توحید افعالی خداوند در نزد حکما

توحید در خالقیت و ربوبیت

فلاسفه براى اثبات توحید در خالقیت و نفى شریک براى خداى متعال در آفرینش و اداره جهان به این صورت استدلال کرده اند که آفرینش منحصر به آفرینش مستقیم و بى واسطه نیست و خدایى که نخستین مخلوق را مستقیما و بى واسطه مى آفریند افعال و مخلوقات او را هم با وساطت وى مى آفریند و اگر صدها واسطه هم در کار باشد باز هم همگى آنها مخلوق با واسطه خداى متعال به شمار مى روند و به تعبیر فلسفى علت علت هم علت است و معلول معلول هم معلول و در واقع با اضافه کردن همین مقدمه به براهین اثبات واجب الوجود معلولیت همه جهان را نسبت به وى اثبات مى کرده اند.
اما بر اساس اصول حکمت متعالیه و مخصوصا با توجه به اصل تعلقى بودن وجود معلول و عدم استقلال آن نسبت به علت هستى بخش این مطلب تبیین روشنتر و استوارترى یافت و حاصل آن این است که هر چند هر علتى نسبت به معلول خودش از نوعى استقلال نسبى برخوردار است اما همگى علتها و معلولها نسبت به خداى متعال عین فقر و وابستگى و نیاز هستند و هیچگونه استقلالى ندارند از این روى خالقیت حقیقى و استقلالى منحصر به خداى متعال است و همه موجودات در همه شؤون خودشان و در همه احوال و ازمنه نیازمند به وى مى باشند و محال است که موجودى در یکى از شؤون هستیش بى نیاز از وى گردد و بتواند مستقلا کارى را انجام دهد و این یکى از درخشانترین و ارزشمندترین دستاوردهاى فلسفه اسلامى است که به برکت اندیشه تابناک صدرالمتألهین به جهان فلسفه ارائه گردید.
همچنین فلاسفه براهین دیگرى را براى توحید در خالقیت و ربوبیت اقامه کرده اند که مبتنى بر مقدمات نظرى متعددى است و براى جلوگیرى از اطاله سخن از ذکر و بررسى آنها صرف نظر مى شود و تنها به برهانى که در قرآن کریم به آن اشاره شده «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا؛ اگر در آنها [=زمين و آسمان] جز خدا خدايانى [ديگر] وجود داشت قطعا [زمين و آسمان] تباه مى‏ شد.» (انبیا/ 22) بسنده مى کنیم.

