اخلاق و تفکر اخلاقی در فرهنگ یونان باستان

در نظر نخست، می توان گفت که دین در اخلاق مردم تأثیر زیادی نداشت، زیرا دین یونانی از آغاز مجموعه ای از مراسم جادویی بود و به اخلاق مربوط نمی شد. در دین یونانی، اجرای صحیح تشریفات سنتی بیش از درستی و پاکی انسان اهمیت داشت، و خدایان آسمانی و زمینی یونانیان از لحاظ عفت و شرافت و نجابت سرمشق هایی عالی به انسان ندادند. حتی در اسرار الئوسی، اجرای مراسم، بزرگ ترین وسیله رستگاری و رهایی از عذاب به شمار می رفت، و پاکی روحی و کرامت اخلاقی مطمح نظر نبود. در این باره، دیوجانس از سر طنز می گوید: «پاتایکیون دزد، پس از مرگ خوشبخت تر از آگسیلائوس یا اپامینونداس خواهد بود، زیرا در مناسک اسرارالئوسی شرکت داشته است .»

رابطه دین با مردم و دولت در فرهنگ یونان باستان
با این وصف، دین یونانی، برخلاف آنچه در بادی امر به نظر می رسد، از لحاظ اخلاق به مردم و دولت کمکهایی نهانی می کرد، چنان که مراسم تطهیر، گرچه اموری تشریفاتی بودند، یونانیان را به عادات اخلاقی خو می دادند. همچنین خدایان یونانی با همه ضعف های خود کما بیش در نشر فضیلت مؤثر افتادند، زیرا معمولا بر ستمکاران خشم می گرفتند؛ از متکبران انتقام می کشیدند؛ دور افتادگان از وطن و نیازمندان را پناه می دادند؛ و با قدرت خود، پیمان شکنان را به کیفر می رساندند. مثلا دیگه خدای عدالت، ظلم را بی پاسخ نمی گذاشت، و ائومنیدس (مهربانان) قاتلانی چون اورستس را تا سر حد جنون و مرگ تعقیب می کرد. از این گذشته، دین یونانی به مهم ترین عناصر زندگی مانند ولادت، ازدواج، خانواده، طایفه، و دولت جامه تقدس می پوشانید و آنها را از صورت امور زودگذر دنیوی بیرون می آورد. بر اثر پرستش و بزرگداشت مردگان، میان مردم قرون متمادی رابطه و وحدتی عمیق برقرار می شد، و هر فرد خود را نه عضو یک خانواده، بلکه حلقه ای از زنجیره ی انسانهای پیشین و اکنون و آینده می انگاشت. خانواده عاملی است برای بقای فرد در جریان نسل ها. هر کس از لحاظ دینی موظف به همسرگیری و فرزند آوری است. کیست که مرد بی فرزند را به خاک سپارد و به زیارت قبر او رود و او را به آیندگان پیوند دهد؟ دین یونانی نه تنها مردم را به تولید مثل تشویق می کرد و باعث افزایش جمعیت می شد، بلکه، با تکیه بر حفظ استمرار نسل ها، آنها را به حفظ نظام اجتماعی و دفاع از وطن بر می انگیخت. در هر شهر، خدا، یا خدایان خاص آن شهر بیش از خدایان دیگر معزز بودند، و همه قوانین و سازمانهای گوناگون جامعه در میان هاله ای دینی قرار داشت. به راستی، دین، جامعه را در برابر خودخواهی و سودجویی فرد چون سدی دفاعی درآورد.

تأثیر دوگانه دین بر ادب و فلسفه یونانی
در آغاز، دین از ادب و هنر و فلسفه نیرو گرفت، ولی بعدا از آنها زیان دید. هنر فیدیاس به خدایان جلوه هایی زیبا و شکوهمند داد، و شعرهای پینداروس و سوفوکل و اشیل به نوامیس دینی عمق اخلاقی بخشید. همچنین افلاطون و فیثاغورس فلسفه را با دین آمیختند و، با طرح مفهوم خلود، در پیشرفت اخلاق انسانی مؤثر افتادند. اما، در برابر اینان، پروتاگوراس دین را با دیدهی تردید نگریست، ذیمقراطیس فایده ی دین را انکار کرد، اوریپید خدایان را به ریشخند گرفت، و بر روی هم فلسفه یونانی دین را، که مبنای اخلاق بود، به نابودی کشانید. همچنان که روح کنجکاو یونانیان، دانش آنان را پدید می آورد، سودجویی و مال اندوزیشان اساس اقتصاد آن سرزمین را استقرار می بخشد. افلاطون، با مبالغه ای که خاص علمای اخلاق است، در این باره چنین می گوید: «حب مال سراسر وجود آدمیان را تسخیر می کند و هرگز به آنان مجال نمی دهد که حتی لحظه ای درباره ی چیزی جز اموال شخصی خویش بیندیشند. روح شهرمندی وابسته به این است». مردم آتن جانورانی سبقت جو و فزونی طلبند و با رقابتی تقریبا بی رحمانه یکدیگر را تحریک و تهییج می کنند. بسیار زیرکند و در حیله و تدبیر از سامیان کم نیستند؛ از هر لحاظ، چون عبرانیان تورات سرسخت، جنگجو، لجوج، و مغرورند. احساساتی و رقیق القلب نیستند، و اشکهای اوریپید را نمی پسندند. نسبت به حیوانات مهربان، و نسبت به آدمیان بی رحم و ظالمند. بردگان بی گناه را منظما شکنجه می دهند و پس از کشتار مردم غیر نظامی یک شهر با خیال آسوده به خواب می روند. ولی، با این همه، نسبت به تنگدستان و عاجزان سخاوتمندند؛ وقتی که مجلس می شنود که دختر آریستوگیتون، قائل پادشاه مستبد، در لمئوس به فقر و گرسنگی زندگی می کند، هزینه ی بازگرداندن و شوی دادن او را فراهم می سازد. ستمدیدگان و کسانی که از شهرهای دیگر رانده شده اند در آتن پناهگاهی پر مهر می یابند.

