اسطوره ها و نقش آنها در نزد مانویان

اسطوره ها و نقش آنها در نزد مانویان

در نوشته های مانوی آمده است: «که پس از آنکه اهریمن به جهان روشنی حمله می برد، "پدر بزرگی"، خدای مانی، هرمزد را به جنگ او می فرستد، هرمزد شکست می خورد و "پدر بزرگی"، ایزدی را به کمک او می فرستد و این ایزد موفق می شود هرمزد را نجات دهد، اما مقداری از سلاح او، نسیم، باد، آذر، آب و روشنی، در دست اهریمن به اسارت باقی می مانند. "پدر بزرگی" برای بیرون آوردن نسیم و باد و آذر و آب و روشنی ایزدی را که مهر ایزد نامیده می شود مأمور می کند تا این جهان را برای پالودن عناصر روشنی از ظلمت بیافریند. مهریزد، که دیوان را شکست داده، از پوست آن دیوان، که کشته شده اند، ده آسمان و از تن آنها هشت زمین را می سازد و دیوانی را که اسیر کرده زنده به آسمان آویزان می کند. مهریزد از عناصر روشنی که نجات داده شده اند و آلوده نگردیده اند خورشید و ماه و از عناصری که کمی آلوده شده اند ستارگان را در فلکی خاص آنها، که فلک یازدهم است، می سازد.
برای بیرون آوردن عناصری، که اسیر ظلمت هستند، سه چرخ می سازد، یکی را از آذر، دیگری را از آب و سومی را از باد. مهریزد از پسران خود برای پالودن عناصر روشنی از ظلمت کمک می گیرد. پادشاه عظمت را مأمور اداره چرخها می کند، نگهبان شوکت را مأمور می کند که آسمان را نگهداری کند و اطلس را مأمور می کند که بر زمین پنجم بایستد و زمینهای ششم و هفتم و هشتم را بر دوش خود نگه دارد. در این هنگام که دنیا بی حرکت است. "پدر بزرگی" فرستاده سوم، را می آفریند و او دوشیزه روشنی را. این دو خود را عریان به دیوانی، که در فلک آویخته شده اند، نشان می دهند. دیوان نر با دیدن دوشیزه روشنی دچار حالت انزال دست می دهد و عناصر روشنی را که در خود اسیر کرده اند فرو می ریزند. از آنچه در دریا ریخته می شود غول عظیمی یه وجود می آید. این غول عظیم را الماس نور یکی دیگر از پسران مهریزد، به بند می کشد و مانع می گردد که کاری از او سربزند. از آنچه بر زمین می ریزد گیاهان و درختان به وجود می آیند. دیوان ماده با دیدن فرستاده سوم سقط جنین می کنند و زمین را از دیوان پر می کنند. بنای کبیر بهشت جدید را می سازد. این بهشت بدان منظور ساخته می شود که عناصر روشنی رها شده از ظلمت در آنها جمع شوند. پس از پایان جهان بهشت جدید به بهشت اصلی متصل می شود. عناصر روشنی از راه کهکشان به ماه می روند. در پانزده روز اول ماه، عناصر روشنی در آن جمع می شوند و در پانزده روز دوم ماه، عناصر روشنی از ماه به خورشید می روند و از آنجا به بهشت جدید، حاکم بهشت جدید هرمزد است.
وقتی اهریمن می بیند که عناصر روشنی با گردش فلک رها می شوند انسان را به وجود می آورد. وی دو دیو را مأمور می کند که همه دیوان را ببلعند. این دو دیو همخوابگی می کنند و آدم و حوا را به وجود می آورند و از این دو، انسانها، که هر کدام زندانی برای عناصر روشنی هستند، به وجود می آیند. "پدر بزرگی" با فرستادن پیامبران انسان را راهنمایی می کند که خود را از ظلمت نجات دهند، با اعمال نیک.»
مانی همان طور که گذشت پیروان خود را به دو گروه تقسیم کرده است. گروه برگزیدگان که از وظایف آنها این بوده که ازدواج نکنند و زندان برای روح نسازند. این گروه را مانی بهشتی دانسته است. گروه دوم که عوام مانوی بوده اند شنوندگان نام داشته اند. روح این گروه پس از مرگ به این جهان باز می گردد. (تناسخ) آمد و رفت روح شنونده تا زمانی ادامه می یابد که آن روح به درجه برگزیدگی برسد و پس از مرگ به بهشت جدید برود.

