زقوم خوراک جهنمیان

English 3357 Views |

خداوند در قرآن بعد از بیان نعمتهاى روحبخش و پرارزش بهشتى، به بیان عذابهاى دردناک و غم انگیز دوزخى مى پردازد، و آن چنان ترسیمى از آن مى کند که در مقایسه با نعمتهاى پیشین در نفوس مستعد عمیقا اثر مى گذارد و آنها را از هر گونه زشتى و ناپاکى باز مى دارد. نخست مى فرماید: «أ ذلک خیر نزلا أم شجرة الزقوم؛ آیا این نعمتهاى جاویدان و لذت بخش که بهشتیان را با آن پذیرایى مى کنند بهتر است یا درخت نفرت انگیز زقوم؟!» (صافات/ 62)
قرآن مى گوید: آیا این بهتر است یا درخت زقوم؟! تعبیر به "بهتر" دلیل بر این نیست که درخت زقوم چیز خوبى است، و نعمت بهشتیان از آن بهتر است، چرا که این تعبیرات در لغت عرب گاه در مواردى به کار مى رود که در یک سو هیچ گونه خوبى اصلا وجود ندارد، ولى این احتمال وجود دارد که این یک نوع کنایه است، درست به این مى ماند که شخصى بر اثر آلودگى به انواع گناهان در میان مردم سخت رسوا شده است و به او مى گوئیم آیا این رسوایى بهتر است یا افتخار و آبرومندى؟ و اما "زقوم" به گفته اهل لغت اسم گیاهى است تلخ و بدبو و بد طعم. و به گفته بعضى از مفسران اسم گیاهى است که داراى برگهاى کوچک و تلخ و بدبو است و در سرزمین "تهامه" مى روید و مشرکان با آن آشنا بودند. و در تفسیر روح المعانى اضافه مى کند این گیاه شیره اى دارد که وقتى به بدن انسان مى رسد ورم مى کند. راغب در مفردات مى گوید: «زقوم هر نوع غذاى تنفرآمیز دوزخیان است.» لسان العرب مى گوید: «این ماده در اصل به معنى بلعیدن آمده است.»
سپس خداوند معرفى می فرماید شجره زقوم را که چه درختی است و میوه او چیست و خورنده او کیست. می فرماید: «إنا جعلناها فتنة للظالمین؛ ما آن را مایه عذاب و رنج ظالمان قرار دادیم.» (صافات/ 63) درخت زقوم را آفریدگار براى اجراى عقوبت بیگانگان و ستمگران آفریده است هم چنانکه در نظام آزمایش مرام و آئین آنان سبب فتنه و اختلال نظام زندگى و مبارزه با ساحت کبریائى است.
قرآن پس از اشاره به درخت زقوم و طبیعت فریباى آن در دنیا تصویرى از واقعیت آن در آخرت، آنجا که پاداش با کردار انسان همانندى دارد براى ما ترسیم مى کند. یکى از صفات و مشخصات این درخت جهنمى این است که از قعر دوزخ مى روید و برافراشته مى شود. و معلوم است درختى که در سرزمین جهنم بروید و با آب و هواى آن پرورش یابد شکوفه و میوه اش چه خواهد بود. میوه همان است که در آیه بعد خواهیم خواند، و خورنده اش ستمکارانى است که در آیه قبل به آنان اشاره شد. می فرماید: «إنها شجرة تخرج فی أصل الجحیم؛ آن درختى است که از قعر جهنم مى روید!» (صافات/ 64) این آیه وصف "شجره زقوم" است. و "اصل جحیم" به معناى قعر جهنم است.
حسن گوید: «یعنى زقوم درختى است که در قعر جهنم مى روید و شاخه هاى آن به تمام درکات دوزخ می رود، و بعید نیست که خداوند سبحان به کمال قدرت خود درختى در آتش از جنس آتش یا از جوهرى که آتش آن را نخورد و نسوزاند بیافریند، چنانچه آتش دوزخ زنجیرها و غلها را در دوزخ نمی سوزاند و چنانچه مارها و عقربهاى آن را هم نمی سوزاند و همچنین ضریع و مانند آن را نمى سوزاند.»
ولى این ظالمان مغرور به سخریه ادامه دادند و گفتند مگر ممکن است گیاه یا درختى از قعر جهنم بروید؟ آتش کجا و درخت و گیاه کجا؟ بنابراین شنیدن نام این گیاه و اوصاف آن مایه آزمایش آنها در این دنیا، و خود آن در آخرت مایه درد و رنج آنها است. و این تعجب ندارد که در آتش جهنم درختى بروید و هم چنان باقى بماند و نسوزد، گویا آنها از این نکته غافل بودند که اصولى که بر زندگى آن جهان (آخرت) حاکم است با این جهان بسیار تفاوت دارد، گیاه و درختى که از قعر جهنم مى روید به رنگ جهنم است، و در شرائط جهنم پرورش یافته، نه گیاهى است همانند گیاهى که در باغهاى این جهان مى روید، و شاید از این نکته بی خبر نبودند بلکه هدفشان تنها سخریه و استهزاء بود. و اینکه زنده ماندن دوزخیان در آتش عجیب تر است. و خدا هر کارى بخواهد مى تواند بکند.
ریشه و بنیاد درخت زقوم از حقیقت جهنم روئیده شده چه جهنم همان جهنمى که در باطن کفار افروخته شده و آن آتشى خواهد بود که آتش گیرانه آن انسان و دل سنگ او است که سخت تر از سنگ کبریت به شمار می رود، و آن از اخلاق نکوهیده مثل عصبیت جاهلیت و حسد و تفرعن و غیر آن ناشى گردیده و سرچشمه گرفته. کانه ریشه این گیاه فرورفته در قعر جهنم که اسفل السافلین است و جاى منافقین است «إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار؛ آرى منافقان در فروترين درجات دوزخند.» (نساء/ 144) و بیرون آمده جمیع طبقات جهنم شاخه هاى او فرو گرفته.
روایت شده است که: «خداى تعالى ایشان (یعنى دوزخیان) را گرسنه مى کند تا از شدت گرسنگى عذاب آتش را فراموش کنند، آن گاه نزد مالک دوزخ بانگ و فریاد برآورند، و او در حالى که ابوجهل با ایشان است آنها را به سوى آن درخت مى برد و از آن مى خورند و شکمهایشان چون آب جوشان مى جوشد.» در روایتى آمده که زقوم درختى است بزرگ براى تمام دوزخیان، و در هر طبقه جهنم شاخه هایى دارد که کسانى که در دوزخ شکنجه مى شوند از آن مى خورند.

