روش شناسی هیوم

روش شناسی

یکی از مهم ترین رخدادهای دوره جدید، توجه فلاسفه و اندیشمندان به مسئله روش است. در حقیقت یکی از راههای فهم ماهیت عصر جدید، تأمل در روش متفکران این عصر است، روشی که ایشان در راه شناسایی واقعیت جهان و امور پیرامونیشان اتخاذ کرده و همین مسئله ایشان را از متفکران دوره های پیشین متمایز می کند.

فرانسیس بیکن؛ پیشگام روش شناسی جدید
در پیشاپیش کسانی که درباره روش اهتمام ویژه ای داشته اند، فیلسوف انگلیسی فرانسیس بیکن (1561 ـ 1626 م) قرار دارد. او در ارغنون نو می نویسد: «با روشهای معمول، نه پیشرفت عظیمی در آرای علمی حاصل می شود و نه آثار علمی درخور توجهی به دست می آید.» مقصود بیکن از روشهای معمول، روشهای برگرفته از منطق ارسطویی است که در زمان وی رواج داشته است. به نظر بیکن، علوم رایج در زمان او در کشف صنایع نوین کارساز نیستند و نیز منطق زمانه او به کشف علوم جدید کمکی نمی کند. بیکن بر آن بود که استدلال قیاسی مطلب جدیدی به دست نمی دهد و علم تازه ای نمی آموزد، بلکه تنها به اثبات حقیقتی می پردازد که مقدمه کبری، متضمن آن است و علاوه بر این، سر و کارش با الفاظ است نه با اشیا و مبتنی بر کبریاتی است که مقبول ارسطو و پیروان اوست و بدون مشاهده و تجربه دقیق جزئیات ساخته شده است. این نگاه انتقادی به روش پیشینیان و توجه ویژه به مسأله روش اختصاص به بیکن نداشت. کسانی مانند دکارت، گالیله و نیوتن هم به این موضوع عنایت خاص داشتند.

وجه مشترک روش های علمی در دوره جدید

در دوره جدید «کتابهای بسیاری که درباره روش علمی نوشته شدند، قطع نظر از اینکه حامی روش تجربی (مثل روش بیکن) یا روش ریاضی (مثل روش دکارت) و یا ترکیبی از آن دو (مانند روش گالیله و نیوتن) بودند، از این لحاظ مشترک بودند که همگی بی اعتمادی به جا و سودمندی نسبت به تعمیم های کلی و شتاب زده درباره طبیعت نشان می دادند.»
این تعمیم های کلی و شتاب زده عبارت بود از گمان اینکه با مشاهداتی اندک می توان ذات و گوهر اشیا را شناخت و می توان با شناخت این ذوات لایتغیر، همه آثار مترتب بر چیزها را شناسایی کرد. از نظر اندیشمندان جدید، این ذوات اموری پنهانیند که هرگز قابل شناسایی و تصدیق نیستند و باید از دستیابی و معرفت به آنها چشم پوشید و بر مشاهده امور آشکار متکی شد. نیوتن در این باب می گوید: «نویسندگان مدرن، با کنار گذاشتن بحث از مثل و صور ذاتی و کیفیات نهان، کوشیده اند پدیده های طبیعت را بر حسب قوانین ریاضیات مطالعه کنند... کار اصلی فلسفه طبیعی این است که بدون فرضیات مجعول، بر اساس پدیده ها استدلال کند و علل را از معلولها استنباط نماید.»

