زنده شدن زمینهای مرده و رستاخیز

در بسیاری از آیات قرآن زنده گردانیدن مردگان را در قیامت تشبیه می کند به زنده شدن زمین در فصل بهار پس از مردن و بی ثمر گردیدن آن در فصل زمستان؛ «و هو الذی یرسل الریاح بشرا بین یدی رحمته حتی إذا أقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد میت فأنزلنا به الماء فأخرجنا به من کل الثمرات کذالک نخرج الموتی لعلکم تذکرون؛ و اوست که بادها را پیشاپیش (باران) رحمتش مژده رسان می فرستد، تا آن گاه که ابرهای گرانبار را بردارند، آن را به سوی سرزمین مرده برانیم و آب از آن فرود آورده، با آن، همه گونه محصولات برآوریم. مردگان را نیز همین گونه بیرون می آوریم، باشد که متذکر شوید.» (اعراف/ 57)
در این آیه ربوبیت خدا را از جهت عود بیان می کند، هم چنان که آیه ی «إن ربکم الله الذی خلق السماوات و الأرض فی ستة أیام؛ همانا پروردگار شما آن خدایی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید.» (اعراف/ 54) از جهت بداء بیان می نمود.
کلمه ی "بشرا" در اصل بشر (به دو ضمه) جمع بشیر است، مانند نذر جمع نذیر. و منظور از رحمت در اینجا باران است. و "بین یدی رحمته" به معنای "قبل از فرود آمدن باران" است، و در این تعبیر استعاره تخییلیه به کار رفته، به این معنا که باران را به انسانی تشبیه کرده که خانواده و دوستانش انتظار آمدنش را دارند، و جلوتر از او کسی است که آمدن او را بشارت می دهد.
ریاح جمع ریح بادهای ملایم سودمند است که از هر سو می وزد و باد مسموم و تهدید کننده را ریح گویند از جمله تدبیر پروردگار درباره تأمین وسائل زندگی بشر آن است که در فصل بهار بادهای تند از هر سو می وزد و بشارت نزول خیرات و برکات بر زمین به بشر می رسد، کنایه از آن است نظر به احتیاج بشر در فصل بهار پیوسته در انتظار باران به سر می برد، و زندگی بشر و حیوانات و رشد و نمای نباتات و زیستنیها بر نزول باران استوار است.
"بین یدی رحمته" در اینجا منظور از رحمت، باران است زیرا باران، در عرف رحمت نامیده می شود، و تعمیم ریاح و رحمت بر کسی مخفی نیست اگر چه این تمثیل به حسب ظاهر صورت نازله رحمت کلی می باشد. و تسمیه باران به رحمت به این جهت است که این نعمت، برای عالم و آدم و ذوی الحیات، اتم و اکمل نعماء الهی است. زیرا زندگی هر ذی حیاتی از جماد و نبات و حیوان و انسان، به نزول آن می باشد، و این رحمت عامی است به خلق، پس باران از اعظم نعماء الهی و رحمت رحمانیه سبحانی می باشد.
"حتی إذا أقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد میت..." اقلال به معنای حمل کردن، و سحاب و سحابه به معنای ابر است، و بین این دو کلمه همان فرقی است که بین تمر و تمرة است. و سنگین بودن سحاب، به اعتبار سنگینی آبی است که حمل می کند، و لام "لبلد" یا به معنای "الی" و معنی جمله این است که: ما باران را به سوی سرزمینی مرده روانه کردیم، و یا به همان معنای خودش (برای) است.
در طی وزیدن بادهای تند ابرهای تیره و تاریک که مقدار زیادی از آبهای دریا را فشرده، در برگرفته، و سنگین شده نیروی غیبی ابرهای فشرده را به سوی سرزمین مرده سوق می دهد.
