گناهان قابل آمرزش و غیر قابل آمرزش

یکی از تقسیم بندی هایی که در مورد گناهان مطرح شده است، تقسیم گناهان از لحاظ قابلیت آمرزش و عدم آن است.
روایت شده که حضرت امیرالمؤمنین بر منبر مسجد کوفه نشست، حمد و ستایش خدا را کرد سپس فرمود: «أیها الناس إن الذنوب ثلاثة ثم أمسک فقال له رجل من أصحابه یا أمیر المؤمنین قلت الذنوب ثلاثة ثم أمسکت فقال ما ذکرتها إلا و أنا أرید أن أفسرها و لکن عرض لی شیء حال بینی و بین الکلام نعم الذنوب ثلاثة فذنب مغفور و ذنب غیر مغفور و ذنب یرجى لصاحبه و یخاف علیه قال یا أمیر المؤمنین فبینها لنا فقال نعم أما الذنب المغفور فعبد عاقبه الله فی الدنیا على ذنبه و الله تعالى أحلم و أکرم أن یعاقب عبده مرتین و أما الذنب الذی لا یغفر فظلم العباد بعضهم لبعض إن الله أقسم قسما على نفسه فقال و عزتی و جلالی لا یجوز لی ظلم ظالم و لو کفا بکف و لو مسحا بکف و لو نطحا بین القرناء إلى الجماء فیقتص العباد بعضهم من بعض حتى لا یبقى لأحد على أحد مظلمة فأما الذنب الثالث فذنب ستره الله على عبده و رزقه التوبة منه فأصبح خائفا من ذنبه راجیا لربه فنحن له کما هو لنفسه فیرجى له الرحمة؛ اى مردم گناهان سه قسم است، بعد ساکت شد. سپس مردى از اصحاب به آن حضرت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین فرمودید گناهان سه قسم است ولى از گفتن خوددارى کردید. حضرت فرمود: نگفتم مگر اینکه آنها را با تفصیل بیان کنم ولى چیزى عارض شد که فاصله شد بین من و سخنم. بلى گناهان سه قسم است؛ گناهى که آمرزیده مى شود و گناهى که آمرزیده نمى شود و گناهى است که صاحبش بین خوف و رجاست. آن مرد عرض کرد: اى امیر مؤمنان براى ما مطلب را روشن کن. فرمود: بلى اما گناهى که آمرزیده مى شود؛ پس بنده اى در دنیا مرتکب آن گناه مى شود، خدا هم او را در این دنیا بر آن گناه مجازاتش می کند؛ خداى تعالى کریمتر و حکیم تر از این است که بنده اش را دو مرتبه مجازات کند. و اما گناهى که آمرزیده نمی شود؛ ستم کردن بندگان گروهى بر گروه دیگر است، همانا خدا به ذات خود سوگند یاد کرده سپس فرموده به عزت و جلال خودم گذشت از ستم ستمگرى جایز نیست اگر چه زدن دستى به دستى باشد و یا دست کشیدن بر سر کسى باشد یا دست زدن بر سر حیوانات باشد. خداوند در قیامت قصاص نماید بعضى از بندگان را به بعض دیگر تا اینکه باقى نماند براى کسى حقى بر کسى. و اما گناه سومى گناهى است که خداوند بر بنده اش پوشیده و توبه را روزى او کرده، پس صبح کند بنده در حالتى که ترسان از گناهش و امیدوار به پروردگارش باشد همان طور که او براى خودش هست ما براى او باشیم پس بنده امیدوار رحمت اوست.
اگر در این خبر شریف تأمل کنیم، درمى یابیم که مراد امام (ع) از گناهى که بخشوده نمى شود، گناهى است که به رد مظالم و جلب رضایت طرف تدارک نشده باشد و در صورتى است که گناه و ظلم بهمان حال باقى باشد. و آن موردى که فرمود: امید عفو میرود یا بخاطر اینست که توبه از آن گناه ناقص بوده و همه آثار گناه را محو ننموده است و یا از جهت اینست که چون واجب نمودن به خدا در مورد آنچه به بندگان وعده فرموده و الزام به فضل سوء ادب است، امام (ع) به این عبارت از آن تعبیر فرمود. پس اگر توبه - با شرایط آن - انجام شود، شکی در قبول آن نیست. اما گاهی گناه به گونه اى است که توبه از آن مشکل و بلکه گاهى غیر ممکن می باشد، و ظلمت گناهان دل را در خود فرو می برد و انسان کارى می کند که تدارکش ممکن نیست مثل اینکه مسلمانان را گمراه سازد و آنان بواسطه گمراهى او کافر شوند و بر همان حال کفر بمیرند.

