اوضاع اجتماعی ایران در رویارویی با اسلام و اعراب

بازرگانان و تجار

در نظام اجتماعی ایران بازرگانان و تجار گروه دیگری بودند که سعی داشتند خود را به شکلی با موقعیت جدید منطبق سازند. ایران که از دیرباز نقطه تماس و ارتباط تمدنها و مهم تر از آن، شاهراه اقتصادی شرق و غرب محسوب می شد، جایگاه مهمی را در اقتصاد بین المللی به خود اختصاص داده بود. در همین راستا مالیات تجار و بازرگانان از منابع مهم درآمد دولت در داخل کشور بود. از سوی دیگر، با توجه به اینکه با توسعه فتوحات مسلمین، قلمرو اسلامی مرزهای سیاسی و جغرافیایی وسیع تری را (در مقایسه با جامعه محدود ساسانی) در بر می گرفت و علاوه بر آن به دلیل ممانعت اعراب از حملات اقوام شرقی (ترکان) به خراسان و ماوراء النهر، در مجموع شرایط بهتری برای تجار و بازرگانان فراهم گردید.
این در حالی بود که رسوم مدنی و تجاری اسلام نیز بر خلاف احکام فقهی آیین زرتشت که بازرگانان را در تنگنا قرار می داد، امتیازاتی به سوداگران و پیشه وران می بخشید، اما با وجود این، اینان که از ثروت حاصل از فتوحات اعراب که ویژه در عهد اموی بیشتر انگیزه اقتصادی داشت، به واسطه مبادله غنایم و در نتیجه رونق تجارت، بهره های فراوانی می بردند، نه تنها ایشان را همراهی می کردند، بلکه گاهی اوقات تامین هزینه لشکرکشی اعراب را نیز متقبل می شدند، و بر اساس ویژگیهای شغلی خود، دارای جهان بینی نسبتا باز و فاقد تعصبات مذهبی سایر قشرهای اجتماعی بودند و اصولا با دین نیز تاجرانه برخورد می کردند.
از سوی دیگر با رشد شهرها و گسترش اصناف که از اواخر عهد ساسانی آهنگ ترقی در پیش گرفته بود، بعد از اسلام نیز به دلایل مختلف از جمله استقرار قبایل عرب در ایران، فرار روستاییان از مزارع و سکونت ایشان در شهرها، شتابی دوچندان یافت که همه این امور سرانجام موجب رونق کسب و کار تجار و بازرگانان و در مرحله بعد کسبه و پیشه ورانی گردید که پیش از آن در فشار طبقه اشراف بودند. و در نظام شبه طبقاتی ساسانیان ارج و قربی نداشتند و با سقوط ساسانیان نیز چیزی را از دست نمی دادند.

کارگران و توده های فرودست شهری

کارگران زرتشتی که با عنوان نجس و ناپاک تحقیر می شدند، آزادی خود را از این فشار روحی، در قبول اسلام می دیدند؛ زیرا اینان بر خلاف اهل بیوتات و خاندان اشراف و روحانی که در آیین مجوس تعصب زیادی از خود نشان می دادند، به تشکیلات روحانی و عقاید و مقررات موبدان چندان تعلقی نداشتند. این طبقات که به سبب اشتغال به اعمال روزانه خویش و برخورد دائمی با قوانین و مقرراتی که در آیین زرتشت به اجتناب از آلودن آتش، خاک و آب وجود داشت، در نظر موبدان و روحانیون زرتشتی، بی مبالات و تا حدی سست اعتقاد به نظر می آمدند، طبعا آیین جدید را بیشتر با زندگی خویش سازگار و به مذاق خود گوارا یافتند. به همین دلایل توده های فرودست شهری انگیزه ای برای مقاومت در مقابل اعراب مسلمان نداشتند و در موارد متعددی با راهنمایی و هدایت یکی از ایشان، شهر یا ناحیه ای به روی اعراب گشوده می شد؛ مثلا در جنگ مدائن، راهنمایی و مساعدت یکی از «گبران» بود که مسلمانان را در فتح آنجا توفیق داد.
هنگام محاصره شوشتر بنا به گفته مؤلف کتاب فتوح البلدان، «یکی از پارسیان زینهار خواست و بر آن شد که مسلمین را رخنه گاههای مشرکان بنمایاند و خود اسلام آورد، بدان شرط که او و فرزندانش را وظیفه ای مقرر کنند.» به طور کلی طبقات پایین شهری، نقش مهمی در ایجاد زمینه برای دستیابی به فتوحات صلح آمیز و در نتیجه مسلمان شدن جامعه ایرانی داشتند؛ مثلا در اصفهان با فشار این طبقه بود که پاذوسبان و مرزبان منطقه، به رغم تمایل خود، به صلح با اعراب و تسلیم در برابر آنان تن در داد و به مردم گفت: «ای مردم اصفهان، شما را فرومایه دیدم، آنچه کردم شایسته شما بود.» بنا به نقل همین کتاب، در نیشابور نیز «موکل یکی از محلتها امان خواست و پذیرفت که مسلمانان را به شهر اندر کند، پس وی را امان دادند. مرد شبانگاه مسلمین را به درون برد و ایشان دروازه شهر را گشودند.»

