مقاصد و اهداف تربیت دینی

اهداف تربیت دینى را از ابعاد گوناگون مى توان مورد نظر قرار داد: سه مورد از آن ها عبارت است از:

الف- هدف هاى تصریح شده در مقابل هدف هاى تلویحى
هدف هاى تربیت دینى ممکن است مستقیما اظهار شود و یا فقط در ضمن شیوه هاى آموزش و دستاوردهاى قابل مشاهده برنامه هاى مربوط به آموزش دینى بدان اشاره گردد. مثال هاى ذیل چند نمونه از هدف هایى را نشان مى دهد که به وضوح بیان شده و از تبیین هاى رسمى اهداف تربیتى در فرقه هاى دینى یا پیشنهادهاى اندیشمندان این حوزه علمى برداشت شده است. یک نمونه از اسلام موردى است که 313 اندیشمند مسلمان شرکت کننده در نخستین گردهمایى جهانى درباره تعلیم و تربیت اسلامى (مکه، سال 1977) آن را تأیید کردند: «تعلیم و تربیت باید رشد متعادل کل شخصیت انسان را از طریق تربیت روح، ذهن، خود عقلانى، احساسات و حواس ظاهرى انسان هدف قرار دهد. بنابراین، تعلیم و تربیت باید تسهیلات لازم براى رشد انسان در همه زمینه هاى فردى و اجتماعى، اعم از رشد معنوى، ذهنى، تخیلى، جسمى، علمى و زبانى را فراهم آورد. همچنین باید تمام این جنبه ها را در جهت خیر و تحصیل کمال ترغیب کند. هدف غایى تربیت اسلامى آن است که افراد در مسائل فردى، اجتماعى و مسائل مربوط به کل انسانیت، کاملا مطیع خداوند باشند.» (حسین اشرف، 1979 ص 44)
یکى از عقاید مسیحیان نسبت به اهداف تربیتى، که به طور گسترده اى پذیرفته شده، از مقاله تحقیقاتى انجمن ملى پیروان مسیح (امریکا) به دست مى آید: «هدف تربیت مسیحى آن است که به افراد کمک کند تا نسبت به تجلى خداوند آگاه باشند و عشقى را که حضرت مسیح داشت جست و جو کنند و در قالب ایمان و محبت به آن پاسخ دهند. هدف آن است که چه بسا بدانند چه کسى هستند، موقعیت انسانى آن ها چیست، به عنوان پسران خدا، که در جامعه مسیحى ریشه دوانیده، رشد کنند، در هر رابطه اى با روح خدا گونه زندگى کنند، نقش حوارى گرى مشترک خود را در دنیا انجام دهند و با امید مسیحى به سر برند» (کالى Cullyـ  1963)
مشروح تر از این ها، پیشنهاد میلر (1977، ص 54-58) مى باشد که پنج هدف مناسب براى تربیت مسیحى مطرح کرده است. اولین هدف رشد حالت احترام و علاقه به دیگران است: «اگر ما نسبت به عشق به خدا و عشق به دیگران ترغیب شویم، با نگرشى نسبت به کل زندگى سر و کار خواهیم داشت.» دومین هدف عبارت است از ایجاد رابطه صمیمانه؛ یعنى «رابطه من- تو»
سومین مورد آن است که مضامین دینى را مطابق با برداشت عمومى از رشته تحصیلى «تعلیم و تربیت»، به عنوان یک رشته تحصیلى عقلانى، فرا بگیریم تا اعتقاداتى را که با جهان بینى به دست آمده از منابع مختلف، به ویژه علم، سازگار است، تقویت کنیم. چهارمین هدف، پایه گذارى اخلاق شخصى با تکیه بر اخلاق دینى، یعنى اهمیت فوق العاده قایل شدن براى معناى زندگى است. پنجم رشد اخلاقیات اجتماعى است، به نحوى که فرد صرفا از نظر شخصى خوب نباشد، بلکه براى رفاه عمومى کار کند، «حقوق اجتماعى، توافق اساسى، همیارى گروه هاى ستمدیده».
