منابع فرهنگ ها و ادیان بومی آمریکای شمالی

مقدمه
پانصد سال پیش از این، وقتی اروپایی ها نخستین بار به قاره آمریکا وارد شدند با مردمی روبه رو شدند که در مرحله جدید آن چه باستان شناسان «فرهنگ باستانی» می خوانند قرار داشتند. این نوع از فرهنگ در خلال تغییرات جوی که حدود هشت هزار سال پیش از میلاد مسیح به وقوع پیوست از شمال به جنوب گسترش پیدا کرد. نقطه قوت این فرهنگ خاص در این نهفته است که تقریبا به طور کامل از منابع طبیعی استفاده می کند. اولین تاثیر حقیقی کشاورزی حدود آغاز این عصر بوده است. اما حتی در آن هنگام نیز استفاده گوناگون از منابع طبیعی متوقف نشد. لذا هنوز شکار و مرتع داری در کنار کشاورزی در سرتاسر آمریکا (شمالی و مرکزی جنوبی)، دیده می شود. در خلال این تاریخ طولانی تعدادی زبان و فرهنگ ظهور کردند. تنها در آمریکای شمالی، کمی قبل از ورود اروپاییان، حدود دویست زبان گوناگون و تعداد بی شماری لهجه های محلی رایج بود. در آن ایام، در قاره آمریکا به حدود دو هزار زبان جداگانه صحبت می شد که تقریبا یک سوم تعداد زبان های جهان بود. مطالعه منظم روابط بین این زبان ها هنوز در جریان است. اما محققان و صاحب نظران به دست کم هفده خانواده از زبان هایی برخورد کرده اند که تفاوت آن ها با هم دیگر مانند تفاوت زبان هند و اروپایی و چینی تبتی است. علاوه بر این، بیشتر این دو هزار گونه زبان، امروز هم مورد تکلم هستند. تنوع فرهنگی بومیان آمریکایی نیز به همین مقدار چشم گیر است. ای نوع فرهنگی را حتی بین کسانی که در یک گروه زبان واحد قرار دارند (نظیر «آتاپاسکان های» منطقه «وودلند» و مراتع اطراف آن)، می توان دید. از طرف دیگر، شباهت های فرهنگی جالبی را نیز می توان بین گروه های زبانی که برای یک دیگر غیر قابل فهم و ادراک هستند یافت (از قبیل فرهنگ «پوئبلو» یا فرهنگ شمال غرب). در این میان ادیان استقلال عجیبی از خود نشان داده اند. گاهی از نزدیک با مناطق و محلات بومی پیوند داشته و گاهی هم مرزهای زبانی و فرهنگی مختلف را زیرپا گذاشته اند. نمونه هایی از موارد اخیر را می توان در حرکت های دینی متاخرتری چون «رقص ارواح» رد بین قبایل منطقه «پلینز» و یا مورد گسترده تر «کلیسای بومی آمریکا» و یا استفاده از چپق مقدس یا حمام تعریق در چارچوب آداب و مناسک مذهبی دید. هرچند دین و فرهنگ و زبان پیوند صمیمانه ای با یک دیگر دارند، نظریه های گوناگونی که سعی می کنند تا گونه های دینی را به طور ماشینی (مکانیکی)، با گونه های فرهنگی یا زیست محیطی معادل قرار دهند از توجیه این تنوع و گوناگونی ناتوان بوده اند.

