دین برهمن و مسائل اساسی آن

در قرن نهم یا هشتم قبل از میلاد برهمنان برای تثبیت مقام خود در ردیف اول جامعه از آیین ودا دینی مذهبی بیرون آوردند که آن را دین برهمن Brahmanisme می نامند. کتب مقدس دین برهمن یکی برهمناها یا اصول اعمال دین و عبادات و افسون برای روحانیان است و دیگری اوپانیشادها یا محاورات محرمانه نام دارد. برهمناها باید بین هشتصد و ششصد قبل از میلاد تالیف شده باشد. این متون شامل مطالبی مربوط به قربانی و اعمال دین و اشتقاق کلمات و افسانه های خدایان است. اوپانیشادها باید بین سالهای ششصد و سیصد قبل از میلاد تالیف شده باشد و آنها را، ودانتا، یعنی نتیجه یا پایان ودا می نامند. در نیمه دوم قرن هیجده بعد از میلاد یک جوان کنجکاو فرانسوی مرسوم به آنکتیل دوپرون Anquetil Duperron (1805- 17319) برای تحقیق محلی درباره دین زرتشت نزد پارسیان بمبئی به هندوستان رفت و کتب خطی بسیاری درباره دین قدیم ایران به اروپا برد. در میان این متون پنجاه قطعه اوپانیشاد بود که به زبان فارسی ترجمه شده بود. آنکتیل دوپرون آن ها را به زبان لاتین ترجمه کرد و شوپن هاور Schopenhauer (1788- 1860) فیلسوف آلمانی در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم از این قطعات بهره شایان برد. اوپانیشادها شامل متون متعدد زیبای هندو است، بسیاری از مردم هند روزانه کتب ودا یعنی اوپانیشادها را مطالعه می کنند، گفتارشان رد خصوص وحدت، آزادی، صلح و آرامش روح است که انعکاس آن در غرب هم یافت می شود. شوپنهاور گفته است: «در جهان هیچ نوع مطالعه ای به اندازه اوپانیشادها سودمند و تعالی دهنده نیست. اوپانیشادها مایه تسلی خاطر من درحیات بود و پس از مرگ هم تسلی بخش من خواهد بود». برهمنان ظاهرا درباره رستگاری از طریق قربانی اصرار دارند ولی اعلام می دارند که رستگاری از راه معرفت به دست می آید و دارندگان چنین معرفتی آن را به مریدان خود انتقال می دهند.

برهمن و آتمن
یکی از مسایل اساسی دین برهمن بحث درباره شخصیت برهمن یا «نفس جهان» و آتمن یا نفس انسان است. دیگر مبحث مهاجرت و انتقال ارواح است که سمسارا Samâra نام دارد که نتیجه اعمال موجودات قبلی موسوم به کرمن Karman است. عبارت برهمن ابتدا جهت دستورالعمل قربانی است و چون قربانی وضع خدایان و جهان را تثبیت می کند این کلمه برای بیان اصل وجود یا نفس جهان به کار می رود. نخستین درسی که دانایان اوپانیشادها به شاگردان برگزیده خویش تعلیم می دهند، عدم کفایت و نارسایی عقل است. این مغز ناتوان که از یک عمل حساب مختصر رنج می برد، چگونه می تواند فراخنای بغرنج در هم پیچیده ی این جهان را که خود جزیی ناپایدار از آن است، ادراک کند؟ منظور این نیست که عقل بی فایده است، عقل مقام کهتر از خود را دارد و موقعی که با روابط و اشیاء سروکار پیدا می کند، سودمند به حال ما است. ولی در برابر ابدیت، بی نهایت، و یا حقیقت اصلی، میدان تهی می کند. ما در برابر آن حقیقت گنگ و خاموش که ظواهر همه بر آن قایمند و در شعور خود آگاه تجلی می یابد، احتیاج به بصیرت و ادارک دیگری غیر از این حواس و عقل داریم «به وسیله ی دانش نمی توان به آتمن رسید»، از رهگذر نبوغ و دانش فراوان نمی توان آتمن را شناخت. به گفته اسپینوزا عالی ترین نوع ادراک، بینش بی واسطه و ادراک مستقیم است و همان است که برگسون گفته است