ایمان در کلام مسیحی (تعاریف ایمان از منظر فلاسفه)

English 3830 Views |

در تعریف ایمان نیز مانند تعریف دین، کثرت و تعدد و اختلاف در تعریف وجود دارد. نقطه اختلاف در تعریف ایمان، آغاز کشمکش ها و مجادلات دیگر دین شناختى مى باشد. از این روى در برخورد با ایمان، تعریف واحد و آشکار وجود ندارد که بتوان بر اساس آن به توافق و اجماع در تعریف رسید. زیرا در تعریف ایمان نیز، رویکردها و نگاههاى متفاوتى وجود دارد که هریک ایمان را از منظر خاصى مورد توجه قرار داده است. البته این تعدد تعاریف، بیشتر در حوزه هاى کلام مسیحى روى داده است تا در حوزه کلام اسلامى.

تعریف ایمان در کلام مسیحى
در کلام مسیحى به چند رهیافت کلى مى توان اشاره کرد:
1. رهیافت معرفت گرایانه 2. رهیافت شهودگرایانه 3. رهیافت تاریخى 4. رهیافت جامع گرایانه.

1- رهیافت معرفت گرایانه
رهیافت فوق یک تلقى فیلسوفانه از ایمان است که گوهر اساسى ایمان را از جنس معرفت مى داند که از آن به رویکرد و رهیافت گزاره اى ایمان، نیز یاد مى شود. مطابق این تلقى، ایمان یک اعتقاد یقینى است که به واسطه برهان و ادله اثبات پذیر مى باشد. این نوع رویکرد را در گرایش الهیات عقلانى و طبیعى مى توان دید.

الف: ایمان پذیرش عقلى مضمون وحى
تعریفى که شوراى واتیکان در سال 1870 از ایمان ارائه مى کند در ذیل تلقى فوق قرار مى توان داد. «جان هیک» تعریف ایمان را در کتاب خود اینگونه ذکر مى کند: «یک کیفیت ماوراء طبیعى که به واسطه آن، در حالى که لطف خداوند شامل حال ما گردیده و به مدد ما شتافته باور کنیم که چیزهایى را که خداوند وحى کرده، واقعى هستند. همانطور که یک متکلم یسوعى آمریکایى معاصر مى نویسد: براى یک کاتولیک واژه ایمان، تصور نوعى پذیرش عقلى مضمون وحى را به عنوان حقیقت به ذهن متبادر مى کند و این بخاطر قدرت گواهى دهنده خداى فرستنده وحى است. ایمان واکنش کاتولیک ها است به نوعى پیام معقول که خداوند آن را ابلاغ نموده است».

ب: ایمان، واکنش ارادى و متعهدانه
یکى دیگر از تعاریفى که از منظر عقلانى و معرفتى به ایمان توجه شده، تعریفى است که یکى از فیلسوفان متاخر ارائه کرده است: «ایمان متفاوت است از عقیده داشتن به یک قضیه محتمل، زیرا قضیه محتمل مى تواند موضوعى کاملا نظرى باشد. ایمان «بله» گفتن است که شخص را متعهد مى کند. کار ایمان تبدیل احتمالات به مسلمات عقلى نیست؛ تنها افزایش مقدار کافى در کفه ترازوى دلایل و مدارک قادر به انجام این کار است. اما ایمان واکنش ارادى است که ما را از رهیافت نظرى و عقلى خارج کرده و نجات مى دهد». در رهیافت معرفت گرایانه از ایمان دینى مى توان از برجسته ترین متکلمان مسیحى همچون «توماس اکویناس» نام برد که به دنبال وى «ویلیام جیمز»، «پاسکال» نیز با حفظ جوهر بنیادین نظریه اکویناس، آن را در قالب هاى دیگر طرح کردند. در واقع در تلقى معرفتى و گزاره اى ایمان را مى توان به دو گرایش اراده گرایانه و غیر اراده گرایانه تفکیک کرد. در نوع اراده گرایانه، حضور نوعى اراده و اختیار در ایمانى که به معرفت گزاره اى تفسیر مى شود مى توان شاهد بود. در نوع غیر اراده اى، فقط عنصر معرفتى و گزاره اى را در ایمان اشاره مى کند. با این بیان توماس اکویناس و ویلیام جیمز و پاسکال در نوع تلقیاتشان از ایمان معرفت گزاره اى همراه با اراده و اختیار مى باشد. لذا مشخصات و ویژگى هایى که معرف نظریه معرفت گرایانه و گزاره اى از نوع ارادى مى باشد از این قرار است:
1ـ شکلى از باور گزاره اى
belief that) -2- وجود شواهد اندک به نفع گزاره هاى فوق
3ـ لزوم دخالت اراده آدمى در مسأله ایمان و استفاده از آن براى جبران نقص مدارک