مانی و اسطوره آفرینش

مانویان درباره آفرینش عالم و وظیفه انسان درین جهان عقاید مخصوص داشتند. این عقاید که گاه افسانه مانند است، در آثار مانویان که قسمتی از آنها تازه به دست افتاده، به جا مانده است. اساس این عقاید، این است که عالم ما از آمیزش نیک و بد یا تاریکی و روشنایی به وجود آمده و باید روزی برسد که تاریکی و روشنایی از یکدیگر جدا شوند و به صورت اول بازگردند و در نتیجه جهان ما نیز که از آمیزش این دو گوهر یا دو عنصر به وجود آمده پایان بپذیرد. افسانه ای که در پی می آید از آثار مانویان درباره آفرینش عالم گرفته شده. مانویان به خدایان و دیوان گوناگون عقیده داشتند. مانویان ایران پیشوای دیوان را به اسم «آز» و یا «اهریمن»می خواندند. بزرگترین خدای جهان نیکی و روشنایی را مانویان ایران «زروان» و فرزند او را که باز جنبه خدائی داشت «هرمزد» می نامیدند.

روشنایی و تاریکی
در آغاز جهان ما نبود. تنها دو گوهر بود: گوهر روشنایی و گوهر تاریکی. گوهر روشنایی زیبا و نیکوکار و دانا بود، و گوهر تاریکی زشت و بدکار و نادان. قلمرو روشنایی در شمال بود و پایان نداشت و قلمرو تاریکی در جنوب بود و به قلمرو روشنایی می پیوست. شهریار جهان روشنایی «زروان» بود و بر جهانی از فروغ و صفا و آرامش حکم میراند. در این جهان مرگ و بیماری و تیرگی و ستیزه نبود، همه نیکی و روشنی بود. در جهان تاریکی «آز»، دیو بد خوی بد نهاد، فرمانروائی داشت. قلمرو آز به دیوان پلید و بدکار و ستیزه جو آکنده بود.

آغاز نبرد
این دو عنصر جدا می زیستند و جهان روشنایی از آسیب دیوان جهان تاریکی در امان بود، تا آنگاه که حادثه ای روی داد: یک روز «آز» در ضمن حرکت دیو آسای خود به جهان روشنایی برخورد. جهانی دید روشن و زیبا و آراسته. خیره شد و دل در نور بست و در صدد برآمد تا جهان روشنایی را تسخیر کند و گوهر نور را در برگیرد. پس با گروهی از دیوان به جهان روشنایی حمله برد. زروان، شهریار جهان روشنایی، آماده جدال نبود. برای نبرد با دیوان تاریکی و بازداشتن آنان دو خدای دیگر از خود پدید آورد. از آن دو «هرمزد» را که خداوندی جنگ آزما بود برای راندن دیوان فرستاد. هرمزد پنج عنصر نورانی: آب و باد و آتش و نسیم و نور را سلاح جنگ کرد. آب و باد و نور و نسیم را به خود پوشید و آتش را چون تیغ در دست گرفت و به نبرد دیوان شتافت. اما آز بد کنش زورمند بود و یاران فراوان داشت. آز در نبرد چیره شده و هرمزد شکست دید. آز و دیوانش پنج عنصر نورانی را که به جای فرزندان هرمزد و در حکم سلاح وی بودند بلعیدند و هرمزد شکسته و بی یاور در قعر جهان تاریکی مدهوش افتاد.

