سرگذشت زندگی اشعیای دوم علیه السلام

محققان به این پیغمبر ایام اسارت، که نام و نشان او مجهول مانده است، لقب «اشعیای دوم» نهاده اند. اخبار مربوط به این نبی و کلمات او در جزء اخیر صحیفه اشعیای نبی ثبت افتاده است و تقریبا از باب چهلم به بعد آن کتاب اثر اوست. از هویت و اسم و جایگاه او چیزی معلوم نشده، ولی خوشبختانه افکار و اندیشه های روحانی او به دست ما رسیده است و نشان می دهد که وی صاحب الهامات و تلقینات نفسانی و دینی قوی بوده است و نبوتهای او غایت کمال آثار مکتوب صحف عهد قدیم را تشکیل می دهد.
مسئله اساسی که اشعیای دوم در سخنان خود به آن پاسخ می دهد و در آن زمان فکر و ذهن یهودیان دور از وطن را به خود مشغول ساخته بود عبارت بود از بیان علت و کشف مصلحت این همه شقاوتها و شداید که خدای یهوه بر آنها روا داشته است، و می گفتند به چه سبب خدا این همه بدبختی و رنج برای آنها مقدر فرموده؟ پاسخی که همواره به این سوال داده می شد آن بود که این بلاها و مصایب کیفر گناهان خود ایشان است که به آنها می رسد. البته این جواب آن قضیه مشکل را حل نمی کرد و اذهان مردد قوم را قانع نمی ساخت، زیرا به وضوح مشاهده می کردند که مردم بابل که در آن زمان در منتهای سعادت و خوشبختی زندگانی مرفه داشتند مرتکب گناهان بدتر و اعمال ناپسندتر شده و می شوند که به مراتب از ذنوب و آثام یهود زشت تر و قبیحتر بوده. البته اشعیای دوم آن جواب کهن را رد نکرد و بر خلاف آن حقیقت سخنی نگفت، لکن بر آن بود که آلام و رنجهای قوم یهود تنها معلول گناهان کبیره ایشان نیست، بلکه ابتلای قوم او از آن سبب است که خداوند مصلحت جهانیان را به طور کلی در نظر دارد و به حکمت بالغه خود برای نجات عالم، این شداید و بلاها را بر یهود مقدر فرموده است.
البته این فلسفه بسیار عالی و دقیق بود و در نظر او یهوه خاص قوم یهود نبود، بلکه او را الاه مطلق عالم و حاکم کل وجود می دانست که اوست و «غیر از او خدایی نیست» و کارگاه او سراسر جهان هستی است. او هرچه می کند مبتنی بر حکمت عام و مصلحت تمام عالمیان است و می گفت: «... ای اسرائیل، چرا می گویی راه من از خدا مخفی است، و خدای من انصاف مرا از دست داده است؟آیا ندانسته و نشنیده ای که خدای سرمدی یهوه، آفریننده اقصای زمین، درمانده و خسته نمی شود، و فهم او را تفحص نتوان کرد؟»
این پیغمبر یهوه را الاه مطلق و خداوند اول و آخر اعلام کرد که قبل از او خدایی نبوده و بعد از او نیز نخواهم بود. و او خالق ارض و سما و معطی روح و روان به آدمیان است.... سرنوشت اقوام و امم به دست قدرت اوست، جاعل نور و ظلمت و خالق خیر و شر می باشد. پس گفت: «خداوند می گوید که افکار من افکار شما نیست و طریقهای شما طریقهای من نی، زیرا چنانکه آسمان از زمین بلندتر است همچنان طریقهای من از طریقهای شما و افکار من از افکار شما بلندتر می باشد.» و نیز گفت: زیرا او، که عالی و بلند است، و ساکن در ابدیت می باشد و اسم او قدوس است، چنین می گوید: «من در مکان عالی و مقدس ساکنم، و نیز با کسی که روح افسرده و متواضع دارد، تا روح متواضعان را احیا نمایم، و دل افسردگان را زنده سازم....» (اشعیا: 15057)
به علاوه خداوند اراده فرموده که همگان را نجات بخشد و اراده او شامل تمام مردم جهان است و به دیاری خاص و یا مردمی تنها اختصاص ندارد. یهود و غیر یهود در برابر مشیت او یکسانند. اشعیا، در این مقام، مبادی و تعالیم خود را که نتیجه طول اقامت وی در میان ملل و اقوام غیر یهود بود به زیباترین کلام به زبان آورد و گفت: «اراده مقدس الهی برای نجات و سعادت سراسر بشر پیغمبر و رسولی بر می انگیزد؛ و او ناجی خلایق است، لیکن چون قوم برگزیده و خادم خداوند، یعنی اسرائیل، به آیات الهی کور و کر گشتند، از این رو لازم آمد که آن قوم در کوره آلام و شداید بگدازند و مصاف شوند. ای جزیره ها از من بشنوید، و ای طوایف از جای دور گوش دهید. خداوند مرا از رحم دعوت کرده، و از احشای مادرم اسم مرا ذکر نموده است...و مرد گفت ای اسرائیل تو بنده من هستی، که از تو خویشتن را تمجید نموده ام من که یهوه هستم تو را به عدالت خوانده ام، و دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت. و تو را عهد قوم و نور امتها خواهم گرداند.»