برهانى بر توحید در خالقیت و ربوبیت

این برهان به چند صورت تقریر شده است و ذیلا تقریرى را که روشنتر و به مفاد آیه نزدیکتر به نظر مى رسد مى آوریم این تقریر از دو مقدمه تشکیل مى شود:
1) وجود هر معلولى وابسته به علت خودش مى باشد و به دیگر سخن هر معلولى وجود خودش را با همه شؤون و متعلقاتش از علت هستى بخش خودش دریافت مى دارد و اگر احتیاج به شروط و معداتى هم داشته باشد مى بایست وجود آنها هم مستند به علت هستى بخش خودش باشد بنابراین اگر دو یا چند علت هستى بخش در عرض هم فرض شوند معلول هر یک از آنها وابسته به علت خودش مى باشد و هیچگونه وابستگى به علت دیگر یا معلولهاى آن نخواهد داشت و بدین ترتیب ارتباط و وابستگى میان معلولهاى آنها به وجود نخواهد آمد.
2) نظام این جهان مشهود آسمانها و زمین و پدیده هاى آنها نظام واحدى است که در آن پدیده هاى همزمان و ناهمزمان با یکدیگر ارتباط و وابستگى دارند اما ارتباط پدیده هاى همزمان همان تأثیر و تأثرات على و معلولى گوناگون در میان آنها است که موجب تغییرات و دگرگونیهایى در آنها مى شود و به هیچ وجه قابل انکار نیست و اما ارتباط بین پدیده هاى گذشته و حال و آینده به این صورت است که پدیده هاى گذشته زمینه پیدایش پدیده هاى کنونى را فراهم آورده اند و پدیده هاى کنونى هم به نوبه خود زمینه پیدایش پدیده هاى آینده را فراهم مى سازند و اگر روابط على و اعدادى از میان پدیده هاى جهان بر داشته شود جهانى باقى نخواهد ماند و هیچ پدیده دیگرى هم به وجود نخواهد آمد چنانکه اگر ارتباط وجود انسان با هوا و نور و آب و مواد غذائى بریده شود دیگر نمى تواند به وجود خود ادامه دهد و زمینه پیدایش انسان دیگر یا پدیده دیگرى را فراهم سازد.
با ضمیمه کردن این دو مقدمه نتیجه گرفته مى شود که نظام این جهان که شامل مجموعه پدیده هاى بى شمار گذشته و حال و آینده است آفریده یک آفریدگار مى باشد و تحت تدبیر حکیمانه یک پروردگار اداره مى گردد زیرا اگر یک یا چند آفریدگار دیگرى مى بود ارتباطى میان آفریدگان به وجود نمى آمد و نظام واحدى بر آنها حکمفرما نمى شد بلکه هر آفریده اى از طرف آفریدگار خودش به وجود مى آمد و به کمک دیگر آفریدگان همان آفریدگار پرورش مى یافت و در نتیجه نظامهاى متعدد و مستقلى به وجود مى آمد و ارتباط و پیوندى بین آنها برقرار نمى شد در صورتى که نظام موجود در جهان نظام واحد همبسته اى است و پیوند بین پدیده هاى آن مشهود است.
در پایان باید این نکته را خاطر نشان کنیم که خالقیت و ربوبیت انفکاک ناپذیرند و پرورش و تدبیر و اداره امور یک موجود جداى از آفرینش او و آفریدگان مورد نیاز او نیست مثلا روزى دادن به انسان چیزى جداى از آفریدن دستگاه گوارش براى او و آفریدن مواد خوراکى در محیط زندگى او نیست و به دیگر سخن اینگونه مفاهیم از روابط آفریدگان با یکدیگر انتزاع مى شود و مصداقى منحاز از آفرینش آنها ندارد بنابراین با اثبات توحید در خالقیت توحید در تدبیر امور و سایر شؤون ربوبیت نیز ثابت مى گردد

توحید در افاضه وجود

همچنین معناى دیگر توحید انحصار تأثیر استقلالى و افاضه وجود به ذات مقدس الهى است که شواهد فراوانى در آیات و روایات دارد و با توجه به برهانى که بر اساس اصول حکمت متعالیه براى توحید در خالقیت و ربوبیت اقامه شد به خوبى اثبات مى گردد ولى در این زمینه کژاندیشیهایى وجود دارد که باید به آنها توجه کرد و از سقوط در دره هاى افراط و تفریط پرهیز نمود.
از یک سوى گروهى از متکلمین اشاعره به استناد ظواهر دسته اى از آیات و روایات به کلى سلب تأثیر از علل متوسطه نموده و اساسا منکر علیت و تأثیر براى آنها شده اند و خداى متعال را فاعل بى واسطه براى هر پدیده اى قلمداد کرده اند و معتقد شده اند که عادت الهى بر این جارى شده که در شرایط خاصى پدیده معینى را به وجود بیاورد وگرنه اسباب و شرایط هیچ تأثیرى در پیدایش آن ندارند و از سوى دیگر گروه دیگرى از متکلمین معتزله نوعى استقلال در تأثیر بخصوص در مورد فاعلهاى اختیارى قائل شده اند و استناد افعال اختیارى انسان را به خداى متعال صحیح ندانسته اند و این یکى از اصلى ترین اختلافات بین این دو مکتب کلامى است.
اما فلاسفه هر چند استناد با واسطه همه پدیده ها حتى افعال اختیارى انسان را به خداى متعال صحیح مى دانستند اما این استناد را تنها بر اساس عله العلل بودن واجب الوجود توجیه مى کردند تا اینکه صدرالمتألهین تبیین صحیحى از رابطه علیت به دست داد و ثابت کرد که علل متوسطه چون خودشان معلول خداى متعال هستند هیچگونه استقلالى ندارند و اساسا افاضه وجود به معناى دقیق کلمه مختص به خداى متعال مى باشد و سایر علتها به منزله مجارى فیض وجود هستند که با اختلاف مراتبى که دارند نقش وسایط را بین سرچشمه اصلى وجود و دیگر مخلوقات ایفاء مى کنند بنابراین معناى عبارت معروف «لا مؤثر فى الوجود الا الله» این خواهد بود که تأثیر استقلالى و افاضه وجود مخصوص به خداى متعال است و این حقیقتى است که در لسان آیات و روایات به صورت منوط بودن همه چیز حتى افعال اختیارى انسان به اذن و مشیت و اراده و تقدیر و قضاى الهى بیان شده است و در واقع این امور نشان دهنده مراحل مختلفى است که عقل براى استناد پدیده ها به ذات مقدس الهى در نظر مى گیرد و از یک نظر مى توان این بیانات را از قبیل تدریج در تعلیم تلقى کرد زیرا فهمیدن معناى دقیق توحید افعالى براى کسانى که ورزیدگى کافى در مسائل عقلى ندارند میسر نیست و بهترین راه تعلیم آن این است که در چند مرحله انجام گیرد.