مهر ایزد
پس از زمانی هرمزد به خود آمد و خود را مغلوب و بی کس و بی یاور یافت. از قعر جهان تاریکی خروش برآورد و از مادر خود که یکی از خدایان و آفریده «زروان» بود یاری خواست. خروش هرمزد جان گرفت و از پایگاه دیوان تا بارگاه خدایان را در اندک زمانی پیمود و پیام هرمزد را به مام وی رسانید. مام هرمزد نزد زروان رفت و سر فرود آورد و گفت: «ای شهریار جهان روشنایی، فرزندم هرمزد را یاری کن که شکسته و بی یاور در دست دیوان اسیر است.» آنگاه «زروان» برای رهایی هرمزد خدایان دیگر از خود پدید آورد. «مهر ایزد» نیرومندترین این خدایان بود. مهر ایزد برای نجات هرمزد به مرز جهان تاریکی روان شد و وی را ندا داد. چون از هرمزد پاسخ رسید، برای پیکار با دیوان پنج فرزند از خود پدید آورد که نبرده ترین آنان «ویس بد» بود. «ویس بد» سلاح پوشید و به فرمان مهر ایزد به پیکار دیوان رفت و به زودی آنان را درهم شکست و در زیر پا نرم کرد و پوست از تنشان جدا ساخت. بسیار از دیوان را نیز در آسمانها به زنجیر کشید.

بنای عالم

آنگاه مهر ایزد به بنای جهان ما پرداخت: یازده آسمان را از پوست دیوان ساخت. از گوشت ایشان هشت طبقه زمین و از استخوان آنها کوهها را پدید آورد. یکی از فرزندان خود «پاهرگ بد» را فرمان داد تا بر سر آسمانها بنشیند و رشته آنها را در دست بگیرد تا در هم نریزند. دیگری از فرزندان خود «مان بد» را بر آن گماشت تا طبقات زمین را بر دوش خویش نگاه دارد تا فرود نیایند. دیوان هنگامی که بر هرمزد چیره شدند فرزندان او آب و باد و آتش و نور و نسیم را که همه از گوهر روشنایی بودند بلعیدند. وقتی دیوان به دست مهر ایزد شکست دیدند، بیشتر این عناصر نورانی از چنگ آنها رها شد و آزاد گردید. مهر ایزد از این عناصر نورانی ستارگان آسمان را پدید آورد: گردونه آفتاب را از آتش، و گردونه ماه را از باد و آب، و ستارگان دیگر را از نوری که از آفت دیوان آسیب دیده بودند پدیدار کرد.

روشن شهر ایزد
اما همه نوری که دیوان بلعیده بودند آزاد نشد، و با آنکه بیشتر آن نور رهایی یافت قسمتی از آن در بند دیوان ماند. بازگذاشتن نور در دل دیوان روا نبود. چاره ای می بایست کرد. «هرمزد» و «مهر ایزد» و دیگر خدایان جهان روشنایی فراهم آمدند و به سوی «زروان» شهریار عالم روشنایی، رهسپار گردیدند. همه پیش تخت وی سر فرود آوردند و گفتند: «ای شهریار عالم روشنایی! ای آنکه ما را به نیروی شگرف خویش آفریدی و آز و دیوان و پریان را به وسیله ما درهم شکستی و در بند کشیدی! هنوز بهره ای از گوهر نور در زندان دیوان به رنج اندر است. چاره ای بساز تا گوهر نور از بند دیوان رها شود و به جهان روشنایی باز گردد.»
آنگاه زروان سومین بار خدایان دیگر از خود پدید آورد و «روشن شهر ایزد» را که از این خدایان بود به اداره جهان ما گمارد، تا همانطور که «زروان» شهریار عالم بالاست، «روشن شهر ایزد» نیز بر زمین و آسمان این جهان خداوند و پادشاه باشد و جهان را روشن بدارد و روز و شب را پدید آورد و چرخهای آفتاب و ماه و ستارگان را به گردش اندازد، و گوهر نور را که به تدریج از چنگ دیوان رها می شود به سوی بهشت زروان رهبری کند.

گردش عالم

«روشن شهر ایزد» این جهان را که «مهر ایزد» ساخته بود به گردش در آورد و چرخهای آفتاب و ماه و ستارگان را به کار انداخت، و بدینگونه جهانی که ما در آنیم پرداخته شد و به حرکت درآمد و زندگی آغاز کرد. در این جهان ذرات نور که از زندان ظلمت رهایی می یابد در ستونی نورانی گرد می آید و از آنجا روز به روز به گردونه ماه می رود و در آنجا انباشته می شود، اینکه ماه در آغاز به صورت هلال است و پس از آن روز به روز بزرگتر و نورانی تر می شود از اینجا است. پس از پانزده روز پیمانه ماه پر می شود و ماه به صورت دایره تمام در می آید. آنگاه نوری که در ماه گرد آمده به گردونه خورشید می رود. از اینجاست که ماه پس از آنکه دایره تمام شد روز به روز کاسته می شود، تا به کلی از نور خالی می گردد و دیگر به چشم نمی آید. ذرات نور که در آفتاب گرد می آیند از آنجا سرانجام به «بهشت روشنایی» که مسکن زروان است می روند و به منزلگاه نخستین خویش می پیوندند.

