شهرهای ایونیا نخستین زادگاههای فلسفه (کولوفون)

کولوفون

در چند کیلومتری شمال افسوس، شهر کولوفون قرار دارد که نام آن مأخوذ از تپه ای بود که شهر در دامنه آن قرار داشت. کسنوفانس، که در سال 576 در کولوفون زاده شد، در وصف مردم این شهر می گوید که «ملبس به جامه های ارغوانی پربها بودند و به گیسوان آراسته و مزین و معطر خود می بالیدند.» تفاخر، تاریخ درازی دارد. در همین شهر (و شاید در سمورنا) شاعری به نام میمنرموس در حدود سال 610 به سر می برد و برای همشهریان خود، که به تازگی به بدبینی شرقی گراییده بودند، شعر می سرود.
اشعار او بیشتر درباره ی گذرندگی جوانی و مهرورزی بود. خود به عشق نانو، دختری که ترنم او را با آواز نی همراهی می کرد، گرفتار آمد. ولی دخترک از ازدواج با او خودداری کرد. شاید دخترک باور داشت که ازدواج شاعر به منزله ی مرگ شعر اوست.
یک قرن بعد، شاعر معروف تری به نام آناکرئون در تئوس، که در نزدیکی کولوفون قرار داشت، به دنیا آمد. سفر بسیار کرد، و مطلوب دربارها بود. هیچ کس جز سیمونیدس از عهده رقابت با او بر نمی آمد. با گروهی از مردم به آبدرا در تراکیا کوچید، سرباز شد و در چند جنگ شرکت کرد، و سپس کار ارتش را ترک گفت و به ادب پرداخت.
چند سال در دربار پولوکراتس، جبار ساموس، به سر برد؛ با جلال تمام به آتن نزد هیپارخوس رفت؛ سرانجام، پس از جنگ یونان و ایران، به تئوس بازگشت و سالهای پیری را با سرود و مستی گذرانید. با وجود این، عمری دراز کرد و در سن هشتاد و پنج، گویا در نتیجه انگوری که گلوگیرش شد، به هلاکت رسید.
در دوره ی عظمت شهر اسکندریه، پنج کتاب شعر از آناکرئون در دست بود. ولی برای ما چیزی جز ادبیاتی پراکنده نمانده است. موضوع اصلی اشعار او شراب و زنان و پسران بودند. هر مطلبی را با ظرافت و لطف بیان می کرد، شعر او، در مقابل خشونت شعر هیپوناکس و رقت شعر ساپفو، لحنی گرم و معتدل و شهری داشت و دربارها را خوش می آمد، مانند شعر هوراس در دربار آوگوستوس.
آتنایوس می گوید که گویا آناکرئون، برای آنکه مورد توجه زنان قرار گیرد و بر شهرتش بیفزاید، از ابراز عواطف خصوصی خود خودداری می کرد و خویشتن را مردی سرخوش و کامجو معرفی می کرد. افسانه های بسیار درباره او ساخته اند؛ از آن جمله، روایت شده است که آناکرئون در حال مستی به کودکی تنه زد و به او دشنام گفت، ولی بعدا بدو دل داد و دشنام پیشین را با ستایش جبران کرد. با هر دو جنس عشق می باخت، ولی در اواخر عمر زنان را ترجیح داد.