مغان و روحانیون زرتشتی

درباره واکنش روحانیون و مغان در رویارویی با اعراب، منابع موجود، حاوی اطلاعات بسیار اندکی است. تنها می دانیم که در نواحی غربی ایران، به خصوص منطقه سواد، به واسطه نفوذ محدود آیین زرتشت، هیچ گونه خبری از مواجهه روحانیت زرتشتی با فاتحان مسلمان یا هر نوع تحریک مذهبی دیگر علیه آنها ثبت نشده است. روحانیون در همان سال در ماوراء النهر و ترکستان نیز هیچ اقدامی بر ضد فاتحان انجام ندادند. البته، طبیعی است حتی سکونت منابع در این باره نمی تواند بیانگر سکوت این طبقه در مقابل اقوامی باشد که علاوه بر نبرد در عرصه سیاسی و نظامی، داعیه نبرد ایدئولوژیکی و عقدیتی نیز داشتند؛ حتی شاید به همین دلیل بود که در ایالت پارس، به عنوان مرکز اصلی قدرت روحانیت زرتشتی، مشکلات فراوانی برای اعراب ایجاد شد و مردم بسیاری از شهرها، از جمله اصطخر، مکررا علیه اقتدار اعراب شورش می کردند. به طور کلی مقاومت اقشار گوناگون اجتماعی در برابر اعراب، بیش از جنبه مذهبی انگیزه سیاسی- اجتماعی داشته باشد. این در حالی است که جایگاه و مقام روحانیون، به خصوص در ایالت فارس، حتی در آخرین روزهای حکومت ساسانی، چندان برجسته بود که هنگام ورود اعراب مسلمان به این مناطق، یکی از هیربذان که فرمانفرمای آن منطقه بود، قرارداد متارکه و پیمان صلح با اعراب را امضاء کرد. اما در نظام جدید که در آن پادشاهی وجود نداشت، و به امتیازات دیرینه نجبا و موبدان و دیگر طبقات ممتاز خاتمه می داد، دیگر به «موبذان موبذ» که تاج بر سر پادشاه می نهاد و به اعوان و انصار او نیاز چندانی نبود.
با توجه به گرایش تدریجی مردم ایران به اسلام در قرن اول هجری و با توجه به رونق آیین زرتشتی مدتها پس از سقوط ساسانیان، در برخی نواحی از جمله فارس که حتی در قرن چهارم «مجوسان در آنجا بی نشانه راه می رفتند و آداب گبران به کار برده می شد»، روحانیون نه چندان برجسته زرتشتی، به حیات اجتماعی- مذهبی خود ادامه دادند و هر چند روز به روز از میزان نفوذ و جایگاه سیاسی ایشان کاسته می شد، اما از آنجا که دین زرتشت، نگاهبان روایات و شعائر ملی بود از نفوذ معنوی آنان کاسته نمی شد؛ خاصه آنکه با از میان رفتن شاه و تضعیف اشراف، موبد و موبدان که رئیس و حافظ دین شمرده می شد رئیس حقیقی ایرانیان زرتشتی بود.در حقیقت به همین دلیل است که در بعضی نقاط، همچون اصطخر و سیستان، می بینیم که شخصیتهای بزرگ مذهبی، همدوش و همراه مرزبان در مجموعه حاکمیت محلی، ابتدا با فاتحان مسلمان جنگ یا مذاکره کرده، و در نهایت راه سازش با مسلمانان را در پیش گرفتند.
حضور در مناظرات مذهبی در دربار خلفا، سعی در توحیدی نمایاندن آیین زرتشت، زدودن اندیشه های زروانی و پیرایه های آتش پرستی از آن آیین، عمومی کردن استفاده از اوستا به عنوان کتاب آسمانی زرتشتیان و تحریک و همراهی مسلمانان در مبارزه با مانویان و مبدعان مذهبی از جمله اقدامات انفعالی دستگاه مذهبی زرتشتی در قرن اول هجری است که در پاسخ به مقتضیات زمان و به منظور تطبیق با روح زمانه صورت گرفته است. آنان قصد داشتند از این طریق، ضمن بهبود روابط خود با مسلمانان، شرایط را برای ادامه بقای خود و آیینشان بهبود بخشند؛ مثلا گبران سیستان به مسلمین می گفتند: «ما خدای پرستیم و این آتشخانه را که داریم و خورشید را که داریم، نه بدان داریم که گوییم این را پرستیم، اما به جایگاه آن داریم که شما محراب دارید و خانه مکه.» این در حالی است که هیچ گونه اطلاعی از تغییر کیش روحانیان زرتشتی در قرن اول هجری در دست نیست و تنها اخبار موجود نشان می دهد که در میان بودائیان شرق ایران، برخی از رؤسای مذهبی همچون خاندان برمک اسلام گزیدند.