گیاهان و جانوران
دیوان و پریانی که «ویس بد» فرزند «مهر ایزد» مغلوب کرد و در آسمان به زنجیر کشید هنوز پاره ای از عناصر روشنایی را در دل خود پنهان داشتند. روشن شهر ایزد برای آنکه ذرات نور را از وجود ایشان بیرون کشد تدبیری اندیشید. چنان کرد تا از این دیوان موجودات دیگر پدیدار شوند. از تخمه دیوان نر در زمین پنج درخت روئید. درختان و گیاهان دیگر همه از این پنج درخت پدید آمدند. از تخمه دیوان ماده پنج جانور پدید آمد. جانوران این عالم از دو پا و چارپا و پرنده و خزنده و آبی از آنان به وجود آمدند. در هر یک از گیاه و حیوان شراره ای از گوهر نور پنهان است. این همان نوری است که دیوان پس از مغلوب ساختن هرمزد بلعیده بودند و اینک از وجود آنان به گیاه و حیوان انتقال یافته است. این نور است که به تدریج رهائی می یابد و در ستون نور گرد می آید و به ماه می رود. گردش عالم برای آن است که ذرات روشنایی را کم کم از دل گیاه و حیوان و دیگر موجودات این جهان بیرون بکشد و به سر منزل نخستین بازگرداند.

پایان جهان
چون کار جهان منظم شد و چرخها به گردش افتاد، روشن شهر ایزد به یکی از خدایان، که «سازنده بزرگ» نام دارد، فرمان داد تا همانگونه که سرمنزلی برای گردآمدن نوری که از این جهان رهایی می یابد ساخته بود، زندانی نیز خارج از طبقات آسمان و زمین برای دیوان بنا کند. این زندان برای آن است که چون پایان کار عالم فرا رسد و گوهر نور یکسره از وجود دیوان بیرون برود دیوان در آن زندان محبوس شوند و از دسترسی به جهان نور تا ابد محروم بمانند. در چنین روزی «پاهرگ بد» که رشته آسمانها را به دست دارد، رشته را از دست رها می کند و آسمانها درهم فرو می ریزد. «مان بد» نیز که طبقات زمین را به دوش دارد آنها را از دوش می اندازد و آتشی مهیب در می گیرد و همه جهان ما در این آتش می سوزد و از آن جز تل خاکستری باقی نمی ماند. دیوان همه در بند می افتند و گوهر روشنایی از چنگال ظلمت رهائی می یابد.


منابع :

  1. حسین توفیقی- آشنایی با ادیان بزرگ- بخش ادیان ایران باستان- مانویت

  2. عبداللّه مبلغى آبادانى- تاریخ ادیان و مذاهب جهان- جلد 1- بخش ادیان و مذاهب ایران باستان

  3. مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 171-167 و 216-214

  4. سجاد واعظی منفرد- مقاله یادمانی از مانی- مجله هفت اقلیم- پیش شماره 2

  5. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 7 صفحه 66-65

  6. سیدحسن تقی زاده- مانی و دین او- صفحه 28- 29 و 36- 40

  7. پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

  8. احسان یار شاطر- داستانهای ایران باستان

  9. فروزان راسخى- مقاله متون دینى آیین مانى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 12 و 13

  10. مهرداد بهار- ادیان آسیایی- تهران- 1380

  11. حنیف رضا گلزار- مقاله جنبش های مانی و مزدک: ریشه‌ها‏، اندیشه‌ها و پیامدها- ماه نامه اطلاعات سیاسی اقتصادی- 1387 - شماره 249-250- خرداد و تیر

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113567