شرک، گناه غیر قابل آمرزش

در دو آیه از قرآن کریم، بیان شده است که «خداوند شرک را نمى بخشد! و پایین تر از آن را براى هر کس (بخواهد و شایسته بداند) مى بخشد؛ ان الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذالک لمن یشاء» (نساء/ 48 و نساء/ 116). البته منظور عدم آمرزش با وجود توبه نیست بلکه توبه حقیقی موجب آمرزش هر گناهی می شود.
در آیه اول می خوانیم: «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذالک لمن یشاء و من یشرک بالله فقد افترى إثما عظیما؛ خداوند شرک را نمى بخشد! و پایین تر از آن را براى هر کس (بخواهد و شایسته بداند) مى بخشد. و آن کسى که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است.» (نساء/ 48)
از ظاهر سیاق بر مى آید که این آیه مى خواهد علت حکم مذکور در آیه قبلش -را که مى فرمود: به قرآن ایمان بیاورید، و گرنه شما را طمس و لعن مى کنیم- بیان کند. آن آیه شریفه عبارت است از: «یأیها الذین أوتوا الکتاب ءامنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل أن نطمس وجوها فنردها على أدبارها أو نلعنهم کما لعنا أصحاب السبت و کان أمر الله مفعولا؛ اى کسانى که کتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل کردیم- و هماهنگ با نشانه هایى است که با شماست- ایمان بیاورید، پیش از آنکه صورتهایى را محو کنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همانگونه که «اصحاب سبت» (گروهى از تبهکاران بنى اسرائیل) را دور ساختیم و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنى است! (نساء/ 47).
کلمه" طمس" به معناى محو کردن اثرى است که از چیزى بماند، و کلمه: (وجه) از هر چیزى آن طرفى است که رو به روى تو قرار دارد، و برایت ظاهر است، و وجه در انسان سمت جلو او است، که براى بیننده ظاهر است، (و چون غالبا به غیر از صورت، سایر قسمت هاى جلو بدن به وسیله لباس پوشیده و غیر ظاهر است، لذا غالبا کلمه وجه در انسان به معناى صورت او مى آید).
معناى طمس وجوه این است که خداى تعالى وجوه آن عده از اهل کتاب را که به قرآن ایمان نمى آورند به حالتى در آورد که صاحبانش به جاى این که وجوه را به سوى مقاصدى متوجه کنند که سعادت زندگیشان را تأمین مى سازد، سعادتى که از هر انسانى انتظار مى رود به آن برسد، به سوى ضد آن مقاصد متوجه سازند، پس طمس وجوه به معناى محو کردن و نابود ساختن وجوه، و بطلان آثار آن نیست، بلکه محوى است که باعث دور شدن از مقصد، و یا برگشتن به عقب خواهد بود، پس این وجوه بر حسب فطرت بشرى که دارد مقاصدى را که هر انسانى باید به آن برسد و انتظار مى رود که به آن برسد دنبال مى کنند، ولی از آنجا که با لعنت خدا رو به پشت قرار گرفته اند، جز دور شدن از آن مقاصد را دنبال نمى کنند، و جز به قهقرا پیش نمى روند.
و چنین انسانى- با اینکه بالطبع و بالفطره متوجه به سوى چیزى است که آن را براى خود خیر و سعادت مى داند، اما- به طرف هر مقصدى مى رود که آن را براى خود خیر و براى دین و دنیاى خود صلاح مى داند، جز شر و فساد نمى بیند، و هر چه بیشتر جلو برود، بیشتر از سعادت عقب مى افتد، و در نتیجه ابدا روى صلاح و فلاح را نمى بیند.

