زندان حربه مستبدان علیه مصلحان

شیوه رایج همه ناصالحان در طول تاریخ در مواجهه با صالحان و مصلحان، تهدید و ارعاب بوده است. ناصالحان که با زور و به ناحق قدرت سیاسی را به چنگ آورده اند و با استبداد و فشار بر مردم حکومت می کنند، هیچ صدای مخالفی را برنمی تابند و به ویژه از آنان که پایه های نظری سلطه شیطانیشان را مخدوش می کند و در خانه ذهن مردم گل سؤال غرس می کنند و در مرداب راکد جامعه موج «چرا» ایجاد می کنند به شدت واهمه دارند. پیامبران و مصلحان همواره بین یک دوراهی دشوار قرار داده می شوند، یا اینکه دست از دعوت به رهایی و آزادی و خداخواهی بردارند و همرنگ زمانه شوند و یا خود را برای تحمل تبعید از شهر و دیار، سنگسار شدن، به صلیب کشیده شدن و بریده شدن دست و پا بر خلاف هم، سوزانده شدن در آتش، به زندان افکنده شدن و بالاخره قتل آماده کنند.
قرآن کریم در عبرتهای زندگی پیامبرانی چون شعیب (ع)، نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع) و هابیل (ع) به این موارد اشاره کرده است. اما فقط دو پیامبرند که به زندان تهدید می شوند: موسی (ع) و یوسف (ع).
در قصه حضرت یوسف (ع)، همسر عزیز مصر، پس از ناکامی در عشقش به یوسف، به زنان مصر می گوید: «و لئن لم یعفل ما امره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین؛ گفت: این همان است که درباره ی او ملامتم می کردید. آری، من از او کام خواستم و او خویشتن نگاه داشت، و اگر آنچه را دستورش می دهم نکند، قطعا زندانی خواهد شد و حتما از حقیران خواهد گردید.» (یوسف/ 32) این آیه حاوی چندین نکته سیاسی است:
1- به زندان افتادن انسان صالحی همچون یوسف زنگ خطر فرو ریختن همه ارزشهای اخلاقی در چنین جامعه ای است. زندانها میزان الحراره جامعه اند. برای این که بدانی جامعه ای بیمار است یا سالم، به زندانهای آن بنگر. زندانها آینه صادق جامعه و نظام سیاسی خود هستند. برای آزمودن سلامت یک نظام سیاسی قبل از هر چیز باید دید آن نظام چه کسی را زندانی می کند.
2- ملکه مصر به یک قاعده کلی که در همه نظامهای استبدادی و طاغوتی جاری است، اشاره می کند: «اگر آنچه او را امر کرده ام انجام ندهد، حتما به زندانش می افکنم و خوارش می کنم.» یا اطاعت محض از حاکمیت یا به زندان افتادن. موسی کلیم الله نیز از سوی فرعون تهدید می شود. فرعون عاجز از پاسخ به ادله موسی او را تهدید می کند: «اگر خدایی جز من اتخاذ کنی، حتما از زندانیان خواهی بود.»
پیامبر اکرم (ص) در فهم صحیح این گونه آیات قاعده ای کلی به دست داده است: «من اطاع مخلوقا غیر طاعة الله جل و عز فقد کفر و اتخذ الها من دون الله». بر اساس این قاعده عمیق نبوی اطاعت از آدمیان در باطن [باطل؟] کفر است و از آن سو مردم را به اطاعت محض فرا خواندن خدایی کردن است. بر این اساس همه حکومتهای استبدادی و طاغوتی به شیوه فرعون سلوک می کنند و هر کس اوامر آنها را نپذیرد، و خدایگانی آنها را با تردید مواجه کند، جزایش زندان است. وقتی فردی به زندان افکنده می شود یعنی وجود او تهدیدی برای جامعه است. اگر زندانی از مصلحان باشد، یعنی نظام سیاسی آن جامعه از اصلاح طلبی احساس خطر می کند. به یاد داشته باشیم که در هر جامعه ای زندانی و نظام سیاسی با هم نسبت عکس دارند.

