عناصر و صفات مشترک ادیان ابتدایی (سحر)

طریقه شمنیزم
دومین طریقه سحری آن است که آن را به شمنیزم تعبیر می کنند و مقصود از آن تصرف در قوای روحی و غیبی جهان است. در این طریق، یک نفر شمن، که خود دارای این چنین قوه غیبی است، در بدن انسان دیگر تاثیر می کند، یعنی روحی معین را از بدن او خارج یا به جسم او داخل می کند. کلمه «شمن» را از زبان اهل سیبریا اقتباس کرده اند، زیرا آنها از تمام «جادو پزشکان» و «حکیمان» و ساحران و جن گیران و کاهنان جهان در این کار معروف ترند و در آن سرزمین برای غلبه بر ارواح غیبی به کارهای عجیب و غریب می پردازند و بیماران را معالجه می کنند. شغل شمن این است که خود را چنان تهییج کند که به شیدایی و شوریده حالی روح جن زده برساند. به عبارت دیگر او باید خود را، هم از لحاظ میزان هشیاری و هم از نظر نیرو، به حد سرمستی بالا ببرد. وقتی به چنین مرحله ای از تفوق رسید، قدرت تسلط بر بعضی ارواح، به ویژه ارواح بیماری زا و مرگ آور، را پیدا می کند. آنگاه می تواند، از طریق شیطان زده ساختن یا افسونکاری، آن ارواح شریر را به دورن وجود مردم بفرستد یا، از راه جن گیری، آنها را از کالبد مردم بیرون براند. نمونه ذیل، به اجمال، نمایشگر وضع شمن های دیگر نقاط است: جادو پزشک یکی از قبایل سرخ پوست آمریکا، به نام قبیله سیه پا، وقتی این هنر را در مورد یک بیمار معمول می داشت، خود را به مضحک ترین پوششی که به ذهن می گنجد در آورده بود، نیمتنه ای از پوست خرس زرد پوشیده بود که پوست سر آن به عنوان ماسکی چهره جادوگر را فرا گرفته بود. بر روی آن نیز پوست انواع درندگان را به خود آویخته بود تا مظهری از یک جادوگر قبیله ای وحشی را جلوه گر کند. علاوه بر این، پوست افعی و وزغ و موش صحرایی و صدف حلزون و منقار و دمهای انواع پرندگان و سمهای گوزن و بز کوهی و کوتاه سخن بال و دنبال، و یال و دم، و شاخ و سم هر پرنده و چرنده و خزنده و شنا کننده ای را زیب پیکر کرده بود. آنگاه، عصای جادوگری به دست، با نعره های ناموزون و جست و خیزهای عجیب و رماننده و خرناسهای ترسناک و غرشهای مهیب و دندان قروچه های خرس آسا، بر روح شریر نهیب می زد که بدن بیمار را ترک کند. اگر بیمار سرانجام بخت بهبودی داشته باشد، به این اعتقاد کامل ایمان می آورد که روح شیطان، که موجب بیماری او بوده، اخراج شده است، و مرد معالج نیز به نوبه خود شک نمی کند که شوریدگی حال او کامل بوده و توانسته است چنان رابطه مستقیمی با روح شیطان برقرار سازد که با تهدید او را بیرون راند.

طریقه سحر عوامانه
سومین طریقه، «سحر عوامانه» است که منحصرا به دست کاهن یا ساحر نیست، بلکه در نزد تمام افراد قبیله یا گروه معمول است که به کمک صاحبان ارواح غیبی و فتیش یا شمن ها یا بدون آنها ولی همواره با ترتیباتی معین به وسایلی بسیار ساده و ابتدایی، به خیال خود، سعی می کنند از مضرات و شرور ارواح موذی جلوگیری کنند یا ارواح مفید را به نفع خود به کار وادارند. یکی از این سلسله ترتیبات متعدد به عنوان «سحر تبرا» (یا گناه بیزاری) صورت می گیرد که نمونه ای از آئین بیزاری جستن از گناه است. مثلا، تمام افراد قبیله جمع می شوند و گناهان و خیانت خود را با تشریفات خاصی به جانوری منتقل ساخته سپس آن را می کشند، یا گناهان خود را به قایقی انتقال داده آن را در دریا یا رودخانه غرق می کنند. هزار گونه عملیات و آداب از این دست انجام می دهند، مخصوصا بر ای حاصلخیزی زمین بایر یا فرزند آوردن زن عقیم یا حیوانات نازا انواع وسایل و اعمال شگفت دارند، که از آن به «سحر مولد» تعبیر می شود. مثالی برای نمونه، که در بسیاری از نقاط جهان معمول شده است، همان رقص غله است، که در هنگام کاشتن بذر با افشاندن خون قربانی حیوانی، یا حتی قربانی انسانی و دفن جسد او در زمین بایر انجام می گیرد، یا تقدیم اولین محصول نوبر از میوه یا غله یا فرزند به خدایان یا پرستش گاو نر و بز ماده و دیگر حیوانات و مراسم نمایشی ازدواج الاهگان حاصلخیزی که به وسیله هنرپیشگان بشری صورت می گیرد.