عالی ترین ادراک، اشراق و یا درون بینی ذهنی در مورد چیزی است که عالما و عامدا تا حد امکان به وسیله دروازه های حواس خارجی، مسدود گشته است. برهمن هویدا، در مدخل حواس رخنه کرد و آن ها به خارج متوجه شدند؛ به همین سبب است که آدمی به بیرون از خود می نگرد و نه به درون خود؛ ولی اتفاق می افتد که مرد خردمندی با بستن چشمان خود و آرزو کردن حیات جاودانی، خود را از ماوراء بنگرد. اگر کسی با نگریستن در اندرون خویش چیزی نیافت، شاید خود این موضوع دقت خویشتن نگری او را مبرهن سازد، زیرا هیچ فردی نباید انتظار داشته باشد آنچه را که ابدی است، در خود بیابد، در حالی که خود در چیزهای زودگذر و متعین این جهان گم گشته است. قبل از آن که حقیقت باطنی برای انسان هویدا و محسوس شود، باید خود را از هر عمل و اندیشه ی ناپاک و هر نوع آشفتگی روحی و جسمی دور کند. باید دو هفته روزه بگیرد و فقط آب بنوشد؛ آنگاه ذهن او سکوت و آسایش می یابد و حواس پاک و آرام می گردد، و چون روح بدین سان صفا و آرامش گرفت می تواند هم وجود خود و هم آن اقیانوس عظیم روح را که خود جزوی از آن است، احساس کند، بدین ترتیب جزء در کل محو می گردد و وحدت و واقع ظاهر می شود. زیرا در این درون بینی بی شایبه، آنچه آدمی می بیند نفس انفرادی نیست؛ نفس انفرادی عبارت است از یک سلسله حالات مغز یا حالات ذهنی، و این تنها جسم است که از درون دیده می شود. آنچه جوینده می جوید آتمن جوهر حیات یا «من من ها» است، روح الارواح و مطلق بی ماده و بی شکل که چون به ترک خود کوشیم در آن محو می شویم. بنابراین نخستین گام در شریعت سری این است، جوهر وجود ما جسم، یا فکر یا فرد نیست، بلکه آن وجود خاموش بی شکل ژرفای وجود ماست که آتمن نام دارد. گام دوم برهمن است که یگانه جوهر نافذ، بی جنس، بی شکل، محیط و نهفته، جوهر لمس ناپذیر جهان «واقعیت واقعیت ها» است، برهمن زاده نشده و فساد نمی پذیرد و نمی می رد، و روح جمیع اشیا است، هم چنان که آتمن، روح همه ارواح است؛ برهمن آن یگانه نیرویی است که در پشت و زیر و بالای همه نیروها و ایزدان قرار دارد.
ویداگداساکایلا پرسید: «ای یاجناوالکایا چند خدا هست؟» او جواب داد.
- به تعدادی که در سرود همه خدایان ذکر شده، یعنی سیصد و سه، و سه هزار و سه. صحیح است، ولی ای یاجناوالکایا تعداد خدایان عینا چندتا هست؟
- سی و سه تا.
صحیح است، ولی ای یاجناوالکایا، تعداد خدایان عینا چند تا هست؟
- شش تا.
صحیح است، ولی ای یاجناوالکایا، به راستی بگو عینا چند تا خدا هست؟
- دو.
صحیح است، ولی ای یاجناوالکایا، به راستی بگو عینا چند خدا وجود دارد؟
- یکی و نصف.
صحیح است، ولی ای یاجناوالکایا، به راستی بگو چند خدا هست؟
- یکی.
قدم سوم از همه مهمتر است. آتمن و برهمن یکی است و روح یا نیروی «غیر انفرادی» درون همان روح غیر مجسم جهان است. اوپانیشادها با یک تکرار مدام و خسته کنند شعله این شریعت را در دل شاگردان بر می افروزد. در پس همه صوت ها و حجاب ها، وجود ذهنی با وجود خارجی یکی است. ما، در حقیقت غیر مجرای وجود خود، با خدا که روح همه اشیا است یکی هستیم. معلمی این نکته را در طی یک تمثیل چنین بیان می کند:
از آنجا انجیر به اینجا بیاور.
- اینجاست، سرور من. تقسیمش کن.
- تقسیم شد، سرور من. در آن چه می بینی؟
- دانه های عالی، ای سرور من. از این دانه ها یکی را تقسیم کن.