زندانی اسوه قرآن
سوره یوسف آکنده از ظرایف اخلاقی و تربیتی است. امور مرتبط با مسأله زندان حضرت یوسف (ع) در ضمن ده نکته عبارتند از:
1. یوسف به دلیل پاکدامنی، از سوی ملکه متهم می شود: «قالت ما جزاء من اراد بأهلک سوءالا ان یسجن او عذاب الیم؛ زن گفت: جزای کسی که قصد بدی به خانواده ی تو کرده جز این که زندانی یا کیفر دردناکی شود چه خواهد بود؟» (یوسف/ 25) بحث زندان یوسف با یک «دروغ» از سوی ملکه آغاز می شود.
2. زنان شهر تصدیق می کنند که ملکه در دلباختن به جمال یوسف محق بوده است. یوسف به زندان «تهدید» می شود که اگر از اوامر ملکه اطاعت نکند زندانی می شود: «لئن لم یفعل ما امره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین؛ و اگر آنچه را دستورش می دهم نکند، قطعا زندانی خواهد شد و حتما از حقیران خواهد گردید.» (یوسف/ 32)
3. یوسف در دوراهی آلودن دامن به گناه و زندانی «آگاهانه و مختارانه» زندان را برمی گزیند. نکته سوم همین عنصر آگاهی و اختیار یوسف است. این سرنوشت محتوم همه صالحان است که آگاهانه و آزادانه زندان را بر اطاعت از منویات حاکم ناصالح ترجیح می دهند. وقتی اصلاح طلبی احساس می کند چاره ای جز زندان رفتن ندارد، در واقع عملا به جامعه اعلام می کند که حاکمیت از مشروعیت ساقط شده است.
4. یوسف زمانی به زندان افکنده می شود که حقانیت و بی گناهی او بر حاکمیت روشن است «ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات لیسجننه حتی حین؛ آن گاه پس از دیدن همه نشانه های [پاکی یوسف] به نظرشان رسید که او را تا چندی به زندان افکنند.» (یوسف/ 35)
5. او در زندان بیکار نیست بلکه به تبلیغ دین حق در بین زندانیان مشغول است: «یا صاحبی السجن أرباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؛ ای دو رفیق زندانی ام! آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانه قهار؟» (یوسف/ 39)
6. یوسف از طرق و وسایل مشروع برای رهایی از زندان غافل نیست. او هرگز از عزیز مصر تقاضای عفو نمی کند، آنچه او خواست، صرفا یک یادآوری بود «اذکرنی عند ربک؛ مرا نزد صاحب خود یاد کن.» (یوسف/ 42) یوسف با این تذکر دقیقا خلاف نظر عزیز مصر عمل می کند. این وظیفه همه صالحان خارج از زندان است که برای رهایی مصلحان از غل و زنجیر، با رعایت عزت زندانی اقدام کنند و کمترین خدمت، زنده نگاه داشتن یاد اوست. این درست بر خلاف نظر ارباب قدرت است.
7. یوسف بی مزد و منت و بدون هیچ قید و شرطی خواب ملک را تعبیر می کند. چرا اولا فاجعه قحطی در راه بود و شفقت یوسف صدیق بر مردم اقتضا می کرد تا به سرعت به مصلحت آنان اقدام کند. مصلحان درخواست حکومتهای جائر را تنها در اموری که مصلحت عمومی و خیر عامه بر آن است می پذیرند.
8. عزیز مصر بلافاصله یوسف را آزاد می کند. یوسف بر بی گناهی خود به ماجرای زنان مصر و بریدن دستشان استشهاد می کند، و زنان به پاکی یوسف شهادت می دهند و عزیز مصر نیز به گناه خود اعتراف می کند.
9. آنان که برای رضای خدا رنج زندان را به خود خریده اند رهاییشان از زندان را نیز از او می طلبند و از خدای خود خواسته اند تا زمانی که زندان بودن آنان در استمرار دین و ادامه روند اصلاحات مؤثر است، در زندان باشند «قد احسن بی اذ اخرجنی من السجن؛ و به من احسان نمود که مرا از زندان بیرون آورد.» (یوسف/ 100)
10. خداوند بلای زندان یوسف را وسیله نیل به عزت و اقتدار قرار می دهد. بدخواهان می خواستند یاد یوسف را از دلها بزدایند اما خداوند بر یوسف منت نهاد و زندان را طریق رسیدن به اریکه عزت و اقتدار کرد «کذالک مکنا لیوسف فی الأرض؛ و بدین گونه یوسف را در [آن] سرزمین قدرت دادیم که در هر جا از آن می خواست منزل می کرد. [و همه جا نفوذ داشت] ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم ارزانی می داریم و اجر نیکوکاران را ضایع نمی سازیم.» (یوسف/ 56)


منابع :

  1. محسن کدیور‏- مقاله زندان در قرآن- مجله کیان- شماره 53

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113061