نقش خداوند در رستگاری انسان از دیدگاه علامه طباطبایی

معناى رستگارى در اسلام

در آیین اسلام، مفهوم نجات و رستگارى معنایى متفاوت با مسیحیت دارد; زیرا اسلام به گناه نخستین و تبعات آن عقیده اى ندارد و به طور روشن بیان داشته که همه انسان ها با ذاتى پاک و به دور از هرگونه گناه و پلیدى متولد مى شوند. از این رو، نگاه اسلام به آموزه نجات و رستگارى بسیار فراتر و گسترده تر خواهد بود و این به دلیل نوع جهان بینى است که اسلام ارائه مى دهد. از منظر جهان بینى اسلامى، خداى متعال واجب الوجود و علت هستى بخش جهان است و همه کمالات وجود را دارد و هر نوع کمالى که در هر موجودى یافت شود از اوست، بدون این که از افاضه آن چیزى از کمالات وى کاسته شود. خداوند به طور مطلق داراى حیات، علم و قدرت است و چون حکیم است، کارهاى او، از جمله آفرینش انسان، هدفمند است. خداوند انسان را براى رسیدن به کمال حقیقى و رستگارى آفریده است و رستگارى انسان تنها در سایه قرب به خدا و نیل به مقام عبودیت تحقق مى یابد; بدین معنا که انسان مى تواند با نیرو و اختیار خود بر هواهاى نفسانى و شیطانى غلبه کند و با تربیت نفس، خود را به کمال الهى برساند. رستگارى یعنى رهیدن از خود و رسیدن به خدا.

اقدام الهى براى رستگارى

آن هنگام که آدم و حوا به زمین هبوط کردند، خداوند به حکم قضاى حتمى خود، دو مسیر متفاوت جلوى پاى آن دو و فرزندانشان نهاد: مسیرى که به سعادت و رستگارى آدمیان منجر مى شد و مسیرى که به شقاوت و بدبختى آن ها مى انجامید. برخوردارى از هدایت الهى و اطاعت از آن، حیات طیبه و سعادت را به ارمغان مى آورد، و پیروى از ابلیس، شقاوت و آتش جهنم را در پى داشت: «اهبطوا منها جمیعا فاما یأتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون* و الذین کفروا و کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون؛ فرمودیم: جملگى از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد، آنان که هدایتم را پیروى کنند، برایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد. و کسانى که کفر ورزیدند و نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتشند; و در آن ماندگار خواهند بود.» (بقره/ 38- 39)
در سوره اعراف خطاب به آدمیان فرمود: «کما بدأکم تعودون* فریقا هدى و فریقا حق علیهم الضلاله انهم اتخذوا الشیاطین اولیاء من دون الله و یحسبون انهم مهتدون؛ همان گونه که شما را پدید آورد (به سوى او) برمى گردید. (در حالى که) گروهى را هدایت نموده، و گروهى گمراهى بر آنان غالب شده است; زیرا آنان شیاطین را به جاى خدا، دوستان (خود) گرفته اند و مى پندارند که راه یافتگانند.» (اعراف/ 29- 30) و در آغاز آفرینش انسان، آن گاه که خداوند ابلیس را رجم نمود، به وى این چنین عتاب کرد: «اخرج منها مذئوما مدهورا لمن تبعک منهم لاملان جهنم منکم اجمعین؛ فرمود: نکوهیده و رانده، از آن (مقام) بیرون شو; که قطعا هر که از آنان از تو پیروى کند، جهنم را از همه شما پر خواهم کرد.» (اعراف/ 18)
در پاره اى از آیات به صورت روشن ترى به این دو مسیر متفاوت اشاره کرده، مى فرماید: «قال هذا صراط على مستقیم* ان عبادى لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین؛ فرمود: این راهى است راست (که) به سوى من (منتهى مى شود) در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطى نیست، مگر کسانى از گمراهان که تو را پیروى کنند.» (حجر/ 41- 42) کسى که از هدایت خداوند پیروى کند رستگار مى شود، اما کسانى که از ابلیس پیروى کنند گمراه خواهند شد: «کتب علیه انه من تولاه فانه یضله؛ بر (شیطان) مقرر شده است که هرکس او را به دوستى گیرد، قطعا او وى را گمراه مى سازد.» (حج/ 4) قضاى حتمى خدا به گمراهى آنان در اثر متابعت آن ها از ابلیس است، نه این که متابعتشان از ابلیس، بر اثر قضاى حتمى خداوند باشد. و نتیجه پیروى از شیطان جهنم است: «قال فالحق اقول* لاملئن جهنم منک و من تبعک منهم اجمعین؛ فرمود: حق (از من) است و حق را مى گویم: هر آینه جهنم را از تو و هر کس از آنان که تو را پیروى کند، از همگى شان خواهم انباشت.» (ص/ 84- 85)
و در نهایت، به خاطر وجود این قضاى حتمى، در جاى دیگر فرمود: «قلنا اهبطوا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منى هدى فمن اتبع هداى فلا یضل و لا یشقى* و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیامه اعمى؛ فرمود: همگى از آن (مقام) فرود مى آیید، در حالى که بعضى از شما دشمن بعضى دیگر است، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر کس از هدایتم پیروى کند نه گمراه مى شود و نه تیره بخت. و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى کنیم.» (طه/ 123- 124)
کسانى که از هدایت الهى پیروى مى کنند گمراه و بدبخت نمى شوند، اما کسانى که از یاد خدا اعراض نمایند در دنیا به زندگى تنگى گرفتار آمده و در آخرت نابینا محشور مى شوند. بنابراین، از نگاه اسلام رحمت و لطف خداوند ایجاب مى کند که براى نیل انسان به کمال و رستگارى به هدایت آن ها همت گمارد.

