گزارشی از غزوه ی جیش سویق

در الدرالمنثور در ذیل آیه ی: «الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما أصابهم القرح للذین أحسنوا منهم و اتقوا أجر عظیم؛ آنها که دعوت خدا و پیامبر (ص) را، پس از آن همه جراحاتى که به ایشان رسید، اجابت کردند (و هنوز زخمهاى میدان احد التیام نیافته بود، به سوى میدان «حمراء الاسد» حرکت نمودند) براى کسانى از آنها، که نیکى کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگى است.» (آل عمران/ 172) آمده که ابن اسحاق و ابن جریر و بیهقى (در کتاب دلائلش) از عبدالله بن ابى بکر بن محمد بن عمرو بن حزم روایت کرده اند که گفت: بعد از جنگ احد وقتى خبر رسید که ابوسفیان و یارانش تصمیم دارند دوباره برگردند و گفته اند "ما بیهوده جنگ را خاتمه دادیم، باید ادامه مى دادیم تا همه مسلمانان را از بین مى بردیم، اینک دوباره بر سر بقیه آنان مى تازیم" و رسول خدا (ص) با اصحابش تا حمراء الاسد به استقبال لشکر دشمن آمد و همین امر موجب انصراف ابوسفیان و یارانش از پیمودن ادامه راه گردید.
در این بین کاروانى از قبیله عبد قیس مى گذشت، ابوسفیان به ایشان گفت: «در سر راه خود به محمد بر مى خورید، به او برسانید که ما تصمیم گرفته ایم دوباره بر سر اصحابش بتازیم و همه را از بین ببریم.» کاروان نامبرده وقتى به حمراء الاسد رسیدند پیام ابوسفیان را به آن جناب رساندند رسول خدا (ص) و مؤمنین که همراهش بودند گفتند: «حسبنا الله و نعم الوکیل؛ خدا ما را کافى است و او بهترین حامى ماست.» (آل عمران/ 173) خداى تعالى هم بدین مناسبت آیه «الذین استجابوا لله و الرسول...» (آل عمران/ 172) را نازل کرد.
علامه طباطبایی ره: قمى این روایت را به طور مفصل نقل کرده و در آن آمده رسول خدا (ص) از اصحابش حتى کسانى را هم که در جنگ احد جراحت برداشته بودند با خود به حمراء الاسد برد و در بعضى از روایات آمده آن جناب کسانى را که در احد همراهش بودند با خود برد. و برگشت هر دو به یک معنا است. و در همان کتاب است که موسى بن عقبه در کتاب مغازى خود و بیهقى در کتاب دلائلش از ابن شهاب روایت آورده اند که گفت: «رسول خدا (ص) مسلمین را دستور داد تا براى جهاد در بدر بیرون شوند، چون ابوسفیان اعلام جنگ داده بود، ولى شیطان هواداران انسى خود را وادار کرد در بین مردم بروند و آنان را از ابى سفیان بترسانند، شیطانهاى انسى به مردم گفتند "(زنهار از جاى خود تکان مخورید و حاضر به جنگ مشوید که) ابوسفیان لشکرى جمع کرده که به هر جا وارد شوند مثل شب روى زمین را سیاه مى کنند، منتظرند که دستشان به شما برسد و همه شما را از پا در آورده و دار و ندارتان را غارت کنند."
و خداى تعالى مسلمانان را از تهدید آن شیطانها حفظ نموده دعوت خدا و رسولش را پذیرفتند و با هر چه سرمایه که داشتند بیرون شدند، به این فکر که اگر در بدر به ابى سفیان برخوردیم که چه بهتر، چون به همین منظور بیرون مى شویم، و اگر بر نخوردیم با سرمایه هاى خود از بازارى که همه ساله در بدر تشکیل مى شود جنس مى خریم، چون در آن تاریخ در هر سال یک بار بازارى در بدر تشکیل مى شد و مردم در آن موسم به بدر مى آمدند، و حاجات خود را مى خریدند، و جنس خود را مى فروختند، همین کار را کردند ولى در آن ایام ابوسفیان و هوادارانش به بدر نیامدند، و اتفاقا ابن حمام از کنار جمعیت مسلمانان گذشت، پرسید "اینها کیانند؟" گفتند: "رسول خدا (ص) و اصحاب او است که منتظر ابوسفیان و هواخواهان قریشى اویند." از آنجا نزد قریش آمد و جریان را به اطلاع آنها رسانید، ابوسفیان ترسید و به مکه برگشت، رسول خدا (ص) هم با نعمتى و فضلى از خدا از بدر به مدینه برگشت و این غزوه جزء غزوات شمرده شده، به نام "غزوه جیش سویق" که در شعبان سال سوم هجرت اتفاق افتاد.
علامه طباطبایی ره: الدرالمنثور این روایت را از غیر این طریق نیز نقل کرده، و صاحب مجمع البیان آن را به طور مفصل در مجمع از امام باقر (ع) آورده، و در نقل او آمده که این آیات درباره غزوه بدر صغرا نازل شده و مراد از جیش سویق، جیش ابى سفیان است که با لشکرى از قریش و بارهایى از سویق (بلغور) بیرون آمدند، و در خارج مکه پیاده شدند، و همان سویق را آذوقه خود کردند و وقتى از برخورد با مسلمین در بدر دچار وحشت شدند، به مکه برگشتند، و مسلمانان به عنوان استهزاء، لشکرشان را لشکر سویق نامیدند.
باز در همان کتاب است که نسایى و ابن ابى حاتم و طبرانى، به سندى صحیح از عکرمه از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: وقتى مشرکین از جنگ احد برگشتند به یکدیگر گفتند: «دیدید که نه محمد را کشتید و نه دختران دشمن را به اسیرى با خود آوردید، راستى که چه ننگى به بار آوردید، باید برگردید و کار را یکسره کنید.» سرانجام تصمیم گرفتند و خبرش به مدینه رسید، رسول خدا (ص) وقتى این جریان را شنید به مسلمین دستور داد تا به راه بیفتند، مسلمانان (که هنوز خستگى جنگ احد از تنشان در نیامده بود) به راه افتادند، تا به حمراء الاسد و یا چاه ابى عتبه رسیدند، (تردید از سفیان است) مشرکین (وقتى خبردار شدند باز ترسیدند و) گفتند «خوب است فعلا برگردیم و سال بعد به جنگ اقدام کنیم.» در نتیجه مشرکین به مسلمانان نزدیک نشدند، و رسول خدا (ص) و مسلمانان برگشتند و همین حرکت یکى از غزوات شمرده شد و خداى تعالى این آیه را نازل کرد: «الذین استجابوا لله و الرسول...»
قبلا هم ابوسفیان براى رسول خدا (ص) خط نشان کشیده و گفته بود: موعد شما در موسم سال آینده بدر، یعنى همانجا که یاران ما را کشتید، چون موسم بدر فرا رسید، آن طرف که شجاع بود آماده قتال شد، و خود را به بدر رسانید، تا اگر قتالى پیش آید قتال کند و اگر پیش نیاید تجارت نماید، و آن طرف که ترسو بودند حرکت نکردند، در نتیجه دسته اول یعنى مسلمانان به بدر آمدند، و احدى از مشرکین را در آنجا ندیدند به ناچار به کار خرید و فروش پرداختند و خداى تعالى در این باره این آیه را نازل کرد: «فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء؛ به همین جهت، آنها (از این میدان) با نعمت و فضل پروردگارشان، بازگشتند در حالى که هیچ ناراحتى به آنان نرسید.» (آل عمران/ 174)

 


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 113

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110100