رهیافت فلسفی کارناپ

کارناپ

کارناپ در مقام یک فیلسوف قائل به اصالت تجربه در صدد بود تا با ابزار منطق جدید، معرفت را از شائبه گمانه زنی های شهودی و شخصی پاک سازد و یکسره آن را بر بنیادی موافق مذاق تجربه انگاران مستقر کند. علاقه خاص او به زبان وی را تشویق کرد تا کاوش های فلسفی خود را در قالب تحلیل های زبانی دنبال کند و به این ترتیب فلسفه وی در زمره فلسفه هایی جای دارد که به چرخش زبانی روی آورده اند.

کارناپ و علاقۀ به زبان
کارناپ در خود زندگینامه فکری خویش درباره علاقه اش به زبان می نویسد: «من در تمام دوران زندگیم مسحور پدیده زبان بوده ام. چه شگفت انگیز و دلپذیر است که ما قادریم از طریق اصوات و یا علامات مکتوب با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم، امور واقع را توصیف کنیم، اندیشه ها و احساسات خود را بازگو کنیم و بر اعمال دیگران تاثیر بگذاریم. در مدرسه، من به یادگیری زبان ها و به خصوص لاتین علاقه مند بودم و اغلب فکر می کردم که زبانشناس بشوم. اما بیشتر به برساختن و نظام بخشیدن نظری علاقه داشتم تا توصیف امور واقع. از این رو به آن دسته از مسائل زبان که مشتمل بر برنامه ریزی و ساخت هستند گرایش زیادتری پیدا کردم. دو حوزه کاملا متفاوت وجود دارند که در آن دو مسائل مربوط به برساختن زبان همواره شوق وافری در من ایجاد می کند. نخست برساختن دستگاههای زبانی در منطق نمادین است؛ و دوم مسأله برساختن یک زبان کمکی برای ارتباط بین المللی (نظیر زبان اسپرانتو)... اگرچه این دو مسأله متفاوتند و اهداف مختلفی را دنبال می کنند، کار بر روی آنها به لحاظ روانی مشابه است. به نظر من این دو می باید برای کسانی جالب باشند که اندیشه شان درباره ابزار بیان مافی المضیر یا درباره زبان در وسیعترین معنای کلمه نه تنها توصیف و تاریخی است بلکه در عین حال متوجه برساختن نیز هست، کسانی که به مسأله یافتن آن دسته از صورتهای ممکن برای بیان مافی الضمیر که برای برخی از کاربردهای زبانی مناسبترین به شمار می آیند، تعلق خاطر دارند.»

مسائل فلسفی

این علاقه به زبان تا آنجا در کارناپ قوت پیدا کرد که وی عمیقا معتقد شد که مسائل فلسفه بالمره به زبان راجعند نه به عالم و از این رو فعالیت فیلسوفان می باید مصروف ساختن زبانهای مناسب برای علم گردد. کارناپ در توضیح طرح فلسفی خود در نحو منطقی زبان خاطرنشان می کند که مسائل سنتی فلسفه را می توان به سه دسته تقسیم کرد: مسائل مربوط به موضوعات علوم خاص؛ مسائل مربوط به هویات و مفاهیم تخیلی که در هیچ علم خاصی بدانها پرداخته نشده است: (نظیر شی ء فی نفسه، وجود مطلق) و مسائل منطق.
مسائل دسته اول به حوزه علوم تجربی تعلق دارند و نه به حوزه فلسفه. مسائل دسته دوم تخیلی هستند. بنابراین تنها دسته مسائلی که باقی می مانند، مسائل دسته سوم هستند و همین مسائل حوزه بحثهای فلسفی را تشکیل می دهند. وظیفه علم مطالعه و توصیف عالم است. محصول نهایی این فعالیت در قالب جملاتی راجع به عالم عرضه می شود. وظیفه فلسفه عبارت است از تحلیل منطقی جملات علم، و یا به عبارت دیگر تحلیل منطقی زبان علم.
دیدگاه جزمی اولیه کارناپ در این خصوص که همه مسائل فلسفی مسائل مربوط به نحو زبان علم هستند، بعدها تعدیل یافت و وی پذیرفت که رهیافت صرفا نحوی برای بیان محتوای علوم کفایت نمی کند و در این راه به قواعد معناشناسی نیز نیاز است. اتخاذ این رهیافت با مخالفت شدید دیگر تجربه گرایان منطقی روبرو شد. کارناپ در گام بعدی این رهیافت معناشناختی را با رویکردی پراگماتیستی تکمیل کرد.