در برابر اهداف تصریح شده، اهدافى قرار دارد که صرفا مى توان مضامین آن را استنباط کرد; چرا که به وضوح بیان نشده است. این استنباط از طبیعت شیوه ها و ابزارهاى به کار رفته یا از عقاید و رفتارهایى که یادگیرنده در پایان ابراز مى کند، به دست مى آید. دست کم، به سه دلیل ممکن است اهداف را بیان نکنند:
نخست ممکن است طراحان برنامه معتقد باشند که اهداف آن ها بدیهى است؛ یعنى براى همه افراد به قدرى واضح است که لازم نیست توضیح داده شود. به عنوان مثال، ممکن است مربیان دینى احساس کنند ضرورتى ندارد اظهار شود که هدف مطالعه تورات براى یهودیان، قرآن براى مسلمانان، وداها براى پیروان آیین هندو یا انجیل براى مسیحیان آن است که خواسته خدا را بفهمند و در نتیجه، بدانند که چگونه مى توان پس از مرگ به یک زندگى مطلوب دست یافت.
دلیل دوم آن است که چه بسا مربیان دینى ندانند بعضى از پیامدهاى ناخواسته نتیجه روش ها و ابزارهایى است که به کار مى برند. در این مورد، ندانسته یا عمدا اهدافى مورد توجه قرار مى گیرد. به عنوان مثال، آدامو (Adamu) (1973، ص 54) از الحاجى امینو کانو (Alhagi Aminu kano) نقل مى کند که او نسبت به برنامه درسى در مدارس قرآنى نیجریه شمالى انتقاد دارد: «این مدارس از حیث شکل و ساختار دل خواه، از نظر سبک، ظاهرگرا و نسبت به پیشرفت افکار اجتماعى نا امید کننده و بى فایده است. او مى گوید که مدارس قرآنى در جلب توجه کودکان کاملا شکست خورده است اما در ایجاد کار پر زحمت و پر کردن مغز کودکان از واقعیات خیالى که هرگز نخواهند فهمید، موفق بوده است. در نتیجه، کودک از نظر ذهنى ناتوان مى شود و محصولات چنین مدرسه هایى افرادى بى تحرک خواهد بود که جامعه اى بى تحرک به وجود مى آورند.»
امینو در رد این اتهامات، مى گوید: «معلمان در پرورش افراد کودن و تنبل تعمدى ندارند، بلکه آن ها سهوا و ندانسته به چنین نتایج نامطلوبى مى رسند. امروز معلم قرآن علاوه بر آن که معلم یا مربى بى صلاحیتى است، به نظر مى رسد تهدیدى براى دنیاى کودکان و حوزه علم تربیت باشد؛ چون نه تنها از مفاهیم امروزى بى اطلاع است، بلکه حاضر به قبول آن ها نیز نمى باشد.» (امینو در آدامو، 1973، ص 55)با این حال، باید متذکر شویم که همه پیامدهاى سهوى، منفى نیست. به عنوان مثال، مدارس بودایى وت در تایلند وسیله تحرک اجتماعى صعودى پسران شده و در خدمت خانواده هایى است که در طبقات پایین تر قرار دارند. این دستاورد به عنوان هدف مدارس یاد شده اعلان نشده، اما شاید بیش تر والدین هنگام ثبت نام فرزندان خود متوجه آن باشند. سومین دلیل که ممکن است بعضى اهداف را ناگفته رها کنند، این است که مربیان دینى یا حامیان ایشان عمدا از پیروان خود سوء استفاده مى کنند; به این معنا که رهبران به جاى آن که بهزیستى فراگیران را ایجاد نمایند، رفاه خود را تأمین مى کنند و این وضعیتى است که رهبران مایل نیستند پیروان بدانند. این مربیان متهم اند که عمدا طورى تعلیم مى دهند که فراگیران:
(الف) از تحقیق درباره مسائل اجتماعى و دینى بحث انگیز مى ترسند.
(ب) اگر یک بار در کلمات رهبران شک کنند، احساس گناه به آن ها دست مى دهد.
