جایگاه عقل از نظر اسلام

English 3526 Views |

عقل به ادراک اطلاق می شود. لفظ عقل از این باب بر ادراک اطلاق مى شود که در ادراک عقد قلبى به تصدیق هست و انسان را به این جهت عاقل مى گویند، و به این خصیصه ممتاز از سایر جانداران مى دانند که خداى سبحان انسان را فطرتا این چنین آفریده که در مسائل فکرى و نظرى حق را از باطل، و در مسائل عملى خیر را از شر، و نافع را از مضر تشخیص دهد، چون از میان همه جانداران او را چنین آفریده که در همان اول پیدا شدن و هست شدن خود را درک کند و بداند که او، اوست و سپس او را به حواس ظاهرى مجهز کرده تا به وسیله آن، ظواهر موجودات محسوس پیرامون خود را احساس کند، ببیند و بشنود و بچشد و ببوید و لمس کند و نیز او را به حواسى باطنى چون: اراده، حب، بغض، امید، ترس و امثال آن مجهز کرده تا معانى روحى را به وسیله آنها درک کند، و به وسیله آن معانى، نفس او را با موجودات خارج از ذات او مرتبط سازد و پس از مرتبط شدن، در آن موجودات دخل و تصرف کند، ترتیب دهد، از هم جدا کند، تخصیص دهد و تعمیم دهد و آن گاه در آنچه مربوط به مسائل نظرى و خارج از مرحله عمل است، تنها نظر دهد و حکم کند، و در آنچه که مربوط به مسائل عملى است و مربوط به عمل است حکمى عملى کند، و ترتیب اثر عملى بدهد و همه این کارهایى را که مى کند بر طبق مجرایى مى کند که فطرت اصلى او آن را تشخیص داده، و این همان عقل است.
لیکن بسا مى شود که یکى یا چند قوه آدمى بر سایر قوا غلبه مى کند و کورانى و طوفانى در درون به راه مى اندازد، مثلا درجه شهوتش از آن مقدارى که باید باشد تجاوز مى کند، و یا درجه خشمش بالا مى رود، و به حکم این که گفته اند:
حقیقت سرابى است آراسته *** هوا و هوس گرد برخاسته
چشم عقلش نمى تواند حقیقت را درک کند، در نتیجه حکم بقیه قواى درونیش باطل و یا ضعیف مى شود، و انسان از مرز اعتدال یا به طرف وادى افراط، و یا به طرف وادى تفریط سقوط مى کند، آن وقت عقل آدمى نظیر آن قاضى مى شود که بر طبق مدارک باطل و شهادتهاى کاذب و منحرف و تحریف شده، حکم مى کند، یعنى در حکمش از مرز حق منحرف مى شود، هر چند که خیلى مراقب است به باطل حکم نکند، اما نمى تواند. چنین قاضیى در عین اینکه در مسند قضا نشسته، قاضى نیست.
در قرآن، مراد از تعقل ادراک توأم با سلامت فطرت است، نه تعقل تحت تاثیر غرائز و امیال نفسانى انسان عاقل هم در مواردى که یک یا چند تا از غرائز و امیال درونیش طغیان کرده یا عینک محبت به چشم عقل خود بسته، و یا عینک خشم، یا ترس زیاده از حد، یا امید بیجا، یا حرص، یا بخل، یا تکبر، در عین اینکه هم انسان است و هم عاقل نمى تواند به حق حکم کند، بلکه هر حکمى که مى کند باطل است، ولو اینکه (مانند معاویه ها) حکم خود را از روى عقل بداند، اما اطلاق عقل به چنین عقلى، اطلاق به مسامحه است و عقل واقعى نیست، براى اینکه آدمى در چنین حالى از سلامت فطرت و سنن صواب بیرون است. و خداى عز و جل هم، کلام خود را بر همین اساس ادا نموده و عقل را به نیرویى تعریف کرده که انسان در دینش از آن بهره مند شود، و به وسیله آن راه را به سوى حقائق معارف و اعمال صالحه پیدا نموده و پیش بگیرد، پس اگر عقل انسان در چنین مجرایى قرار نگیرد، و قلمرو علمش به چهار دیوار خیر و شرهاى دنیوى محدود گردد، دیگر عقل نامیده نمى شود، هم چنان که قرآن کریم از خود چنین انسانهایى حکایت مى کند که در قیامت می گویند: «لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر؛ اگر ما مى شنیدیم و تعقل مى کردیم دیگر از دوزخیان نمى بودیم.» (ملک/ 10)
