دو مرجع حل اختلاف

حکم خدا و حکم جاهلی

درباره ی ابلاغ وحی توسط پیغمبر، فرمود: «ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی؛ و از سر هوس سخن نمى‏ گويد ين سخن به جز وحيى كه وحى مى‏ شود نيست.» (نجم/ 3- 4) یعنی تو در ابلاغ وحی، در صراط مستقیم استقرار داری. در این باره که قضا و حکم یا زعامت و زمامداری حضرت رسول (ص) هم بر اساس صراط مستقیم است، فرمود: «ألم تر إلی الذین یزعمون أنهم امنوا بما أنزل إلیک و ما أنزل من قبلک یریدون أن یتحاکموا إلی الطاغوت و قد أمروا أن یکفروا به؛ آیا نمی بینی که آنها به قرآن و کتابهای آسمانی پیشین ایمان دارند ولی تو را فقط در حد تلاوت آیات و مقداری از تعلیم کتاب و حکمت قبول دارند در مسائل قضایی به جای اینکه به تو مراجعه کنند، به دستگاه طاغوت مراجعه می کنند؟» (نساء/ 60)
و نیز فرمود: «أفحکم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله حکما لقوم یوقنون؛ آیا آنها خواهان حکم جاهلیتند؟ و براى قومى که یقین دارند، حکم چه کسى از حکم خدا بهتر است؟» (مائده/ 50)
فاطمه ی زهرا (ع) برای استرداد فدک به این جمله استدلال کرده فرمود: «هر قضا و حکمی اگر مطابق حکم خدا نباشد، حکم جاهلیت است.» حکمی که مطابق با اسلام و قرآن و عترت طاهره نبود، حکم جاهلیت است، چنانکه خدای سبحان فرمود: اگر چیزی مطابق با وحی الهی نبود، حکم طاغوت خواهد بود. باز فرمود: آنها مدعی هستند که به تو، قرآن و کتابهای انبیای پیشین ایمان دارند، ولی مایلند امور قضایی خود را در محکمه طاغوت حل کنند و حال آنکه مأمور به کفر به طاغوت شدند، و شیطان می خواهد آنها را شدیدا گمراه کند. آنگاه فرمود: «وإذا قیل لهم تعالوا إلی ما أنزل الله وإلی الرسول رأیت المنافقین یصدون عنک صدودا؛ و چون به ايشان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر [او] بياييد منافقان را مى‏ بينى كه از تو سخت روى برمى ‏تابند.» (نساء/ 61) یعنی اگر به آنها گفته شود، بیایید به آنچه خدا نازل کرده، و یا به پیغمبر مراجعه کنید، منافقین سرکشی می کنند، و همان طوری که خود مراجعه نمی کنند، دیگران را هم از مراجعه باز می دارند.
خداوند دو امر را مرجع حل اختلاف قرار داد یکی وحی و کتاب آسمانی یعنی وحی تشریعی و دیگر، خود رسول الله، و اینها مقابل هم نیستند، زیرا تمام شئون رسول اکرم (ص) حتی اندیشه و صدر مشروح وی با حق، تسدید و تأیید شده است، لذا عدل وحی الهی قرار گرفت و خدا فرمود به آیات الهی و پیغمبر مراجعه کنید. همان طور که نبی اکرم (ص) فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» این دو وزنه رصین و وزین هرگز از هم جدا نمی شوند؛ تعبیر خدای سبحان هم این است که شما به قرآن و پیغمبر مراجعه کنید، یعنی نگویید «حسبنا کتاب الله» و نیز نگویید: «حسبنا رسول الله» برای اینکه هم قرآن می گوید رسول الله با من است و هم رسول الله می گوید من با قرآنم و شما باید به قرآن و رسول الله مراجعه کنید، گویا خدا فرموده: «إنی تارک فیکم الثقلین کتابی و رسولی» و رسول خدا فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی».
البته بر اساس توحید همه اینها به یک اصل بر می گردد، خداوند به طور تردید و انفصال نفرمود منافقین از مراجعه به قرآن یا پیغمبر سرباز می زنند بلکه به طور جمع و وصل فرمود: از مراجعه به قرآن و پیغمبر استنکاف دارند. پیغمبر (ص) معلم، مبین، حافظ، تالی و مفسر قرآن بوده حقیقت قرآن نزد اوست و او قرآن ناطق است.
اگر پیغمبر معصوم از نسیان و عصیان نباشد، عدل قرآن نیست و قرآن اگر معصوم و مصون از رهیابی باطل نباشد، عدل پیغمبر نخواهد بود. خدا فرمود: این دو عدل یکدیگرند که هرگز از هم جدا نمی شوند و همیشه خواهند بود؛ باطن رسالت از لحاظ علم به قرآن و حفظ و نگهداری آن و عمل به آن و دعوت به سوی آن به صورت عترت ظهور کرده است. ابتدا فرمود: «و إذا قیل لهم تعالوا إلی ما أنزل الله و إلی الرسول رأیت المنافقین یصدون عنک صدودا؛ و چون به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا فرستاده و به سوى پیامبر بیایید، منافقان را مى بینى که به کلى از تو روى مى گردانند.» (نساء/ 61) و بعد از چند جمله فرمود: «و ما أرسلنا من رسول إلا لیطاع بإذن الله؛ و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن که به اذن خدا فرمانش برند.» (نساء/ 64) هم مطاع بودن پیامبر و هم مطیع بودن شما به دستور خداست یعنی در حقیقت شما خدا را اطاعت می کنید و اگر پیغمبر را در جایی قاضی و حاکم معرفی کرد، در جای دیگر فرمود: قضا و داوری تو هم به حکم خداست، تا همه فروع به اصل جامع، و تمام امور عرضی به امری ذاتی رجوع کند.

 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 166

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110297