این است سبب آنکه خداوند متعال اقوام دیگر را بر اسرائیل مسلط کرد و آنها را طعمه غارت و دستخوش قتل ساخت تا گناهان آنها کفاره شود و آنها به صراط حق باز گرداند و اوامر و کلمات او را اصغا کنند.
با وجود این معانی، اشعیا سخنانی در نوید امیدواری و وعده نجات و رستگاری گفته و بشارت داده که ذنوب شهر اورشلیم کاملا کفاره شده و مردم آن بلد از آن پس دیگر دچار مصایب و آلام نخواهند بود. او گفت که این شداید و بلایا که بر قوم وارد آمده بیهوده و عبث نبود، زیرا نه تنها آن قوم را از پلیدیهای گناه تطهیر کرد، بلکه در قلب امم دیگر نیز تاثیری بلیغ نمود و آنها را هم نجات بخشید.
از سخنان او گفتار لطیفی منقول است که آن را یکی از بزرگترین غزلهای مذهبی جهان باید دانست که در بیان تاثیر آلام و مصایب اسرائیل در دلهای دیگر امم جهان می گوید: «کیست که ساعد خداوند بر او منکشف شده باشد؟ او را نه صورتی و نه جمالی می باشد. چون او را می نگریم منظری ندارد که مشتاق او باشیم، خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنج دیده، و مثل کسی که رویها را از او بپوشانند...
لیکن او غمهای ما را برخود گرفت، و دردهای ما را بر خویش تحمل کرد، و ما او را، از جانب خدا، زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم، و حال آنکه به سبب تقصیرهای ما مجروح شد، و به سبب گناهان ما کوفته گردید، و تأدیب سلامت ما بر وی وارد آمد، و از زخمهای او شفا یافتیم...» از شداید و مصایب قوم اسرائیل سایر امم جهان متنبه خواهند شد و راه عدالت خواهند رفت، و حقیقت صفای قدوسی الاهی بر آنها کشف خواهد گردید.
این پیامبر نه فقط از گذشته سخن گفت و ضرورت وقوع وقایع شدید و غم انگیز را تحقیق نمود، بلکه به آینده نیز نظر فرمود و پیش بینی کرد که عنقریب یهود با کمال جلال از منفای خود به وطن بازخواهند گشت و همه مومنان سعادتمند و کامیاب خواهند گشت. این پیش بینی و نبوت با ظهور کورش، شاهنشاه ایران، صورت وقوع حاصل کرد که تمام پادشاهان جهان را پایمال گامهای وی گردانید و بابل را سرنگون کرد و یهود را آزادی بخشید و ایشان به اورشلیم بازگشتند، چنانکه اشعیا می گوید: «خداوند چنین می گوید:... جمیع ایشان خجل و رسوا خواهند شد، و آنانی که بتها می سازند با هم به رسوایی خواهند رفت، اما اسرائیل به نجات جاودانی از خداوند ناجی خواهند شد...»
وی بشارت داد که نه فقط سراسر جهانیان به سوی اورشلیم خواهند آمد، بلکه بنی اسرائیل نیز به نام خدا از آنجا به تمام جهان خواهند رفت و سعادت و نجات به اقصای عالم خواهد رسید و شر از روی زمین برافتاده، نور ازلی جاویدی جهان را روشن خواهد ساخت.
خداوند یهوه چنین می گوید: «اینک من دست خود را، به سوی امتها دراز خواهم کرد، و علم خویش را به سوی قومها خواهم برافراشت، و ایشان پسران تو را در آغوش خود خواهند آورد، و دخترانت بر دوش ایشان برداشته خواهند شد.و پادشاهان لله های تو،و ملکه های ایشان دایه های تو خواهند بود. و نزد تو رو به زمین افتاده، خاک پای تو را خواهند لیسید...»
اشعیای دوم با این مبادی عالی اخلاقی خود نه فقط بعدها تاثیری فراوان در افکار یهود ساکن بلاد یهودیه نمود، بلکه آن کلمات باعث قوت انتشار دین مسیح گردید. روزگاری دراز کسانی که در انتظار ظهور مسیحا بودند، نبوتهای اشعیا را بررسی کرده، کتاب او را مکرر تحقیق و مطالعه نمودند و گفتند این غمها و رنجها که اشعیا در صحیفه خود اشاره کرده به قدری واضح و روشن است که نمی توان آن را مربوط به قوم و ملتی عام دانست، بلکه منظور او شخص واحد و فرد معینی می باشد. او به مسیح نامبردار است که بر زمین خواهد آمد و، با تحمل آلام و شداید بر وجود، گناهان جهان را کفاره خواهد داد. مسیحیان اولیه این شخصیت را، که اشعیا بدان اشاره فرموده بود در وجود عیسای ناصری شناختند و سرگذشت او را کاملا با اوصاف و شرایطی که اشعیا گفته است منطبق دانستند.


منابع :

  1. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- صفحه 531 – 535

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113285