ریشه داشتن اصل ولایت در هدایت عمومی و تکاملی آفرینش

English 2933 Views |

هماهنگی تمام اجزای آفرینش
جهان پهناور هستی با وسعت و عظمت حیرت انگیز خود چنانکه در چندین مورد از آیات قرآن کریم واقع است، یک واحد واقع را تشکیل می دهد که اجزا و ابعاد آن از کوچک ترین ذره گرفته، تا بزرگ ترین اجرام فضایی، انبوه ترین گروه ستارگانی که کهکشان های عظیم را به وجود آورده اند، همه با هم ارتباط وجودی داشته، روی یکدیگر تأثیر گذاشته، از همدیگر متاثرند و در نتیجه هر پدیده ای کوچک و بزرگ که پای به دایره هستی می گذارد و یا هرگونه تحولی که در مسیر هستی پیدا می کند، همه اجزای جهان آفرینش و هر یک از آنها در آن سهیم و دخیل هستند، البته انسان نیز یکی از اجزای جهان بوده از دیگران کنار نیست و مانند یک قطره آبی که به نهر بزرگی چکانیده شود، محکوم جریان و حنب و جوش نهر بوده، هیچ گونه استقلال فردی و فعالیتی ممتاز از پیش خود ندارد.

آفرینش، اجزای خود را به تکامل رهبری می کند
این سازمان پهناور جهانی، با سعی و حرکت و جنب و جوش عمومی که در مسیر وجود خود دارد، تحولاتی عمومی به وجود می آورد و ضمنا هر یک از انواع گوناگون و اجناس مختلف موجودات را به کمالات هستی اش رسانیده و به هدف های وجودش رهبری می نماید. چنانچه مشاهده می کنیم، هر یک از این انواع از راه آفرینش و تکوین با یک سلسله قوا و ابزاری مجهز است که با مقاصد وجودی و هدف های زندگیش کمال مناسب را دارد و تنها با فعالیتی که به کار انداختن همان قوا و ادوات انجام می دهد، حوایج وجودی خود را رفع نموده و نواقص خود را تبدیل به تکامل می کند.
بهترین تأیید این مطلب را در آیه ذیل بطور بیان عمومی می توان یافت: «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیزی را به او عطا کرده سپس هدایتش نموده است.» (طه/ 50) «الذی خلق فسوی* والذی قدر فهدی؛ همان که آفرید و سامان داد و آنکه تقدیر کرد و هدایت نمود.» (اعلی/ 2 و 3)

ابهام تکوینی در چهره علوم و افکار
از همین جا می توان نتیجه گرفت که انسان پیوسته خیر و شر و نفع و ضرر خود را از راه الهام تکوینی و هدایت وجودی باید بداند، زیرا انسان جزء غیر مستقلی است که از آفرینش عمومی منفصل نیست و طبیعت عمومی آفرینش هر یک از اجزای خود را به هدف و کمال وجودی لایق خود می رساند و رهبری می نماید. و چون انسان نوعی است که به سوی مقاصد زندگی و هدف کمالی خود با شعور و اراده رهسپار می شود، ناچار هدایت و الهام تکوینی مزبور در مورد وی به صورت علوم و افکار جلوه خواهد کرد.
چنانکه در این آیه کریم بیان شده است: «و نفس و ما سواها* فالهمها فجورها و تقواها* قد افلح من زکاها* و قد خاب من دساها؛ و سوگند به نفس آدمی و آن که او را سامان داد پس فجور و تقوا را به او الهام کرد،، بی شک هر که خود را تزکیه کرد رستگار شد و بی گمان آن که خود را بیالود محروم گشت.» (شمس/ 7 تا 10)
از بیان گذشته روشن می شود که انسان از راه الهام تکوینی و هدایت فطرت و خلقت، با یک سلسله معلومات و افکاری مجهز است که در تکاپوی زندگی ضامن سعادت وی می باشد و با به کار بستن آنها انسان با سازمان آفرینش توافق پیدا کرده، هیچ گونه تضاد یا تنافی و یا برخوردی با حرکت عمومی و کمالی جهان پیدا نخواهد کرد، تا منجر به انهدام سازمان کمالی خود بشود.

رابطه سعادت، دین، خلقت و فطرت
اولا: چون سعادت و خوشبختی انسان در زندگیش واقعیت تکوینی دارد، باید در میان مردم روشی حکمفرما باشد که از آفرینش عمومی جهان و خلقت خصوصی انسان سرچشمه گیرد.
ثانیا: چون سازمان آفرینش ثابت و پابرجاست، دین کامل و روش زندگی که از آن سرچشمه می گیرد نیز باید ثابت و پای برجا باشد، نه اینکه تابع هوا و هوس بوده، هر روز به یک رنگی در بیاید و در نتیجه انسان را در عین اینکه با نهاد خدا دادی خود، راه صواب را می داند، دچار خطا کرده و عالما و عامدا به هر منجلاب پستی و بدبختی بکشد.
چنانکه در آیه دیگر می فرماید: «افرایت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم؛ پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را از روی علم (به اینکه پذیرای هدایت نبود) گمراه ساخته است.» (جاثیه/ 23)
و همچنین در آیات بسیاری تذکر می دهد که انسان باید در روش زندگی تابع حق باشد، نه تابع هوا و هوس. حکم عقل سلیم را بپذیرد، نه حکم امیال و عواطف نفسانی را «فماذا بعد الحق الا الضلال؛ از حق که بگذری، جز ضلال چیست؟» (یونس/ 32)
ثالثا: چون مخالفت احکام و قوانین فطرت در حقیقت تضاد و مقاومت علیه دستگاه آفرینش جهانی است و ناچار این دستگاه عظیم با نیروی شگرف خود با همین انسان ناچیز مخالف، دست و پنجه نرم کرده، خواه ناخواه او را با نابود ساختن یا مطیع نمودن به جریان موافق خواهد انداخت، باید انسان مخالف دین و فطرت، منتظر روزی سخت و عذاب ناگوار و دردناک باشد. چنانکه آیات پس از آیه 30 سوره روم به همین مطلب اشاره می نماید.

Sources

محمدحسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 71-73

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information