احتجاج علیه بت پرستان با بهره جستن از منطق خودشان

جمعی از اهل مکه خدمت پیامبر (ص) آمدند و گفتند: «ای محمد! تو آئین قوم خود را ترک گفتی و می دانیم که این کار عاملی جز فقر ندارد! ما حاضریم اموال خود را با تو تقسیم کنیم و تو را کاملا ثروتمند نمائیم تا دست از خدایان ما برداری و به آئین اصلی ما بازگردی.» آیه نازل شد که: «قل أ غیر الله أتخذ ولیا فاطر السماوات و الأرض و هو یطعم و لا یطعم قل إنی أمرت أن أکون أول من أسلم و لا تکونن من المشرکین؛ بگو: آیا غیر خدا را که آفریدگار آسمان ها و زمین است سرپرست خود گیرم، در حالی اوست که می خوراند و خورانده نمی شود؟ بگو: دستور یافته ام نخستین کسی باشم که تسلیم شده و [گفته است که] هرگز از مشرکان مباش.» (انعام/ 15)
خداوند متعال در این جمله رسول گرامی خود را دستور می دهد که از راه سؤال و جواب آنان را به اشتباه و خطایشان واقف ساخته، و بفهماند که منطق "شکر منعم" منطق و برهان صحیحی است، لیکن منعم شما این بت ها نیستند، بلکه منعم و ولی نعمتی که بنی نوع آدم و هر موجود دیگر از خوان نعمتش متنعم است، تنها خدای سبحان است، خدا است آن کسی که روزی می دهد و خود احتیاجی به روزی ندارد، «یطعم و لا یطعم» به دلیل اینکه او کسی است که آسمانها و زمین را آفریده، و آنها را از ظلمت عدم، به نور وجود درآورده، و نعمت هستی و تحققش ارزانی داشته، آن گاه به منظور بقاء وجودش نعمتهای دیگری که بقای وجود آسمان و زمین بستگی به آن دارد، و عددش را جز خودش کسی نمی داند، و مساله اطعام انسان که یکی از آنها است بر آن افاضه فرموده، زیرا همه این نعمتها که بقای هستی عالم از انسان و غیر انسان موقوف و مشروط به آن است و همچنین جمیع وسائلی که به توسط آن این نعمتها به موارد استحقاقش می رسد همه منتهی به خلقت پروردگار است. آری اشیای عالم و سلسله اسباب و مسببات همه از صنع او است.
پس وقتی مساله رزق که در نظر انسان اهم مظاهر آن مساله اطعام است به دست او است واجب است او به تنهایی پرستش شود، چون تنها او است کسی که ما را غذا می دهد، و ما در این حاجت خود به غیر او نیازمند نیستیم. از آنچه بیان شد چند نکته به دست آمد: اول: اینکه تعبیر از عبودیت و پرستش به "اتخاذ ولی" در جمله «أ غیر الله أتخذ ولیا» از این جهت بود که برهان از طریق إنعام خداوند به اطعام و اینکه شکر ولی نعمت واجب است اقامه شده بود.
دوم: اینکه توصیف خدای تعالی به «فاطر السماوات و الأرض» برای بیان همان جهتی بوده که ما در انحصار اطعام به خدای تعالی ذکر کردیم. و چه بسا از تعریضی که در جمله ی «و لا یطعم» هست نیز جهت این انحصار استفاده شود، چون در این جمله کنایه و تعریض است به اینکه سایر معبودهایی که مشرکین برای خود اتخاذ کرده اند مانند عیسی و امثال او، خود محتاج به اطعام خدا و سایر نعمت های اویند. و نیز ممکن است از اینکه این جمله را در بین برهان به کار برده استفاده شود که غرض از آن اشاره به این بوده که برهان بر توحید، راه دیگری هم بهتر از آن دو راهی که در منطق مشرکین بود دارد، و خلاصه آن این است که ایجاد کننده این عالم خدای تعالی است، و هر موجودی وجودش به خلقت او منتهی و مستند می شود، و چون چنین است خضوع در برابرش واجب است.