نیز فرموده:«أفلم یسیروا فی الأرض فتکون لهم قلوب یعقلون بها، أو آذان یسمعون بها فإنها لا تعمى الأبصار و لکن تعمى القلوب التی فی الصدور؛ چرا در زمین سیر نکردند تا داراى دلهایى شوند که با آن تعقل کنند، و یا گوش هایى که با آن بشنوند؟ آخر تاریک شدن چشم سر، کورى نیست، این چشم دل است که کور مى شود، دلهایى که در سینه ها است.» (حج/ 46) پس این آیات همانطور که ملاحظه گردید کلمه عقل را در علمى استعمال کرده که انسان خودش بدون کمک دیگران به آن دست یابد، و کلمه سمع را در علمى به کار برده که انسان به کمک دیگران آن را به دست مى آورد، البته با سلامت فطرت در هر دو براى اینکه مى فرماید آن عقل، عقلى است که با دل روشن توأم باشد نه با دل کور. و نیز فرموده: «و من یرغب عن ملة إبراهیم إلا من سفه نفسه؛ و چه کسى از ملت ابراهیم که دین فطرى است روى مى گرداند به جز کسى که خود را سفیه و نادان کرده باشد.»
از امام علی (ع) سؤال می کنند که عقل چیست؟ می فرماید: «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان؛ عقل آن است که انسان را به عبادت خداوند و بندگی او رهبری کند و سعادت همیشگی را به انسان بدهد.» پرسشگر پرسید: پس آنچه که در معاویه بود چه بود؟ جواب فرمود: «تلک النکری و الشیطنه؛ آن نکری و شیطنت است.» نکری و شیطنت با عقل دوتاست.
مقصود امام (ع) از نکری و شیطنت همان نیرنگ بازی ها و نقشه کشیهای منافقانه است و از عقل همان نیرویی که انسان را به معنویت و انسانیت رهنمون می گردد.
آیه 242 بقره شریفه، به منزله عکس نقیض است، براى آن حدیثى که مى فرماید: «العقل ما عبد به الرحمن؛ عقل آن است که به وسیله آن خداى رحمان پرستش شود.» پس از همه آنچه تا اینجا گفتیم این معنا روشن گردید که مراد از عقل در کلام خداى تعالى آن ادراکى است که با سلامت فطرت براى انسان دست دهد، و اینجا است که معناى جمله: «کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون؛ بدين گونه خداوند آيات خود را براى شما بيان مى ‏كند باشد كه بينديشيد.» (بقره/ 242) به خوبى روشن مى شود، چون در این جمله بیان خدا مقدمه تمامیت علم است، و تمامیت علم هم مقدمه عقل و وسیله اى به سوى آن است، هم چنان که در جاى دیگر نیز فرموده: «و تلک الأمثال نضربها للناس و ما یعقلها إلا العالمون؛ اين مثلها را براى مردم مى ‏زنيم ولى جز دانشوران آنها را درنيابند.» (عنکبوت/ 43) همه این مثل ها را براى انسان مى زنیم، ولى وى آنها را تعقل نمى کند، مگر کسانى که عالم باشند. خداوند در سوره ملک می فرماید: «و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر* فاعترفوا بذنبهم فسحقا لأصحاب السعیر؛ و مى گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم، یا تعقل مى کردیم، جزء دوزخیان نبودیم. اینجاست که به گناه خود اعتراف مى کنند، دور باشند دوزخیان از رحمت خدا.» (ملک/ 10- 11)
آنها به دلیل اصلى بدبختى و گمراهى خود اشاره کرده، مى گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم، و عقل خود را به کار مى گرفتیم، هرگز از دوزخیان نبودیم! آرى اینجاست که به گناه خود اعتراف مى کنند، دور باشند دوزخیان از رحمت خدا! در این آیات ضمن بیان سرنوشت وحشتناک دوزخیان، انگشت روى علت اصلى بدبختى آنها گذارده شده است، مى گوید: از یک سو خداوند گوش شنوا عقل و هوش داده، و از سوى دیگر پیامبرانش را با دلائل روشن فرستاده، اگر این دو با هم ضمیمه شوند سعادت انسان تامین است. ولى هنگامى که انسان گوش دارد اما با آن نمى شنود، و چشم دارد و نمى بیند، و عقل دارد و نمى اندیشد، اگر تمام پیامبران الهى و کتب آسمانى به سراغ او آیند اثرى ندارد! در روایتى آمده است که جمعى در محضر پیغمبر اکرم (ص) مدح و ستایش از مسلمانى کردند، رسول خدا ص فرمود:«کیف عقل الرجل؟!؛ عقل او چگونه است؟» عرض کردند: اى رسول خدا! ما از تلاش و کوشش او در عبادت و انواع کارهاى خیر سؤال مى کنیم، شما از عقلش سؤال مى فرمائید؟ فرمود: «ان الاحمق یصیب بحمقه اعظم من فجور الفاجر، و انما یرتفع العباد غدا فى الدرجات، و ینالون الزلفى من ربهم على قدر عقولهم؛ مصیبتى که از ناحیه حماقت احمق حاصل مى شود بدتر است از فجور فاجران و گناه بدکاران، خداوند فرداى قیامت مقام بندگان را به مقدار عقل و خرد آنها بالا مى برد، و بر این اساس به قرب خداوند نائل مى گردند.» (مجمع البیان/ جلد 10 صفحه 324)