(ج) بدون چون و چرا از رهبران اطاعت مى کنند.
(د) در زندگى نقشى کم اهمیت و پست را به عنوان وظیفه قانونى خود مى پذیرند.
(هـ) نسبت به مردم دیگر فرقه ها یا گروه هاى نژادى تنفر دارند.
(و) نیازها و علایق شخصى خود را فدا مى کنند تا بر رفاه، آسایش و قدرت رهبران بیفزایند.
منتقدان براى به تصویر کشیدن این پدیده، نظام کاستى هند سنتى را طرح مى کنند. آنها ادعا کرده اند که این نظام در زمان هاى قدیم به دست آریاییان فاتح به وجود آمده است. هدف آن ها این بود که قدرت و رفاهى بیش تر از مردمى که درصدد حکومت بر آن ها بودند، تأمین شود. بخش عظیمى از تربیت هند سنتى براى طبقات پایین تر عبارت بود از این که شاگردان قواعد و شعایر دینى را، که حقوق و تکالیف هر طبقه را توضیح مى دهد، فرا بگیرند. این قواعد و شعایر در آثارى مثل قوانین مانو (Manu Smriti) (بوهلر -BÏhler 1886) و آداب و رسوم مراسم خانوادگى گرى هاى (Grihya - Sutras) (اولدنبرگ- Oldenbergـ 1886) توضیح داده شده است. اگرچه نظام کاستى، به ویژه به دلیل آن که بعضى از گروه ها را تا حد نجس تحقیر مى کند، از سوى دولت هند باطل اعلام شده، ولى نظام و عناصر تربیتى آن همچنان باقى است.
سایر مکاتب دینى نیز نسبت به ترویج هدف هاى استثمارى اعلان نشده مشابه آنچه ذکر شد، مورد اتهام قرار گرفته اند. بعضى از نیش دارترین اتهامات را پیروان برخى مفسران اجتماعى مثل کارل مارکس، که دین را «افیون توده ها» مى دانند، وارد کرده اند.‍‍‍ در حالى که ممکن است بنیان گذاران یک فرقه خاص مثل بنیان گذاران بعضى از نظام هاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى به قیمت از دست دادن پیروان خود، عمدا شیوه هایى را براى ارتقاى سطح آسایش خود ابداع کنند، چه بسا کسانى که بعدا فنون تربیتى آن ها را در دین دنبال مى کنند، دست کم به طور آگاهانه، چنین انگیزه اى نداشته باشند. این ها ممکن است ایمان و روش شناسى آن را صرفا ترویج کنند، بدین دلیل که سنت دینى خاصى را به عنوان تنها راه صحیح پذیرفته اند. در این صورت، چنین مربیانى صلاحیت دارند تا در گروه دوم از گروه هاى یاد شده جاى گیرند؛ معلمان دینى نیز ندانسته به اهداف اعلان نشده جامه عمل مى پوشانند.
اتهام هاى مربوط به اهداف اعلان نشده استثمارى یا آنچه گاهى به نام «برنامه پنهان» خوانده مى شود به چند دلیل در تربیت دینى مهم مى باشد: نخست آن که، این اتهام ها در اهداف و شیوه هاى آموزشى دین هایى که آماج این سرزنش ها قرار گرفته اند، اصلاحاتى را موجب شده است. دوم آن که، انتقاد مربیان دینى را، که این سرزنش ها را بى جا مى دانند، برانگیخته تا دلیل ها و توضیحات قانع کننده ترى براى کار خود ارائه نمایند. سوم آن که، این اتهام ها بعضى از پیروان را به قدر کافى از یک دین خاص دور کرده است؛ به گونه اى که کلا دین سازمانى را رد کرده و به وضوح، شیوه هاى جدید تربیت دینى را پذیرفته اند. یک شیوه جدید این است که هدف مقایسه ادیان را جاى گزین هدف القاى ادیان کنیم تا هر یادگیرنده اى بتواند به «انتخاب آزاد و روشنگر ایمان» دست یابد.

