توجیهات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گناه

گاهی اوقات شخص گناهکار به دلیل تراشی برای گناه خود روی می آورد و به جای پشیمانی از کرده خود و بازگشت به خداوند و تلاش برای جبران گناه خود، سعی در توجیه آن می کند. این توجیهات انواع گوناگونی دارند. اکنون به بیان برخی از این انواع می پردازیم:

توجیهات اجتماعى گناه
گاهى شخصى گناه می کند و آن را تقصیر جامعه می گذارد که رسم چنین بود و اگر غیر از این می کردم زشت می شد. خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو، زدند و ما هم رقصیدیم. همه دارند این کار را می کنند، من هم یکى از آنها، انسان که نمی تواند از جامعه جدا باشد و تافته جدا بافته گردد و امثال اینها که در رفتار و گفتار روزانه بعضى وجود دارد.
اینگونه توجیهات در زمان هاى سابق هم بوده است؛ قوم شعیب (ع) به بت پرستى و خرافات و کم فروشى و رباخوارى و ... ادامه می دادند، حضرت شعیب آنها را به سوى خدا دعوت مى کرد و از آلودگى هاى گناه برحذر می داشت. آنها در برابر منطق شعیب (ع) از روى مسخره می گفتند: «قالوا یا شعیب اصلوتک تأمرک أن نترک ما یعبد آباؤنا؛ اى شعیب! آیا نمازت به تو دستور می دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک کنیم».
قوم گنهکار شعیب (ع) با توجیه پیروى از سنت نیاکان به گناه خود ادامه می دادند.
حضرت آسیه زن فرعون مرعوب قدرت فرعون و محیط و جامعه فاسد نشد و با اراده اى قوى، ایمان خود را حفظ کرد. اما به عکس افراد زبون و سست عنصرى مانند زن حضرت نوح و پسر او و همچنین زن لوط آنچنان در جامعه حل شدند که دعوت حضرت نوح و لوط (ع) را به استهزا گرفتند و با آنها مخالفت نمودند. خداوند در آیه ١٠ و ١١ سوره تحریم همسر فرعون را به عنوان الگوى زن با ایمان و زن نوح و زن لوط را به عنوان الگوى زنان کافر معرفى مى کند.
پیامبر اسلام (ص) و على (ع) دشمنان بسیار داشتند، زیرا هرگز سنت هاى غلط جامعه خود را امضا نکردند و در سخت ترین شرایط با جامعه فاسد مبارزه کردند. بنابراین نباید مرعوب رسم، سنت و فشار جامعه، قرار گرفت، زیرا بعضى آداب و رسوم و سنت هاى جامعه، غلط است که نه تنها نباید قبول نمود بلکه باید با آنها مبارزه کرد.

