نگاهی به احوال و آثار هگل

شناخت

آیا می توان تفکر فیلسوفی را بدون در نظر گرفتن سوانح زندگانیش مورد مطالعه قرار داد و افکار او را از فرد او که در هر صورت مشروط و مقید به مکان و زمان خاص بوده است مجزا ساخت؟ با اطمینان و قاطعیت بدین سؤال نمی توان جواب مثبت داد. زیرا تفکر فلسفی بالاخره از ذهن شخص معین و فرد خاصی که فیلسوف نامیده می شود تراوش می کند، و این شخص در شرایط و اوضاع و احوال خاص فرهنگی پا به عرصه وجود می گذارد و به زبان مادری خاص تفکر می کند و از سنت اجتماع خاص تأثیر می پذیرد، و با اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی خاص آن اجتماع و خصوصیات فنی و تکنیکی کار، و وضع حکومت و اختلاف میان طبقات و غیره روبرو می شود. به این ترتیب آنچه بر ذهن او می گذرد و آنچه بر زبان و یا بر قلم او جریان می یابد، ابتدا به ساکن نیست و از وضع موجود که خود ادامه وضع گذشته است تأثیر می پذیرد.
پس آیا پاسخ سؤال ما باید منفی باشد؟ در این صورت هم خطر این توهم می رود که تفکر ارزش و اعتبار مستقلی نداشته باشد و فرق میان تأمل عمیق فلسفی و اعتقادات ناآگاهانه افراد مردم معلوم نگردد. اگر نتوان منکر تأثیر زمانه در تفکر فیلسوف شد، همچنین نمی توان منکر تأثیر افکار فیلسوف در زمانه گردید؛ تأثیر و تأثر متقابل است. به همین دلیل شاید بتوان نظر هگل را به یاد آورد و گفت که ضرورت روزگار به مثابه «وضع» است که با تفکر آزاد فیلسوف که «وضع مقابل» است روبرو می شود، و اگر این تقابل به وجود نیاید نه فقط فرهنگ از رشد و گسترش بازمی ایستد، بلکه فهم جریان تاریخ نیز مقدور نمی گردد. بدون شک متفکرین زیادی قبل از هگل از این حقیقت آگاه بوده اند. مثلا متفکری چون افلاطون وقتی آرمان خود را بیان می کند و سعی دارد مشخصات مدینه فاضله را روشن سازد، تصور نمی رود که از وضع موجود زمان خود غافل بوده باشد. آرمان او نسبت به واقعیت زمان اوست که معنی می یابد. تصور اینکه فلسفه افلاطون فاقد واقع بینی باشد سخت اشتباه است. همچنین دکارت وقتی که به بیان اصول روش تحقیق خود می پردازد، لازم می بیند گزارش واقعی از زندگی خود را نیز برای توجیه گفتار خود ضمیمه نماید. البته هگل اگر هم با آگاهی بیشتری از افلاطون و دکارت به چنین کاری نپرداخته باشد، در هر صورت اصول فلسفه او چنان است که فیلسوف را به ناچار در رابطه دیالکتیکی با زمان و روزگار خود می گذارد.
در فلسفه هگل همیشه مسئله «اینجا و اکنون» مطرح است. فیلسوف نه فقط تحول و تعالی تفکر را ممکن می سازد، بلکه چون تفکر جزوی از هستی است، فیلسوف از رهگذر تجسس ظاهرا ذهنی خود شریک در تحول هستی می شود. نفس فلسفه در نظام فکری هگل در عالیترین مرحله روح قرار دارد و از طریق فلسفه است که روح دو جنبه ظاهرا متفاوت خود، یعنی جنبه «درون ذاتی» (Subjectivite) «برون ذاتی» (Objectivite) را یکجا درمی یابد و در لحظه ای از صیرورت خود به حریت و آزادی نزدیک می گردد. فیلسوف هگلی در یک گفت و شنود دائمی با خود و با غیر خود است. تعینات فردی او اهمیت دارد، زیرا با در نظر گرفتن این خصوصیات است که گفتار غیر شخصی او وارد تاریخ انضمامی و واقعی می شود. فلسفه اگر غیر شخصی است و در آن من و تویی نیست، در عوض این تفکر کلی و غیر شخصی در هر صورت در «اینجا و اکنون» به زبان فردی جزئی و شخصی بیان می شود و چون چنین است در واقعیت روزانه تاریخ وارد می شود. هر قدر ظاهرا یک نظام فکری انتزاعی به نظر آید، باز چون آن را فردی بیان می کند که تعینات خاص او و شرایط روزگار او را نمی شود منکر شد، در نتیجه آن را فردی بیان می کند که تعینات خاص او و شرایط روزگار او را نمی شود منکر شد، در نتیجه آن نظام فکری معنایی در تاریخ به دست می آورد. حتی کلام الهی نیز چون از زبان پیامبران شنیده می شود وارد تاریخ می شود، در غیر این صورت انسان نه فقط از آن غافل می ماند، بلکه این کلام چون از موجود نامتناهی نازل شده کوچکترین مصرف انسانی که در هر صورت متناهی است پیدا نمی کرد.