بنیاد معرفت
کارناپ و دیگر اعضای حلقه در آغاز معتقد بودند معرفت دارای یک سطح بنیادین است که همه دیگر انواع معرفت بر آن استوار است. این بنیاد عبارت است از معرفت بلاواسطه که یقینی است و شک در آن راه ندارد. اما این اعتقاد با برخی دیگر از اعتقادات حلقه، از جمله اعتقاد به فرضی بودن همه قوانین طبیعت که از پوانکاره و دوهم اقتباس شده بود، در تعارض بود.
تحت تأثیر پوپر و نویرات، کارناپ به تدریج اعتقاد به وجود یک مبنای یقینی برای معرفت را کنار نهاد و به این نکته اذعان کرد که معارفی که دارای خاصه تجربه پذیری بین الاذهان هستند بر یک مبنای غیر قابل تردید و مصون از تشکیک مستقر نیستند. کارناپ در خود زندگینامه فکری خویش در چند موضع به این تغییر موضع فکری اشاره می کند و از جمله در شرح یکی از دیدارهایش با انیشتین می نویسد: «یک بار انیشتین یادآور شد که مایل است نقدی را بر دیدگاه پوزیتیویسم در خصوص مسأله واقعیت عالم فیزیکی مطرح سازد. من پاسخ دادم که هیچ اختلاف واقعی بین دیدگاههای ما در مورد این مسأله وجود ندارد. اما او اصرار داشت که حتما می باید نکته مهمی را در این خصوص مورد تأکید قرار دهد. بعد او با اشاره به ارنست ماخ به نقد این نظر پرداخت که واقعیت را در داده های حسی خلاصه می کند، و یا به طور کلی هر دیدگاهی که قائل است برای همه معرفت یک مبنای مطلق یقینی وجود دارد. من توضیح دادم که ما مدتهاست این دیدگاه پوزیتیویستهای اولیه را کنار گذارده ایم و دیگر به «یک مبنای مستحکم و خدشه ناپذیر» برای معرفت قائل نیستیم؛ بعد هم مثال نویرات را برای او بازگو کردم که وظیفه ما عبارت است از تعمیر کشتی شکسته (معرفت) در همان حال که در میانه اقیانوس شناور است.»

حذف متافیزیک

حذف متافیزیک از حوزه معرفت برای کارناپ که خود را ادامه دهنده راه فلاسفه تجربه گرای سلف می شمرد، هدفی اساسی به شمار می آمد که وی تا آخر عمر بدان پایبند ماند. به اقتضای رهیافت کلی فلسفی که کارناپ اختیار کرده بود، حذف متافیزیک نیز می باید از مجرای ساخت زبان مناسبی که در آن راهی برای ظهور جملات متافیزیکی وجود نداشته باشد، دنبال می شد. کارناپ اعتقاد جازم داشت که برای جلوگیری از ظهور متافیزیک در مباحث علمی و مباحث مربوط به زبان علم می باید تفکیک قضایا به تحلیلی و تالیفی را برقرار نگاه داشت. وی از یک سو دیدگاه کانت در مورد وجود قضایای تالیفی ماتقدم را رد می کرد و از سوی دیگر مخالف نظر کواین بود که وجود مرز مشخصی میان قضایای تحلیلی و تالیفی را انکار می کرد.

اصل تسامح
کاوش های زبانی کارناپ از یک سو او را به صورت بندی اصل تسامح رهنمون شد که موضعی خنثی در قبال زبان هایی بود که از سوی فلاسفه به کار گرفته شده بود و از سوی دیگر توجه او را به خلط مقولات منطقی در اثر بازی های زبانی جلب کرد. معرفی اصل تسامح، (principle of tolerance) به وسیله کارناپ حاکی از اتخاذ نوعی رهیافت اصالت قراردادی رادیکال بود که با اصالت قرارداد اولیه او، ملهم از دوهم و پوانکاره، فرق بسیار داشت. بر مبنای اصل تسامح استفاده از هر چارچوب منطقی و هر زبان دلخواه مجاز بود: «این وظیفه ما نیست که محدودیت ایجاد کنیم، بلکه می باید به قرارداد و اعتبار دست یابیم... در منطق هیچ نوع اخلاقیاتی وجود ندارد. هر کس آزاد است تا منطق دلخواه خود، یعنی صورت دلخواه خود از زبان را برپا سازد. تنها چیزی که از او انتظار می رود آن است که اگر می خواهد دیدگاهش را مورد بحث قرار دهد، می باید روش خود را به وضوح بیان کند و قواعد نحوی را به جای استدلالات فلسفی ارائه کند.»

