رابطه دموکراسی و اسلام

دموکراسی: دموکراسی Demokracy واژه ای یونانی است و از ریشه یونانی Demos به معنای «مردم» و Cracia به معنای «حکومت» اخذ شده است. بنابراین دموکراسی یعنی «حکومت مردم بر مردم» یا «حکومت بر مردم» که در فارسی معادل آن «مردم سالاری» است. اما در اصطلاح، دموکراسی دارای تعاریف زیادی است و معانی متفاوتی از آن ارائه شده است و همچون بسیاری از مفاهیم، در علوم اجتماعی، تعریفی جامع و مانع از آن وجود ندارد. ولی عام ترین معنای آن برابری فرصت ها برای افراد یک جامعه به منظور برخورداری از آزادی و ارزش های اجتماعی است. و در معنای محدودتر شرکت آزادانه افراد در گرفتن تصمیم هایی است که در زندگی فرد و جمع مؤثر است. محدودترین معنای این کلمه، شرکت آزادانه افراد در گرفتن تصمیم هایی سیاسی مهم جامعه (مستقیم یا غیر مستقیم) است. بدون شک از پایه های اساسی بلکه، جوهره دموکراسی و مایه قوام آن مشارکت سیاسی است، به طوری که می توان گفت، بدون مشارکت سیاسی شهروندان، دموکراسی محقق نمی شود. «مشارکت سیاسی» عبارت است از: «مساعی سازمان یافته شهروندان برای انتخاب رهبران خویش، شرکت مؤثر در فعالیت ها و امور اجتماعی و سیاسی و تاثیر گذاشتن بر صورت بندی و هدایت سیاسی دولت. مشارکت شهروندان و گزینش فرمانروایان و اخذ تصمیمات سیاسی از ویژگی های اساسی دموکراسی به حساب می آید. بنابراین مفهوم مشارکت سیاسی به این معنی است که مردم در امور کلی جامعه، سیاست، حکومت قانون گذاری و مدیریت نظام سیاسی نقش تعین کننده و سرنوشت ساز داشته باشند. امروزه مشارکت شهروندان از طریق سیستم نمایندگی اعمال می گردد.

اسلام و دموکراسی:
اصولا آیا بین اسلام و دموکراسی سازگاری وجود دارد؟ به بیان دیگر، آیا تعبیر به «دموکراسی اسلامی» درست است؟ قبل از پاسخ به پرسش مذکور به طور اجمال می توان گفت که «اسلام» نه سازگاری مطلق با دموکراسی دارد و نه ناسازگاری مطلق. چنان که از یکی از نویسندگان (فتحی هویدی) نقل شده است که «آنها که اسلام را منطبق و مشابه با دموکراسی دانستند به اسلام ظلم کردند و آنها که اسلام را منافی با دموکراسی دانسته اند نیز به اسلام ظلم کرده اند، اینها نه هم پوشانی مطلق دارند و نه ناسازگاری مطلق».

بنابراین باید به قرائت مختلفی که از دموکراسی وجود دارد، توجه کرد و آن گاه به قضاوت نشست. اگر دموکراسی را به معنای دقیق و با ملاحظه فلسفه سیاسی اش، که مبتنی بر حاکمیت محض مردم بوده و مشروعیت نظام هم ناشی از آن باشد این قرائت از دموکراسی با اسلام سازگاری ندارد. به عبارت دیگر، اگر مراد از دموکراسی را باشد، که هر قانونی را که مردم وضع کردند. معتبر و لازم الاجراست و باید محترم شناخته شود (ولو مخالف با قوانین الهی باشد)، چنین مفهومی قطعا با دین سازگاری ندارد، زیرا از نظر دین، حق حاکمیت و تشریع، مختص به خداوند است، «ان الحکم الا لله؛ حاکمیت از آن خداوند است» (یوسف/ 67) فقط خداست که همه مصالح و مفاسد انسان را می شناسد و حق قانون گذاری و تصمیم گیری برای انسان را دارد و انسان ها باید در مقابل امر و نهی الهی و قوانیین دینی تسلیم باشند، زیرا عبودیت خداوند، عالی ترین درجه کمال است و اطاعت از فرامین الهی سعادت آدمی را (در دنیا و آخرت) تأمین می کند. بنابراین دموکراسی (مردم سالاری) که مترادف با حاکمیت مردم است، در چنین موقعیت، قطعا فرمان خدا و دین، مقدم است. زیرا اگر رأی مردم را بر حکم خدا ترجیح دهیم، عملا خدا را نپرستیده ایم و ربوبیت تشریعی (حق قانون گذاری مختص به خداوند است) خداوند را زیر پا گذاشته ایم که این عمل با توحید منافات دارد.

