معنی رضای خداوند

خداوند یک رحمت عمومی و مطلق به پیامبرش وعده داده است، چون آن جناب را (رحمة للعالمین) خوانده، و این وعده مطلق را در آیه: «و لسوف یعطیک ربک فترضى؛ به زودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردى.» (ضحی/ 5) به پیامبر گرامیش داده، تا او را دلخوش و شادمان کند.
توضیح اینکه آیه ی شریفه در مقام منت نهادن است، و در آن وعده اى است خاص به رسول خدا (ص)، و در سراسر قرآن، خداى سبحان احدى از خلایق خود را هرگز چنین وعده اى نداده، و در این وعده اعطاء خود را به هیچ قیدى مقید نکرده، وعده اعطایى است مطلق، البته وعده اى نظیر این به دسته اى از بندگان خود داده، که در بهشت به آنها بدهد، و فرموده: «لهم ما یشاؤن عند ربهم؛ ایشان نزد پروردگار خود در بهشت هر چه بخواهند دارند.» (شورى/ 22) و نیز فرموده: «لهم ما یشاؤن فیها، و لدینا مزید؛ ایشان در بهشت هر چه بخواهند دارند، و نزد ما بیش از آن هم هست.» (ق/ 35) که مى رساند آن دسته نامبرده در بهشت چیزهایى ما فوق خواست خود دارند.
معلوم است که مشیت و خواست به هر خیرى و سعادتى تعلق مى گیرد، که به خاطر انسان خطور بکند، معلوم می شود در بهشت از خیر و سعادت چیزهایى هست که بر قلب هیچ بشرى خطور نمی کند، هم چنان که فرمود: «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین؛ هیچ کس نمی داند که چه چیزها که مایه خوشنودى آنان است، برایشان ذخیره کرده اند.» (سجده/ 17)
وقتى عطاهاى خدا به بندگان با ایمان و صالحش این باشد، که مافوق تصور و از اندازه و قدر بیرون باشد، معلوم است که آنچه به رسولش در مقام امتنان عطاء مى کند، وسیع تر و عظیم تر از اینها خواهد بود. این وضع عطاى خداى تعالى است، و اما ببینیم خوشنودى رسول خدا (ص) چه حد و حدودى دارد، و این را می دانیم که این خوشنودى غیر رضا به قضا، و قسمت خدا است، که در حقیقت برابر با امر خدا است، چون خدا مالک و غنى على الاطلاق است، و عبد جز فقر و حاجت چیزى ندارد، و لذا باید به آنچه پروردگارش عطا مى کند راضى باشد، چه کم و چه زیاد، و نیز باید بان قضایى که خدا درباره اش مى راند، خوشنود و راضى باشد، چه خوب و چه بد، و وقتى وظیفه هر عبدى این بود، رسول خدا (ص) به این وظیفه داناتر، و عامل تر از هر کس دیگر است، او نمی خواهد مگر آنچه را که خدا در حقش بخواهد.
پس رضا در آیه: «و لسوف یعطیک ربک فترضى»، این رضا نیست، چون گفتیم: رسول خدا (ص) از خدا راضى است چه عطا بکند، و چه نکند، و در آیه مورد بحث رضایت رسول خدا (ص) در مقابل اعطاء خدا قرار گرفته، و این معنا را مى رساند: که خدا اینقدر به تو می دهد تا راضى شوى، پس معلوم است این رضا غیر آن است، نظیر این است که به فقیرى بگویى: من آن قدر به تو مال می دهم، تا بى نیاز شوى، و یا به گرسنه اى بگویى: آن قدر طعامت می دهم تا سیر شوى، که در این گونه موارد رضایت رسول خدا (ص) و بى نیاز کردن فقیر، و طعام به گرسنه به هیچ حد و اندازه اى مقید نشده.
هم چنان که مى بینیم نظیر چنین اعطاى بى حدى را خداوند به طائفه اى از بندگانش وعده داده، و فرمود: «إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه؛ کسانى که ایمان آورده، و عمل صالح کردند، بهترین خلق خدایند، پاداششان نزد پروردگارشان عبارتست از بهشت هاى عدن، که نهرها از دامنه آنها روانست، و ایشان ابدا در آن جاویدانند، خدا از ایشان راضى است، و ایشان هم از خدا راضى می شوند، این پاداشها براى کسى است که از پروردگارش در خشیت باشد.» (بینه/ 8) که این وعده نیز از آنجا که در مقام امتنان است و وعده اى است خصوصى، لذا باید امرى باشد، مافوق آنچه که مؤمنین به طور عموم وعده داده شده اند، و باید از آن وسیع تر، و خلاصه بى حساب باشد.
از سوى دیگر مى بینیم که خداى تعالى درباره ی رسول گرامیش فرمود: به مؤمنین رئوف و رحیم است، «بالمؤمنین رئوف رحیم» و در این کلام خود رأفت و رحمت آن جناب را تصدیق فرموده با این حال چطور این رسول رئوف و رحیم راضى می شود که خودش در بهشت به نعمت هاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خیال آسوده قدم بزند، در حالى که جمعى از مؤمنین به دین او، و به نبوت او، و شیفتگان به فضائل و مناقب او، در درکات جهنم در غل و زنجیر باشند؟ و در زیر طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اینکه به ربوبیت خدا، و به رسالت رسول خدا (ص)، و به حقانیت آنچه رسول آورده، معترف بوده اند، تنها جرمشان این بوده که جهالت بر ایشان چیره گشته، ملعبه شیطان شدند، و در نتیجه گناهانى مرتکب گشتند، بدون اینکه عناد و استکبارى کرده باشند.
اگر یکى از ماها به عمر گذشته خود مراجعه کند، و بیندیشد: که در این مدت چه کمالات، و ترقیاتى را می توانست به دست آورد، ولى در به دست آوردن آنها کوتاهى کرده، آن وقت خود را به باد ملامت مى گیرد، و به خود خشم نموده، یکى یکى کوتاهى گرى ها را به رخ خود مى کشد، و به خود بد و بیراه می گوید، و ناگهان متوجه به جهالت و جنون جوانى خود می شود، که در آن هنگام چقدر نادان و بى تجربه بوده به محض آنکه به یاد آن دوران تاریک عمر مى افتد، خشمش فرو مى نشیند، و خودش به خود رحم مى کند، و دلش براى خودش می سوزد، در حالى که این حس ترحم که در فطرت او است، یک ودیعه اى است الهى، و قطره ایست از دریاى بیکران رحمت پروردگار، با این که حس ترحم او ملک خود او نیست، بلکه عاریتى است، و علاوه قطره ایست در برابر رحمت خدا، مع ذلک خودش براى خودش ترحم می کند، آن وقت چطور ممکن است، که دریاى رحمت رب العالمین، در موقفى که او است و انسانى جاهل، و ضعیف، به خروش نیاید؟ و چطور ممکن است مجلاى اتم رحمت رب العالمین، یعنى رسول خدا (ص) به دستگیرى او نشتابد، و او را که در زندگى دنیا و در حین مرگ که در مواقف خطرناک دیگر، وزر و وبال خطایاى خود را چشیده، هم چنان در شکنجه دوزخ بگذارد، و او را نجات ندهد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 صفحه 268

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/110458