تابو
می توان گفت که اعتقاد به تابو تقریبا در تمام جهان عمومیت دارد. شخص رئیس گروه یا شیخ قبیله، مادام که حائز قدرت و رهبری است، غالبا تابوست و افراد جماعت برای او آن چنان قوه و نیروی غیبی قائل هستند که تصور می کننند دست زدن به بدن یا جامه یا افزار و اثاث او یا حتی فرش یا کف جایی که وی بر آن گام نهاده خطرناک است و اگر کسی چنین گناهی را مرتکب شود جان او در معرض خطر است و باید با عمل خاص آن را جبران و کفاره کند. حکایات بسیار از قبایل بدوی نقل شده است که بعضی افراد قبیله از زن و مرد که ندانسته نیم خورده رئیس را تناول کرده اند از شدت هول و وحشت هلاک شده اند، زیرا بدن آن رئیس انباشته و سرشار از قوه غیبی ماناست. همان احترام و وحشت از امرا و روحانیون، که از دیرباز در اقوام قدیم به وجود آمده است، درباره کسانی دیگر نیز پدیدار می شود. سربازان پش و پس از نبرد شکارچیان و ماهیگیران در بسیاری از طوایف وحشی تابو شمرده می شوند. لمس کردن آدمکشان و قاتلان را حرام می دانند تا وقتی که به وسایل و عملیاتی مخصوص تصفیه و تطهیر شوند. طفل نوزاد، دختر یا پسر در موسم بلوغ و هنگام تشریفات آن و همچنین مادر طفل شیرخوار در نزد طوایف دیگر تابو به شمار می آیند. بالاخره عدد تابوها نزد مردم بدوی از حد شمارش بیرون است تا کار به جایی می کشد که اشیاء مختلف و اقدام به بعضی کارها و حتی بر زبان آوردن بعضی کلمات و اسامی و قدم نهادن در اماکنی خاص، تابو به حساب می آید و نزد آن جماعت حرام است. طوایف دیگر برای اسلحه و تیر یا قطعات آهن یا خون بدن یا گیسوان یا موی چیده یا ناخن بریده، همه روح موذی قائل هستند و لمس آنها را ممنوع می شمارند. بعضی غذاها یا آب دهان، گره ها، عقده های مخصوص، حلقه انگشتر و نگین همه در شمار تابوهای امت های بدویند. ظاهرا اعتقاد به تابوها منحصر به اقوام بدوی و وحشی نیست، بلکه دامنه آن وسعت گرفته، ممالک پیشرفته و امت های متمدن هم، در عالم خود، یک سلسله تابوها را رعایت می کنند.

آداب تصفیه و تطهیر
در نزد این امتهای بدوی اگر کسی، برخلاف قاعده، رسم تابو را بشکند آلوده و نجس شمرده می شود. تولد، مرگ، ریختن خون، آلایش به خون و تماس با اشخاص تابو، همه موجب نجاست و پلیدی است، و مستلزم حدوث یک وضع غیر طبیعی خواهدشد. مثلا، یک روح ناپاک موذی آن شخص یا آن خانواده یا آن قریه را آزار خواهد رسانید. بنابراین، باید عملیاتی انجام داد تا آن روان پلید از آن شخص یا آن مکان به خارج رانده شود، و آن عمل، که تطهیر یا تصفیه اش نام نهاده اند، در نزد اقوام و ملل بدوی به رسوم و آداب مختلف انجام می گیرد از آن جمله است روزه گرفتن، تراشیدن مو، گرفتن ناخن، بدن را در روی خاک افکندن یا در معرض دود قرار دادن و در همان حال خواند اوراد خاص و دویدن در میان آتش مشتعل و یا جستن از روی آن و بالاخره شستن بدن با خون یا زخم کردن عضوی از بدن و جاری کردن خون از آن (فصد) برای آنکه روح پلید همراه آن خارج شود. اگر روحی پلید مجتمعی را تسخیر کند یا وارد بدن مرد یا زنی شود باید با وساطت روحی قویتر بیرون رانده شود، خلاصه آنکه برای تطهیر و تصفیه در نزد اقوام و امتها هزاران وسیله گوناگون از عهود باستانی باقی مانده است که به حد شمار در نمی آید.