تلقی جدید از صور اشیاء
بنابراین اگر گاه در تعابیر فیلسوفان جدید به واژه هایی چون صورت برمی خوریم، نباید از آنها همان معنای ارسطویی را درک و دریافت کرد. بیکن در پاره ای موارد از صور با نام قوانین یاد می کند. برای مثال در کتاب دوم ارغنون نو چنین نوشته است: «وقتی از صور سخن می گویم، مرادم چیزی نیست جز آن عده از قوانین و تعینات واقعیت محض که نگهداری کننده و به وجود آورنده هر یک از طبایع بسیط، نظیر حرارت، نور، وزن در هر نوع ماده و موضوعی هستند که مستعد و قابل آنهاست؛ بنابراین صورت حرارت یا صورت نور عبارت است از همان قانون حرارت یا قانون نور.»
نیوتن نیز از تحقیق علمی، در پی دستیابی به صور اشیا نبود، بلکه می خواست قوانین طبیعت را کشف کند و در این کار به تجربه و مشاهده روی می آورد. خود او می گوید: «به نظر من، مبادی و اصولی از قبیل جاذبه، کیفیات مرموز و نهفته ای نیستند که از صورتهای خاص اشیا ناشی شوند، بلکه قوانین عمومی طبیعتند که اشیا، خود به موجب آنها تشکیل می شوند؛ واقعی بودن و درستی آن اصول به واسطه پدیده ها بر ما آشکار می گردد، هر چند علل آنها هنوز کشف نشده باشند؛ زیرا این اصول، کیفیات آشکاری هستند و فقط علل آنها نهفته است. ارسطوییان عنوان کیفیات نهفته را نه در مورد کیفیات آشکار [قابل مشاهده]، بلکه در مورد کیفیاتی به کار می بردند که به گمان آنها، در اجسام نهفته بودند و آنها را علل ناشناخته معلولهای آشکار می دانستند. گفتن اینکه هر نوعی از اشیا دارای کیفیت خاص نهفته و مرموزی است که به واسطه آن عمل می کند و آثار خود را آشکار می سازد، به معنای نگفتن چیزی است؛ اما استنتاج یک یا دو اصل کلی حرکت از دیدن پدیده ها و سپس نشان دادن اینکه چگونه کیفیات و کردارهای همه اشیای مادی از این اصول آشکار برمی خیزند، به منزله برداشتن گام بزرگی در فلسفه خواهد بود.»

روش های کشف قوانین عالم
عالمی که نیوتن به تصویر می کشید عالمی تحت اداره و هدایت قوانین بود. این قوانین به روش مشاهده و تجربه کشف می شد و مسأله جدیدی که برای دانشمندان مطرح می کرد این بود که «ما پاره ای از طبیعت هستیم، لذا تا حد زیادی باید با چنین قوانینی اداره و هدایت شویم؛ در نتیجه تنشی میان تلقی ما از خود به عنوان موجوداتی اخلاقی و عقلانی از یکسو و علم جدید از سوی دیگر پدید آمد و در طی قرن ریشه دواند و هنوز تا کنون با ماست.»