- تقسیم شد، ای سرور من. در آنجا چه می بینی؟
- چیزی نمی بینم، ای سرور من.
به راستی عزیز من، از آن ظریف ترین جوهر که تو نمی بینی، آری از آن جوهر عالی این درخت عظیم بر آمده است، باور کن، عزیر من، که روح همه عالم همین عالی ترین جوهر است. حقیقت همین است. همین آتمن است. همین وجود تو است. از آغاز فقط برهمن وجود دارد که خالق خدایان است. برهمن جاویدان در همه جا، در جلو و عقب و راست و چپ و بالا و پایین موجود، و سازنده آسمان و زمین و هوا و روح و حواس ما است. همانطور که کف ها و امواج و تمام صور و کلیه ظواهر دریا با دریا تفاوت ندارد بین جهان و برهمن نیز هیچ گونه تفاوتی نیست، در حقیقت برهمن همه چیز است.
جهان خارجی تصاویر محسوس ایجاد می کند. اساس وجود جهان اشکال و نام های برهمن است که منشاء اصلی قدرت جادو و اساس عالی هر حقیقتی است. به این طریق برهمن ممکن است تغییر و تبدیل صحیحی از مانای ملانزی باشد. با کشف اساس جهان خارجی، متفکرین هندو به خود متوجه می شوند. و در درون خودشان آتمن را مشاهده می کنند. در جسم انسان نفخه و نسیم اصلی حیات نفوذ دارد که تمام آن ها به یک نفخه و نسیم مرکزی که آتمن نام دارد مربوط می گردد. آتمن در میان نفخات حیات در اطراف و جوانب است. آتمن روح من در ته قلب من است که از یکدانه جو و تخم خردل و دانه ی برنج ریزتر است. آتمن روح من در ته قلب من است که از زمین و هوا و آسمان ها و جهان لایتناهی وسیع تر می باشد. در آتمن حقیقتی مشاهده می کنم که مخلوق نیست و جاویدان است. مبدا و ابتدا و کون و پایان چیزی جز صور و ظواهر نیستند. چون در برهمن مطلق خارجی و در آتمن مطلق داخلی و باطنی یا ذاتی مشاهده می شود، متفکرین هند از آن اصل دیگری را که شخصیت کامل برهمن و آتمن است کشف می کنند و آن حقیقت مطلق را آتمن برهمن می نامند. باید در جهان آتمن را دید و گوش کرد و فهمید و اندیشه نمود. کسی که آتمن را گوش دهد و بفهمد و تامل و تفکر کند جهان را می شناسد، زیرا آنچه در درون انسان و خورشید است تنها یک چیز است. اگر در وجود خود تعمق و بررسی کنیم «هستی» مشاهده می کنیم، این همان هستی است که در وجدان هر انسان و در وجود حیوانات و نباتات و در هر حقیقتی یافت می شود. در مقابل (آنچه وجود دارد) ما باید احساس کنیم: که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو.

انتقال ارواح و طریق نجات
به این ترتیب دین برهمن جهان را به دو شکل نمایان می سازد و هستی و من مطلق را از دنیایی که به آنان شباهت دارد جدا می کند. هستی مطلق را وحدت وجود و سایر امور را کثرت نام می دهد. چون کثرت موجب رنج و بدبختی است و حقیقت ندارد، خوشید چشم جهان در پناهگاه دور از بیماری هایی که به چشم انسان حمله می کند ساکن است؛ آتمن بی همتا در تمام موجودات در پناهگاه دور از درد و رنج جهان قرار داد. اولدنبرگ در کتاب خود موسوم به «بودا» که در سال 1903 در پاریس به طبع رسید، می نویسد: «آتمن بی همتا و سعید در عالم کثرت که در حال انقطاع است تجلی نمی کند، زیرا بدبختی موجودات در کثرت وجود است، پس بهتر است با کثرت مبارزه گردد». در این صورت باید دانست چگونه می توان کثرت شوم را از وحدت سعادت بخش وجود جدا ساخت. برای پاسخ به این سوال دین برهمن از عقیده ی باستانی کیش توتم استفاده کرد و اصل مهاجرت ارواح سمسارا برقرار ساخت. دین ودا زندگی پس از مرگ را از «دین جان» اخذ نمود ولی دنباله ی نامعین و نامحدود