قربانی
اقوام ابتدایی سعی می کرده اند که به وسیله ای قوای نیرومند روحانی را مسخر و به نفع خود مجبور به کار نمایند، ولی بعد ملتفت شدند که آن قوای فوق طبیعی گاهی به قدری قوی هستند که مطیع ساختن و تسخیر ایشان غیر مقدور است. به عبارت دیگر این ارواح مرموز و مخفی نیرومند جهانی مافوق آنند که بتوان آنها را به زور مسخر و مطیع نمود، بلکه باید آنها را به الحاح و تضرع و عجز و لابه به انجام مقصود تشویق کرد. ریشه تاریخی اعمالی که از آن به مناسک مذهبی تغبیر می کنند از این سابقه سرچشمه می گیرد. این اعمال نخست به صورت تقدیم هدایا و نیاز و اعطای تحف از جمله قربانی شروع می شود. قربانیها، خواه حیوانی و خواه انسانی، و حتی گاهی به صورت ایثار نفس و خودکشی همه به منظور آن بوده که انسان قوای عظیم مافوق بشر را رام و برای انجام حوائج خود آماده سازد. البته تقدیم هدایا و تحف بدون تکلم و بر زبان راندن سخنان و کلمات متناسب ممکن نیست، و باید آدمی جملات و عباراتی خوشایند خدایان بگوید؛ این است مبدا ستایش و نیایش که بالاخره منتهی به سرودها شده است، و بعد از حمد و ستایش، نوبت به درخواست و استدعا می رسد، و از اینجا نخستین بذر دعا و مناجات در ضمیر انسانی کاشته می شود و عبارات و ادعیه رسمی کم کم به وجود آمده تکامل حاصل می کند، و همچنین ادای شکر و ابراز کلمات سپاس نسبت به قوه غیبی از این سرچشمه ناشی شده است. البته انجام این اعمال و مناسک و ایراد این کلمات و مناجاتها، بدون آنکه جایگاه معینی برای محل آن آماده و مهیا باشد، مشکل است؛ پس برای این مقصود اماکنی به وجود آمده است که عبارت است از معابد و مقابر مقدس. البته این امور به تدریج و به مرور زمان تکامل حاصل کرد و چون انجام قربانی و ایراد ادعیه و تلاوت مناجاتها در مکان مخصوص و محل معین همه تشریفاتی است که باید به نحو احسن و از روی قاعده انجام شود که از این رو، برای هدایت افراد، اشخاص خاصی لازمند که آن اعمال و کلمات را به درستی تعلیم نمایند، پس ناچار طبقه کشیشان (یا کاهنان) کم کم تشکیل شدند، یعنی کسانی متشکل شدند که سراسر عمر خود را صرف رسیدگی به کارهای معبد و تعلیم اعمال و افعال دینی به اشخاص متعارفی می نمودند، و چون این افراد با عالم روانی سرو کار دارند، بالضروره، از اراده و قصد خدایان آگاه گشته از غیب خبر می دهند و مردم را از سرانجام امور واقف و آگاه می سازند. به هر حال میان اقوام سراسر جهان قربانى براى معبود انواعى داشت و از ریختن جرعه اى آب یا شراب تا اهداى گیاهان و محصولات، ذبح حیوانات و کودکان و بزرگسالان، همچنین به آتش افکندن کودکان را شامل مى شد. آنان برخى اوقات براى آنکه جمعیت کاهش نیابد، براى تهیه قربانى به سرزمینهاى دیگر یورش مى بردند و افرادى را اسیر و سپس ‍ در راه خدایان خود قربانى مى کردند. قربانى عفت، یعنى فحشا دادن به احترام بتان (Hierodouleia) نیز نزد اقوام مختلف رواج داشت. اهراق جرعه به عنوان قربانى همواره یکى از رسوم میخوارى بوده و در تورات کنونى (خروج 29:41 و موارد دیگر) و در شعر عربى و فارسى بدان اشاره شده است:
شربنا و اهرقنا على الارض جرعة فللارض من کاس الکرام نصیب
اگر شراب خورى جرعه اى فشان بر خاک از آن گناه که نفعى رسد به غیر چه باک
در دورانهاى بعد قربانى انسان منسوخ شد و اندک اندک قربانى به حیوانات منحصر گردید، ولى نمونه هایى از آن تا دورانهاى نزدیک به ما وجود داشته است. اکنون که قوانین کشورها چنین چیزى را اجازه نمى دهد، گاهى در گزارشهاى خبرى مى بینیم که در برخى روستاهاى هندوستان و مناطق دیگر یک بت پرست به دور از چشم پلیس، فرزند خود را در پاى بتى قربانى کرده یا تصمیم داشته قربانى کند، ولى دیگران از این کار جلوگیرى کرده اند. البته مرتکبین این جرم در عصر ما دستگیر و مجازات مى شوند، ولى در گذشته هاى دور از آنان تقدیر مى شده است. شاید فرمان آزمایشى خداى متعال به حضرت ابراهیم خلیل (ع) مبنى بر قربانى کردن فرزندش براى این بوده که معلوم شود موحدان نیز در عشق و علاقه به معبود حقیقى چیزى کم ندارند.