دوران تولد، کودکی و جوانی

هگل در 27 ماه اوت در سال 1770 در شهر اشتوتگارت متولد شده است. خانواده او جزو مسیحیان پیرو لوتر بوده و به تعصب در اعتقاد و ایمان خود شهرت داشته است. این خانواده ظاهرا جزو اقلیتی بوده است که در قرن شانزدهم به علت گرایش صادقانه به تعلیمات لوتر سخت مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به ناچار موطن اصلی خود یعنی «کارنتی» را ترک و به «سوآب» مهاجرت کرده است. پدر هگل کارمند شرکتی بوده است و مادرش زنی بافهم و دارای ذوق سلیم. هگل کودکی بوده است ظاهرا بدون ظرافت و کوچکترین استعدادی در امور ذوقی و تخیلی نداشته است. می گویند او وزن اصوات و موسیقی را درنمی یافته و هیچگاه نتوانسته است مثل همسالان خود رقص و آواز یاد بگیرد. بعدها هم که علاقه ای نسبت به موسیقی نشان می دهد و درباره این هنر به تجزیه و تحلیل می پردازد فقط جنبه نظری دارد نه عملی. با این حال هگل کودک زودرسی بوده و علاقه فوق العاده ای به یادگیری داشته و مصاحبت بزرگسالان را بر کودکان همسال ترجیح می داده است. او در تحصیل پر کار و منظم و دقیق بود، به طوری که همیشه مورد تحسین آموزگاران خود قرار می گرفت.
هگل از پانزده سالگی روزنامه خصوصی داشته و به یادداشت فعالیتهای مختلف خود پرداخته است. از این سن خود را عادت داده بود خلاصه ای از کتابهایی را که می خوانده است تهیه کند و در سن نوزده سالگی نقد عقل محض کانت را خوانده و خلاصه ای از آن تهیه کرده است. هگل علاوه بر علاقه فوق العاده به مطالعه، همیشه می خواسته است در جریان امور سیاسی و اجتماعی قرار گیرد و در بازی شطرنج مهارت داشته است.