روش هیوم در قلمرو علوم انسانی

هیوم با اعمال روش علمی نیوتن در قلمرو علوم انسانی می خواست این تنش را چاره کند. او رهرو روش علمی نیوتن بود. در این باره برخی مورخان علم برآنند که «تصور هیوم از روش علمی ای که او خودش رهرو آن بود و به روشنی آن را تقریر کرد، دربست از نیوتن اخذ شده بود.» هیوم در پی آن بود که توصیه آغازگران عصر جدید را به کار بندد و از تمسک به ویژگیهای پنهانی همچون صور نوعیه، برای تبیین علمی بپرهیزد و در پژوهشهای خود به مشاهده اهتمام ورزد. او در این مسیر با طرح عقیم بودن داوری های پیشین در توسعه دانش ما نسبت به امور واقع و نیز با عقب راندن روش قیاسی از قلمرو امور واقع، جنبه سلبی این توصیه را تحقق بخشید و با روی آوردن به روش آزمایشی، از جنبه ایجابی توصیه مذکور پیروی کرد.
هیوم در طرد فرضیه ها با نیوتن همداستان بود. نیوتن فرضیه به معنای خاصی را طرد و رفض می کرد. مقصود او از فرضیه هر آن چیزی بود که از پدیدارهای محسوس گرفته نشده باشد. از نظر او فرضیات خواه فیزیکی و خواه متافیزیکی، خواه حاکی از مبادی خفیه یا اوصاف مکانیکی، جایی در فلسفه تجربی ندارند. او به صراحت در طرد فرضیه ها سخن می گفت: «رأی من این است که آدمی هم چنانکه از مغالطه می پرهیزد، از وقع نهادن به فرضیات هم باید بپرهیزد.» وی می گفت بر فرضیات اعتمادی نیست «راه درست تحقیق در خواص اشیا این است که این خواص را از طریق تجربه کشف نماییم.» و مانند «متجددان با ترک صور جوهریه و مبادی خفیه... پدیدارهای طبیعت را تابع قوانین ریاضی قرار دهیم.»
هیوم نیز همچون نیوتن تمسک به اوصاف مخفی و صور جوهریه برای توضیح و تبیین حوادث را برنمی تافت و این عمل را فرضیه بافی گستاخانه و بی حاصلی می شمرد که از رهگذر آن قدما در دستیابی به علم راستین ناکام ماندند و در نقطه مقابل، متجددان با روی گرداندن از آن به کامیابی رسیدند.
هیوم روشی را که با ابتنا بر اصول انتزاعی پیشین به تحقیق می پردازد و نتایج متعددی را بر آن اصول مترتب می کند بی حاصل می داند و بر آن است که همچنان که در فلسفه طبیعی این روش ملغی شده است و تکیه اصلی را بر براهین مأخوذ از تجربه گذارده اند در علوم انسانی نیز باید چنین کرد و از توسل به اصول پیشین پرهیز نمود و بر تجربه اعتماد کرد.
کار برجسته هیوم را در این عرصه می توان در دو قسمت دانست: نخست، تقریر منقح و ساده او از لزوم تمسک به مشاهده و آزمایش و دوم، تلاش او برای به کار بستن روش آزمایشی در عرصه امور انسانی. این کار اخیر او را می توان تلاشی دانست برای حل معضل پدید آمده در علم جدید، مبنی بر اینکه، انسان از سویی پاره ای از طبیعت است و باید موضوع و محل قوانین حاکم بر آن باشد و از سوی دیگر، موجودی عقلانی و اخلاقی است و دارای جنبه هایی ویژه است، پس چگونه می توان به روش عالمان جدید درباره او داوری کرد؟
در ادامه به روش علمی مورد تأیید هیوم و تقریر وی از روش آزمایشی اشاره می شود.

استدلال آزمایشی یا روش صحیح معرفت

استدلال آزمایشی یا روش مبتنی بر استنتاج علی، همان روشی است که دانشمندان جدید روزگار هیوم را به توسعه دانش و سلطه بر طبیعت موفق کرده بود و اکنون هیوم با توضیح این روش می کوشید راه را بر اعمال روش استدلال آزمایشی در قلمرو علوم انسانی بگشاید و به این ترتیب، فلسفه انسانی را بر بنیانی نو گذارد، چنانکه نیوتن فلسفه طبیعی را متحول ساخت و بر اساسی نو بنیاد نهاد. هیوم در رساله خود می گوید: «در داوری درباره اعمال انسان ها باید از همان قواعد استدلال درباره اعیان خارجی پیروی کنیم.»
استدلال آزمایشی همان استنتاج علی است که هیوم در مقام توضیح آن می پرسد: «ماهیت استدلالهای ما درباره امور واقع چیست؟» و سپس خود در مقام پاسخ می گوید: «استدلالهای مربوط به امور واقع، بر رابطه علت و معلول استوارند.» و دوباره می پرسد: «مبنای استدلالهای مربوط به رابطه علی چیست؟» و با تأکید پاسخ می دهد: «تجربه.»