منابع راجع به فرهنگ ها و ادیان بومی آمریکای شمالی
حجم انبوهی از نوشته ها درباره آمریکای شمالی بومی هست که سرچشمه آن ها به مجموعه 73 جلدی «روابط ژزوئیت» که در قرون هفدهم و هجدهم تالیف شده، باز می گردد. بهترین بررسی جدید این منابع و نوشتجات را می توان در کتاب «مطالعه ادیان سرخ پوستان آمریکایی» تالیف «آکه هولت کرانتز» دید. نیز در کتاب چند جلدی جدید به نام «کتاب راهنمای سرخ پوستان آمریکای شمالی».
زمانی که «انیستیتوی اسمیتسونین» در سال 1846 تاسیس شد «هانری اسکول کرافت»، برنامه های خود راجع به تحقیق پیرامون سرخ پوستان آمریکایی را ارائه داد که در آن، همه نکات عمده مورد توجه انسان شناسان بعدی، به ویژه اهمیت فولکور (فرهنگ عامیانه)، در نقش اجتماعی آن، مورد تاکید قرار گرفته بود. در خلال نیمه دوم قرن مزبور موزه ها به صورت مراکز فعالیت های انسان شناسانه، تحقیقات میدانی و انتشارات مربوطه درآمدند و بدین ترتیب نقش دوگانه آموزش مردم شناسان ونیز مردم عادی را بر عهده گرفتند. موزه ها، نهادهای اصلی جامعه مدنی بودند که در تولید و مشروعیت بخشیدن به ارزش های اخلاقی و فرهنگی نقشی اساسی داشتند. امروزه خیلی از همین موزه ها در رابطه با بازگرداندن مواد فرهنگی و آثار و بقایای بازمانده از قبور بومیان آمریکایی با مباحث اخلاقی و سیاسی مشکلی دست به گریبان هستند.

مردم شناسی آمریکایی
تمام علائق و توجهاتی که در قرن نوزدهم به وجود آمدند در تلاش های «دفتر قومیت شناسی آمریکایی» تحت رهبری و مدیریت جان وسلی پاول (1838- 1902) که از پیشگامان بزرگ این راه بود ترکیب و تقویت شده و صورت علمی تری به خود گرفتند. اما آن چه بیشترین تاثیر و نفوذ را روی مردم شناسی آمریکا داشت «نمایشگاه جهانی کلمبیا» و کنگره های مرتبط با آن در سال 1893 میلادی بود. ساختمان ویژه ای به نام «بنای مردم شناسی» برای نمایشگاه اقلام نژاد شناسی ساخته شد. از آن زمان به بعد واژه «آنتروپولوژی» (انسان شناسی)، به عنوان اسم خاص هر گونه مطالعات در باب انسان مشخص شد. نمایشگاه ها بر حسب طبقه بندی زبانی پاول گروه بندی شدند تا نمایشگر روابط ژنتیکی اقوام و قبایل مختلف باشند. در عین حال، آثار هنری و صنایع دستی مطابق مناطق طبیعی گروه بندی شدند تا این که تاثیرات منابع طبیعی بر تولیدات را به نمایش درآورده و نیز «مناطق فرهنگی» گروه های قبایلی را نشاندهند. نظریه مناطق فرهنگی به طور مستقیم از این گونه ترتیب دادن سالن های نمایش موزه ای سرچشمه می گرفت.

فعالیت های فرانتز بواس
تا سال 1900 میلادی مردم شناسی آمریکایی به صورت یک رشته دانشگاهی در آمده بود. «فرانتز بواس» (1852- 1942) استانداردهای سخت و دقیقی را در مورد اثبات پذیری و نیز نوعی شکاکیت نقادانه درباره هر گونه تعمیمی و کلی سازی در رشته مردم شناسی را وارد صحنه کرد. وی تجربه گرایی رادیکال آلمانی دوران اولیه آموزش خویش را ترویج و هرگونه استفاده از تئوری (فرضیه) را تحقیر می کرد و فقط به جمع آوری اطلاعات «عینی» (ابژکتیو) راضی بود. وی شیوه تاریخی را جای گزین شیوه تطبیقی و بی اعتبار تکامل گرایان کرد. مردم شناسان پیرو مکتب بواس از آن زمان تاکنون به دلیل استخراج و استنباط غالبا یادگارهای آرمانی (خیالی)، از آنچه فرهنگ های بومی یک نسل قبل از این کار میدانی یا پیش از آن مانند آن بوده اند مورد انتقاد قرار گرفته اند. تا حدود اواخر دهه سال های 1920 میلادی ریاست دپارتمان های انسان شناسی تمام دانشگاه های عمده با یکی از شاگردان بائوس بود. تحولات جدید در مردم شناسی آمریکایی در خلال دهه های 1930 و 1940 تاکید را روی فرد، در رابطه با فرهنگ وی بر مبنای روان شناسی گشتالت، تصورات روان کاوانه، و نظریه آموختن قرار داد. این دوره هم چنین شاهد افزایش رویکرد بیوگرافی مدارانه بوده است، رویکردی که مطالعات مفید و شرح حال های خوب و متعددی را از شخصیت های به یاد ماندنی بومی آمریکایی از قبیل «هوپی دن تالایسوا» «وینه باگوسام بلواسنیک» و «یاهی ایشی» تولید کرده است.