ارزش والاى عقل و خرد
این نخستین بار نیست که قرآن مجید به ارزش فوق العاده عقل و خرد اشاره مى کند، و گناه عمده دوزخیان و عامل اصلى بدبختى آنها را از کار انداختن این نیروى الهى مى شمرد، بلکه هر کس با قرآن آشنا باشد مى داند که در مناسبتهاى مختلف اهمیت این موضوع را آشکار ساخته است، و على رغم دروغ پردازیهاى کسانى که مذهب را وسیله تخدیر مغزها، و نادیده گرفتن فرمان عقل و خرد مى شمرند، اسلام اساس خداشناسى و سعادت و نجات را بر عقل و خرد مى نهد، و روى سخنش در همه جا با "اولو الالباب" و "اولو الأبصار" و اندیشمندان و دانشمندان است. در منابع اسلامى آن قدر روایت در این زمینه وارد شده که از حساب بیرون است، جالب اینکه کتاب معروف "کافى" که از معتبرترین منابع حدیث است مشتمل بر کتابهایى است که نخستین کتابش به نام کتاب "عقل و جهل" است، و هر کس روایاتى را که در این زمینه در این کتاب نقل شده ملاحظه کند به عمق بینش اسلام در این باره پى مى برد.
در حدیثى از على (ع) (در همین کتاب) آمده است: جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت من مامورم که تو را میان یکى از این سه موهبت مخیر کنم، تا یکى را برگزینى، و بقیه را رها کنى، آدم گفت: آنها چیست؟ جبرئیل در پاسخ گفت: عقل و حیاء و دین. آدم گفت: من عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیاء و دین گفت او را رها کنید و به دنبال کار خود بروید، گفتند ما ماموریم همه جا با عقل باشیم و از آن جدا نشویم! جبرئیل گفت: حال که چنین است به ماموریت خود عمل کنید، سپس به آسمان صعود کرد. این لطیفترین تعبیرى است که ممکن است درباره عقل و خرد، و نسبت آن با حیا و دین گفته شود، چرا که اگر عقل از دین جدا گردد با اندک چیزى بر باد مى رود، یا به انحراف کشیده مى شود، و اما حیا که مانع انسان از ارتکاب زشتیها و گناهان است آن نیز ثمره شجره معرفت و عقل و خرد است.این نشان مى دهد که آدم سهم قابل ملاحظه اى از عقل داشت که به هنگام مخیر شدن در میان این سه چیز، مرحله بالاتر عقل را برگزید، و در سایه آن هم دین را تصاحب کرد و هم حیا را.
در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «من کان عاقلا کان له دین، و من کان له دین دخل الجنة؛ کسى که عاقل باشد دین دارد، و کسى که دین داشته باشد داخل بهشت مى شود.» (بنابراین بهشت جاى عاقلان است) البته عقل در اینجا به معنى معرفت راستین است، نه شیطنتهاى شیاطین که در سیاستمداران جبار و ظالم جهان دیده مى شود که به گفته امام صادق (ع) «شبیهة بالعقل، و لیست بالعقل؛ شبیه عقل است ولى عقل نیست.» (اصول کافى/ مطابق نقل نور الثقلین جلد 5 صفحه 382)