ج: ایمان تصدیق ارادى بر اساس شواهد کافى
از نظر توماس آکویناس ایمان عبارت است از «تصدیق گزاره های وحی شده و قبول قلبی آنها». از دیدگاه آکویناس، ایمان ماهیتی معرفتی دارد و در مراتب معرفتی میان رأی یا گمان و علم یا دانش قرار گرفته است. رأی از نظر وی عبارت است از اعتقاد بی شاهد و بی دلیل ازاین رو احتمال خلاف آن می رود. اما دانش عبارت است از اعتقاد مبتنی بر شواهد کافی بر صدق، از این رو یقینی است. در حالی که ایمان مبتنی بر شواهد ناکافی و ناقص است چرا که حضور خداوند چنان ملموس نیست که بتوان دلیلی قوی برای علم به وجود او پیدا کرد. اما از نظرگاه آکویناس در اینجا اراده و خواست آدمی دخالت می کند و در اثر آن عقل انسان چنان مؤکد و سخت به وجود خداوند و دیگر اصول دینی اعتقاد پیدا می کند که منجر به اطاعت محض او از خداوند می شود، نتیجه آن که از نظر آکویناس ایمان کار عقل است و همان تصدیق به حقیقت الوهی؛ اما تصدیقی که ریشه در خواست آدمی دارد. پس خواست واراده ماست که به کمک فقدان مدارک کافی آمده، نقص آنها را جبران می کند. در واقع، آدمی با دیدن شواهد خاصی از قبیل معجزه ها، با این که آنها را برای اعتقاد به وجود خداوند کافی نمی داند تصمیم به تصدیق آن گرفته، دعوت خداوند را پاسخ مثبت می دهد. بنابراین در نگاه آکویناس، ایمان تصدیقى است که یک فرد مومن با توجه به شواهد و ادله ناقص، بر اساس اراده خود به آن اقبال مى کند. البته اکویناس، وجود شواهد ناکافى در تعریف ایمان را از آن روى ضرورى مى داند تا عنصر و جوهره ایمان یک امر ضد عقلانى و عقیده فاقد مدرک تلقى نشود. در نهایت این تلقى، در تعریف ایمان مى خواهد بر این پاى فشارد که ایمان تصدیق و معرفت به گزاره هاى وحیانى است که بر اساس یک نوع خردورزى و عقل اندیشى صورت مى گیرد.

رهیافت پل تیلیخ از فلسفه دین اکویناس
در این راستا تحلیلى که «پل تیلیخ» از رهیافت فلسفه دین اکویناس دارد، قابل توجه است. به اعتقاد وى رهیافت تومیستى به فلسفه دین یک طریق عقلانى و با واسطه در جهت وصول به خداست به همین خاطر به یک نوع استنتاج عقلانى، مبتنى گشته است و یک عقلانیت استدلالى جایگزین عقلانیت بى واسطه پیروان فرقه فرانسیسى مى شود. بر این اساس آکویناس مى نویسد: «هر چیز به دو شیوه معلوم یا شناخته مى شود؛به واسطه خودش و به واسطه ما، بنابراین من مى گویم از آنجا که خدا در خود هست پس گزاره «خدا هست» به واسطه خودش معلوم است. زیرا محصول و موضوع در این گزاره یک است. زیرا خداوند خود وجود خویش،... لیکن از آنجا که ما در مقابل با قاطعیت وجود وى از ماهیت خدا آگاه نیستیم، پس گزاره «ماهیت خدا این است»، به واسطه خود معلوم و شناخته نیست بلکه باید با توسل به آن چیزهائى که به دیده ما معلوم تر است یعنى توسل به آیات و آثار او اثبات شود». به گفته تیلیخ همین نگاه عقلانى وى نسبت به ایمان به خدا، نتیجه اش گسست ایمان و عقل است. به همین جهت به عقیده توماس موضوع یا ابژه اى واحد نمى تواند که هم متعلق ایمان و هم متعلق معرفت قرار گیرد.به این دلیل که ایمان متضمن پیوندى بى واسطه با موضوع خود نیست. منظور وى پیوند محسوس و تجربى با موضوع مى باشد لذا مرتبه ایمان کمتر از معرفت است. توماس مى گوید: «از آنجا که تجربه ایمان فاقد جنبه بصرى یا توانائى رویت ذات بارى است پس ایمان هیچ گاه به مرتبه نظام معرفتى مشهود در علم نمى رسد».از همین روى آنچه توماس از ایمان، اراده کرده چیزى جز، باور به سطح نازل از شواهد و مدارک براى اثبات متعلق ایمان نیست. این درک از ایمان نیز به زوال «ایمان» خواهد انجامید.