مضافا این که به طور کلی آن دسته از مبانی فکری دموکراسی که نسبتی با دین و اصول آن ندارد، از قبیل: عقل محوری (راسیونالیسم)، انسان محوری (اومانیسم) و علم مخوری و تجربه گرایی و آزادی مطلق مباحث جداگانه ای را می طلبد که در این مجال مختصر نمی گنجد. آیا می توان قرائتی از دموکراسی که مبتنی بر مبانی فکری غیر قابل پذیرش از دیدگاه اسلام باشد را مشرف به اسلام کرد؟ بدیهی است در صورت اثبات عدم سازگاری این مبانی با اسلام نمی توان تن به پذیرش دموکراسی در اسلام داد.

قرائتی دیگر از دموکراسی
اگر دموکراسی را بر اساس برخی تعاریف رایج و فارغ از مبانی فکری آن در نظر بگیریم و اگر منظور دموکراسی این باشد که مردم در چارچوب احکام الهی و قوانین شرعی، مشارکت (سیاسی) داشته باشند و در تعیین سرنوشت خویش سهیم و مؤثر باشند، و استخدام سیاسی و گزینش رهبران و کارگزاران آنها از طریق انتخابات، بر همین اساس باشد و برخورداری از عقل و علم و تجربه هم در راستای دین باشد، چنین تعبیری با دین مخالفت ندارد و می توان به وجود دموکراسی با این مفهوم در اسلام حکم کرد. پس اگر دموکراسی را به معنای حاکمیت قانون و یا نفی استبداد، مشارکت سیاسی و شرکت آزادانه مردم در انتحابات توأم با رقابت و آزادی بیان، قلم، مطبوعات، اجتماعات و حق اعتراض (در چارچوب قانون و شرع) و... بگیریم، این معنی با دین جمع می شود و اشکالی هم ندارد. در قانون اساسی این معنا به روشنی تأیید شده است و مقصود امام امت (ره) که فرمودند: «میزان رأی مردم است.» بدون تردید همین بوده است؛ (قرائت دوم از دموکراسی) نه آن که هر چه مردم خواستند حتی اگر مخالف حکم خدا باشد ارزش و اعتبار دارد.

آیه شریفه «... وامرهم شوری بینهم...؛ مؤمنان کارشان را با مشورت یکدیگر انجام می دهند» (شوری/ 38) به این معنا نیست که مردم در همه چیز می توانند نظر بدهند و حلال و حرام خدا را با شور و گفتگو تغییر دهند، بلکه طبق آیه شریفه «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله امرا الا یکون لهم الخیره من امرهم؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، با آن مخالفت نمایید.» (احزاب/ 36) در احکامی که از سوی خدا و پیغمبر (ص) صادر شده است، مؤمنان هیچ اختیاری در دخل و تصرف ندارند. اگر جوهره دموکراسی را مشارکت سیاسی بدانیم، بی شک اسلام از جمله مکاتبی است که بر مشارکت سیاسی، تأکید شایانی داشته و دارد. چنان که مکانیزم هایی را نیز برای تحقق آن می توان یافت، از جمله:

1- امر به معروف و نهی از منکر:
نظارت ملی در چار چوب امر به معروف و نهی از منکر یکی از کانال های مهم مشارکت سیاسی است. «کنتم خیر امه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر؛ شما بهترین امتی بودید که به سود انسان ها آفریده شده اند (چه این که) امر به معروف و نهی از منکر می کنید» (آل عمران/ 110) خداوند بزرگ مؤمنان را به خاطر امر به معروف و نهی از منکر می ستاید. امر به معروف و نهی از منکر از جمله فرایض بسیار مهم دینی است که در شرع مقدس تأکید فراوانی بر آن شده است و در اهمیت آن همین بس که در روایتی آمده است: (بها تقام سایر الفرائض) سایر واجبات دینی به واسطه امر به معروف و نهی از منکر اقامه می شود، یعنی امر به معروف و نهی از منکر به عنوان سیستم نظارت ملی اگر به خوبی اجرا شود همه عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... را در بر می گیرد و می تواند جامعه را در مسیر احکام الهی و اهداف تعیین شده مردم مسلمان و دولت اسلامی به پیش ببرد.