این آیه شریفه برای مساله معاد و زنده کردن مردگان احتجاج به زنده کردن زمین می کند، چون به گفته دانشمندان "حکم الامثال فیما یجوز و فی ما لا یجوز واحد" وقتی منکرین معاد احیای زمین را در فصل بهار به چشم خود می بینند ناگزیرند معاد را هم قبول کنند، و نمی توانند بین آن دو فرق گذاشته و بگویند احیای زمین بیدار کردن درختان و گیاهان خفته است، و اما معاد، اعاده معدوم است، زیرا انسان مرده هم به تمام معنا معدوم نشده، تا زنده کردنش اعاده معدوم باشد بلکه جانش زنده و محفوظ است، تنها اجزای بدن است که آنهم از هم پاشیده می شود، نه اینکه معدوم شده باشد، بلکه در روی زمین به صورت ذراتی پراکنده باقی است، هم چنان که اجزای بدن نبات در فصل پائیز و زمستان پوسیده و متلاشی می شود، اما روح نباتیش در ریشه آن باقی مانده و در فصل بهار دوباره همان زندگی فعال خود را از سر می گیرد. پس مساله معاد و زنده کردن مردگان هیچ فرقی با زنده کردن گیاهان ندارد، تنها فرقش این است که بعث بشر در قیامت بعث کلی، و بعث نباتات جزئی است «فأنزلنا به الماء فأخرجنا به من کل الثمرات» پروردگار در اثر نزول باران همه گونه میوه ها و رستنیها را بدین وسایل شگفت آور از زمین می رویاند و دانه و هسته های مرده را که درون زمین پنهانند نیروی حیات به آنها دمیده آنها را رشد و نما می دهد.
بسیاری از مفسرین قدماء و متأخرین و اهل حدیث و مروی در اکثر احادیث خاصه و عامه در نزول باران این است که از بحر مسجور که در ما بین زمین و آسمان خدای تعالی خلق فرموده، سیل و آب به ابر می رسد، و ابر مانند غربال، تقاطر نماید به زمین.
علامه مجلسی و فخر رازی گویند که: باران بر سبیل حقیقت از آسمان نازل می شود، چنانچه مکرر خدای تعالی صریحا به لفظ «انزلنا» فرموده، و او سبحانه صادق در اخبار و اعلام است، و هرگاه تسلیم شوید قدرت قادر متعال بر امساک آب در سحاب و سحاب در هوا، پس چه استبعاد و تعجب دارد امساک آب در آسمان و دریای مسجور در هوا و ایضا عدول از ظاهر نص به تأویل وقتی لازم است که اجراء لفظ بر ظاهر غیر ممکن باشد، و اینجا دلیلی بر امتناع سماء قایم نیست. پس لازم شد اجراء لفظ بر ظاهر آن.
«کذلک نخرج الموتی لعلکم تذکرون» رجاء و امید از حالات روانی و به لحاظ عدم احاطه به آینده است، و ساحت پروردگار منزه از نقص است، بلکه رجاء و امید به تناسب حال مخاطب است، که غرض از یادآوری سیر و تحولات عوامل جهان که ظهوری از تدبیر پروردگارند، آن است که قدرت ساحت ربوبی نسبت به همه ی تحولات یکسان است، آفریدگاری که به طور محسوس این چنین محشر و جنبشی هر ساله پدید می آورد، و ذرات و اجزاء پراکنده در اقطار جهان را به هم می پیوندند، و نیروی حیات به آنها می دمد برای سلسله ی بشر نیز که به نیروی اختیار او را مجهز نموده، ناگزیر محشر عمومی و جهانی تشکیل خواهد داد.
به عبارت دیگر هم چنانکه نیروهای بسیاری از عوامل طبیعت پیوسته و هر لحظه به صورت تجدد امثال به نباتات و درختان می رسد تا آنجا که در اثر رشد و نما به صورت میوه مانند بادام و گلابی که غرض اصلی از نباتات است خودنمائی می نماید چنانچه بشر با تمام نیروی علمی و وسایل صنعتی بخواهد بفهمد که کدام ذرات و نیروها و اشعه که به درختان رسیده به صورت میوه و مواد غذائی در آمده است امکان پذیر نخواهد بود.
پروردگار به منظور جلب نظر سلسله بشر طی هر یک از دلایل یگانگی و وحدت تدبیر خود که در زندگی بشر را مبتذل و از هر سو او را فرا گرفته ولی بدان توجه ندارد در عین حال جریان امر طبیعی را با بیانات معجزه آسا یادآوری می نماید و غرض همانا تعلیم و تربیت و رشد فکر بشر است.
از جمله در این آیه غرض از یادآوری وزیدن بادهای گوارا و نزول باران آن است که به بشر تذکر دهد و یادآوری کند که هرگز قطرات آب و هوا و اجزاء خاک و دانه های نهفته در زمین که بهره ای از حس و جنبش و شعور ندارند و از خود بی خبرند چگونه از اقطار جهان به هم می پیوندند و سرگرم فعل و انفعال و تأثیر و تأثر می شوند و هر خردمندی با اندک توجه تصدیق خواهد نمود که نیروی غیبی که از مراتب نازل تدبیر ساحت پروردگار است به صورت نیروی حیات درمی آید و به هر ذره از خاک و دانه و هسته می دمد و به آنها حیات تازه می بخشد بلکه هر سال فصل بهار حیات و نیرو و جنبشی تازه به ذرات خاک و دانه ها و قطرات آبها دمیده و به همه این ذرات نیرو می بخشد و همه را به یکدیگر می پیوندد.