تلقى و تعریف معرفت گرایانه پاسکال از ایمان
از این روى در تلقى و تعریف معرفت گرایانه، «پاسکال» نیز ایمان را بر اساس محاسبه عقلى و ریسک کردن مورد توجه قرار مى دهد. شرط بندى پاسکال در توجه به ایمان یک نوع اطمینان بخشى عقلانى به فرد مومن است. «ویلیام جیمز» نیز به عنوان یک مومن، موسس مکتب پراگماتیسم در مقاله معروف «خواهش ایمان» (1897) به این نکته اشاره مى کند که هر چند ما نمى توانیم دلیل قطعى به وجود و عدم وجود خدا اقامه کنیم ولى ایمان به وجود خود و عدم ایمان به آن، چنان از اهمیت خطیرى برخوردار است که هر انسان عاقلى حاضر است به خاطر ایمان به خدا بر سر زندگانى خود شرط بندى کند لذا نمى توان با موضع شکاکانه حرکت برداشت.

دیدگاه ویلیام جیمز
ویلیام جیمز مى نویسد: «موضوع و تو کننده ایمان شما چنین است: بهتر است از دست دادن حقیقت را ریسک کنیم، نه شانس خطا را. او نیز مانند مومنان هست و نیست خود را خطر مى کند. او در عرصه اى مخالف با فرضیه دینى فعالیت مى کند. همچنان که مومنان در پشتیبانى حوزه مخالف دیگر و نقطه مقابل هستند. توصیه و تبلیغ شکاکیت به ما به عنوان یک وظیفه تا «شواهد کافى» براى دین پیدا شود، برابر است با گفتن اینکه در حضور فرضیه دینى، تسلیم ترسمان شدن که آن را خطا مى داند، بهتر و عاقلانه تر است از تسلیم امیدمان شدن که مى گوید چه بسا حق باشد. فریب در برابر فریب، چه دلیلى هست که فریفتگى بر اثر امید، بسى بدتر است از فریفتگى بر اثر ترس؟».

2- رهیافت شهودى و عرفانى
طبق این تلقى از ایمان، ایمان فراتر از عقل و معرفت محسوب مى شود، که در آن نوعى اعتماد و اطمینان همراه با اراده نهفته است به این نوع رویکرد، ایمان غیر گزاره اى نیز اطلاق مى شود. لذا بر اساس رهیافت فوق ایمان «اولا، نوعى (اعتماد) است و بنابراین در ساحت اراده تحقق مى پذیرد نه در ساحت معرفت و ثانیا متعلق آن یک شخص است نه گزاره، بنابراین مطابق این تلقى، ایمان فعل اراده است و وضعیت وجود خاصى است که تمامیت وجود آدمى را در بر مى گیرد و استحاله مى بخشد و لذا در ساحتى گسترده تر از عقل و معرفت دست مى دهد.از این رو مى توان تلقى عارفانه از ایمان را رویکرد وجودى یا غیر گزاره اى به ایمان نیز نامید». با توجه به بیان فوق تعریف هاى زیر را مى توان در این تلقى گنجاند:

الف: ایمان یعنى حالت دلبستگى واپسین
پل تیلیخ (Poul Tillich) ایمان را این گونه تعریف مى کند: «ایمان حالت دلبستگى واپسین است، پویایى ایمان پویاى دلبستگى واپسین انسان است ایمان به مثابه دلبستگى واپسین، عمل کل شخصیت است در محور حیات شخصى روى مى دهد و تمام عناصر آن را در بر مى گیرد، ایمان محورى ترین عمل ذهن بشر است ایمان حرکت بخش صرف یا کار کرد خاص کل وجود انسان نیست. ایمان به همان میزانى که از حاصل جمع تأثیرهاى عناصر حیات شخصى فراتر است. از هر تأثیر خاص دیگر نیز فراتر مى رود و خودش بر روى هر یکى از عناصر حیات شخصى تأتیر قطعى دارد». در این عمل هیچ کدام از کارکردهاى عقلانى انسان نیست، همان طور که عمل روان ناخودآگاه انسان نیز نیست. بلکه عملى است که عناصر عقلانى و غیر عقلانى وجود انسان در آن فراتر مى روند. «خصیصه وجدى ایمان، ویژگى عقلانى ایمان را طرد نمى نماید گر چه با آن یکسان نیست، تمایلات غیر عقلانى را بدون یکسانى با آنها در بر مى گیرد». بنابر این از نظر پل تیلیخ ایمان حالت دلبستگی نهایی آدمی و غایت قصوای اوست. به اعتقاد تیلیخ چیزی غایت قصوی است که معنا بخش زندگی ما باشد و واقعیت و هدف زندگی ما در گرو آن. در نظر او غایت فقط یک چیز است و آن وجود واجب الوجود است هر چند آدمیان دلبستگی هایی دارند که آنها را نهایی می دانند ولی به نظر تیلیخ این اشتباه بزرگی است که آنچه که حقیقتا نیست متعلق دلبستگی نهایی قرار گیرد. به هر روی از نظر تیلیخ ایمان به دست آوردن چیزی نیست. ایمان تحصیل معرفتی که وجود ندارد نمی باشد. ایمان تنها توجه کردن و التفات به چیزی است که آدمی خود دارد. ایمان هوشیاری به ذات تعلقی و وابسته خود است، نوعی وابستگی که همه وجود آدمی را از آن وجود مطلق سرشار میکند. ایمان زدودن غفلت از چیزی است که خود دارد.

ب: ایمان یعنى وثوق و اعتماد و تعهد قلبى
«ریچارد سن» ایمان را این گونه تعریف مى کند: «براى پى بردن به مواد کتاب مقدس یا الهیات اهل کتاب از کلمه ایمان، باید به این نکته پى برد که مراد از آن القاى یک فهم یا یک اندیشه به شیوه اى که از معرفت برهانى کمتر باشد نیست، مسأله باور کردن است نه اثبات کردن. و نیز به نحوه تلقى عبرانى از این کلمه باید توجه داشت، که جان کلام را در اعتماد کردن، و ثبات قدم و وثوق داشتن دانستند و غالبا با حرمت نهادن به یک شخص نه یک گزاره یعنى وثوق شخصى و قلبى در یک رابطه قلبى است».

ج: ایمان یعنى جهت یافتگى و اهتداى اراده
«ایان باربور» خود نیز ایمان را به معنى جهت یافتگى و هدایت اراده انسان تلقى مى کند که در رویکرد شهود و عرفانى، مى گنجد: «ایمان عبارت است از جهت یافتگى یا اهتداى اراده، و بیشتر اعتقاد بستن در یک شخص است تا متقاعد شدن به صدق و صحت یک قضیه، اعتماد یا وثوق واکنشى است که از «وثوق پذیرى» خداوند آموزگارى و لطف او انگیخته مى شود؛ و در عین حال عمل انسانى «وثوق کردن» نیز هست که در اعتماد به خداوند است که انسان از حول و قوه خویش دست مى شوید. روى آوردن به خداوند مستلزم روى بر تافتن از هر آن چیزى است که پیش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ایمان مستلزم «ایمان ورزى» توکل، بیعت و اطاعت است».
(ادامه دارد...)

Sources

محمدرضا خاکی قراملکی- ایمان، معرفت، خدا (تحلیل سیستمى از ایمان دینى)- انتشارات باشگاه اندیشه

کالین براون- فلسفه و ایمان مسیحی- ترجمه طاطه‏وس میکائیلیان- انتشارات علمی و فرهنگی تهران- 1375

محسن جوادی- نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن- معاونت امور اساتید دروس معارف اسلامی قم- چاپ اول- زمستان 1376

جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهرام راد- انتشارات بین‏ المللی الهدی- تهران 1372

پل تیلیخ- پویایی ایمان- ترجمه حسین نوروزی- انتشارات حکمت

مصطفی آزادیان- فصل نامه معرفت- شماره 88- مقاله ایمان- مقایسه ‏ای تطبیقی بین اسلام و مسیحیت

محمدتقی فعالی- ایمان دینی در اسلام و مسیحیت- کانون اندیشه جوان- 1378

مایکل پترسون و دیگران- عقل و اعتقاد دینی- ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی- تهران- طرح نو 1376

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information