2- شورا و مشورت:
دومین شیوه در مشارکت سیاسی مشورت است «... و شاورهم من الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله...؛ ...و در كار با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتي بر خدا توكل كن...» (آل عمران/ 159) یکی از اساسی ترین پایه های استواری نظام حکومت در اسلام گسترش دامنه مشورت در تمامی ابعاد زندگی از جمله شئون سیاسی- اجتماعی است. قرآن در این باره در توصیف مؤمنان می فرماید: «و امراهم شوری بینهم» (شوری/ 38) در واژه «امرهم» کلمه «امر» از نظر ادبی جنس است که به ضمیر جمع «هم» اضافه شده، بنابراین شامل تمامی شئون مربوط به زندگی به ویژه در رابطه با زندگی گروهی که در راس آن شئون سیاسی- اجتماعی است، خواهد بود. خداوند در این آیه، مؤمنان را مورد تمجید خویش قرار داده که در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی، شیوه مشورت را رهنمود خود قرار می دهند و در ضمن رابطه تنگاتنگ میان ایمان و ضرورت مشورت را گوشزد می کند و در حقیقت این یک دستور شرعی محسوب می شود. بدیهی است، کارها به ویژه امور مربوط به مسایل جامعه، اگر با مشورت انجام گیرد، احتمال خطای آن کمتر است «من شاور الرجال شارکها فی عقولها؛ هر کس با رجال (مردم) کارآزموده مشورت کند، از خرد و کاردانی آنها بهرة کامل بوده است.» (نهج البلاغه، قصار الحکم، 161) روایت دیگر این که «من شاور ذوی الباب دل علی الرشاد؛ هر کس با صاحبان خرد به شور بنشیند، به راه راست هدایت گردیده است.» (بحارالانوار، ج 72، ص 105، شماره 39)

3- نصح الائمه:
یکی دیگر از کانال های مشارکت سیاسی که عامل بازدارنده نیرومندی در برابر لغزش مسئولین امر محسوب می شود و جلو هرگونه خطا و اشتباه را در اجرای سیاست های اتخاذ شده می گیرد، مسئله «النصیحه لائمه المسلمین» یا نظارت همگانی بر مسئولان است. یعنی وظیفه نظارت بر کار مسئولان متوجه یکایک مردم است و این مسئله یکی از فرایض اسلامی است. با این که نظرات بر مسئولان در امر به معروف و نهی از منکر هم تعبیه شده است، اما در نصح الائمه بر نظرات بر کار مسئولان تأکید ویژه ای است و این امر اهتمام به امر نظارت همگانی بر کار مسئولان و رهبران را می رساند، بنابراین انتقاد سازنده از لغزش رهبران (غیر معصوم) در اسلام امری پسندیده و از قرائض است و حتی از حقوق رهبر بر مردم شمرده می شود.

4ـ بیعت:
از جمله مهم ترین راه های مشارکت سیاسی در اسلام، بیعت است بیعت به معنای تعهد و پیمان است، که بیعت کنندگان تعهد می دهند تا نسبت به کسی که با او بیعت می کنند. وفادار باشند و این بستگی دارد به آنچه از جانب بیعت شونده پیشنهاد می شود. از جانب بیعت شونده پیشنهاد می شود. از این رو بیعت در مواردی به کار می رود که از جانب مقام والایی در رابطه با امر مهمی پیشنهاد می شود که به همراهی و یاری بیعت کنندگان نیازمند است تا امکانات خود را در اختیار او بگذارند و در تحقیق یافتن آن امر مهم بکوشند. در حقیقت، این بیعت شونده است که تعهد می گیرد و بیعت کنندگان تعهد می دهند.

بیعت در عصر حضور و غیبت
در عصر حضور معصوم (ع)، بیعت و یقینا و اثباتا در امامت و زعامت نقشی نداشته و تنها در ایجاد توان و قدرت اجرایی برای زعم قانونی و شرعی نقش داشته است ولی بیعت در عصر غیبت، در نقش را ایفا می کند شناسایی واجد شرایط لازم برای ایجاد توان و قدرت اجرایی دولت حاکم.

نتیجه این که: بعد از روشن شدن معنای دموکراسی و با اشاره به دو قرائت موجود از آن به این نکته می رسیم که اگر به دموکراسی از زاویه دید قرائت اول، نگاه کنیم یعنی نظامی که در آن نظام. بدون توجه به حاکمیت از آن مردم شمرده می شود و آزادی هایی که به نفی حاکمیت الهی و مشروعیت الهی و نفی و طرد دین از عرصه سیاست و حکومت می رسد. به رسمیت شناخته می شود. به طور قطع باید گفت که چنین معنایی با دین اسلام غیر قابل جمع است که حاکمیتش در طول حاکمیت خدا و به اذن او باشد و مردم می توانند در چارچوب احکام دین در تعیین سرنوشت خویش و گزینش مسئولان و کارگزاران حکومت از طریق انتخابات (استخدام سیاسی) و کسب انواع آزدی های مشروع (آزادی بیان، مطبوعات، اجتماعات و حق اعتراض و...) و سایر حقوق عمومی و خصوصی خویش سهیم باشند. چنین مفهومی از دموکراسی کاملا با اسلام سازگاری دارد و منطبق با احکام نورانی اسلام است.


منابع :

  1. محمد تقي مصباح یزدی- پرسش‌ها و پاسخ‌ها ج1- ص 40-41 و ص 69

  2. علي ربانی گلپايگانی- كتاب نقد ش 8- مقاله: دموكراسي در سايه ولايت فقيه

  3. محمد هادي معرفت- ولايت فقيه- ص 93 و 109- ص 82-92

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111226