مسیر هدایت و رستگاری (صراط مستقیم)

هدایت به معناى دلالت و نشان دادن راه است. قرآن کریم، به راهى که خداوند مؤمنان را به آن هدایت کرده است، صراط مستقیم مى گوید. صراط در لغت به معناى راه روشن و ماده اصلى آن به معناى "بلعیدن" است; گویا چنان راهروان خود را در خود فرو مى برد که احتمال هرگونه انحراف و خروج از جاده را درباره آنان معدوم مى سازد. "مستقیم" هم در لغت به کسى یا چیزى گفته مى شود که از روى قدرت و تسلط بر پاى خود مى ایستد و برخود و آنچه مربوط به اوست تسلط کامل دارد. در نتیجه، به آنچه که همواره بر یک حال قائم است "مستقیم" گفته مى شود. بنابراین، صراط مستقیم راه روشنى است که دایم رهروان خود را به مقصد مى رساند. خداوند مى فرماید: «فاما الذین امنوا باالله و اعتصموا به فسیدخلهم فى رحمة منه و فضل و یهدیهم الله صراطا مستقیما؛ و اما کسانى که به خدا گرویدند و به او تمسک جستند، به زودى (خدا) آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خویش در آورد و ایشان را به سوى خود، به راهى راست هدایت کند.» (نساء/ 175)
صراط مستقیم تنها راهى است که رسیدن به مطلوب را میسر مى سازد و انحراف از آن به معناى انحراف از جاده سعادت و مطلوب حقیقى است. بدین روى، خداوند خطاب به کسانى که مى خواهند از راه ظلم و گناه به مقاصد خود برسند، مى فرماید: «انه لایفلح الظالمون؛ بى تردید، ستمکاران رستگار نمى شوند.» (انعام/ 21) علامه طباطبائى، در این باره که چرا راه ظلم و گناه به رستگارى و سعادت نمى انجامد و تنها باید در صراط مستقیم گام نهاد، تبیین زیبایى ارائه داده، مى نویسد: «ستمکاران، هیچ گاه به آرزوهایى که به خاطر آن ها به ظلم دست زده اند نمى رسند; چرا که ظلم، مسیرى نیست که انسان را به سعادت و آرزو برساند; زیرا سعادت وقتى سعادت است که واقعا و به حسب وجود خارجى، آرزو و مطلوب باشد که در این صورت، طالب و آرزومند آن، خود را به حسب وجود و طبع وجودیش، به ادوات و وسایلى که سازگار و مناسب با آن سعادت باشد، مجهز مى بیند. به عنوان مثال، انسانى که آرزویش این است که با جبران اجزاى تحلیل رفته بدنش، بقاى زندگى خود را تأمین نماید، وقتى به چنین آرزویى مى رسد که نخست به جهاز دقیق تغذیه اى که مناسب با این آرزو است، مجهز باشد و سپس اسباب و ادواتى را هم که سازگار با آن است داشته باشد و افزون بر این، در دنیاى خارج از وجودش، به قدر احتیاج مواد غذایى مناسب با مزاجش را بیابد و آن ادوات را هم به کار ببندد; یعنى مواد غذایى را از خارج گرفته و تصفیه نموده، صورت اصلى آن را به کلى به هم زده، به صورت اجزایى که از بدنش تحلیل رفته درآورد و آن را جزو بدن خود نموده، کمبودهاى آن را جبران نماید. نه تنها انسان چنین است، بلکه سایر انواع حیوانات نیز چنین هستند.
