شبهه در مورد تحدی طلبی قرآن

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد اعجاز قرآن ذکر نموده اند که خداوند در آیات تحدی (به مبارزه طلبیدن)، می فرماید: شما در آوردن مثل قرآن، قادر نیستید؛ هر چند تا حالا بشر از هماوردی قرآن عاجز مانده، اما ممکن است با رشد ادبیات عرب، شبیه قرآن آورده شود و اگر خدا مخالفان را از آوردن قرآن منصرف کند؛ تحدی معنا ندارد.

عناصر منطقی شبهه

1- خداوند در قرآن در مورد آیات قرآن تحدی طلبی نموده است.
2- ولی هر چند تا حالا بشر از هماوردی قرآن عاجز مانده، اما ممکن است با رشد ادبیات عرب، شبیه قرآن آورده شود.
3- در نتیجه تحدی طلبی قرآن معنا و مفهومی ندارد.

پاسخ شبهه

«تحدى» به معناى مقابله ناپذیرى قرآن است و خداوند، در آیات تحدى، با سه تعبیر از مردم خواسته است همانند قرآن بیاورند:
1. در آیه «بمثل هذا القرآن؛ مانند این قرآن.» (اسرا/ 88)
2. در آیه «بحدیث مثله؛ گفتارى مانند این قرآن.» (طور/ 44)
3. در آیه «فأتوا بسوره من مثله؛ سوره اى مانند یک سوره قرآن.» (بقره/ 23)
4. در آیه «فأتوا بعشر سور مثله؛ ده سوره مانند سوره هاى قرآن.» (هود/ 13)
دانشوران از دیرباز در این که چه مقدار معجزه است، اختلاف داشته اند؛ ولى با توجه به مجموع آیات مى توان گفت: از آن جا که اعجاز قرآن از نظر محتوا و قالب به نظم خاص حاکم بر مجموعه هدفمند و برخوردار از آغاز و انجام مشخص بستگى دارد، کم تر از یک مجموعه به هم پیوسته آیات نمى تواند موضوع تحدى باشد. بنابراین، در تحدى به سخنى مانند قرآن «بحدیث مثله» یا تحدى از قرآن نازل نشده بود تمام قرآن مراد نیست. همچنین مراد از «سوره» در دیگر آیات تحدى، معناى لغوى این واژه است نه یکى از سوره هاى صد و چهارده گانه قرآن. سوره در لغت معنایى چون فقره و پاراگراف دارد.
بنابراین، آنچه قرآن بدان تحدى کرده، بخشى از آیات به هم پیوسته و برخوردار از نظم خاص و آغاز و انجام مشخص است. با این معیار حتى یک آیه، نظیر آیه دین (بقره/ 282) که به احکام قرض مى پردازد، مى تواند مورد تحدى باشد؛ ولى سایر آیات قبل و بعد آن مورد تحدى نیست. در هر حال در پاسخ به این شبهه، توجه به چند نکته لازم است:
نکته اول: نزول قرآن به زبان عربی (با توجه به مخاطبان نخستین آن و شخص پیامبر (ص) که همگى عرب زبانند) یک امر طبیعی است؛ چون لازمه تخاطب و گفتگو، استفاده از ابزار تخاطب یعنی زبان آنهاست.
خداوند متعال نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام هاى خویش، همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است. در اعجاز قرآن همین بس که با اینکه مخاطبان قرآن عرب هستند؛ دعوت به تحدی (به مبارزه طلبیدن) می کند. خداوند در آیه 4 سوره ابراهیم می فرماید: «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبین لهم فیضل الله من یشاء و یهدى من یشاء و هو العزیز الحکیم؛ و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا (حقایق را) براى آنها بیان کند.» علامه طباطبایی می فرماید: مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، این است که رسولانى که فرستاده ایم هر یک از اهل همان زبانى بوده که مامور به ارشاد اهل آن شده اند، حال چه اینکه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد، و یا آنکه مانند لوط از اهالى سرزمین دیگر باشد، ولى با زبان قومش با ایشان سخن بگوید، هم چنان که قرآن کریم از یک طرف او را در میان قوم لوط غریب خوانده و فرموده: «إنی مهاجر إلى ربی؛ من به سوى پروردگارم هجرت مى کنم.» (عنکبوت/ 26) و از طرفى دیگر همان مردم بیگانه را قوم لوط خوانده و مکرر فرموده: "و قوم لوط".