توجیهات سیاسى گناه
بسیار دیده شده است که گناهکاران برای توجیه گناه خود از توجیهات سیاسى استفاده می کنند. یکى از آنها اینکه می گویند: شان روحانى اجل از این است که در سیاست دخالت کند این توجیه را می کنند تا روحانیون خوب را منزوى نمایند و به فساد و تباهى خود ادامه دهند.
در زمان حکومت شاهنشاهی بعضى از مأموران براى سرپوش نهادن بر گناه خود می گفتند: «المامور معذور؛ مامور معذور است.» با این توجیه به هر کار غلطى دست مى زدند. اما این توجیهات هرگز در درگاه خدا پذیرفته نمى شود.
گاهى شنیده می شود بعضى با ذکر این جمله که طبیعت انقلاب این اقتضا را دارد، برخى از کوتاهى هاى عمدى را توجیه می کنند، درست است که طبیعت انقلاب موجب بعضى از ناهموارى ها است ولى نه به این شکل توجیه کنندى اعمال خلاف بعضى مسئولین باشد.
رسول اکرم (ص) با على (ع) سخن مى گفت تا اینکه فرمود: «از نشانه هاى فتنه انگیزان این است که: حرام خدا را با شبهه هاى دورغین، حلال می شمرند،...، رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام تجارت، حلال می نمایند». یعنى با این توجیهات ظاهر نما، بر روى گناهان بزرگ سرپوش مى نهند.
اشعث بن قیس از سران کینه توز منافقان بود، او براى اینکه به فکر خام خود، در دستگاه حکومت امیرمؤمنان على (ع) نفوذ کند، نیمه شب ظرفى سرپوشیده را پر از حلواى خوش طعم و لذیذ کرد و به در خانه على (ع) آورد و بنام هدیه به على (ع) داد، با آنکه در حقیقت رشوه بود، اما او تحت پوشش هدیه، مرتکب گناه رشوه شد.
امام على (ع) می فرماید: وقتى اشعث آن حلوا را آورد من از آن به قدرى متنفر شدم، که گویى آن را با آب دهان مار خمیر کرده بودند، به او گفتم: آیا هدیه است یا زکات و یا صدقه؟ زکات و صدقه که بر ما حرام است.
او گفت: نه زکات است و نه صدقه، بلکه هدیه است.
به او گفتم: آیا از طریق دین خدا (با توجیه گرى) وارد شده اى که مرا فریب دهى؟ یا دیوانه شده اى و هذیان مى گویى؟به خدا سوگند اگر اقلیم هاى هفتگانه را با آنچه در زیر آسمان ها است به من دهند، که خداوند را بر گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى، نافرمانى کنم، هرگز نخواهم کرد و این دنیاى شما از برگ جویده اى که به دهان ملخى باشد نزد من خوارتر و بى ارزش تر است». این است موضع گیرى سخت امیرمؤمنان على (ع) در برابر منافقى که رشوه آورده بود.
در جریان جنگ صفین که بین سپاه على (ع) و سپاه معاویه در گرفت و ١٨ ماه طول کشید، عمار یاسر صحابى پیامبر (ص) جزء سپاه امیرمؤمنان على (ع) بود.
مسلمانان همه می دانستند که پیامبر (ص) به عمار فرموده اند: «تقتلک الفئة الباغیة؛ گروه ستمگر و متجاوز تو را می کشند».
عمار در جنگ صفین به شهادت رسید و براى آنان که در شک و تردید بودند، ثابت شد که معاویه و پیروانش جمعیت ستمگر و یاغى را تشکیل می دهند، زیرا آنها عمار یاسر را کشتند.
معاویه حیله گر به غلط اندازى و توجیه پرداخت و اعلام کرد که على (ع) عمار یاسر را کشته است زیرا على (ع) او را به میدان جنگ فرستاده و سبب کشتن او شده است و با این توجیه گرى گروهى را فریب داده و اغفال کرد.
وقتى که على (ع) از این توطئه با خبر شد در پاسخ این غلط اندازى فرمود: اگر سخن معاویه درست باشد پس حضرت حمزه را پیامبر (ص) کشته است زیرا رسول خدا (ص) او را به میدان فرستاد.
با اینکه کشته شدن عمار یاسر روحیه سپاه معاویه را تضعیف کرده بود و آنها از اینکه عمار را کشته اند شرمنده بودند و احساس شرمندگى مى کردند ولى همین غلط اندازى و توجیه معاویه و دستیارانش سپاه او را چنان اغفال نمود که سپاهیان او از خیمه هاى خود بیرون آمدند و فریاد می زدند، عمار را آن کسى کشته است که با خود به میدان آورده است.
یکى از توجیهات سیاسى که در طول تاریخ، مکرر مورد استفاده زورمندان جنایتکار بوده، حفظ امنیت است. مانند اینکه آمریکاى جنایتکار به نام حفظ امنیت منطقه، چنگال استعمار و استکبار خود را بر منطقه خاورمیانه پهن کرده و مرتکب قتل و جنایت و ستم مى شود و در همه جا می گوید: حفظ امنیت منطقه لازم است.
هارون الرشید پنجمین طاغوت عباسى، از بغداد به مکه و از آنجا به مدینه رفت و تصمیم گرفت امام کاظم (ع) را دستگیر و زندانى کند. هارون آنار قبر پیامبر (ص) آمد و این جنایت بزرگ خود را چنین توجیه کرد: «یا رسول الله إنى أعتذر الیک من شیى ارید أن افعله ارید أن احبس موسى بن جعفر فإنه یرید التشتت بین امتک و سفک دماؤها؛ اى رسول خدا! من از تو معذرت می خواهم از کارى که می خواهم انجام دهم، می خواهم موسى بن جعفر را به زندان اندازم زیرا او می خواهد میان امت تو دو دستگى ایجاد کند و خون آنان را بریزد. سپس حضرت را به زنجیر بست و به سوى بغداد و سپس بصره فرستاد و زندانى کرد.»

توجیهات اقتصادى گناه
گاهی اوقات گناهکاران برای توجیه گناه و عذر تراشی برای خود، به توجیهات اقتصادی متوسل می شوند. مانند اینکه:
به نام عدالت اجتماعى، دست به تضییع حقوق مردم می زند.
به نام فشار زندگى دست به سقط جنین می زند.
به نام خرید و فروش، ربا می خورد. (بقره/ ٢٧٥)
به نام هدیه، رشوه می دهد یا می گیرد.
به نام دروغ مصلحت آمیز، دروغ حرام می گویند.
به نام ترس از فقر، فرزندش را می کشد (اسراء/ ٣١) و استثمار و بهره کشى از دیگران را زیر پوشش مدیریت خوب دارم توجیه می نماید و...