ب- تلقین در مقابل مقایسه
اهداف عمده و تقریبا انحصارى برنامه هاى تربیت دینى دو چیز است:
1) متقاعد کردن فراگیران نسبت به این که دین خاصى یگانه دین صحیح است.
(2) تربیت فراگیران در قالب آیین ها و شیوه هاى آن دین. خلاصه هدف این برنامه ها، تبلیغ یا تلقین است. با این حال، تعداد فزاینده اى از برنامه ها بدین منظور طرح ریزى شده که (مطالبى را) درباره ادیان گوناگون و حتى آن دسته از مواضع فلسفى ضد دینى نظیر انسان گرایى که بدون اعتقاد به خدا، شعایر دینى و یا زندگى پس از مرگ، بر نوعى تعهد نسبت به ارزش هاى انسانى تأکید مى ورزد، به پیروان خود بیاموزد.
هدف رویکرد دوم یعنى رویکرد دینى مقایسه اى، آن است که به پیروان خود کمک کند تا «ایمانى پیدا کرده، با آن زندگى کنند.» آنان باید این ایمان را نه در نتیجه تلقین یک دین واحد، بلکه در اثر انتخاب روشنگرانه خود بیابند؛ انتخابى که تنها زمانى حاصل مى شود که پیروان با کمى جدیت، درباره ماهیت نظام هاى اعتقاد دینى و غیر دینى و دلیل هایى را که براى انسان هاى داراى حسن نیت و صداقت قانع کننده است، مطالعه کرده باشند.
هدف از چنین مطالعه اى درباره دین، که غیر مذهبى و مقایسه اى است، در برنامه درسى مصوب مجلس شوراى سوئد (1969) توضیح داده شده تا آموزش ادیان را، که در تمام سطوح نظام مدارس جامع سوئد مورد نیاز است، هدایت کند. با چنین تحولى در تربیت دینى، «آموزش باید عینى و بى طرف باشد، به گونه اى که اطلاعات واقعى از اعتقادات دینى و فلسفه هاى مختلف تحصیل شود، بدون آن که براى پذیرش یک دین خاص به پیروان فشارى وارد گردد. این آموزش باید به گونه اى عرضه شود که شاگردان جدیت و اهمیت سؤالاتى را که با آن ها سر و کار دارند، درک کنند. این آموزش باید رشد شخصى آنان را افزایش دهد و آنان را براى درک ارزش اخلاق شخصى یارى رساند. پیروان هم باید نظرات مختلف در مورد مسائل مربوط به فلسفه اخلاق و دین را درک کرده، به آن احترام بگذارند».
شیوه مربوط به رویکرد دینى مقایسه اى، به ندرت در یک مذهب یا فرقه رسمى مثل مدرسه یکشنبه یا مدارس روزانه تحت حمایت کلیسا اجرا مى شود. تقریبا تمام مدارس تحت حمایت کلیسا، آموزش را به آیین هاى خود محدود مى کنند و اگر چنین نباشد نظام هاى اعتقادى دیگر را به طور نا مناسبى با نظام خود مقایسه مى کنند. در مقابل، برنامه هاى دینى مقایسه اى، غالبا در مدارس غیر دینى، عمومى یا خصوصى، کشورهایى همانند انگلستان، استرالیا، آلمان و سوئد دیده مى شود که:
1) تربیت دینى را در تمام مدارس لازم مى داند
2) گروه هاى دینى و غیر دینى گوناگونى در جامعه وجود دارند و اگر در مدارس، عقاید یک دین خاص بر دانش آموزان تحمیل شود، گروه هاى عمده براى تهدید و ایجاد اختلال سیاسى به اندازه کافى طرف دار دارند.