نفى جبر و تفویض

یکى از شبهاتى که موجب این شده است که معتزله استناد افعال اختیارى انسان را به خداى متعال نفى کنند این است که گمان کرده اند در غیر این صورت باید ملتزم به مجبور بودن انسان در مطلق افعالش بشویم و این فرض علاوه بر اینکه خلاف وجدان و بداهت است جایى براى تکلیف و هدایت و پاداش و کیفر باقى نمى گذارد و همه آنها محتواى خودشان را از دست خواهند داد و بدین ترتیب مسأله جبر و تفویض در کلام اسلامى مطرح شده و بحثهاى فراوانى از طرفین درباره آن انجام گرفته که بررسى همه آنها نیازمند به کتاب مستقلى است و در اینجا در حدى که با مسأله مورد بحث ارتباط پیدا مى کند به آن مى پردازیم.
شبهه یاد شده را به این صورت مى توان تقریر کرد هر فعل اختیارى فاعلى دارد که با اراده و اختیار خودش آن را انجام مى دهد و محال است که فعل واحد از دو فاعل سر بزند و مستند به اراده هر دو باشد اکنون اگر افعال انسان را مستند به اراده و اختیار خودش بدانیم جایى براى استناد آنها به خداى متعال باقى نمى ماند مگر از این نظر که خدا آفریننده انسان است و اگر او را نیافریده بود و نیروى اراده و اختیار را به او نداده بود افعال اختیارى وى هم تحقق نمى یافت ولى اگر آنها را مستند به اراده الهى بدانیم باید استناد آنها را به اراده انسان نفى کنیم و انسان را تنها موضوعى بى اختیار براى تحقق افعال الهى بشماریم و این همان جبر باطل و غیر قابل قبول است.
پاسخ این است که استناد فعل واحد به اراده دو فاعل در صورتى محال است که هر دو فاعل در عرض یکدیگر مؤثر در انجام آن فرض شوند و به اصطلاح فاعل جانشینى باشند اما اگر دو فاعل در طول یکدیگر باشند استناد فعل به هر دوى آنها اشکالى ندارد و استناد به دو فاعل طولى تنها به این معنى نیست که اصل وجود فاعل بى واسطه مستند به فاعل باواسطه است بلکه علاوه بر این تمام شؤون وجود او هم مستند به فاعل هستى بخش مى باشد و حتى در انجام کارهاى اختیاریش هم بى نیاز از او نمى باشد و دمادم وجود و همه شؤون وجودش را از او دریافت مى دارد و این است معناى صحیح «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» و چنانکه قبلا یادآور شدیم فهم صحیح این معنى در سایه درک صحیح رابطه علیت و تعلقى بودن وجود معلول میسر مى شود که ابتکار تبیین آن از افتخارات صدرالمتألهین بشمار مى رود.


منابع :

  1. محمدتقی مصباح يزدی- آموزش ‏فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی- 1366

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111160