دوران تحصیلات دانشگاهی

در سال 1777 وقتی هگل شهر اشتوتگارت را به منظور ورود به مدرسه الهیات شهر توبینگن ترک می کند، دیگر مرد پخته ای شده است و فضائل دانشجویی نمونه در او جمع شده است، ولی گویی هیچگاه با جوانی آشنایی نداشته و نخواهد داشت. دوره مدرسه الهیات توبینگن به طور اجباری پنج سال بوده است و در آنجا دو سال فلسفه و دو سال الهیات تدریس می شده است. سال آخر به تهیه رساله پایان نامه اختصاص داشته است. بر روی هم هگل نه از این شهر خوشش می آمده است و نه از این مدرسه. لباس سیاه اجباری برای دانشجویان و اینکه هر یک از آنها به نوبت می بایستی بر سر میز غذا موعظه ای بکنند تنفری در هگل برمی انگیخته است؛ البته او با وجود ناخشنودی از وضع این مدرسه با علاقه و نظم به تحصیل پرداخته و تمام مدت مشغول مطالعه بوده است. یکی از همکلاسهای او در این باره گفته است که او در این دوره بیشتر به فلسفه کانت توجه داشته تا به کتابهای مقدس مذهبی.
در سال 1789 هگل مانند تمام همکلاسهای خود توجه فوق العاده ای به اخبار مربوط به انقلاب کبیر فرانسه نشان می دهد و معروف است که او به اتفاق دوست جدید خود شلینگ برای تجلیل از انقلاب فرانسه حتی درختی به اسم آزادی در این شهر می کارند. باز در همین سالهاست که او دو زبان انگلیسی و فرانسه را نیز فرا می گیرد و دوستی او با شلینگ و هولدرلین در تحول افکار و شخصیت او تأثیر به سزایی می بخشد. هولدرلین استعداد فوق العاده ای در شعر دارد و مثل هگل به قدما عشق می ورزد، شلینگ از هر دوی آنها جوانتر است و فقط پانزده سال دارد، ولی با وجود سن اندک قادر است به نحو بسیار عمیق فلسفه کانت و فیخته و آثار یونانیان و تورات را تفسیر کند.
در مدرسه توبینگن هگل بر عکس دیگر دانشجویان در موقع فراغت نه شمشیر بازی می کرده است نه اسب سواری. هیچگاه رقص یاد نمی گیرد و به همین دلیل مورد توجه رنها واقع نمی شود. زنها او را «پیرمرد» خطاب می کرده اند و این اسم تا آخر عمر بر روی او می ماند: «پیرمرد»
بعد از دو سال تحصیل در مدرسه الهیات توبینگن یعنی در بیست سالگی هگل برای به دست آوردن مدرک دوره فلسفه، رساله کوچکی به رشته تحریر درآورد که موضوع آن به علت انقلاب کبیر فرانسه از لحاظی باب روز است. عنوان این رساله از این قرار است: چگونه می توان انسانی را که نه به بقای نفس اعتقاد دارد و نه به وجود خداوند ملزم به انجام وظائفش کرد؟ جوابی که هگل در رساله خود به این سؤال داده است تا حدودی ملهم از فلسفه کانت است، با این حال، در این رساله برعکس روش کانت تمایلی برای اثبات وجود خداوند از لحاظ عقل نظری دیده می شود. هگل ضمنا در این رساله این سؤال را طرح کرده است که آیا تفکیک عواطف از عقل در فلسفه کانت کار صحیحی بوده است یا نه؟ سه سال بعد هگل امتحان درس الهیات را می دهد و برای به دست آوردن مدرک تحصیلی مقدمتا پایان نامه ای به زبان لاتینی تحت عنوان مشکلات کلیسای جدید ورتمبرگ می نگارد. این رساله جنبه دینی ندارد و در حقیقت آنچه از داوطلب امتحان الهیات خواسته می شده است شامل هیجده سؤال بوده است که او باید بدون کوچکترین اظهار نظر شخصی بدانها جواب دهد.

دوران تدریس در ینا

هگل پس از اتمام تحصیلاتش بعد از چند هفته استراحت در خانه پدری در شهر اشتوتگارت بالاخره شغل تدریس را اختیار می کند و موقتا به تقلید از کانت و بعضی دیگر از فلاسفه بی بضاعت آلمان به تدریس خصوصی در خانواده ها می پردازد. در این مدت علاوه بر یادداشتهای روزانه، در سال 1795 کتابی تحت عنوان زندگانی مسیح و در سال 1796 کتابی تحت عنوان نقد مفهوم دین تحصلی به رشته تحریر درمی آورد. در سال 1799 پدر هگل درمی گذرد و بالاخره هگل در سی و یک سالگی به جای دوست خود شلینگ که در واقع اسیر شهرت و محبوبیت زودرس خود شده است، در دانشگاه ینا مشغول تدریس می شود. شروع قرن نوزدهم در زندگانی هگل اهمیت خاصی دارد، زیرا او در چند سال اول این قرن کوشش کرده است وضع خاص فلسفی خود را مشخص کند و اختلاف میان افکار خود را با فیخته از یک طرف و با شلینگ از طرف دیگر روشن سازد. رساله ای که به عنوان شرط ورود به دانشگاه نوشته است هم جنبه علمی و فنی دارد و هم جنبه وطن پرستی.
عنوان رساله بررسی نجوم جدید کپلر و نیوتن و کانت است و در آن سعی کرده است بحق یا به ناحق از کپلر در مقابل نیوتن و از آلمانیها در مقابل انگلیسیها دفاع کرده باشد: گفته های او مقبول می افتد و دقیقا کار خود را در نیم سال تحصیلی زمستانی سال 2-1801 آغاز می کند. هشت درس به عهده او گذاشته می شود: چهار درس عمومی که در حدود سی دانشجو دارد و چهار درس خصوصی که در حدود ده دانشجو دارد. برنامه کلاسهای او با شلینگ مشترک است و عنوان کلی این درسها «نظامهای فلسفی» است که شامل منطق، مابعدالطبیعه، فلسفه طبیعت و فلسفه روح می شود. در تابستان 1805 هگل درسی درباره حق طبیعی و در زمستان همان سال دروسی در تاریخ فلسفه و فلسفه طبیعت و فلسفه روح و ریاضیات محض تدریس می کند. در تابستان سال 1806 باز در فلسفه طبیعت و فلسفه روح و پدیدارشناسی و منطق درسهایی می دهد. بدون شک بین سالهای 1801 تا 1806 است که فلسفه هگل به تدریج نظام قطعی خود را به دست آورده است. این چند سال واقعا دوره ای بوده است که او از اصالت فلسفه خود نه فقط آگاه شده، بلکه خطوط اصلی تفکر و اصول روش خود را تعیین کرده است.