ج- اهداف شناختى در مقابل اهداف عاطفى
واژه «شناختى» در این جا، به درک ذهنى یعنى بخش هایى از تربیت دینى اشاره دارد که مى توان در قالب کلام به دیگرى منتقل کرد، براى یادآورى بعدى به حافظه سپرد، تحلیل کرد و به منظور راه نمایى در فرایند تصمیم گیرى در زندگى به کار برد: بارها از دانش آموزان خواسته مى شود با حفظ کردن متون مقدس و پاسخ دادن به سؤالات عقیدتى عمومى (اصول دین) و با توجه به کاربرد کارشناسانه عقاید دینى در موقعیت هاى زندگى، به اهداف شناختى نایل شوند. بعضى از برنامه ها، به ویژه در سطح پیشرفته تر، در یادگیرى شناختى فراتر از روش درک انفعالى عمل مى کنند; یعنى به فعالیت هاى ذهنى خاصى مثل مباحثه، تحلیل و تلفیق مباحث دینى مى رسد که فعالانه تر و پربارتر است.
در مقابل جنبه شناختى، بعد عاطفى قرار دارد که عبارت است از عنصر هیجانى تربیت دینى; یعنى آن دسته از احساساتى که در قالب کلمات نمى توان بیان کرد؛ مثل احساسى که در سرود مذهبى مسیحیان به عنوان «آرامشى که از فهم انسان فراتر باشد» مورد اشاره است. از جمله این عواطف، عرفان است؛ یعنى ارتباط هایى که در وراى ادراک حسى و ادراک ذهنى قرار دارد و از طریق شهود، الهام یا مکاشفه قابل فهم است.
هرچند اهداف شناختى و عاطفى در تحلیل با هم متفاوت است، ولى برنامه هاى تربیت دینى عموما سعى در به دست آوردن هر دو نوع دارد. همان گونه که برینک گفته است: «هدف دین، ایمان آوردن ذهنى نیست و نباید هم چنین باشد. دین باید براى ایمان کامل به شدت تلاش کند؛ یعنى ایمانى که شامل احساسات، علایق، فعالیت و همچنین افکار شود». برنامه هاى مختلف تربیت دینى به نسبت هاى گوناگونى از اهداف شناختى و عاطفى برخوردار است؛ دقیقا همان گونه که هر فرقه دینى ممکن است بیش از فرقه اى دیگر بر نوع خاصى از اهداف تأکید ورزد؛ مثلا، در فرقه هاى یونیتارین و کریستین ساینس در مسیحیت، بسیار بیش تر از آیین گذشته کلیساى کاتولیک بر درک ذهنى و تحلیل شناختى تأکید مى شود.

آیین گذشته کلیساى کاتولیک، که به زبان لاتین براى گروه هاى غیر لاتینى زبان اجرا مى شد، از افراد انتظار داشت در سایه تجربه دینى خود بیش تر پیشرفت عاطفى کنند تا شناختى. به شیوه اى مشابه، دستاوردهاى عاطفى، که نقطه مقابل دستاوردهاى شناختى است، عناصر بسیار مهم نهضت تصوف در اسلام، فرقه یوگا (Yoga) در آیین هندو و گروه ذن (Zen) در آیین بودا بوده است. معمولا در برنامه هایى که بر اهداف عاطفى تأکید مى شود، شیوه هاى تربیتى بر تحلیل ذهنى کم تر تکیه مى کند و بیش تر بر ایجاد حالت هاى اصلاح شده آگاهى (مراقبه)، بر الگوهاى دیدارى و ملموس (صلیب، ستاره، هلال ماه، مجسمه و تسبیح) و بر تکرار نمازها، دعاها و اذکار (دستورالعمل هاى زبانى مذهب) تأکید دارد. غالبا یک گروه دینى در بخشى از برنامه هاى دین، بر اهداف شناختى و در بخش دیگر، بر اهداف عاطفى تأکید مى ورزد. به عنوان مثال، کلیساهاى مسیحى پى در پى کلاس هاى مطالعه انجیل برگزار مى کنند که هدف اصلى آن آموزش تاریخ و اصول دین است، در حالى که اجتماع هاى دیگر براى نیایش یا نشست هاى احیاگرى بدان منظور تشکیل مى شود که دستاوردهاى عاطفى یا معنوى فرقه را تقویت کند.


منابع :

  1. آر. ام. توماس- مجله معرفت شماره 33- مقاله تربيت دينى- ترجمه سيدمحمدصادق موسوى

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110243