شکوفه های سمی!
از جمله تعریف و مشخصات درخت زقوم این است که: «طلعها کأنه رؤس الشیاطین؛ شکوفه آن مانند کله هاى شیاطین است.» (صافات/ 65) "طلع" معمولا به شکوفه خرما گفته مى شود که داراى پوسته سبز رنگى است و در درون آن رشته هاى سفیدى است که بعدا تبدیل به خوشه خرما مى شود، واژه ی "طلع" از ماده ی "طلوع" به این مناسبت است که نخستین میوه اى است که بر درخت ظاهر مى شود و طلوع مى کند.
سؤال و جواب: در اینجا این سؤال پیش مى آید که مگر مردم کله هاى شیاطین را دیده بودند که قرآن شکوفه هاى "زقوم" را به آن تشبیه مى کند؟ مفسران در اینجا پاسخ هاى متعددى ذکر کرده اند:
1- بعضى گفته اند: یکى از معانى "شیطان" یک نوع مار بدمنظر است که شکوفه زقوم به آن تشبیه شده است. به درستى که شیاطین جنسى از مارها هستند، میوه آن درخت گویى سرهاى دیوان استى به زشتى و سرهاى ماران به زهرگنى پر زهر هر یکى چند سبویى به هفتاد گونه زهر آگنده. آن را در زشتى به سرهاى دیوان ماننده کرد و در زهرگنى به سر شیطان ماننده کرد حماط و آن مارى بود در بادیه زشترین و منکرترین همه ماران سر وى به زهر آگنده. فراء گوید در این باره:
«عنجرد تحلف حین احلف کمثل شیطان الحماط اغرف؛ زن سلیطه اى سوگند می خورد هنگامى که من قسم می خورم مثل مارهایى که در درخت حماط منزل می کنند می شناسد آن را کسى که شناسایى داشته باشد.»
و مبرد گوید: «و فى البقل ان لم یدفع الله شره شیاطین یعد و بعضهن على بعض؛ و در قبیله به قل (که قومى از عرب هستند) شیطان صفتانى هستند که اگر خدا دفع شر آنها را نکند برخى بر برخى دیگر تاخته و دشمنى با هم می کنند.»
2- بعضى گفته اند: یک نوع گیاه بدچهره است چنان که در کتاب "منتهى الادب" آمده است: «"رأس الشیطان" یا "روس الشیاطین" گیاهى است. سرهاى شیاطین و دیوها شبیه شکوفه درختى است که به آن استن گفته می شود، میوه اى است متغیر الطعم و به همین مناسبت می فرماید: «من ماء غیر آسن؛ از آبى که مزه و رنگش برنگشته.» (محمد/ 15) یعنى غیر متغیر در صفت آب بهشت.» نابغه شاعر به قولش آن را قصد نموده و گفته است:
تعبید عن استن سود اسافله  *** مثل الاماء اللواتى تحمل الخرما
برگشت آن کنیزى که قسمت زیرین و پائین تر او سیاه بود مانند کنیزانى است که روى سر خود هیزم حمل می کنند، و این درخت شبیه بنى آدم است. اصمعى گوید و به آن گفته می شود صوم، و گوید:
توکل بشدوف الصوم یرقبه *** من المغارم مهضوم الحشازرم
موکل بود بر درخت صوم که شکل انسان است و آن را مواظبت می کرد از گله بز و گوسفند که از آن نخورند و مسموم شوند.
3- ولى آنچه صحیح تر به نظر مى رسد این است که این تشبیه براى بیان نهایت زشتى و چهره تنفرآمیز آن است، زیرا انسان از چیزى که متنفر باشد در ذهن خود براى آن قیافه اى زشت و وحشتناک ترسیم مى کند، و به هرچه علاقه مند است براى آن قیافه اى زیبا و دوست داشتنى. لذا در عکسهایى که مردم براى فرشتگان مى کشند زیباترین چهره ها را ترسیم مى کنند، و هر زیباى دیگر را به فرشته تشبیه مى نمایند، هم چنان که زنان دربارى مصر وقتى یوسف را دیدند گفتند: «ما هذا بشرا إن هذا إلا ملک کریم؛ این بشر نیست و جز فرشته اى بزرگوار نمى تواند باشد.» (یوسف/ 31) و به عکس براى شیاطین و دیوان بدترین چهره ها را، در حالى که نه فرشته را دیده اند و نه دیو را. راجز گوید:
ابصرتها تلتهم الثعبانا *** شیطانه تزوجت شیطانا
دیدم او را که اژدهایى او را مى بلعید و از بدمنظرى و زشتى صورت دیوى بود که با دیو دیگرى آمیخته بود. و ابوالنجم گوید:
الرأس قمل کله و صئبان و *** لیس فى الرجلین الا خیطان
و هى التی یفرغ منها الشیطان در تمام سرش شپش و رشک پر بود و در دو پایش جز دو ریسمان باریک چیز دیگرى نبود و او همان زنی است که شیطان از زشتى او ناراحت و بی طاقت می شود. و امراء القیس گوید:
أ تقتلنى و المشرفى مضاجعى *** و مسنونة زرق کانیاب اغوال
آیا مرا می کشى و حال آنکه شمشیر من پهلوى من در خوابگاه من و نیزه تیز و کبود من مانند دندانهاى دیوهاست و غولها، پس تشبیه نمود نیزه هاى خود را از تیزى به دندانهاى غولان و کسى نگفت که او غول را دیده است، و این گفته ابن عباس و محمد بن کعب قرظى است. و جبائى گوید: «به درستى که خداى تعالى خلقت شیاطین را در آتش بد شکل و زشت و حتى اگر بیننده اى از بندگان ایشان را به بیند هر آینه وحشت کند از ایشان و براى همین تشبیه فرموده است به سرهاى شیاطین.»
در تعبیرات روزمره بسیار دیده مى شود که مى گویند: «فلان کس مانند عفریت است، یا قیافه دیو دارد!» اینها همه تشبیهاتى است بر اساس انعکاسات ذهنى انسانها از مفاهیم مختلف، تشبیهاتى است لطیف و گویا. با این بیان دیگر جایى براى این اشکال نمى ماند که در تشبیه هر چیز این معنا لازم است که به چیزى تشبیه شود که شنونده آن را بشناسد، و مردم سر شیطانها را ندیده اند و نمى شناسند.

Sources

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 210

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 69

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏20 صفحه 490

ملا فتح الله كاشانی- تفسیر منهج الصادقین- جلد ‏7 صفحه 471

میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏16 صفحه 199

حسین‌بن‌حسن جرجانی- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان- جلد ‏8 صفحه 111

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد ‏5 صفحه 291

ابوبکر عتیق بن محمد- تفسیر سور آبادى- جلد ‏3 صفحه 2095

حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏12 صفحه 225

علی‌اکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد ‏9 صفحه 148

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏11 صفحه 159

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏11 صفحه 231

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏14 صفحه 32

شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏7 صفحه 290

سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏5 صفحه 504

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏11 صفحه 92

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information