وجه اینکه این راه بهتر از آن دو راه است این است که گرچه آن دو راه نیز توحید معبود را از جهت معبود بودنش اثبات می کند، ولیکن آن طور هم که باید و شاید بی حرف نیست، زیرا یکی وجوب عبادت معبود را از راه طمع در نعمت او نتیجه می دهد، و دیگری از راه ترس از نقمت و عذابش، بنابراین دو طریق، مطلوب بالذات در حقیقت جلب نعمت و امن از نقمت است، نه خدای تعالی، بر خلاف این مسلک که نتیجه اش وجوب عبادت خدا است برای خدائیش نه برای اینکه عبادتش نعمت او را جلب و نقمتش را دفع می نماید.
سوم: اینکه از بین همه نعمتهای بی شمار تنها "اطعام" را اختصاص به ذکر داده، به این عنایت بوده که در نظر ساده عوام مساله اطعام روشن ترین حاجتی است که موجودات زنده و از آن جمله انسان، در زندگی خود بدان محتاجند. باری، بعد از اینکه خدای تعالی در آیه مورد بحث منطق کفار را گرفته به خود آنان بر می گرداند، رسول گرامیش را از طریق وحی دستور می دهد که با ذکر شاهدی برهان خود را برایشان تایید نماید، و آن شاهد این است که خدای تعالی وی را از طریق وحی دستور داده که در اتخاذ معبود همان راهی را که عقل به آن هدایت می کند یعنی راه توحید را سلوک کند، و صریحا از اینکه از راه مزبور تخطی نموده و با مشرکین دمساز شود نهی نموده، و می فرماید: «قل إنی أمرت أن أکون أول من أسلم» سپس می فرماید: «و لا تکونن من المشرکین» در اینجا دو نکته دیگر باقی مانده که باید آنها را خاطرنشان سازیم:
اول: اینکه اگر مراد از جمله "أول من أسلم"، "اول من اسلم من بینکم؛ اولین کسی که از شما اسلام آورد"، باشد معنای آیه واضح است، زیرا رسول خدا قبل از همه امت، اسلام آورده. و اما اگر مراد از آن "اولین کسی که اسلام آورده" باشد هم چنان که ظاهر اطلاق هم همین است آن وقت معنای اولیت بر حسب رتبه خواهد بود نه بر حسب زمان.
دوم: اینکه چون نتیجه این برهان وجوب عبودیت است و عبودیت هم نوعی خضوع و تسلیم است، از این رو لفظ اسلام را به کار برد تا اشاره ای به غرض از عبادت یعنی خضوع هم کرده باشد، و اگر به جای آن لفظ ایمان را به کار می برد این معنا استفاده نمی شد. «قل إنی أخاف إن عصیت ربی عذاب یوم عظیم؛ بگو: من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ بیم دارم.» (انعام/ 16) این دومین مسلک از همان دو نحو برهانی است که گفتیم مشرکین در اتخاذ معبود به کار می بردند، و آن این بود که: پرستش خدایان آنان را از شمول سخط و نزول عذابی که مترتب بر آنست ایمن می سازد. و در این آیه خدای تعالی هم همین برهان را برای اثبات توحید اقامه نموده، با این تفاوت که مخوف ترین و تلخ ترین انواع عذاب را که باید بیش از هر عذابی از آن ترسید در برهان خود اخذ کرده است و آن عذاب قیامت است که آسمانها و زمین هم از تحملش عاجزند، هم چنان که در برهان قبلی هم که برهان از طریق احتیاج بود نعمت اطعام را که بر حسب نظر بدوی ضروری ترین حوائج انسان است اخذ نمود.
در اینکه فرمود: «إن عصیت ربی» و نفرمود: "ان اشرکت بربی" اشاره است به مخالفت نهیی که در آیه قبل بود، یعنی: «و لا تکونن من المشرکین» و اشاره مزبور، این نکته را افاده می کند که اگر می بینید پروردگار من مرا از شرک نهی فرموده از باب تعبد صرف نیست، بلکه عقل نیز بر من واجب می کند که تنها خدای را پرستش کنم تا از عذاب روز بزرگی که از آن بیمناکم ایمن شوم. با این بیان می توان گفت آیه مورد بحث نظیر آیه قبلی است، برای اینکه این آیه نیز نخست اقامه حجت را از راه عقل نموده، آن گاه آن را با وحی خدای سبحان تایید می کند. و این خود از لطائف ایجاز قرآن کریم است که با به کار بردن کلمه: "عصیت" به جای "اشرکت" معنایی چنین وسیع را افاده می نماید.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏7 صفحه 42

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110266