بنابراین برگشت معنای آیه مورد بحث، به این مى شود که مثلا بگوئیم: ایمان بیاورید به علت این که اگر به قرآن ایمان نیاورید، با این ایمان نیاوردنتان مشرک شده اید، و خدا نمى آمرزد این که به وى شرک بورزند، در نتیجه غضب و عقوبت او شما را مى گیرد، وجوه شما را طمس مى کند، و رو به سوى قهقرا مى کنید، و یا لعنتتان مى کند. پس نتیجه عدم مغفرت همین است که آثار دنیوى شرک ظاهر گردد، و طمس و لعن محقق شود.
و همین معنا است که مى تواند فرق مضمون این آیه، و مضمون آیه دومی که ذکر کردیم باشد که مى فرماید: «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء، و من یشرک بالله فقد ضل ضلالا بعیدا؛ خداوند، شرک به او را نمى آمرزد (ولى) کمتر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى آمرزد. و هر کس براى خدا همتایى قرار دهد، در گمراهى دورى افتاده است.» (نساء/ 116)
چون آیه اول که آیه 48 از سوره نساء است به آثار سوء دنیوى شرک تهدید مى کند، ولى آیه دوم (آیه 116) به آثار اخروى آن تهدید مى نماید.
ظاهر این آیه این است که مى خواهد جمله: «نوله ما تولى و نصله جهنم...» را که در آیه قبلش آمده است را تعلیل کند: «و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى و نصله جهنم و ساءت مصیرا؛ کسى که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهى جز راه مؤمنان پیروى نماید، ما او را به همان راه که مى رود مى بریم و به دوزخ داخل مى کنیم و جایگاه بدى دارد.» (نساء/ 115) البته این بنابراین است که آیات به یکدیگر اتصال داشته باشند و در این صورت آیه دلالت مى کند بر اینکه مشاقه و دشمنى با رسول، شرک به خداوند است و اینکه خداى تعالى این گناه وى شرک بورزند، نمى آمرزد.
و اى بسا این معنا از آیه شریفه زیر نیز استفاده شود که مى فرماید: «إن الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله و شاقوا الرسول من بعد ما تبین لهم الهدى لن یضروا الله شیئا و سیحبط أعمالهم. یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و لا تبطلوا أعمالکم. إن الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله ثم ماتوا و هم کفار فلن یغفر الله لهم؛ آنان که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن هدایت براى آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زیانى به خدا نمى رسانند و (خداوند) بزودى اعمالشان را نابود مى کند! اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازید! کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند سپس در حال کفر از دنیا رفتند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید.» (محمد/ 32 تا 34).
چون ظاهر آیه سوم (إن الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله) این است که مى خواهد مضمون آیه دوم که به اطاعت خدا و اطاعت کردن از رسول امر مى کند را تعلیل کند. در نتیجه بفهماند که خروج از طاعت خدا و طاعت رسول او، کفرى است که هرگز آمرزیده نمى شود، و این را هم به حکم آیاتى دیگر مى دانیم که کفرى که هرگز آمرزیده نمى شود، شرک به خدا است.
اگر گفته شود: هر دو آیه مورد بحث (نساء/ 48 و 116) مطلق است، و شامل همه آثار مى شود؛ در پاسخ مى گوییم: بله از نظر لفظ چنین است، ولی از نظر انطباق با مورد، فرق مى کند، مورد این، آثار دنیوى شرک، و مورد آن، آثار اخروى آن است.

علت عدم آمرزش شرک
از آنجا که خداى عزوجل عزیز و حکیم است، و هیچ کار او گزاف و بى حکمت نیست، حتما نیامرزیدن مشرک و آمرزیدن سایر گناهان او نیز باید طبق حکمت باشد. اما حکمت این که شرک را نمى آمرزد، این است که عالم خلقت که سراپایش رحمت خدا است، اساسش عبودیت خلق و ربوبیت خداى تعالى است، همچنان که خود خداى تعالى فرمود: «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ من جن و انس را نیافریدم مگر براى این که عبادتم کنند.» (ذاریات/ 56)، و معلوم است که با وجود شرک ورزیدن، دیگر عبودیتى باقی نمی ماند.