حال این سؤال مطرح مى گردد که آیا پیغمبرانى که به بیش از یک امت مبعوث شده اند یعنى پیغمبران اولوالعزمى که بر همگى اقوام بشرى مبعوث مى شدند چه وضعى داشته اند؟ آیا همه آنان زبان همه اهل عالم را مى دانسته اند و با اهل هر ملتى به زبان ایشان سخن مى گفته اند یا نه؟ در پاسخ باید گفت داستان هاى زیر دلالت مى کنند بر اینکه اینها اقوامى که اهل زبان خود نبوده اند را نیز دعوت مى کردند، مثلا ابراهیم خلیل با اینکه خود، "سریانى" زبان بود عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود، و موسى با اینکه "عبرى" بود، فرعون و قوم او را که "قبطى" بودند به ایمان به خدا دعوت فرمود، و پیغمبر بزرگوار اسلام هم یهود عبرى زبان و نصارى رومى زبان و غیر ایشان را دعوت فرمود.
هر که از ایشان که ایمان مى آورد ایمانش را مى پذیرفت، همچنین دعوت نوح، که از قرآن کریم، عمومیت دعوت او استفاده مى شود، و همچنین دیگران. بنابراین، معناى جمله "و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبین لهم" (و خدا داناتر است) این است که خداى تعالى، مساله ارسال رسل و دعوت دینى را بر اساس معجزه و یک امر غیر عادى بنا نگذاشته، و چیزى هم از قدرت و اختیارات خود را در این باره به انبیاى خود واگذار ننموده است بلکه ایشان را فرستاده تا به زبان عادى که با همان زبان در میان خود گفتگو مى کنند و مقاصد خود را به دیگران مى فهمانند، با قوم خود صحبت کنند و مقاصد وحى را نیز به ایشان برسانند.
پس انبیاء، غیر از بیان، وظیفه دیگرى ندارند، و اما مساله هدایت و ضلالت افراد، ربطى به انبیاء (ع) و غیر ایشان نداشته بلکه فقط کار خود خداى تعالى است. به هر حال کسی می تواند همانند قرآن کلام صحیح و بدیع بیاورد که اولا به آنچه در جهان موجود است، آگاهی نسبی داشته باشد. ثانیا، توانایی ساختن الفاظ و قرار دادن آن برای معانی را داشته باشد. ثالثا، بتواند آن معانی دانسته شده را به الفاظ مناسب به کار برد و به مخاطب خود برساند. از این سه ویژگی، انسان فقط به تولید الفاظ و قرار دادن آنها برای معانی قادر است (یعنی گزینه دو) و در دو تای دیگر عاجز است. هر چند مردم در بین خود الفاظی را برای گفتگو بیان می کنند اما مهم در نظم و ترتیب و فصاحت و بلاغت... معنای بلند آن است. این مانند این است که شخصی بگوید چرا فلانی با اینکه شمشیری را ساخته است؛ نمی تواند در جنگ پیروز شود؛ در حالی که پیروز شدن بر دشمن علاوه بر ابزار (شمشیر) شجاعت و دلیری و اراده و قدرت و... لازم است. بنابراین گرچه ادبیات رشد می کند ولی این برای همانند آوری قرآن کافی نیست.
نکته دوم: «صرفه»، به معنای «بازگرداندن چیزی» است. و در اصطلاح آمده است که: خداوند اعراب را، از معاوضه با قرآن، منصرف نموده است و خرد و اندیشه آنها را زدوده است. معارضه با قرآن برای آنها مقدور بود ولی مانع خارجی، آنان را منع نموده است از این رو، قرآن مانند سایر معجزات است. این نظریه، از اوائل قرن سوم از سوی «نظام معتزلی» (م221ق) مطرح شد، و دارای طرفدارانی اندک بوده است غالب اندیشمندان به ویژه علمای شیعه از قرن چهارم با آن به مخالفت پرداختند.
طرفداران «صرفه»، سه نظریه داده اند:
1ـ خداوند، داعی و انگیزه آنان را از معارضه با قرآن، سلب نموده است با اینکه اسباب و زمینه فراهم بوده است.
2ـ با وجود انگیزه، خداوند با قهر آنان را از این معارضه بازداشته است.
3ـ خداوند، علومی را که برای آفریدن کلامی چون قرآن موردنیاز است؛ از آنها سلب نموده است. این نظریه به دو قسمت تقسیم شده است:
الف) خداوند مطلقا قدرت و علوم لازم را، برای آفریدن کلامی چون قرآن به انسان نداده است.
ب) امکان داشتن این علوم، برای آنها وجود داشت؛ ولی خداوند آنها را از آموختن آن دانشها بازداشته است.