مفهوم ایضاح
مفهوم ایضاح، (explication) از اهمیت محوری در فلسفه کارناپ برخوردار است. وی در این باره می گوید: «من از ایضاح، جایگزینی یک مفهوم غیر دقیق و ماقبل علمی (که آن را عبارت نیازمند توضیح explicandum می نامم) با یک مفهوم دقیق عبارت توضیح دهنده را استنباط می کنم، که غالبا به زبان علمی تعلق دارند... هرچند که ایضاحات عموما به وسیله دانشمندان ارائه می شوند، به نظر من این امر خصوصا مشخصه آثار فلسفی است که بخش عمده ای از آنها به ارائه ایضاحات در خصوص برخی مفاهیم عام و اساسی و بحث درباره آنها اختصاص یافته است.» کارناپ بر این باور بود که بسیاری از مفاهیمی که فلاسفه مورد استفاده قرار می دهند، مفاهیمی نظیر «صدق»، «معنا»، «عدد»، «شی ء فیزیکی»، «نظریه»، «احتمال»، و امثال آنها مفاهیمی هستند که برای کاربردهای فنی از دقت لازم برخوردار نیستند و می باید آنها را، درست همانگونه که در علوم تجربی مفاهیم غیر دقیق با مفاهیم دقیق تعویض می شوند (مانند جایگزینی مفهوم دقیق «دما» به عوض مفهوم متداول «گرما»)، با استفاده از ابزار منطق با مفاهیم دقیقتر عوض کرد.

مفهوم چارچوب زبانی

مفهوم ایضاح با مفهوم مهم دیگری که یکی از ابزارهای نظری اصلی کارناپ به شمار می آمد، یعنی مفهوم «چارچوب زبانی»، (linguistic framework) ارتباط داشت. کارناپ معتقد بود که ایضاح مفاهیم که با نظم بخشیدن به آنها همراه است در درون یک چارچوب زبانی معین صورت می پذیرد. به عنوان نمونه، فرض کنید می خواهیم فراگرد ایضاح را در مورد مفهوم «عدد طبیعی» به انجام برسانیم. به این منظور زبانی معرفی می کنیم که حاوی برخی عبارات بدوی است مانند 0 (برای صفر) و S (برای عدد بعدی). به علاوه در این زبان قواعد منطق گزاره ها به همراه قاعده اینهمانی، وجود دارد. با کمک این ابزار می توان مثلا اصول موضوعه ای را که پیانو عرضه کرده به همراه تعاریف مورد نیاز تولید کرد و این مجموعه چارچوب زبانی لازم برای ایضاح مفهوم عدد طبیعی را به وجود می آورد.
در مورد هر چارچوب دو گونه پرسش مطرح می شود: یکی پرسشهای درونی که می توان با کمک قواعد خود این دستگاه زبانی بدانها پاسخ گفت؛ نظیر اینکه در مثال بالا این پرسش را مطرح سازیم که «آیا درست است که؟ 7 = 5+2». پرسشهای نوع دوم پرسشهای بیرونی هستند که از واقعیت و وجود کل دستگاه یا چارچوب سؤال می کنند؛ نظیر اینکه «آیا اعداد طبیعی وجود دارند؟» کارناپ معتقد بود این نوع دوم از پرسشها که از نوع پرسشهایی است که متعاطیان مابعدالطبیعه، مطرح می کنند، اشتباها در زمره پرسشهای نظری به شمار آورده شده اند، حال آنکه این پرسشها، پرسشهایی عملی، هستند که به مناسب بودن یا نامناسب بودن استفاده از یک چارچوب خاص راجع می شوند.

اصل تحقیق پذیری تجربی
از جمله دیگر مفاهیم اساسی نظام اندیشه کارناپ، اصل تحقیق پذیری تجربی بود که معیار اصلی وی برای تمییز و تفکیک عبارات معنادار از عبارات فاقد معنا به شمار می رفت. این اصل در طی سالها تغییرات زیادی پیدا کرد و در نحوه صورت بندی آن تعدیل فراوانی به عمل آمد و بسیاری از جنبه های اولیه و اساسی آن کنار گذارده شد، اما هیچ گاه صورت قابل قبولی برای آن یافت نشد. با این حال کارناپ تا به آخر امید خود را در این زمینه از دست نداد و همچنان جستجو برای یافتن صورت مطلوب را دنبال کرد.


منابع :

  1. على پايا- کارناپ و فلسفه تحليلى- باشگاه اندیشه- پاییز 1386

  2. على پايا- فصلنامه فلسفى ارغنون- شماره های 7 و 8

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112532