خیوس، شهر دریماخوس بزرگ

اگر از تئوس به خاور رو کنیم و در امتداد خلیج ها و دماغه های متعدد پیش رویم، در فاصله شانزده کیلومتری به خیوس می رسیم که که گویا هومر جوانی خود را در آنجا میان درختان زیتون و انجیر، و کنار خم شراب گذرانیده است. کار اصلی مردم خیوس شرابسازی بود، که بردگان زیادی را به کار می گرفت. در سال 431ق م، در این جزیره، 000 , 30 فرد آزاد و 000 , 100 برده می زیستند. خیوس یکی از مراکز برده فروشی بود. برده فروشان کسانی را که از عهده پرداخت وام خود برنمی آمدند، از وام دهندگان می خریدند و کودکان آنان را اخته می کردند و به حرمسراهای لیدیا و ایران می فرستادند.
در قرن ششم، برده ای به نام دریماخوس بردگان را به شورش واداشت، سپاهیانی را که به جنگ وی رفتند شکست داد. برای خود قلعه ای در کوهستان فراهم آورد، بر شارمندان ثروتمند باج راه تحمیل کرد.
به شیوه امروز «حمایت» خود را از ایشان، در برابر پول، پیشنهاد کرد و آنها را به تهدید واداشت که با بردگان خود رفتار شایسته تری داشته باشند. سرانجام، به میل خود، سرش را به یارانش واگذار کرد تا با تسلیم آن جایزه بگیرند، و به این ترتیب برای قرنها به صورت رب النوع نگهبان بردگان درآمد.
سرگذشت دریماخوس حماسه ای است درخشان برای اسپارتاکوسهای قلم. هنر و ادبیات درخیوش شکوفان شد، و این شهر به صورت مرکز خنیاگرانی درآمد که اشعار هومر را می خواندند و دگرگون و تکمیل می کردند. در این شهر بود که یون درامنویس و تئوپومپوس مورخ زاده شدند و بنابر روایات، گلاوکوس در حدود سال 560 فن جوش دادن آهن را کشف کرد، و آرخرموس و پسرانش، بوپالوس و آتنیس، زیباترین ظرفهای سفالی قرن ششم را ساختند.

سمورنا، شهر ساپفوی زیبا

پس از تئوس، مسافر پا به خاک اروترای می گذارد و به کلازومنای، زادگاه آناکساگوراس که معلم و دوست پریکلس بود، می رسد و سپس در جهت شرق به سمورنا وارد می شود. این محل، که از لحاظ قدمت رقیب شهر دمشق است و در سال 1015 محل اقامت قوم آیولی بود، بعدا بر اثر مهاجرت و هجوم قوم یونیایی به صورت یک شهر یونیایی درآمد.
در ایام اخیلس شهرتی داشت و در 600 ق م مورد چپاول آلواتس، که به لیدیا هجوم آورد. قرار گرفت و پس از آن بارها به وسیله اقوام گوناگون، و در 1924 میلادی به وسیله یونانیان ویران شد. (امروز ازمیر خوانده می شود و از لحاظ جمعیت، دومین شهر ترکیه است.)
آثار باستانی آن حاکی از تمول و رفاه آن شهر است. یک ورزشگاه، یک ارگ، یک میدان بازی، و یک تماشاخانه از زیر خاک بیرون آمده است. خیابانهای سنگ فرش پهناور و معابد و قصرهای مجلل داشت، و خیابان اصلی آن، یعنی «خیابان زرین»، در سراسر یونان معروف بود. شمالی ترین شهر یونیا، شهر فوکایا بود که اکنون فوکیا خوانده می شود. رود هرموس، ساردیس را به آن می پیوست و آن را یکی از کلیدهای تجارت یونان و لیدیا می گردانید. بازرگانان فوکایا، در جستجوی بازار، تن به سفرهای دور و دراز می دادند، و فرهنگ یونانی به وسیله ی آنان به جزیره ی کورس و بندر مارسی رسید.

آتن میراث دار شهرهای ایونیا

شهرهای دوازده گانه ی ایونیا، که اجمالا شرحشان گذشت، با یکدیگر رقابت داشتند و از این رو متحد نمی شدند، ولی هر ساله، به هنگام جشن بزرگ قوم یونیایی، در دماغه موکاله نزدیک پرینه گرد می آمدند. طالس مردم این شهرها را به اتحاد خواند. ولی رقابتهای بازرگانی از این منظور جلوگیری کرد، و به جای اتحاد، اختلاف و جنگ پدید آمد. در نتیجه در سالهای 545 و 546 که ایرانیان به یونان حمله کردند، این شهرها به سهولت مغلوب شدند.
با این وصف، بر اثر رقابت و استقلال طلبی و آزادیخواهی این دوازده شهر، شوری در فلسفه و علوم و تاریخ افتاد و شاعران بزرگ بسیار پرورش یافتند. با سقوط این شهرها، فرهنگ آنها به آتن، که در مقابل ایرانیان سخت جنگید، انتقال یافت و میراث عمومی یونان شد.


منابع :

  1. Cambridge Ancient History, II,1991

  2. ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد دوم- یونان باستان- تهران- انتشارات علمی و فرهنگی- 1359

  3. پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111536