در میان این سه نظریه، نظریه سوم (بخش الف) را، علماء شیعه می پذیرند، اما مابقی را منکر هستند. آیت الله خویی می فرماید: «صرفه ای که آن را عده ای برگزیدند؛ اگر به این معناست که: خداوند با این که قدرت دارد انسان را به آوردن مانند قرآن توانایی بخشد؛ ولی این قدرت را به هیچ انسانی نداده، با این معنا صحیح است. ولی اختصاص به قرآن ندارد.» و همچنین خداوند قدرت دارد به انسان توانایی ببخشد تا از گل، انسانی بسازد ولی این قدرت و توانایی را به بشر نداده است. در نتیجه، علماء شیعه، قول «صرفه» (غیر از نظریه سوم بخش الف) را نمی پذیرد.
نکته سوم: اکثر دانشمندان و علماء علوم قرآن و تفسیر، اعجاز قرآن را ذاتی می دانند و به ویژگی های چون فصاحت و بلاغت بسیار والای آن، نظم بدیع، اخبار به غیب، بلندی معنا، و عمق مطالب و... به عنوان وجوهی از اعجاز قرآن اشاره می کنند، تا اینکه «جلال الدین سیوطی» به 35 وجه در اعجاز قرآن اشاره کرده است. اگر در سوره «اسراء/ 88 و یونس/ 38 و هود/ 13» مسئله تحدی و به مبارزه طلبیدن را مطرح می کند و می فرماید: «اگر نسبت به قرآن تردید دارید؛ کل قرآن یا ده سوره یا حتی یک سوره، همانند؛ قرآن را بیاورید»؛ هدف این سوره، الفاظ محاوره ای بین مردم نیست؛ بلکه نظم و نثر و فصاحت و بلاغت و معنای بلند آن است که هیچ کس قادر بر جمع آن نیست. پیام اجمالی این آیات این است که مردم با صرف تمامی نیروی خویش و کمک گرفتن از یکدیگر، حتی جنیان، در آوردن همچون قرآن، عاجز هستند.
خداوند امر به اجتماع می کند، اگر قرار بر این بود که خداوند عقلشان را می بست؛ با معجزه بودن قرآن همخوانی نداشت. قدرت انسان در آوردن یک کلمه یا مثل کلمه ای از قرآن، اقتضاء نمی کند همانند قرآن بتوانند بیاورند، کسی که قدرت به ماده را دارد؛ دلات ندارد، که قدرت بر ترکیب را هم دارد. علامه طباطبایی می فرماید: «گرچه بشر برای ارائه معانی، الفاظی را وضع کرده است و در مقام تفهیم، آنها را به کار می برد؛ لیکن ارائه مفاهیم قبلی با جمیع خصوصیاتش از حیث لوازم تا مقدمات، مقارنات و... در قالب جملات زیبا، امری است که مربوط به بلاغت و فن بیان است نه الفاظ. به علاوه بشر با قدرت محدود خود، قادر نیست به جمیع خصوصیات معانی و الفاظ واقف شود بلکه خداوند سبحان است که به تمام خصوصیات واقف است و همچنین علم بلاغت، دارای مراتبی است.»
نکته چهارم: اگر الفاظ قرآن، اعجاز ذاتی نداشت و کلام عادی و محاوره ای اعراب بود؛ نباید برخورد اعراب با نزول این آیات، از روی تحیر و تعجب حکایت نماید، در حالی که خودشان دارای اشعار و نثر بوده اند. چیزی که اعراب را به تعجب واداشته؛ فصاحت و نظم و نثر و معنای بلند آن است، تا جایی که «ولید بن مغیره» می گوید: «به خدا سوگند! که از محمد کلامی شنیدم که کلام انسان و جن نیست، کلام او دارای شیرنی و حلاوت و نغمه های مناسب است... کلامی که هیچ چیز بر آن برتری ندارد.» در حالی خودش از شعراء عرب بوده است. بهترین دلیل بر اعجاز قرآن این است که بعد از گذشت 14 قرن از نزول آن و رشد فکری و فرهنگی مردم، نتوانستند به اندازه یک سوره ای از قرآن (با تمام خصوصیات) بیاورند. چون قرآن اعجاز ذاتی دارد نه الفاظ ظاهری. انسانها در تمام کارهای خود دارای اختیار هستند. حتی در آوردن قرآن، لذا خداوند سدی را در راه انسانها قرار نداده است، تا سلب اختیار شوند. اگر قرآن دارای الفاظ ساده و بدون معانی و تأویلات می بود؛ دیگر نمی توانست تمام احتیاجات همه بشر را در تمام زمانها در خود جای دهد. کلام خود را با حدیثی از معصوم به پایان می بریم. «ان القران ظاهره انیق و باطنه عمیق لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه؛ ظاهر قرآن، زیبا و دل انگیز است و باطن قرآن، ژرف و عمیق است و عجائب آن پایان ندارد و غرائب آن تمام نمی شود.»