بنابراین، هر غایت و هدفى که مطلوب و هر سعادتى که مقصود باشد، طریق مخصوصى دارد که جز از آن طریق راه به آن برده نمى شود. و پیمودن غیر آن مسیرى که نظام آفرینش براى رسیدن به هر هدفى تعیین نموده است، در حقیقت، اسباب رسیدن به آن را عاطل و راه طبیعى رسیدن به آن را باطل کردن است و معلوم است که این ها به معناى ابطال جمیع سبب هایى است که مربوط و متعلق به آن است. دقیقا مانند انسانى که بخواهد از راهى غیر از خوردن غذا، بقاى خود را تأمین نماید. همان گونه که این شخص دستگاه تغذیه و جهاز هاضمه خود را عاطل گذارده و در نتیجه، در قوه رشد دهنده و مولد خود انحراف به وجود مى آورد، همچنین است کسى که بخواهد براى رسیدن به هدفى راه را گذاشته، از بیراهه برود. عنایت الهى نیز براین تعلق گرفته که انسان و سایر حیوانات که بر اساس شعور و اراده زندگى مى کنند، زندگى خود را با تطبیق اعمال با خارج (البته باید به خارج عالم باشند)، ادامه بدهند، به گونه اى که اگر در عملى از اعمال خود به جهت عروض عوارضى از نظام خارج منحرف شوند، آن عمل بى نتیجه و باطل مى گردد و اگر این انحراف تکرار شود، به بطلان ذات آنان منجر مى شود و شبیه انسانى مى شود که به جاى غذا زهر مصرف مى کند. انسان از همین نظام عالم خارج، صاحب آراء و عقایدى کلى و عمومى مانند عقیده به مبدأ و معاد گشته، و آن ها را ملاک سایر عقاید خود قرار مى دهد و نیز داراى احکامى مى شود که اعمال عبادى و معامله اى خود را با آن احکام تطبیق مى دهد.
این است همان راهى که آدمى را به سعادت انسانیش مى رساند، و جز این راه، راه دیگرى وجود ندارد. و انحراف از این راه (یعنى ظلم) او را به آرزو نمى رساند و به فرض هم که برساند، دوام نخواهد داشت; زیرا سایر راه ها نیز مربوط به آن سعادتند و با تمام قوا با آن راه منحرف (ظلم) مبارزه و ضدیت نموده، وى را به عقب نشینى و برگشت مجبور مى کنند. افزون بر آن، اجزاى عالم هم که منشأ آن عقاید و احکام است نیز با اعمال وى مخالفت مى نماید و آن فرد همچنان در چنین حالتى هست تا آن که سعادتى را که از بیراهه (ظلم) به دست آورده، از دست بدهد و روزگارش تلخ گردد. بنابراین، ستمگرى که با مخالفت با عقاید حق وتوحید خداى سبحان، و مزاحمت با حقوق مشروع دیگران، یعنى تعدى و ظلم به آنان، و یا با نادیده گرفتن وعصیان ورزیدن نسبت به رسمى از مراسم عبودیت پروردگار، مانند نماز و روزه و امثال آن و یا با گناهانى از قبیل دروغ، افترا، خدعه و غیره، و به طور کلى، به وسیله ارتکاب یکى از این انحراف ها، به مقصد و آرزوى خود نایل آید، باید بداند که در دنیا و آخرت خود را زیان کار ساخته و سعى و کوشش یک عمر را به هدر داده است. اما در دنیا خود را چنین کرده، به خاطر این که، راهى که رفته، راه هرج و مرج و اختلال نظام بوده است; به شهادت این که اگر این راه حق بود، جایز بود که همه چنین راهى را بروند و اگر براى همه جایز باشد که چنین راهى را بروند، قطعا نظام اجتماع مختل مى شود و روشن است که با ابطال نظام اجتماعى، حیات اجتماعى انسان نیز باطل مى شود.»