مبانی روش مبتنی بر استنتاج علی
توضیح هیوم از این روش مبتنی بر یکی از دو حکم جزمی تجربه گرایی (بنا به تعبیر کواین) است که از قضا یکی از عقل گرایان برجسته تاریخ عقل گرایی جدید، لایب نیتس (1646- 1716م)، آن را طرح نموده و بعدها هیوم به آن اعتنای ویژه ای کرده است. در این حکم قضایا به دو گروه تحلیلی و ترکیبی تقسیم می شوند. قضایای تحلیلی از این امتیاز برخوردارند که همواره به لحاظ منطقی واجد صدق ضروریند، اما به این کاستی دچارند که توان توسعه دانش ما را ندارند. اما قضایای ترکیبی از روابط میان امور واقعی خبرهای تازه ای برای ما می آورند و دانش ما را وسعت می بخشند، هر چند صدق آنها احتمالی است و هیچ گاه به رتبه یقین منطقی نمی رسند؛ یعنی چنان نیستند که نفی آنها ما را به تناقض گرفتار سازد. نقیض هر قضیه ترکیبی صادقی را می توان تصور کرد، بی آنکه مستلزم تناقض باشد.
البته هیوم از تعابیر تحلیلی و ترکیبی استفاده نمی کند، چنانکه پیش از او لایب نیتس هم از تعابیر دیگری استفاده می کرد. تعابیر تحلیلی و ترکیبی از آن کانت است که امروزه اصطلاحی شناخته شده است. لایب نیتس از قضایای تحلیلی به حقایق عقلی، حقایق استدلال یا صدقهای عقلی تعبیر می نمود و قضایای ترکیبی را حقایق واقع یا صدقهای واقعی می خواند. هیوم هم قضایای تحلیلی را بیانگر رابطه میان تصورات و قضایای ترکیبی را بیانگر روابط میان امور واقع می دانست. از تفاوت در اصطلاح که بگذریم، هیوم بر پایه چنین تقسیمی از قضایا، بر آن بود که «تمام استدلالهایمان را می توان به دو گونه دانست: «استدلال برهانی» یا استدلالی که مربوط به روابط میان تصورات است و «استدلال احتمالی» یا استدلالی که مربوط به امور واقع و وجود است.»

استدلال احتمالی یا استنتاج علی؛ طریق کشف مجهولات
روش پژوهشی مربوط به استدلال احتمالی، همان روش آزمایشی یا استنتاج علی است که هیوم برای توسعه دانش آن را توصیه می نمود و راه کشف مجهولات بر پایه معلومات گذشته می دانست و بر آن بود که رابطۀ علی تنها رابطه ای و استدلال علی تنها استدلالی است که «می تواند از حواس فراتر برود و ما را از موجودات و اشیایی که آنها را نمی بینیم یا احساس نمی کنیم آگاه سازد.»

مشاهده؛ کاشف روابط علی میان پدیده ها
در این روش، مشاهده نقش اصلی را دارد و هرگز نباید به تدبر در معنای واژه ها و تصورات امیدوار بود. این مشاهده راهگشا، در پی کشف روابط علی میان پدیده های واقعی است. روابط علی چنانند که هرگز نمی توان آنها را بدون مشاهده کشف کرد. هیچ گاه از تأمل در معنای یک علت خاص، نمی توان معلول آن را پیش بینی کرد. تنها اگر خود را به دست تجربه بسپاریم، می توانیم روابط علی را شناسایی کنیم و به این ترتیب، هر گاه به وجود علتی آگاه شدیم، وقوع معلول آن را حدس بزنیم و در این حدس خود به دانشی فروتر از یقین منطقی برسیم، هر چند این دانش قابل اعتماد و پذیرفتنی است. اکنون این پرسش مطرح می شود که مگر رابطه علیت چگونه است که نمی توان آن را بدون مشاهده دریافت؟ پاسخ این پرسش با بیان تلقی هیوم از علیت روشن می شود.


منابع :

  1. باشگاه اندیشه

  2. فصل نامه حوزه و دانشگاه- شماره 38

  3. محسن جهانگيرى- احوال و آثار و آراء فرانسيس بيکن- تهران- شرکت انتشارات علمى و فرهنگى

  4. فردريک کاپلستون- تاريخ فلسفه- امير جلال ‏الدين اعلم- جلد 5- تهران- شرکت انتشارات علمى و فرهنگى و سروش

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112529