نتیجه گیری

با توجه به نکات فوق می توان به نتایج ذیل دست یافت که:
1. قرآن کریم اگرچه براى تنزل در این عالم، نیاز به زبان خاص دارد و آن عربى فصیح و مبین است؛ ولى زبان و فرهنگ آن، همان زبان و فرهنگ فطرت است؛ به شکلى که همگان آن را مى فهمند و تنها در این صورت مى تواند جهانى باشد. اگر فرهنگ قرآن، فرهنگ یک نژاد و گروه خاصى مى بود؛ هیچ گاه نمى توانست جهانى باشد. از این رو قرآن کریم، کتابى ساده و معمولى نیست تا انسان بتواند بر اثر آشنایى با قواعد عربى و مانند آن، به همه معارفش دست یابد؛ بلکه کتابى است که ریشه در اوج آسمان و مقام «لدن» دارد و از «علم خداوند» سرچشمه گرفته است و درک معارف بى انتهاى آن، بدون نردبان تقوا و ارتباط با خدا، امکان پذیر نیست.
2. همان طور که ایجاد «حقیقت وحى» اختصاص به ذات خداوند متعال دارد، تنزل آن حقیقت به لباس عربى مبین و الفاظ اعتبارى نیز کار خداى متعال است؛ نه آن که فقط معناى کلام و وحى الهى، در قلب پیامبر (ص) تنزل یافته باشد و آن حضرت با انتخاب خود، الفاظى را به عنوان لباس آن معارف قرار داده باشد. الفاظ قرآن کریم نیز از سوى خداوند، تعیین شده و لذا جنبه اعجازى دارد. آیات زیر دلالت دارد که علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارت عربى قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر (ص) وحى شده است: (ابراهیم/ 4؛ مریم/ 97؛ دخان/ 58؛ اعلى/ 18، 17؛ قمر/ 40؛ احقاف/ 12؛ فصلت/ 2- 3؛ رعد/ 37 و...)
3. ارتباط الفاظ با معانى، ارتباطى تکوینى و حقیقى نیست؛ بلکه در اثر قرارداد است که لفظ معینى با قرارداد ویژه، نشانه معناى خاصى مى گردد و به همین دلیل، براى یک معناى خاص در اقوام مختلف، الفاظ گوناگونى وجود دارد و نیز به همین دلیل است که یک حقیقت تکوینى، همچون وحى گاهى به صورت «عربى مبین» ظهور مى کند و گاهى به صورت «عبرى» و زمانى به «زبان سریانى» و....
راز نزول قرآن به زبان عربى اولا یک جریان و امر طبیعى است. زیرا هر سخنور و دانشمندى مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان مى کند و مى نویسد. خداوند متعال نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام هاى خویش، همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است: «و ما هیچ فرستاده اى را جز با زبان مردمش نفرستادیم تا (بتواند حقایق را) براى آنان به روشنى بیان کند. پس خداوند هرکس را که بخواهد گمراه و هرکس را که بخواهد هدایت مى کند و او شکست ناپذیر و فرزانه است.» (ابراهیم/ 4)
در رابطه با اعجاز قرآن می توان گفت: قرآن از جهات گوناگونى، اعجاز دارد و معجزه اى جاوید و زنده است؛ یعنى، در همه زمان ها دیگران از آوردن مثل آن عاجز و ناتوانند. از همین رو قرآن تمام اندیشمندان و فرزانگان بشریت را، به تحدى و چالش فراخوانده و به صراحت گفته است که: «حتى اگر جن و انس به یارى یکدیگر بشتابند، از آوردن مانند آن ناتوانند.» (اسراء/ 88) بلکه این مسأله چنان ترقى کرده که گوید: «اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم تردید دارید، پس تنها یک سوره مانند آن بیاورید.» (بقره/ 23)