ترک ینا و تحصیل در مدارس

در سال 1803 شلینگ از ینا می رود، ولی مذاکرات پی در پی او با هگل موجب می شود که هگل به مسائلی که شلینگ طرح کرده است توجه فوق العاده ای معطوف دارد. از جمله این مسائل که بعدا در کتاب پدیدارشناسی روح مورد بحث قرار می گیرد از این قرار است: «من محض» «چه چیزی» را درباره خود از تجربه حسی به دست می آورد؟ «چگونه می توان پدیدارها را به یک اصل برگرداند و با مطلق مرتبط ساخت؟» «امکانی را که فلسفه کانت از پدیدارها سلب کرده چگونه می توان بدانها بازگرداند؟» در سال 1086 مجموعه درسهای هگل درباره این مسائل به چاپ می رسد و دست به دست بین دوستان او و تمام کسانی که به فلسفه علاقمندند می چرخد. ولی فعالیتهای فرهنگی هگل در همین سال به علت ورود سربازان ناپلئون و خود او به شهر ینا متوقف می ماند و دانشگاه این شهر تعطیل می شود. در نتیجه در سال 1807 هگل به شهر بامبرگ می رود و سردبیر روزنامه ای می شود.
در این سالها فرانسویها بحث انتقادی و سیاسی را ممنوع کرده اند و فقط یک روزنامه خبری اجازه انتشار دارد. البته آلمانیها در مقابل مهاجمین به مقاومت ملی دست می زنند و به طور مخفیانه و غیرمستقیم بر ضد آنها اقداماتی می کنند. یکی از طرقی که آلمانیها برای مبارزه با دشمن انتخاب می کنند اصلاح تعلیمات در مدارس و متوسل شدن به تبلیغات غیرمستقیم، یعنی تجهیز حس وطن پرستی جوانان از راه تدریس است. شاید به همین دلیل هگل از اینکه در نوامبر 1808 یعنی در سی و هشت سالگی او را مدیر دبیرستان شهر نورمبرگ انتخاب می کنند خشنود می شود و با علاقه و پشتکار مشغول خدمت می گردد. قرار است این مدرسه از هر لحاظ نمونه باشد و هگل عملا تمام مسئولیتها را به عهده می گیرد. او علاوه بر اینکه کارهای مربوط به حسابداری و کارپردازی و اداری و انضباطی را خود انجام می دهد، در سه کلاس آخر دبیرستان نیز به طور مداوم به تدریس اخلاق و فلسفه می پردازد.
هگل کلاس های خود جزوه می گفته است و شاگردان موظف بوده اند دقیقا تمام مطالب را یادداشت کنند. او دائما به شاگردان خود توصیه می کرده است که از خواندن آثار بی ارزش خودداری کنند و آنها را بیشتر تشویق به مطالعه آثار افلاطون و کانت می کرده است. ضمنا باید یادآور شد که در این کلاسها و در محیط مدرسه مانع از بحث سیاسی می شده است.

ازدواج و زندگی خانوادگی

هگل در سال 1811 یعنی در چهل و یک سالگی با دوشیزه ماری فون توشر، که بیست سال از او جوانتر است ازدواج می کند. این زن زیبا نیست ولی از خانواده بسیار اصیل شهر نورمبرگ است. هگل تا آنجایی که برای او مقدور بوده است در حق این زن عشق و محبت نشان داده است، حتی برای او اشعاری به سبک رمانتیسم سروده است. هگل در زندگانی خانوادگی نمونه ای از نظم و دقت بوده است. تمام مخارج را در کتابچه حسابی یادداشت می کرده است و حتی قلکی برای پس انداز داشته است. کم نامه می نوشته و در این مورد هم مثل تمام موارد دیگر اهل بدیهه سرایی نبوده است. می گویند هر نامه ای را چند بار تصحیح می کرده و گاهی ارسال آن را الی الابد به تعویق می انداخته است.