وجودهای مختلف همان موجود را نپذیرفت. اما دین برهمن معتقد شد که کثرت موجودات متصل به تحول این موجودات در میان و در خلال و یا مطابق با وراثت و توالی موجودات انسانی یا حیوانی در روی این زمین یا در عالم های دیگر است. هر یک از این موجودات نتیجه اعمال کاملی در وجود پیشین است. این احتیاج یا وجوب را «کرمن» می نامند که به عنوان یک سرمایه ی اخلاقی در اعتبار یا در بدهی ما می باشد. اگر دارای زندگانی کم و بیش نیکی باشیم به یک حیات کم و بیش عالی می رسیم، یعنی رفتار و سلوک ما شکل تولد و تظاهر مجدد ما را معین می سازد و آرمان دینی به صورت اصول اخلاقی نمایان می گردد، تصدیق و تصویر اعمال انسان است که تظاهر مجدد بهتر یا بدتر را نمایان می سازد. چون تولد ثانوی شرکت مجدد در رنج جهان است، شروع زندگی دوباره آغاز رنج ابدی است در این صورت رستگاری از کجا می توان به دست آورد؟ در یک متن برهمنی می نویسد:
«مرا نجات بده. من خود را مانند قورباغه ای در ته سوراخ چاه، بدون آب احساس می کنم.». رستگاری (موکشا) در این است که انسان خود را از کرمن رها سازد و آزاد کند تا از هر گونه تولد ثانوی خلاص گردد. این عمل به شرطی امکان دارد که انسان جز آتمن کسی را نخواهد، زیرا آتمن جاویدان در ماوراء کثرت و نیکی و بدی و رنج قرار دارد. مخلوق نیست و با رنج سر و کاری ندارد و هیچ عملی او را توصیف نمی کند. اولدنبرگ در کتاب خود یکی از متون برهمانا را چنین نقل می کند: «همانطور که یک قلابدوز قطعات چند رنگ پارچه را جدا می کند و یک چیز تازه دیگر و نمونه ی بهتری می سازد، همان طور روح در هنگام مرگ جسم را رها می کند که نابود شود و شکل جدید دیگری خواه انسانی و خواه الهی و خواه موجودات دیگر به خود می گیرد و در حقیقت آنچه در زندگی قبلی کاشته درو می کند. کسی که نیکی می کند موجود خوبی می شود و آن که بدی می کند بد می گردد. نتیجه ی نیکی، پاکی و ثمره پلیدی بدی است. کسی که در خود فرو می رود. هوای نفس ندارد، امیال خود را رها می کند و فقط توجه به آتمن دارد؛ چنین کسی که امیال خود را از قید جسم و رنج حیات رهایی می دهد به جسم دیگری فرار نمی کند بلکه خود را در اینجا متمرکز می سازد. او برهما است و به سوی برهما مراجعت می کند چون خود را از خواسته های نفس خلاص سازد، فانی این جهان، جاویدان در جهان برهما داخل می گردد». چنین کسی چون به حقیقت «آتمن برهمن» علم یقین حاصل کند، امیال خاموش گردد و رستگاری از راه معرفت به دست آید. کتاب های اوپانیشادها لذت وحدت عرفانی بین من و وجوه همگانی را تقدیس می کند، رنه گروسه در کتاب تاریخ فلسفه ی شرق آن را چنین بیان می کند: «چون او بنگرد، وجود درخشان، خالق قادر متعال، روح شبیه به خود برهمن، زمانی که از فوق نیکی و بدی، پاک از هر رنجی بگذرد، شخصیت عالی ادراک کند که دور و در عین حال نزدیک است، بینندگان آتمن را در قلب خود خواهند یافت، خردمند در حالی که به کمال رسیده و در صلح کامل فرو رفته با همه متحد می شود و به آتمن می رسد که در تمام اشیا نفوذ می کند. هم چنان که رودخانه ها خود را در دریا می نهند و نام خویش را از دست می دهند و اشکال آن ها اقیانوس را تشکیل می دهد، خردمند هم خود را از نام و شکل رها می کند و در جوهر درخشان روح گم می شود و نفس برهمن می گردد».


منابع :

  1. مهرداد ایزدپناه- آشنایی با ادیان هند- صفحه 43-41

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113875