به طور مثال در اثر رشد و نما یک دانه گندم را به صورت یکصد دانه و یا زیاده در می آورد. این صحنه محشری که پروردگار برای خاک و حبوبات و آب و هوا و نور خورشید قرار داده که یک دوره زندگی و حیات بخشی را همه سال تجدید نموده و به وجود می آورد، هر خردمندی با مختصر توجه می فهمد و می یابد که برای سیر و سلوک ارادی و حرکات اختیاری بشر نیز این چنین صحنه ای را در نظر گرفته است به نام محشر عمومی جهان و غرض اصلی دمیدن حیات تازه به اجساد بشر از اولین و آخرین است که همه اجزاء بدن عنصری هر یک را که فزون زیاده بر تصور در معرض تغییرات گوناگون قرار گرفته و در اقطار جهان پراکنده اند هنگام رستاخیز پروردگار همه آنها را گرد هم آورده و به هم خواهد پیوست و نیروی روح که جزو و رکن اصلی و مدبر است به آن نیروی جاذبه مخصوص می دهد مانند نیروی مغناطیسی همه اجزاء و ذرات بدن عنصری خود را در کمترین لحظه ای از اقطار جهان جذب می نماید مانند جاذبه ی شاخص که سایه را به هر سو می کشاند روح نیز بدن خود را در محور و تحت فرمان خود در می آورد هم چنانکه در دنیا پیوسته بر آن احاطه داشته و آن را تدبیر می نمود و اجزاء بدن نیز قوای عامل و فرمانبر آن بودند. و به عبارت دیگر تعلق تدبیری و احاطه روح بر بدن از شئون وجودی آن دو است نظر به این که حرکت و سیر روح به سوی کمال تنها به وسیله نیروی شنوائی و بینائی و سایر قوا و جوارح است و این رابطه و پیوستگی ذاتی است و هرگز خلل پذیر نخواهد بود.
خلاصه اینکه زندگی بشر در این جهان که پیوسته پروردگار به صورت تجدد امثال به وی نیروی حیات تازه می دهد و هر لحظه حیات جدید و لباس دیگری در بر او می نماید مانند نور و اشعه خورشید که پیوسته فانی و نابود می شود تا آنگاه که دوره آزمایشی بشر سپری گردد در جهان دیگر محصول زندگی بشر که عبارت از صورت حقیقی و سیرت روانی او است پس از انقطاع و فناء این جهان به ظهور می رسد و در حقیقت غرض اصلی از خلقت بشر و زندگی او که بر اساس تحول و تجدد فیض است و از نظر اتصال فیض به نظر ثابت و مستقر می رسد همانا تکامل بشر است که به صورت حقیقی و سیرت اکتسابی خود ظهور نماید.
غرض آیه قیاس حیات حقیقی و زندگی همیشگی بشر است به زندگی عالم نبات زیرا غرض از نباتات میوه و محصول آنها است هم چنین غرض اصلی از زندگی سلسله بشر در این جهان محصول آنها از صورت حقیقی و سیرت روانی و ابدی در عالم دیگر است.
و غرض آیه جلب نظر بشر است به این که دمیدن نیروی حیات به زمین و به نباتات و اشجار همه ساله مثال و نمونه ای است از عالم دیگر یعنی از حشر کلی عالم و دمیدن روح بار دیگر به اجساد پراکنده بشر و هم چنین که غرض از حیات زمین و نباتات ظهور محصول و مواد خواربار است برای بشر غرض از زندگی بشر در این جهان نیز ظهور سیرت روان وی که مسطوره صفات ربوبی است.
خداوند در استدلال به این موضوع برای امکان وقوع معاد در جای دیگری می فرماید: «و نزلنا من السماء ماء مبارکا فأنبتنا به جنات و حب الحصید؛ و از آسمان آبی پربرکت نازل کردیم و به وسیله آن، باغ ها و حبوبات درو کردنی را رویاندیم.»(ق/ 9)
کلمه ی "سماء" به معنای جهت بالا است، و منظور از"ماء مبارک" باران است. و اگر آن را مبارک خوانده به همان جهت است که در بالا نیز در مورد رحمت گفتیم؛ خیرات آن به زمین و اهل زمین عاید می شود. و منظور از "حب الحصید" حبه و دانه درو شده است.