تألیف آثار مهم

بالاخره در شهر نورمبرگ تحریر کتاب معروف منطق را به پایان می رساند و جلد اول آن را در سال 1812 و جلد سوم آن را در سال 1816 به انتشار می رساند و درست در همین سال دعوت دانشگاه هیدلبرگ را می پذیرد و برای تدریس بدانجا می رود. در این شهر در مدت کمتر از یکسال موفق به تحریر کتاب دایرةالمعارف فلسفی می شود و علاوه بر انتشار این کتاب سالنامه های دانشگاه هیدلبرگ را نیز نظارت می کند و سه مقاله بسیار مهم در آنها به چاپ می رساند.

دوران شهرت

درست است که تا این تاریخ کسانی که با آثار هگل آشنایی داشته اند اهمیت کار او و قدرت فلسفه او را می دانسته اند، ولی باید گفت شهرت اجتماعی هگل چه در داخل آلمان و چه در خارج از سال 1818 به بعد، یعنی از موقعی که برای تدریس به دانشگاه برلن دعوت می شود، آغاز می گردد.
در این شهر هگل یادداشتها و جزوه های مختلف خود را درباره «فلسفه حقوق و اعمال دولت» از نو تصحیح کرده به چاپ می رساند. در مقدمه این کتاب است که عبارت معروف «وحدت امر معقول و امر واقع» نوشته شده است. با اینکه این کتاب و مقدمه آن سخت مورد انتقاد قرار می گیرد و هگل با گستاخی و بدون مراعات هیچ چیز و هیچکس بدانها جواب می دهد، ولی چنانکه اشاره شد شهرت او در این سالها به جایی رسیده است که از لحاظ فلسفی هیچکس را یارای مقابله با او نیست و این شهرت حتی از مرزهای آلمان خارج شده است. هگل در این سالها به مسافرت می پردازد. ابتدا به جزیره روگن و بعد به شهر «درست» و سوئیس می رود. نگارخانه شهر «درست» نظر او را بی اندازه جلب می کند و اغلب آثاری که او بعدا به عنوان مثال در کتاب فلسفه هنر خود آورده است از این نگارخانه است. او به هلند و وین و پاریس هم می رود، سخنرانیهایش درباره فلسفه هنر و بخصوص فلسفه تاریخ نظر عموم را جلب می کند، تا آنجا که اشخاص غیر متخصص هم درباره افکار او به گفت و شنود می پردازند. در سال 1830 هگل به مقام ریاست دانشگاه برلن انتخاب می شود و اداره صد استاد و هزار و هشتصد دانشجو به عهده او گذاشته می شود؛ گویا چنین کاری برای او خالی از اشکال نبوده است. در تابستان سال 1831 مرض وبا در برلن شیوع می یابد و در 14 نوامبر همان سال هگل بر اثر همین بیماری فوت می کند.
اطلاعاتی که درباره شخص هگل باقی مانده بسیار اندک است. او ظاهر خوشایندی نداشته است و اعمال و رفتارش فاقد ظرافت و بسیار عادی و شاید هم مبتذل بوده است و تلفظ بعضی از کلمات از زبان او نامفهوم به نظر می رسیده است. حضار کلاس او حتی در دوره شهرتش در برلین از یکنواخت بودن صدای او و مطالب مشکلی که بیان می کرده است ملول می شده اند و به همین دلیل عده زیادی فقط از روی کنجکاوی در کلاسهای او حاضر می شده اند. لباس او همیشه یک شکل و اغلب به رنگ خاکستری بوده است. می گویند موقعی که عصبانی می شده است، حالت صورت او غیر قابل تحمل و وحشتناک می نموده است. با این حال هیچکس نمی تواند منکر قدرت این مرد در تفکر فلسفی بشود، او بدون شک نبوغ منحصر به فردی داشته است، نبوغی که مبتنی بر حوصله، پشتکار و اراده ای همراه با کال اندیشی بوده است. اطلاعات او در زمینه های مختلف اعم از فلسفه و الهیات و ریاضیات، هیئت و سیاست و حقوق و تاریخ و هنر و غیره... حتی امروز اعجاب آور می نماید.


منابع :

  1. کریم مجتهدی- هگل و فلسفه او- صفحه 22-13

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112204