توتم (totem)
درادیان ابتدایی توتم قبیله عبارت بود ازنشانی که ازقبیله حمایت می کرد این نشانه ممکن بود یک نوع گیاه یاحیوان یا سنگ و... باشد. حیوانات گوناگونی که امروزه در بعضی جوامع احترام خاصی دارند و احیانا تصویرآنها را بر روی پرچم ها می بینیم ریشه درهمین امردارد. با مراجعه به تاریخ ملت ها می توان به توتم آنها پی برد. مثلا شیر در آفریقا، ببر در هندوستان، عقاب و خرس وسگ آبی درآمریکای شمالی، گاونر در یونان و مصر و گاو ماده در هند، کانگورو در استرالیا و بز کوهی در لرستان (کاسی ها ومادها) توتم به شمارمی رفته اند. اصل این واژه از زبان سرخپوستان آمریکا آمده است.

مانا (mana)
درآیین های باستانی برخی از اشیا را دارای قدرت ونیروی خاصی می دانستند ومورد توجه قرارمی دادند. این شی ممکن بود یک تکه سنگ یا چوب یا درخت یا حیوان یا هر چیز دیگری باشد که حاجت خود را بر او عرضه می کردند و به آن تبرک می جستند. تابوTaboo: محرماتی بود که هر قبیله برای خود داشت وازقبیله ای به قبیله دیگرمتفاوت بود. ازدواج درون یک قبیله در یک جا مجاز بود و در قبیله ای دیگر آن را حرام می شماردند. به هر حال مانا به معنی نیروی حیاتی دینامیزم است. اصل این کلمه را علمای انسانشناس از لفظی ملانزیایی (مجمع الجزایری در شمال شرقی استرالیا) اقتباس کرده اند، و اکنون این لفظ را اصطلاحا به معنای خاص علمی استعمال می کنند. مانا یک نیروی روحانی غیبی است که اعتقاد به آن در نزد اقوام بدوی عمومیت دارد، ولی در هر ناحیه و اقلیم رسوم و آداب و واکنشهای خاص نسبت به آن معمول است. اعتقاد به مانا در نزد هندوهای امریکا، وحشیان مراکش، پیگمه ها (کوتوله ها)ی وسط آفریقا، بانتوهای افریقای جنوبی و بالاخره ملل و اقوام بدوی در دیگر نقاط روی زمین همه جا ولی هر جا به نوعی خاص وجود دارد. بالاخره، به طور کلی همه این مردم بدوی معتقدند که یک قدرت ساکت و نامعلوم در هر شیء موجود است و خاصه شبیه یک نیروی مافوق طبیعی است که به خودی خود دارای فعالیت و مافوق قوه حیاتی موجود در اشیاء است، و به وسیله اشخاص معین یا در وجود اشیاء زنده و متحرک ظاهر می شود؛ و دارای این خاصیت است که می توان آن را از اشیاء جامد به افراد جاندار منتقل ساخت، یا از یک شخص به شخصی دیگر سرایت داد، یا بالاخره از اشخاص جاندار به اشیاء جامد باز گرداند. چون ریشه عقیده به مانا را در نزد اقوام بدوی تجزیه و تحلیل کرده اند، معلوم شده است مانا بیشتر از سایر قوای عادی طبیعت دارای معنای حیاتی و اثر فوق العاده و صاحب صفات و امتیازاتی خاص است، و حوادث بزرگ یا قدرت شگفت انگیز فرد خاص یا حیوان درنده ای مخصوص که مورد توجه ایشان قرار می گیرد، مبتنی بر ماناست که در جسم آنها وجود دارد، و برای دفاع در برابر آن، یا برای استمداد از آن برای افزایش قوت بازو یا بیل یا حاصلخیزی محصول خود، باید به آن توجهی خاص مبذول داشت؛ از این رو طبقات و نسلهای متوالی این اقوام درباره مانا معتقد به خواص و آثار سحری شگفت انگیز شده اند.
(ادامه دارد...)


منابع :

  1. علی اصغر حکمت- تاریخ ادیان

  2. عبدالحسین زرین کوب- در قلمرو وجدان

  3. علی اصغر مصطفوی- اسطوره قربانی

  4. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت

  5. حسین توفیقی- آشنایی با ادیان بزرگ

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113664