بقای نوع انسانی

بنابراین، نظمى که ضامن بقاى نوع انسانى است، به هر شکل باشد، با چنین شخصى در آنچه که از راه غیر مشروع کسب نموده، مبارزه مى کند و تا زمانى که دیر یا زود نتیجه عملش را از کفش نرباید از پاى نمى نشیند. اما در آخرت خود را زیانکار ساخته است، زیرا ظلم او در نامه عملش ثبت شده و علاوه بر این که جان و دل او را آلوده و پلید کرده، در قیامت مطابق آن، کیفر مى بیند و به مقتضاى روح آلوده خود به زندگى ادامه مى دهد. و این است معناى آیات زیر: «ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله؛ و اگر آنچه در دل هاى خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن محاسبه مى کند.» (بقره/ 184)، «افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزى فى الحیوة الدنیا و یوم القیامة یردون الى اشد العذاب و ماالله بغافل عما تعملون؛ آیا شما به پاره اى از کتاب (تورات) ایمان مى آورید، و به پاره اى کفر مى ورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سخت ترین عذاب ها باز برند، و خداوند از آنچه مى کنید غافل نیست.» (بقره/ 85)
«کذب الذین من قبلهم فاتیهم العذاب من حیث لایشعرون* فاذاقهم الله الخزى فى الحیوة الدنیا و لعذاب الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون؛ کسانى (هم) که پیش از آنان بودند به تکذیب پرداختند، و از آنجا که حدس نمى زدند عذاب بر ایشان آمد، پس خدا در زندگى دنیا رسوایى را به آنان چشانید، و اگر مى دانستند، قطعا عذاب آخرت بزرگ تر است.» (زمر/ 25- 26) و آیات دیگر. و این آیات همگى شامل ظلم هاى فردى و هم ظلم هاى اجتماعى مى شود و این خود شاهد صدق بحث ماست.


منابع :

  1. مصطفى آزاديان- آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبائى با نگاهى به ديدگاه رايج مسيحيت- پايان نامه دوره كارشناسى ارشد رشته دين شناسى

  2. مصطفى آزاديان- مقاله نقش خداوند در رستگارى انسان از نظرگاه اسلام و مسيحيت- مجله معرفت

  3. سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان- جلد 7 ص 46-49، جلد 8 ص 76ـ75، جلد 1 ص 34، جلد 20 ص 304

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/111939