طلوع مردم شناسی اجتماعی و افول نژاد شناسی در انگلستان و آمریکا
دوره 1930- 1960 شاهد طلوع مردم شناسی اجتماعی و افول نژاد (تبار) شناسی در انگلستان و آمریکا بوده است. جنگ جهانی دوم در همه جا رویکردهای جدیدی به وجود آورد. در آمریکای پس از جنگ هم ترکیب و تلفیقی از انسان شناسی فرهنگی و اجتماعی به وجود آمد که از روابطی جدید بین علوم اجتماعی و تاریخ برخوردار بود. از سال های 1960 به بعد آثار مردم شناسانه برجسته ای در مورد ادیان بومیان آمریکای شمالی نوشته شده اند. مطالعات زبان شناسانه و مجموعه ای از متون دینی و عرفانی نیز شاهد دگرگونی رنسانس گونه ای بوده اند کارهایی از قبیل اثر عالی «اکهارت مالوتکی» راجع به «هوپی» کتاب «دنیس تدلاک» راجع به «زونی» و کتاب «دونالد باهر» در مورد «پیما و پاپاگو» همچنین باید توجه داشت که انسان شناسان سرشناس اروپایی از قبیل «ورنر مولر»، «ولفانگ لیندیگ» و «هورست هارتمن» هر یک سهم ارزنده ای در زمینه مطالعات مربوط به بومیان آمریکایی شمالی ادا کرده اند. امروزه محققین جوان تری چون «کریستین فیست» که سردبیر و بنیان گذار «نشریه برسی اروپایی مطالعات بومیان آمریکایی» است که در وین چاپ می شود، به تدریج جای آن قدیمی ها را می گیرند. از سال 1960 به بعد، در اثر تاثیرات نیرومند فلسفه فرانسوی و آلمانی، آگاهی پرسش مندانه تری نسبت به نقشی که تئوری (فرضیه) در کار علمی بازی می کند به وجود آمد.

روش ساختار گرایانه کلودلوی اشتراس
یکی از این دست آوردها روش ساختار گرایانه ای است که انسان شناس فرانسوی «کلودلوی اشتراس» عرضه داشته است. وی که نقطه شروع و عزیمت خویش را در تئوری زبانی قرار داده بود به یکی از مهم ترین مفسرین حجم انبوه مواد انسان شناسانه ای که بائوس و شاگردانش باقی گذاشته بودند تبدیل شد. شیوه وی در تجزیه و تحلیل اساطیر بومیان آمریکایی پیچیدگی تکان دهنده نظام های طبقه بندی بومی را به نمایش گذاشته است. کار کلاسیک و بر جای مانده چهار جلدی وی تحت عنوان «مباحث اساطیری» (میتولوژیک)، مقدمه ای بر علم میتولوژی در انگلستان، که در فاصله سال های 1946- 1971 به چاپ رسید، در همان زمان حیات مولف جزو آثار کلاسیک درآمد.

برجسته ترین مورخ دین در باب مطالعه بومیان آمریکای شمالی
برجسته ترین مورخ دین در باب مطالعه بومیان آمریکای شمالی محقق و صاحب نظر سوئدی «آکه هولت کرانتز» می باشد. وی تاکید خود را روی اعتقادات، ایدئولوژی، مناسک و عملکرد دین گذاشت. تاکید روی مفاهیم و ادراکات اعتقادات برای متعادل ساختن مطالعات رفتار گرایانه آمریکایی بود. هولت کرانتز چندین نسل از علما و محققان آمریکایی و اروپایی را تحت تاثیر قرار داده است. شاگردان وی از جمله شامل «ژوزف ایپز براون»، «دانیل مرکور»، «گی کوپر»، «توماس مک الوین» و «پال اشتاین متز» می باشند.