راه آمرزش سایر گناهان

و اما اینکه خداوند سایر گناهان و نافرمانیهاى کمتر از شرک را مى آمرزد از دو راه و وسیله است، یکى شفاعت کسانى که خداوند براى آنها منزلت شفاعت را قرار داده است.
دوم به واسطه اعمال صالحه خود افراد گناهکار، چون بعضى از کارهاى نیک است که اثر بعضى از گناهان را از بین مى برد مانند نمازهاى واجب که به حکم آیه شریفه: «و أقم الصلاة طرفی النهار، و زلفا من اللیل، إن الحسنات یذهبن السیئات؛ در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار چرا که حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین مى برند.» (هود/ 114) باعث محو سیئات مى گردد. و شفاعت شفیعان نیز براى این است که همانطور که در دنیا واسطه به کمال رسیدن بندگان بودند، در آخرت نیز واسطه باشند همچنان که خودش فرموده که شفاعت آنان را مى پذیرد، و رسول خدا (ص) در حدیثى فرمودند: «اهل المعروف فى الدنیا هم اهل المعروف فى الآخرة؛ کسانى که در دنیا واسطه در خیر و برکت بودند، در آخرت نیز دستگیرى از گنهکاران را به آنان واگذار مى کنند.»
و اما توبه؛ آیه شریفه متعرض آن نشده، چون مورد مساعد نبود، مورد آیه شرک و عدم ایمان بود و با وجود عدم ایمان، توبه معنا ندارد. علاوه بر این که توبه اختصاص به یک گناه و دو گناه ندارد، آدمى از هر گناهى توبه کند آمرزیده مى شود، چه شرک و چه غیر شرک چون خداى تعالى فرموده: «قل یا عبادی الذین أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم، و أنیبوا إلى ربکم؛ بگو اى بندگان من که بر خویشتن ستم کرده اید، از رحمت خدا مأیوس نشوید، که خدا همه گناهان را مى آمرزد، چون او آمرزگار رحیم است برگردید به سوى پروردگارتان.» (زمر/ 53- 54).
لازم به تذکر است که مراد از شرک در آیه، معنایى است که شامل کفر نیز مى شود، زیرا مى دانیم که خداى تعالى به هیچ وجه کفر را نمى آمرزد، پس آیه شامل او نیز مى شود، هر چند که از نظر نامگذارى کلمه «شرک» بر او صادق نباشد، البته این در صورتى است که اصطلاح قرآن را در نظر بگیریم، که اهل کتاب را مشرک نمى نامد، هر چند که کفرشان به قرآن و به دینى که رسول خدا (ص) آورده، در واقع شرکى است که به خدا ورزیده اند، و گرنه خود کلمه شرک شامل آنان نیز مى شود، زیرا وقتى اهل کتاب به قرآن که تصدیق کننده تورات و انجیل آنان است، ایمان نیاورند به خدا کفر ورزیده اند و آن چه در دست دارند را (مثلا موسى (ع) را) شریک خداى تعالى گرفته اند، چون کسى که به موسى (ع) ایمان آورده، اگر به عیسى (ع) کفر بورزد؛ موسى را شریک خدا گرفته است، و شاید در این که فرمود: «أن یشرک به» (اینکه به او شرک بورزند)، و نفرمود: "ان الله لا یغفر المشرک- و یا- المشرکین"؛ (خدا مشرک را نمی آمرزد یا مشرکین را نمی آمرزد) همین نکته منظور بوده است.

