجرد آنکه به خدا و ملائکه و پیغمبران و روز قیامت علم پیدا کرد، نمی توان او را «مؤمن» گفت؛ چنانکه ابلیس تمام این امور را علما و ادراکا می دانست و حق تعالی او را «کافر» خواند، و چه بسا فیلسوفی بتواند با برهان های فلسفی، شعب توحید و مراتب آن را مبرهن کند، اما خود، مؤمن به خدا نباشد؛ یعنی علمش از مرتبه عقل و کلیت و تعقل، به مرتبه قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد. افزون بر آن، ایمان امری اختیاری است، و حال آنکه علم ممکن است به شکل غیر اختیاری برای انسان حاصل شود. بنابراین، می توان گفت: ایمان بدون علم ممکن نیست، اما علم بدون ایمان امکان دارد. ایمان هیچ گاه مستقل و جدا از نوعی معرفت به متعلق ایمان نخواهد بود. استناد ایمان، یا برهان عقلی است و یا دلیل نقلی و گاه نیز وجدان کشفی است.
همان گونه که برای ارزیابی برهان عقلی و نقلی، معیار خاصی وجود دارد، برای مشاهده نیز معیار ویژه ای، که صحت کشف را ارزیابی کند، وجود دارد. در قرآن کریم نیز آیاتی وجود دارند که بر لزوم شناخت و معرفت در ایمان دلالت دارند؛ مانند: «لیهلک من هلک عن بینة ویحیی من حی عن بینة؛ تا هر که گمراه مى شود از روى حجت گمراه شود، و هر که هدایت مى شود از روى حجت هدایت شود. همانا خداوند شنواى داناست.» (انفال/ 42) «بل اتبع الذین ظلموا أهواءهم بغیر علم فمن یهدی من أضل الله وما لهم من ناصرین؛ بلکه ستم پیشگان بى هیچ دانشى از هوس هاى خود پیروى کردند. پس آن را که خدا گمراه کرده، چه کسى هدایت مى کند؟ و آنها را هیچ یاورى نیست.» (روم/ 29)
«إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله ورسوله ثم لم یرتابوا؛ مؤمنان [واقعى] تنها کسانیند که به خدا و رسول او ایمان آوردند و هیچ گاه شک ننمودند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، تنها آنان صادقند.» (حجرات/ 15) «لا إله إلا هو یحیی و یمیت* ربکم و رب آبائکم الأولین بل هم فی شک یلعبون؛ خدایى جز او نیست، زنده مى کند و مى میراند پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست. ولى آنها در شکند، و [با حقایق] بازى مى کنند.» (دخان/ 8- 9) و آیات فراوان دیگر.

دیدگاه علامه طباطبائی

علامه طباطبائی نیز با استناد به برخی از آیات، به این نتیجه رسیده اند که علم لازمه ایمان است، اما ایمان صرف دانستن نیست؛ یعنی صرف علم به چیزی و یقین به اینکه آن چیز حق است، در حصول ایمان کافی نیست و صاحب آن علم را نمی توان «مؤمن» نامید، بلکه باید ملتزم به مقتضای علم خود نیز باشد و طبق مؤدای علم، عقد قلبی داشته باشد، به گونه ای که آثار عملی علم (هرچند فی الجمله) از وی بروز نمایند. بنابراین، کسی که علم دارد به اینکه خدای تعالی معبودی است که جز او معبودی نیست و التزام به مقتضای علمش نیز دارد، یعنی در مقام انجام مراسم عبودیت و عبادت خدا بر می آید، چنین کسی مؤمن است. اما اگر علم مزبور را دارد، ولی التزام به آن را ندارد، یعنی اعمالی که نشانه عبودیت باشند از او سر نزنند، چنین کسی عالم است، اما مؤمن نیست.
در جای دیگر، با تکرار این مطلب که ایمان صرف دانستن نیست، می نویسد: «مجرد دانستن و درک کردن با استکبار و انکار می سازد. و چون می دانیم ایمان با انکار نمی سازد، نتیجه می گیریم که ایمان صرف ادراک نیست، بلکه قبول مخصوصی است از ناحیه نفس نسبت به آنچه درک کرده است؛ قبولی که باعث شود نفس در برابر آن، ادراک و آثاری را که اقتضا دارد تسلیم شود. نشانه داشتن چنین قبولی آن است که سایر قوا و جوارح آدمی نیز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسلیم شوند. برای مثال، بسیاری از معتادان را می بینیم که با علم و درک زشتی و پلیدی عملی، به آن عمل اعتیاد دارند و نمی توانند خود را از آن باز دارند؛ زیرا تنها قبح آن را درک کرده اند، ولی به آن ایمان ندارند. در نتیجه تسلیم درک خود نمی شوند. اما بعضی دیگر از همین اشخاص را می بینیم که افزون بر درک، تسلیم هم شده اند. از این رو، توانسته اند بدون درنگ، دست از آن کار بردارند. و این همان ایمان است.»
 

Sources

محسن جوادی- ایمان در عرصه کلام و قرآن- قم- معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی- 1376

محمّدتقی فعّالی- ایمان دینی در اسلام و مسیحیت- کانون اندیشه جوان- 1378

جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهزاد سالکی- تهران- الهدی- 1376

چارلز هورن- نجات‏شناسی- ترجمه سارو خاچیکی- تهران- آفتاب عدالت- 1361

مایکل پترسون و دیگران- عقل و اعتقاد دینی- ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی- تهران- طرح نو- 1376

سارو خاچیکی- اصول مسیحیت- چ دوم- تهران- حیات ابدی- 1982م

هنری تیسین- الهیات مسیحی- ترجمه ط. میکائیلیان- تهران- حیات ابدی

الوین پلانتینجا- عقل و ایمان- ترجمه بهناز صفری- قم- اشراق- 1381

مرتضی مطهری- مجموعه آثار- چ دوم- تهران- صدرا- 1370- جلد 1

عبدالله جوادی آملی- تسنیم (تفسیر قرآن کریم)- قم- اسراء- 1378- جلد 2

سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه تفسیر المیزان- قم- اسماعیلیان- 1412ق- جلد 1- جلد 18، جلد 5، جلد 12، جلد 2

محمدتقی مصباح- اخلاق در قرآن- قم- مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)- 1378- جلد 1

محمدتقی مصباح- معارف قرآن- چ دوم- قم- مؤسسه در راه حق- 1368- جلد 3

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information