بعضی از جنبه هاى اعجاز قرآن

اعجاز ادبى قرآن که برجسته ترین ادیبان عرب را سخت شگفتزده ساخته است و سرسخت ترین دشمنان پیامبر (مانند ولید) بر فرابشرى بودن اسلوب زیبا و ترکیب بدیع آهنگ بى نظیر قرآن اعتراف کرده اند. «آربرى» (Arberry.J.A) در این زمینه مى گوید: «قرآن آهنگ و موسیقى دلنشینى دارد که عرب پیش از قرآن هرگز با چنین آهنگى آشنا نبوده است.» همو گوید: «از قرآن ترجمه هاى بسیار زیادى انجام شده و هر یک پس از چند روزى به کهنگى و فرسودگى گراییده است؛ اما قرآن هم چنان بر فراز اعصار با طراوت و تازگى برقرار مانده است. آیا این خود نشانه الهى بودن آن نیست؟»
2. اعجاز علمى یا رازهاى علمى نهفته در قرآن، اقیانوس بیکرانى از دانش هاى کیهان شناختى، انسان شناختى، تاریخ، نجوم، جنین شناسى و... است که دانشمندان شرق و غرب را به تحقیقات زیادى واداشته و سخت آنان را به حیرت افکنده است. در این زمینه هزاران کتاب و مقاله از سوی دانشمندان در رشته هاى مختلف علوم به نگارش درآمده و همه از عظمت قرآن و تطبیق آیات آن با جدیدترین رهیافت هاى دانش بشرى سخن گفته اند. «موریس بوکاى» (Maurice,Bucaille) در کتاب مقایسه اى میان تورات، انجیل و قرآن و علم مى گوید: «چگونه مى توان از تطبیق قرآن با جدیدترین فرآورده ها علمى بشر در شگفتى فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نیاورد.»
بنابراین تحدی طلبی قرآن درست است و خدشه ای بر آن وارد نیست چرا که با وجود اینکه قرآن مجید به زبان عربی است و زبان مردم کشورهای عربی نیز عربی است، مردم عرب زبان چه در دوران پیامبر و چه هم اکنون که این همه تکنولوژی پیشرفت کرده با اینکه هم زبان هستند کسی نمی تواند آیه ای مانند قرآن بیاورد و این نشان دهنده معجزه بودن قران است که کسی نمی تواند آیه ای مانند آن بیاورد.


منابع :

  1. محمدتقی مصباح یزدی- قرآن شناسی- جلد 1 صفحه 95-108

  2. عبدالله جوادی آملی- قرآن در قرآن- جلد 1 صفحه 6-165

  3. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 1 صفحه 353 – 355

  4. سید ابوالقاسم موسوی خویی- البیان فی تفسیر القرآن- صفحه 83

  5. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏12 ص 20، جلد 1 ص 69، جلد 17 ص 359

  6. موریس بوکای- مقایسه‏اى میان تورات انجیل قرآن و علم

  7. محمود رجبى- قرآن‏شناسى- صفحه 186

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112228