آمرزش هیچ کس واجب نیست

آمدن جمله " لمن یشاء" (برای هر کس که بخواهد) در دو آیه مورد بحث، توهمى را که ممکن بود بشود، دفع می نماید. آن توهم این است که کسى خیال کند وقتى شرک نورزد و ایمان به خدا داشته باشد آمرزش سایر گناهان را از خداى تعالى طلب کار مى شود، و بر خدا واجب مى شود او را بیامرزد، و معناى این توهم این است که در این صورت حاکمى ما فوق خدا هست که او را محکوم کند، و قاهرى هست که او را مقهور سازد، در حالى که چنین نیست، و خداى تعالى محکوم کسى واقع نمى شود، و به همین جهت است که مى بینیم در قرآن کریم بسیارى از امور مشروط به مشیت خداى تعالى شده، که در همه آن موارد و یا در بیشترش، وجه همین دفع توهمى است که تذکر دادیم، نظیر آیه شریفه: «خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض، إلا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ؛ و اما کسانى که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند بود، مادام که آسمانها و زمین برقرارند، مگر زمانى که پروردگارت نخواهد، و این عطایى است قطع ناشدنى» (هود/ 108).
علاوه بر این که حکمت هم اقتضا مى کند که تمامى گنهکاران گناهشان آمرزیده نشود، چون اگر خداى تعالى جمله (از هر کس که بخواهد) را نیاورد، و قرار باشد که همه گناهان و همه گنهکاران آمرزیده شود، امر و نهى هاى الهى و تشریع دین و تربیت الهی به کلى لغو و باطل مى شود، و از اینجا مى فهمیم که باید از هر چند بار گناه کردن بعضى از افرادش آمرزیده نشود، تا نهى از آن، لغو نشود، و این مطلب با عمومیتى که در آیات راجع به اسباب مغفرت است منافات ندارد، براى این که در آیه مورد بحث سخن از وقوع آمرزش است، و در آن آیات، سخن از وعده است، که صحیح است به طور مطلق بیان شود. و اما در جایى که سخن از وقوع آمرزش است، با اینکه بعضى از گناهان از کسانى سر مى زند که به هیچ وجه آمرزیده نمى شود، یا براى این که مرتکب مشرک است، و یا به علت دیگر نمى شود بیان را مطلق آورد.
بنابراین معناى دو آیه مورد بحث، چنین مى شود که خداى تعالى شرک را از هیچ کافر و مشرکى نمى آمرزد، و سایر گناهانى که پایین تر از شرک است، به وسیله شفاعت شفیعان از بندگانش و یا به وسیله عمل صالح مى آمرزد، و خود او در این آمرزش مقهور و محکوم به این نیست که هر گناهى از انواع گناهان معمول را از هر گناه کارى بیامرزد، بلکه هر جا حکمتش اقتضا کرد مى آمرزد، و هر جا نکرد نمى آمرزد.