نظام مالیاتی

نظام مالیاتی برقرار شده از سوی اعراب مسلمان در قلمرو خلافت، قابل انعطاف و معمولا همان روش مالیاتی مرسوم و رایج در آن مناطق بود و فاتحان مسلمان، سازمانهای جدیدی ایجاد یا برپا نکردند و مهم ترین مالیاتهایی که در دوره اولیه فتوحات در ایران اخذ شد، کمابیش همان مالیتهای دوره ساسانی و عمدتا متشکل از خراج و جزیه بود. «دانیل دنت» نظریه «ولهاوزن» را مبنی بر عدم آگاهی اعراب از مفهوم، انواع و طرز وصول مالیات، مورد نقد و بررسی قرار داده است. ولهاوزن معتقد بود که اعراب طی فتوحات خود، بر هر شهری دست می یافتند، مبلغ مقطوعی نقد و مقدار معینی محصول زراعتی تحت عنوان باج، مطالبه می کردند که توسط پرداخت کنندگان محلی و به همان شیوه مرسوم در آنجا و با دو عنوان مالیات ارضی و مالیات سرانه وصول می شد و اعراب مطلقا مداخله ای در آن نداشتند و اصولا تفاوت میان این دو نوع مالیات را نمی دانستند.
او همچنین متذکر شده است، وقتی کسی اسلام می آورد نه تنها از مالیات سرانه، بلکه به طور کلی از هر نوع مالیات معاف می شد. وی به همین دلیل مدعی بود آنچه فقها درباره وضع مالیات و انواع و تقسیم آن به خراج و جزیه آورده اند، ساخته و پرداخته قرون بعدی است که به تدریج و با گذشت زمان، در سایه احتیاجات و مقتضیات جدید صورت پذیرفته است. «دنت» با بررسی روایات مربوط به نظام مالیاتی چندین حوزه از امپراتوری اسلامی، خصوصا سواد و خراسان، روشن می سازد که نظریات ولهاوزن با مستندات تاریخی وفق ندارد. او به خصوص، بر اخذ دو نوع مالیات ارضی یا خراج و سرانه یا جزیه توسط فاتحین و نیز بر این نکته که قبول اسلام توسط عناصر غیر مسلمان تنها معافیت از مالیات سرانه یا جزیه را موجب می شد و شامل معافیت از مالیات ارضی نبود تاکید می کند.