زیر بناى همه تحولها
مکتبهاى مادى و کمونیستى که همیشه از ناحیه مذاهب راستین احساس خطر مى کنند همیشه اصرار دارند که دعوت ادیان را دعوت به تخدیر افکار توده ها معرفى کنند، تعبیر رسواى آنها که دین افیون توده هاست معروف است. همچنین استعمارگران شرق و غرب به خاطر هراسى که از قیام توده هاى مؤمن در سایه افکار مذهبى و استقبال از شهادت در راه خدا داشته اند سعى مى کردند که به روان شناسان و جامعه شناسان خود این مطلب را تلقین کنند، تا در کتابهاى به اصطلاح علمیشان منعکس سازند که مذهب زائیده جهل و نادانى بشر نسبت به عوامل طبیعت است! البته این بحثى است دامنه دار و در جاى خود جوابهاى قاطع و دندان شکن به آنها داده شده که اینجا جاى شرح همه آنها نیست، ولى آیاتى از قبیل آیات مورد بحث که دعوت به تفکر و اندیشه مى کند، بلکه عصاره دین و خمیرمایه تکامل و پیشرفت انسان را همین اندیشه و تفکر مى داند مشت این دروغپردازان را باز مى کند.چگونه ممکن است آئینى همچون اسلام وسیله تخدیر یا مولود جهل باشد در حالى که آورنده اش به اعلا صوت خود همه انسانها را مخاطب ساخته و مى گوید قیام و نهضت کنید براى زنده کردن اندیشه هاى خفته، آنهم در محیطى آرام و خالى از غوغا.
در محیطى دور از هوا و هوس و امواج تبلیغاتى مسموم. دور از تعصبها، و دور از لجاجتها. براى خدا قیام کنید و اندیشه کنید. آیا چنین آئینى را که نه تنها در اینجا بلکه در موارد بسیار زیادى همین دعوت را تکرار کرده متهم به تخدیر افکار ساختن مضحک نیست؟! به خصوص اینکه مى گوید نه فقط در حال تنهایى و انفرادى اندیشه کنید، بلکه به صورت دو نفرى و با معاضدت یکدیگر به تفکر پردازید، محتواى دعوت انبیاء را بشنوید، دلائل آنها را مورد مطالعه قرار دهید، اگر با عقل شما هماهنگ بود پذیرا شوید. حوادثى که در عصر و زمان ما به خاطر قیام مسلمانان انقلابى در کشورهاى مختلف در برابر قدرتهاى جهنمى شرق و غرب روى داد، و دنیا را در نظر مستکبران تیره و تار کرد و پایه هاى قدرتشان را لرزان ساخت نشان داد که آنها این نکته را درست فهمیده بودند که عقائد اصیل مذهبى دشمن سرسخت آنها و خطر عظیمى است براى آنها، و نیز نشان داد که هدف این اتهاماتى که به مذهب بسته اند چیست؟راستى عجیب است در تحلیلهاى به اصطلاح فلسفى جامعه شناسان غربى این مساله را مسلم مى گیرند که جهانى ماوراء طبیعت نیست و دین یک پدیده ساختگى بشر است، سپس بر سر این مساله دعوا مى کنند که عامل آن چیست؟ مسائل اقتصادى است؟ ترس انسانهاست؟ عدم آگاهى بشر است؟ عقده هاى روحى است و...؟اما حاضر نیستند حتى یک لحظه خود را از این پیشداورى غلط تهى کرده و احتمال دهند ما وراى عالم طبیعت عالم دیگرى است و در دلائل روشن توحید و نشانه هاى آشکار نبوت پیامبرانى همچون محمد (ص) بیندیشند.