در برخی از روایات نیز به گناهان غیر قابل آمرزش اشاره شده است که به بیان برخی از آنها می پردازیم:
امام صادق (ع) فرمودند: «من هم بخیر فلیعجله و لا یؤخره فإن العبد ربما عمل العمل فیقول الله تبارک و تعالى قد غفرت لک و لا أکتب علیک شیئا أبدا و من هم بسیئة فلا یعملها فإنه ربما عمل العبد السیئة فیراه الرب سبحانه فیقول لا و عزتی و جلالی لا أغفر لک بعدها أبدا؛ هر کس اراده خیرى کرد باید زودتر آن را انجام دهد و تأخیرش نیاندازد. گاهى بنده اى کار نیکى انجام میدهد، خداوند مى فرماید: من گناهان تو را آمرزیدم و بعد از این اعمال تو را ثبت نخواهم کرد، و اگر بنده اى به کار بدى تصمیم بگیرد و آن را انجام ندهد چون گاهى بنده اى مرتکب عمل زشت مى گردد و خداوند عمل آن را مشاهده مى کند و مى فرماید من تو را بعد از این نخواهم آمرزید.»
امام حسن عسکری (ع) می فرمایند: «من الذنوب التی لا تغفر قول الرجل لیتنی لا أؤاخذ إلا بهذا فقلت فی نفسی إن هذا لهو الدقیق ینبغی للرجل أن یتفقد من أمره و من نفسه کل شیء فأقبل علی أبو محمد ع فقال یا أبا هاشم صدقت فالزم ما حدثت به نفسک فإن الإشراک فی الناس أخفى من دبیب الذر على الصفا فی اللیلة الظلماء و من دبیب الذر على المسح الأسود؛ یکی از گناهانى که بخشیده نمى شود این است که شخص بگوید کاش مرا از همین یک گناه بازخواست کنند.
من با خود گفتم این مطلب دقیقى است آدم باید متوجه کارهاى خود باشد و کمال دقت را در باره تمام کارهاى خویش داشته باشد. امام (ع) روى به جانب من نموده، فرمود: صحیح است. آنچه بخاطرت گذشت، بکار بند زیرا تشخیص شرک در میان مردم از دیدن اثر پاى مورچه بر روى سنگ سخت در شب تار مشکل تر است یا راه رفتن آن مورچه روى پلاس سیاه.»
امام باقر (ع) فرمودند: «یا ابن جندب کل الذنوب مغفورة سوى عقوق أهل دعوتک و کل البر مقبول إلا ما کان رئاء؛ پسر جندب! بر همه گناهان- جز ستم به هم کیشانت- امید آمرزش است. و هر احسانى- جز آنکه به ریا باشد - پذیرفته خواهد بود.»
حضرت رضا (ع) از پدرانش از على (ع) روایت کرده اند که حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «إن الله عزوجل غافر کل ذنب إلا من أحدث دینا، أو غصب أجیرا أجره، أو رجل باع حرا؛ خداوند متعال هر گناهى را مى آمرزد مگر کسى که دینى و مذهبى احداث کند، و یا حق اجیرى را غصب نماید، و یا مردی که یک مرد آزاد را بفروشد.»
امام زین العابدین (ع) فرمودند: «یغفر الله للمؤمن کل ذنب و یطهره منه فی الدنیا و الآخرة ما خلا ذنبین: ترک التقیة، و تضییع حقوق الإخوان؛ خداوند هر گناهی را برای مؤمن می آمرزد و در دنیا و آخرت از آن پاکش می کند، مگر دو گناه: ترک کردن تقیه و ضایع کردن حقوق برادران.»
روایت شده که خداوند متعال (جل جلاله) فرمودند: «من أذنب ذنبا صغیرا کان أو کبیرا و هو لا یعلم أن لی أن أعذبه أو أعفو عنه لاغفرت له ذلک الذنب أبدا و من أذنب ذنبا صغیرا کان أو کبیرا و هو یعلم أن لی أن أعذبه أو أعفو عنه عفوت عنه؛ هر که گناه بزرگ یا کوچکى کند و عقیده ندارد که من می توانم او را عذاب کنم یا از او درگذرم، هرگز از او نسبت به آن گناه درنگذرم و اگر معتقد است من میتوانم او را عذاب کنم یا از او گذشت کنم، از او درمی گذرم.»
امیر مؤمنان (ع) می فرمایند: «إن من عزائم الله فی الذکر الحکیم التی علیها یثیب و یعاقب و لها یرضى و یسخط أنه لا ینفع عبدا و إن أجهد نفسه و أخلص فعله أن یخرج من الدنیا لاقیا ربه بخصلة من هذه الخصال لم یتب منها أن یشرک بالله فیما افترض علیه من عبادته أو یشفی غیظه بهلاک نفس أو یعر بأمر فعله غیره أو یستنجح حاجة إلى الناس بإظهار بدعة فی دینه أو یلقى الناس بوجهین أو یمشی فیهم بلسانین؛ از واجبات قطعى خدا در قرآن حکیم که بر آن پاداش و کیفر مى دهد، و به خاطر آن خشنود شده یا خشم مى گیرد، این است که اگر انسان یکى از صفات ناپسند را داشته و بدون توبه خدا را ملاقات کند، هر چند خود را به زحمت اندازد، یا عملش را خالص گرداند فایده اى نخواهد داشت. و آن صفات ناپسند اینکه: شریکى براى خداوند در عبادات واجب برگزیند، یا خشم خویش را با کشتن بى گناهى فرو ننشاند، یا بر بى گناهى به خاطر کارى که دیگرى انجام داده عیب جویى کند، یا به خاطر حاجتى که به مردم دارد بدعتى در دین خدا بگذارد، یا با مردم به دو چهره ملاقات کند، و یا در میان آنان با دو زبان سخن بگوید.»


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- ج 4 صفحه 584- 590

  2. محمد محمدی ری شهری- میزان الحکمة- ج4

  3. میرزا جواد ملکی تبریزی- ترجمه أسرارالصلاة- صفحه 65-68

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/112864