بینش انسان به جهان

انسانها از نظر بینش نسبت به جهان، بر چند قسم تقسیم می شوند: بعضی از تأمل و استدلال و استنتاج غافلند که قرآن درباره ی آنان می فرماید: «و کأین من ایة فی السموات والأرض یمرون علیها وهم عنها معرضون؛ و چه بسیار نشانه ها در آسمان ها و زمین است که بر آنها مى گذرند در حالى که از آنها رویگردانند [و توجه نمى کنند].» (یوسف/ 105) بعضی اهل غفلت و اعراضند و بعضی دیگر اهل استدلال که با بررسی موجودات درونی یا بیرونی به وجود خدای یگانه و یکتا پی می برند، حال اگر موجودهای امکانی نشانه ی وجود خدا هستند آیا فیض و صفات آن خدا محدود است یا نامحدود؟ اگر نامحدود است، که هست، دیگر جا برای هیچ موجودی و هیچ وصفی باقی نمی ماند در این هنگام سراسر عالم مرآت حق می شود و جمال او را نشان می دهد و رسول خدا کمال این حال را داشت لذا احدی به پایگاه رفیع او در توحید نرسیده است.
البته همه ی انبیا موحد بودند ولی همین مشاهده ی توحیدی درجاتی دارد، همه حق را می دیدند اما بینشها نسبت به حق یکسان نیست موحد کامل خود و دیگر موجودات را هم اکنون هالک می بیند چنانچه خداوند می فرماید: «کل من علیها فان* و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الإکرام؛ هر آن کس که بر روى زمین است فناپذیر است. و تنها ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت باقى مى ماند.» (الرحمن/ 26- 27) یعنی تنها آن وجه دارای جلال و کرامت باقی است پس غیر وجه خدا از جلالت بی بهره است، و اگر همه چیز فانی است هم اکنون چنین است نه اینکه بعدها به فنا می رسد.
در پایان سوره ی «الرحمن» می فرماید: «تبارک اسم ربک ذی الجلال و الإکرام؛ خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت.» (الرحمن/ 78) که خود «رب» ذی الجلال و الإکرام است، اصالت از آن رب است و خدا تنها وجه خود را دارای جلال می داند، پس برای غیر خدا جلالی ثابت نیست، پروردگار و آنچه به عنوان وجه پروردگار است از گزند فنا مصون است و انسان موحد نه برای خود جلال قایل است و نه برای دیگران. مفاد آیات یاد شده این است که غیر خدا هم اکنون فانی است. اگر انسان سالک خود را به این مرحله که مرحله ی فنا است برساند عالیترین مراحل شهودی را درک کرده، رسول خدا (ص) به این پایگاه رفیع نایل آمده است. رسول اکرم (ص) به چیزی دل نبست و از هیچ دشمنی نترسید.
آن زمان که مردم همگی مسلمان می شدند «یدخلون فی دین الله أفواجا؛ مردم دسته‏ دسته در دين خدا درآيند.» (نصر/ 2) خوشحال نبود چون نشاط او به انجام وظیفه بود و آن هنگام که در جنگ أحزاب علیه او صف کشیدند نگران به نظر نمی رسید زیرا برای غیر خدا استقلال قایل نبود، نه از ادبار دنیا و اهل دنیا در جنگ احزاب نگران و ناامید بود و نه از اقبال مردم در فتح مکه خوشحال به نظر می رسید، مگر از آنچه به خدا و دین بر می گردد، چون همه اشیا را جنود الهی می دانست که به انجام دادن کارهای مخصوص به خود مشغول هستند و کاری از غیر خدا ساخته نخواهد بود.
وقتی به پیروزی می رسید خدای سبحان می فرمود: اکنون که پیروز شدی «فسبح بحمد ربک واستغفره إنه کان توابا؛ پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه كه وى همواره توبه ‏پذير است.» (نصر/ 3) به نیایش بپرداز و به شکرانه ی این پیروزی استغفار کن. این اثر بینش توحیدی است و آن کس که فاقد این بینش است خود را در فتح و پیروزی مؤثر می بیند و بر خود می بالد. رسول اکرم که خداوند را مبدأ فاعلی بالذات و مبدأ غایی بالذات می داند چه در جنگ احد که بر حسب ظاهر شکست خورد و چه در فتح مکه که پیروز شد، در هر دو حال خداوند را مؤثر می دانست و مسبح و حامد حضرت اقدس حق بود و در هر دو حال همانند خلیل الرحمن از «وجهت وجهی؛ من روی دل آوردم.» (انعام/ 79) دم می زد.
البته همه ی انبیا دارای این خصیصه بودند ولی مرحله ی عالیه، از آن کسی است که در شأن او «ثم دنی فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی؛ سپس نزدیک شد و نزدیکتر آمد پس به اندازه ی دو کمان یا نزدکیتر گردید.» (نجم/ 7- 8) نازل شده است؛ و هیچ پیامبری به اندازه ی بینش توحیدی رسول اکرم نگرش نداشت، چون به هیچ پیامبری همانند رسول اکرم (ص) جوامع کلم داده نشد.

 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 283

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110275