مالیات و اقسام آن در سرزمینهای فتح شده
اصولا میزان و نوع مالیاتی که اعراب از مردم سرزمینهای فتح شده دریافت می کردند، به خصوص در ابتدا تا حد زیادی به چگونگی فتح یک منطقه توسط آنها بستگی داشت. صرف نظر از موارد استثناء، سرزمینهایی که توسط مسلمانان تصرف می شد، از سه شکل خارج نبود.
1- اراضی طوع یا زمینهایی که مالکان آن به میل خود اسلام آورده بودند.
2- اراضی صلح یا زمینهایی که ساکنان آن طی معاهده ای با دولت اسلامی صلح کرده بودند.
3- اراضی عنوه یا زمینهایی که سپاه اسلام به جنگ تصرف می کردند.
بنابراین، تعهدات مردم سرزمینهای مفتوحه نیز به سه گونه بود. اگر مردم یک محل قبل از حمله مسلمین، داوطلبانه مسلمان می شدند، از نظر تئوریک و طبق اصول شریعت باید با آنان مانند مسلمانان رفتار می شد و فقط موظف به پرداخت عشریه یا زکات بودند. اراضی عشری نیز زمینهای مرده ای بود که توسط مسلمین احیا می شد و یا به اراضی مفتوح العنوه ای که به عنوان اقطاع به برخی از مجاهدین و اعراب واگذار می شد اطلاق می گشت؛ این در حالی بود که اگر مردم سرزمینی، بدون اینکه اسلام آورند، به صورت صلح آمیز تسلیم اعراب می شدند، باید با آنان مطابق با شرایط عهدنامه ای که ظاهرا با رضایت طرفین منعقد می گشت رفتار می شد. معمولا در این دسته اراضی اعراب مبلغ مقطوعی مالیات طلب می کردند و دهقانان و رؤسای محلی با تقسیم آن بین افراد آن شهر یا محل، مسئوول ادای تعهدات بودند که به همین دلیل کارگزاران مالیاتی نظام قدیم در این زمان نیز بر مقام خود ابقا شدند.
نوع سوم اراضی که مفتوح العنوه بود، به همراه اراضی دسته دوم، به اراضی خراجی معروف شد. این اراضی زمینهایی را شامل می شد که ساکنان آن به حکم شرایط تسلیم، از حق مالکیت خود صرف نظر کرده، یا دارای حق تصرف و مالکیت در آن بودند. از سوی دیگر از آنجا که خصوصا در عهد بنی امیه به دلیل سیاستهای خاص، مردم اراضی دسته دوم دست به شورش می زدند، این اراضی مجددا با جنگ فتح شده، و از سرزمینهای مفتوح العنوه به شمار می آمدند و تعهداتی همانند تعهدات آنان را پذیرا می شدند.
دسته سوم که در مجموع و در عمل بیشترین میزان اراضی متصرفی اعراب را در ایران تشکیل می داد، به لحاظ شرعی ملک طلق مسلمین محسوب می شد، اما عمر با مشورت اصحاب روشی در پیش گرفت که با استفاده از آن، از تقسیم این اراضی بین سپاهیان جلوگیری کرد که به این ترتیب این اراضی، در زمره اموال (فیء) مسلمین و متعلق به کل مسلمانان در حال و آینده شد، و چنین مقرر گشت که کشاورزان و رعایای سرزمینهای مفتوحه به کار و زندگی خود در آن اراضی ادامه دهند، و در عوض، مبلغی خراج به عنوان مال الاجاره زمین و مبلغی جزیه به عنوان مالیات فرد غیر مسلمانی که در سرزمینهای تحت حاکمیت مسلمانان زندگی می کند، بپردازند؛ بنابراین، کلیه اراضی اعم از آنها که به صلح یا جنگ فتح شده بود، در دست زارعان پیشین قرار گرفت و تنها اربابان آن تغییر کردند. به طور کلی، جزیه به عنوان مخارج پاسداری، حفاظت و پناه دادن به غیر مسلمانان در جامعه اسلامی از آنان ستانده می شد؛ چنانکه می بینیم در اکثر پیمان نامه هایی که خالد بن ولید در ناحیه «سواد» منعقد کرده، بر این مساله تاکید شده است. همچنین در مواردی که جامعه اسلامی قادر به انجام این تعهدات نبود، باید مبلغ گرفته شده را، چنانکه ابوعبیده جراح در شام چنین کرد، به آنان باز می گرداند.