مورخین تاریخ ادیان دیگر
مورخین تاریخ ادیان دیگر استراتژی های موازی و یا جایگزینی در باب مطالعه بومیان آمریکای شمالی به وجود آورده اند. «کارل لوکرت» مجموعه بسیار عالی «ادیان قبیله ای آمریکایی» را تالیف کرد. «سام ژیل»، «کریستوفر وکسی» و «جوردن پاپر» با مباحث دین شناسی تطبیقی سروکار داشته اند. آرمین گیرتز نیز به مسائل تئوریک (نظری)، در مطالعه ادیان بومی آمریکایی مشغول بوده است. بائوس، برای فائق آمدن بر مسئله خودی (آشنا)، غیر خودی (ناآشنا)، بومیان تحصیل کرده را تشویق می کرد که به طور خودجوش هرچه را که می دانستند و یا این که می توانستند از بزرگ ترهای خویش به دست آورند به زبان های بومی ثبت و ضبط کنند. نتیجه این کار تعدادی آثار بسیار برجسته دو زبانه بود. علمای متاخرتر رشته علمای متاخرتر رشته زبان شناسی به این نتیجه رسیده اند که تشویق افراد تحصیل کرده ای که به زبان محلی سخن می گویند به تجزیه و تحلیل زبان های بومی خود می تواند نتایج نیکویی به بار آورد. در زمینه انسان شناسی اجتماعی و فرهنگی تعدادی افراد آگاه و نویسندگان فرهنگی برجسته وجود دارند، نیز تعداد زیادی علما و اساتید متخصص در موضوع بومیان آمریکایی از قبیل چهره پر آوازه «ادوارد دوزیر»، «آلفونز و اورتیز» و «اموری سکاکواپتوا» در مقام مربی و مشاور چند نسل از کارشناسان ارشد این رشته، اعم از بومی و غیر بومی، خدمت کرده اند.

روابط بین بومیان آمریکایی و اساتید خارجی
روابط بین بومیان آمریکایی و اساتید خارجی همواره هم دوستانه نبوده است. اما عصر روابط سنتی محقق مطلع اکنون به پایان رسیده است. امروزه نه تنها خیلی از افراد بومی از دست مزاحمین و به ویژه جماعت مردم شناسان، خسته شده اند، بلکه هم چنین آنان نسبت به تاثیر سیاسی و اخلاقی که روی افکار عمومی آمریکا دارند آگاهی پیدا کرده اند. خیلی از ایشان از تحصیلات دانشگاهی برخوردارند. و تلاش می کنند تا به افراد خود کمک کنند تا خودشان را در جامعه آمریکایی جا بیندازند. در نیتجه، افراد بومی تحصیل کرده در طلب کسب مقام و منزلتی برابر با غیر بومیان در زمینه انتشارات دانشگاهی هستند و تعداد رو به افزایشی از افراد و قبیله ها، نظیر «پوئبلوها»، به دنبال کسب حق و حقوق انحصاری عرضه فرهنگ بومی خویش هستند و با حرارت تمام افراد غیر بومی را که درباره ایشان می نویسند، تعقیب می کنند. «کتابخانه های زنده» اوایل دوره مردم شناسی که تک نگارهای عالمانه ای را ارائه می کرد و مشوق توریسم و الهام بخش فرهنگ مردمی (عامیانه) بود، اکنون به نویسندگان بومی آمریکایی عصبانی مزاجی تبدیل شده اند. از نمونه های اخیر این موضوع عصبانیت بیش از حد، توهین و بی حرمتی هوپی ها نسبت به چاپ کتاب احساسات برانگیز و تحرک کننده کتاب «هوپی» توسط «فرانک واترز» در سال های دهه 1960 میلادی، تبعید رسمی «ژودیت فین» از سوی گروه هشت پوئلبوهای شمالی به خاطر کتاب عامه پسند «ایندین تایم» (سال 1993) و بالاخره حمله آتشین به تک نگاری نسبتا عالمانه «رامون گوتی یرز» با عنوان «وقتی عیسی آمد مادران کورن غلات بیرون رفتند» (سال 1991) می باشد. انتشارات پیرامون فرهنگ های بومیان آمریکایی دیگر افزایشی جالب بر نوشته های معاصر نیست. این گونه کارها به کانون مباحث اخلاقی و سیاسی تبدیل شده اند.


منابع :

  1. جان ر. هینلز- راهنمای ادیان زنده- ترجمه عبدالرحیم گواهی- جلد 2- صفحه 975-966

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113674