یک داستان عبرت آموز
امام باقر (ع) فرمودند: در زمان رسول خدا (ص) در آغاز هجرت یکى از مؤمنینی که کنار مسجد سکونت داشتند (اصحاب صفه) به نام سعد در فقر و نادارى شدیدی به سر می برد. او همیشه در نماز جماعت، ملازم رسول خدا (ص) بود و هرگز نمازش ترک نمى شد. رسول خدا (ص) وقتى او را مى دید، دلش به حال او می سوخت و نگاه دلسوزانه به او می کرد، غریبى و تهیدستى او رسول خدا (ص) را سخت ناراحت مى کرد، روزى به سعد فرمود: اگر چیزى به دستم برسد، تو را بى نیاز می کنم. مدتى از این جریان گذشت، رسول خدا (ص) از اینکه چیزى نرسید تا به سعد کمک کند، سخت غمگین شد.
خداوند وقتى که رسولش را این گونه غمگین یافت، جبرئیل را به سوى او فرستاد. جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: اى رسول خدا خداوند اندوه تو را به خاطر سعد دریافت، آیا دوست دارى که سعد بى نیاز گردد.
پیامبر (ص) فرمود: آرى.جبرئیل گفت: این دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده که با آن تجارت کند. پیامبر (ص) آن دو درهم را گرفت و سپس براى نماز از منزل خارج شد، دید سعد کنار حجره ایستاده و منتظر ایشان است. وقتى که رسول خدا (ص) او را دید، فرمود: اى سعد! آیا تجارت و خرید و فروش می دانى؟ سعد گفت: سوگند به خدا چیزى ندارم که با آن تجارت کنم. پیامبر (ص) آن دو درهم را به او داد و به او فرمود: با این دو درهم تجارت کن و روزى خدا را به دست بیاور. او آن دو درهم را گرفت و همراه رسول خدا (ص) به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را خواند. بعد از نماز رسول خدا (ص) به او فرمود: «قم فاطلب الرزق فقد کنت بحالک مغتما یا سعد؛ برخیز به دنبال کسب رزق برو که من از وضع تو غمگین هستم». سعد برخاست و کمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدرى آن دو درهم برکت داشت که هر کالایى با آن مى خرید سود فراوان مى کرد، دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید و تجارتش رونق بسیار گرفت. در کنار مسجد، محلى را براى کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش، مشغول گردید.
کم کم رسول خدا (ص) دید که بلال حبشى وقت نماز را اعلام کرده ولى هنوز سعد سرگرم خرید و فروش است، نه وضو گرفته و نه براى نماز آماده می شود.
پیامبر (ص) وقتى او را به این وضع دید، به او فرمود: «یا سعد شغلتک الدنیا عن الصلاة: اى سعد! دنیا تو را از نماز بازداشت» او در پاسخ چنین توجیه می کرد و می گفت: «ما اصنع؟ اضیع مالى، هذا رجل قد بعته فترید ان استوفى منه و هذا رجل قد اشتریت منه فارید ان اوفیه؛ چه کار کنم؟ ثروتم را تلف کنم؟ به این مرد متاعى فروخته ام، می خواهم پولش را بستانم و از این مرد متاعى خریده ام مى خواهم قیمتش را بپردازم (آیا با این وضع مى توانم در نماز شرکت کنم.»
رسول خدا (ص) در مورد سعد، آن چنان ناراحت و غمگین شد که این بار اندوه رسول خدا (ص) شدیدتر از آن هنگام بود که سعد در فقر و تهیدستى به سر مى برد.
جبرئیل بر ایشان نازل شد و عرض کرد: خداوند اندوه تو را در مورد سعد دریافت، کدامیک از این دو حالت را در مورد سعد دوست دارى آیا حالت اول یعنى حالت فقر و تهیدستى او و توجه او به نماز و عبادت را دوست دارى؟ یا حالت دوم او را که بى نیاز است ولى توجه به عبادت ندارد؟ پیامبر (ص) فرمود: حالت اولى او را دوست دارم، چرا که حالت دوم او باعث شد که دنیایش، دینش را ربود و برد. جبرئیل گفت: «إن حب الدنیا و الاموال فتنة و مشغلة عن الآخرة؛ دلبستگى به دنیا و ثروت، مایه آزمایش و بازدارنده آخرت است»
آنگاه جبرئیل گفت: آن دو درهم را که به او قرض داده بودى از او بگیر که در این صورت وضع او به حالت اول بر می گردد.
رسول خدا (ص) به سعد فرمود: آیا نمی خواهى دو درهم مرا بدهى؟. سعد گفت: به جاى آن دویست درهم می دهم. پیامبر (ص) فرمود: همان دو درهم مرا بده، سعد دو درهم آن حضرت را داد. از آن پس دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش کم کم از دستش رفت و زندگیش به حالت اول بازگشت.


منابع :

  1. محسن قرائتی- گناه شناسی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112831