اینها بى شباهت به مشرکان عصر جاهلیت نیستند با این تفاوت که آنها متعصب و لجوج بودند و درس نخوانده، اینها نیز متعصب و لجوجند اما درس خوانده! و به همین دلیل خطرناکتر و اغوا کننده ترند! جالب اینکه آخرین قسمت بسیارى از آیات قرآن دعوت به تفکر یا تعقل یا تذکر است. گاه مى گوید: «إن فی ذلک لآیة لقوم یتفکرون؛ قطعا در اينها براى مردمى كه انديشه مى ‏كنند نشانه‏ اى است.» (نحل/ 11 و 69) و گاه مى گوید: «إن فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون؛ و در اینها آیاتی است برای کسانی که تفکر کنند.» (رعد/ 3 و زمر/ 42 و جاثیه/ 13) و گاه مى گوید: «لعلهم یتفکرون؛ باشد که بیندیشید.» (حشر/ 21 و اعراف/ 176) و گاه همین جمله را به صورت رویارو مطرح ساخته مى فرماید: «کذلک یبین الله لکم الآیات لعلکم تتفکرون؛ اینگونه خداوند آیاتش را براى شما بیان مى کند شاید اندیشه کنید.» (بقره/ 219 و 266) و از این قبیل در قرآن فراوان است، مانند دعوت به فقه (فهم) در آیات زیادى از قرآن، دعوت به عقل و تعقل و مدح آنها که عقل خویش را به کار مى گیرند، و مذمت شدید از آنها که فکر خود را به کار نمى اندازند که در 46 آیه از قرآن مجید وارد شده! توصیف زیادى که از علما و دانشمندان و مقام علم و دانش نموده که اگر بخواهیم همه آیات آن را گردآورى و تفسیر کنیم خود کتاب مستقلى مى شود. در این مورد همین بس که قرآن یکى از صفات دوزخیان را نداشتن تفکر و تعقل ذکر کرده است: «و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر؛ دوزخیان مى گویند: اگر ما گوش شنوا و عقل بیدارى داشتیم در میان دوزخیان نبودیم.» (ملک/ 10) که جاى عاقلان در دوزخ نیست.
در جاى دیگر مى گوید: اصولا افرادى که گوش دارند و نمى شنوند، چشم دارند و نمى بینند و عقل دارند و اندیشه نمى کنند، براى جهنم نامزد شده اند! «و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الإنس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالأنعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون؛ به طور مسلم گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ قرار دادیم، نشانه آنها این است که عقل دارند و با آن اندیشه نمى کنند، چشم دارند و با آن نمى بینند، و گوش دارند و با آن نمى شنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه تر! آنها همان غافلانند.» (اعراف/ 179)

Sources

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- جلد ‏2 صفحه 375

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد ‏18 صفحه 141-139

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد ‏24 صفحه 331-329

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 1 و 2 صفحه 169-168

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information