تفاوتهای اساسی و ویژگیهای خراج و جزیه
به طور کلی تفاوتهای اساسی میان خراج و جزیه وجود داشت که آنها را از هم متمایز می ساخت، از جمله اینکه، جزیه مبنایی قرآنی داشت و فقط به اهل ذمه، مذکر، بالغ، عاقل و قادر به انجام کار تعلق می گرفت و بردگان، فقرا، دیوانگان، رهبانان، زنان، کودکان و کهنسالان از پرداخت آن معاف بودند؛ در حالی که خراج به همه اراضی غیر عشری، خواه در تصرف غیر مسلمان یا مسلمان و حتی اراضی متعلق به زنان و کودکان تعلق می گرفت؛ بنابراین در صورت انتقال زمین خراجی به فردی مسلمان یا حتی اسلام آوردن فردی که زمین خراجی را در تصرف داشت، خراج آن زمین، بدون هیچگونه تغییری بایست دریافت می شد و نو مسلمان فقط از پرداخت جزیه معاف می گردید. شبیه این شیوه در دوره ساسانیان نیز اعمال می شد، با این تفاوت که اشراف از پرداخت جزیه معاف بودند و اصولا پرداخت آن را نشانه تحقیر و زبونی خود می دانستند، ولی در دوره اسلامی، اشراف نیز مؤظف به پرداخت آن شدند و به همین دلیل، اسلام آوردن و به تبع آن معافیت از جزیه، نه تنها برای عامه که آن را دون شأن اجتماعی خود می دانستند، راه حل مناسب تری بود. این در حالی است که «ولهاوزن» چنین تصور می کرد که میزان مالیات سرانه، آن قدر ناچیز بود که معافیت از آن نمی توانست موجب تشویق مردم بر تغییر مذهب خود باشد.
اما با این حال این امر برای طبقات پایین اجتماع، خصوصا رعایا، آن قدر مهم بود که تعداد قابل توجهی از آنان، با همین نیت اسلام را پذیرفتند. به طور کلی، هدف از وضع جزیه و فلسفه وجودی آن در اسلام این بود که در کوتاه مدت منبع درآمدی برای مسلمانان و ادامه فتوحات آنها فراهم شود و در دراز مدت، ضمن برقراری همزیستی مسالمت آمیز با کفار، موجبات آشنایی با تعالیم اسلامی و در نتیجه تمایل و گرایش به اسلام، هرچند به منظور برخورداری از امتیازات اقتصادی، اجتماعی (معافیت از جزیه) فراهم شود. با آنکه در مورد مقید بودن کشاورزان عهد ساسانی به زمین که پاره ای محققان عنوان کرده اند،تردیدهایی وجود دارد، اما در این شکی نیست که قوانین عصر ساسانی، بدون اینکه برزگران را به زمین وابسته کند، موجب می شد که آنان در لباس روستابندگان در روستاها زندگی کرده، نوعی وابستگی به زمین داشته باشند که همین امر امکان مهاجرت آنها را از روستاها به شهر تقریبا غیر ممکن می ساخت؛ بنابراین، مهم ترین تاثیر اسلام بر چگونگی روابط مالک و زارع این بود که رعایا با پذیرش دین اسلام از پرداخت جزیه معاف گشته، از بند وابستگی به زمین رها می شدند و فوج فوج به شهرها هجوم می آوردند و به کارهای خدماتی می پرداختند.


منابع :

  1. عبدالحسین زرین کوب- کارنامه اسلام- صفحه 14

  2. تئودور نولدكه- تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان- صفحه 673

  3. کریستین سن- ایران در زمان ساسانیان- صفحه 132

  4. برتولد اشپولر- تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی- جلد 1 صفحه 241- 245

  5. دانیل دنت- مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام- صفحه 175؛ 74 و 38-44

  6. ریچارد فرای- تاریخ ایران کمبریج (از اسلام تا سلاجقه)- جلد 4 صفحه 494- 495

  7. حسین مفتخری و حسین زمانی- تاریخ ایران (از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان)- انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113417