به این ترتیب به تمام باغهای میوه، و مزارع حبوبات، و دانه های غذائی اشاره می کند. سپس قرآن از میان تمام آنها انگشت روی نخلهای سر به آسمان کشیده و پربار که نمونه ی اتم و اکمل آن است گذارده، می افزاید: «و النخل باسقات لها طلع نضید؛ و نخل های بلند با خوشه های بر هم چیده (رویاندیم).» کلمه باسقات جمع باسقه است، که به معنای طویل و بلند بالا است و نخل باسق یعنی درخت خرمای بلندقامت. و کلمه طلع به معنای خرما در اولین أوان پیدایش آن است. و کلمه نضید به معنای منضود است، یعنی چیده شده و ردیف شده روی هم، چون خرما بر درخت به همین صورت است که گویی دانه دانه روی هم چیده شده اند. و معنای آیه روشن است.
جالب اینکه از یک سو اشاره به نخلهای بلند قامت کرده که از همان زمین مرده و دانه ی ناچیز به طرزی شگفت انگیز و باور نکردنی پرورش می یابند. و از سوی دیگر به میوه های متراکمی که بر فراز آسمان با خود حمل می کنند، میوه هائی شیرین «حیاتبخش» و مغذی، و دارای انواع مواد حیاتی و مورد نیاز سم انسان.
سرانجام نتیجه می گیرد که: همه اینها را به منظور بخشیدن روزی به بندگان آفریدیم، و با این قطره های حیاتبخش باران زمین مرده را زنده کردیم، آری زنده شدن مردگان و خروج آنها از قبرها نیز همین گونه است؛ «رزقا للعباد و أحیینا به بلدة میتا کذلک الخروج» کلمه ی رزق به معنای هر چیزی است که بقاء موجودی بدان ادامه یابد. و کلمه ی رزقا مفعول له است، یعنی علت را بیان می کند، می فرماید: ما این باغها و این دانه های درو شده و نخلهای بلند بالا با طلعهای روی هم چیده را رویاندیم، برای اینکه رزقی باشد برای بندگان. پس کسی که این نباتات را آفرید، تا بندگان را روزی دهد، با آن تدابیر وسیع و محیر العقولی که در آنها به کار برده، دارای علمی بی نهایت و قدرتی است که از زنده کردن انسانها بعد از مردن (هر چند اجزایشان متلاشی و جسمشان در زمین گم شده باشد) عاجز نمی باشد.
در این آیات جمله ی «و أحیینا به بلدة میتا کذلک الخروج» برهانی دیگر برای مساله بعث و معاد است، برهانی است که علیه ادعایی اقامه می شود که منکرین معاد صریحا آن ادعاء را نکرده بودند، بلکه از طی کلامشان استفاده می شود، و آن این است که اصلا زنده شدن مردگان امکان ندارد. و در این جمله با اثبات امکان آن از راه نشان دادن نمونه ای که همان زنده کردن گیاهان بعد از مردن آنها است اثبات می کند که پس چنین چیزی ممکن است، زیرا زنده کردن مردگان عینا مثل زنده کردن گیاهان در زمین است، بعد از آنکه مرده و از رشد افتاده اند.
این آیه به صراحت بازگو کننده ی این حقیقت است که خروج انسانها در قیامت از همان اصولی مایه می گیرد که خروج گیاهان و گلها و دانه های غذائی و درختان با میوه های رنگارنگشان، همان چیزی که هر سال آن را با چشم خود تماشا می کنیم، منتها چون به آن خو گرفته ایم، آن را مسأله ی ساده ای می پنداریم، و چون رستاخیز انسانها را با چشم ندیده ایم گروهی آن را پیچیده و گاه محال می پندارند در حالی که قوانین حاکم بر هر دو یکی است.


منابع :

  1. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان در تفسیر قرآن- جلد 5 صفحه 224

  2. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 5 صفحه 325

  3. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 4 صفحه 94

  4. سيد محمد حسينى همدانى نجفى- انوار درخشان- جلد 6 صفحه 374

  5. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 صفحه 199

  6. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 5 صفحه 173

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112768