آرته (فضیلت)
در حقیقت، مفهوم اخلاق برای مردم یونان جز آن است که امروز برای ماست. نه وجدان مردم نیک نفس و صالح طبقه ی متوسط را آرزو می کنند، نه احترامات و افتخارات اشراف را. در نظر ایشان، بهترین زندگی آن است که از هر جهت کامل و غنی بوده و از سلامت، قدرت، جمال، شهرت، عاطفه، ثروت، حادثه، و تفکر سرشار باشد. نزد آنان، آرته (فضیلت) با مردانگی یکی است، و لفظا و اصلا با مفهوم جنگ (آرس: خداوند جنگ) ملازمه دارد و درست همان است که نزد رومیان «ویرتوس» گفته می شود، و با کلمهی رجولیت از یک ریشه است. مرد دلخواه و کمال مطلوب آتنی کسی است که زیبایی و دادگری را با فن زندگی بیامیزد، کفایت و شهرت و ثروت را به صراحت قدر بشناسد، و دوستی و فضیلت و انسانیت را ارج گذارد. این مردم نیز، چون گوته، برآنند که روح و نفس را کمال بخشیدن، همه چیز است. با این نظر عجب و غروری همراه است که صراحت آن به مذاق ما خوش نمی آید این مردم هرگز از خودستایی سیر نمی شوند، و در هر مقام، از تفوق خویش بر جنگجویان و نویسندگان و هنرمندان ملت های دیگر سخن می گویند. اگر بخواهیم یونانیان را با رومیان بسنجیم، باید فرانسه امروز را با انگلستان مقایسه کنیم؛ واگر بخواهیم اختلاف روح اسپارتی و روح آتنی را دریابیم، باید آلمان را در مقابل فرانسه قرار دهیم.

تأثیر آزادی بر اخلاقیات یونانیان
همه صفات و خصایص مردم آتن دست به هم داده، این کشور شهر را به وجود آورده است. در اینجا، قدرت و شهامت، هوشمندی و زبان آوری، عصیان طلبی و حب مال، غرور و وطن دوستی، و جمال پرستی و آزادی خواهی آنان به وجود آمده و به هم پیوسته اند. شهوات و عواطفشان تند و سرشار، و تعصبشان اندک است. گاه به گاه، تعصبات دینی را می پذیرند، نه بدان جهت که مانع آزادی فکر شوند، بلکه از آن رو که این امر در سیاست های حزبی مؤثر است و اخلاقیات را محدود می سازد. در موارد دیگر، آزادیشان به حدی است که در نظر مهمانان مشرق زمینی، هرج و مرج شگفت انگیز می نماید. مردم آتن، نیمی از عمر خود را صرف خدمت به کشور خویش می کنند، زیرا همه آزادند، و به آمال، رسیدن به هر مقامی برای هر یک از شارمندان ممکن است، و هر کس به نوبت خویش هم فرمانروا و هم فرمانبردار است. خانه ی آنان جایی است که در آن می خوابند، و زندگیشان در بازار، مجلس عامه و مجلس اعیان، دادگاه ها، جشن های عمومی و مسابقات ورزشی، و تئاترهایی که موجب تجلیل شهر و خدایان آن است، می گذرد. به دولت این حق را می دهند که از شخص آنان و اموالشان برای مصالح کشور و رفع نیازمندی های آن استفاده کند. تحمیلات و سخت گیریهای دولت را بر خود هموار می کنند، زیرا دولت آنان برای رشد و تکامل انسانی موجباتی فراهم می کند که از آن پیش در هیچ کشوری نظیرش نبوده است؛ از مدنیت خویش غیورانه دفاع می کنند، زیرا مهد و نگهبان آزادی آنان است. هرودوت می گوید: «بدین ترتیب، قدرت آتن افزایش یافت؛ و نه تنها از این جهت، بلکه از جهات بسیار معلوم می شود که آزادی نعمت عظیمی است. آتنیان، تا زمانی که تحت حکومت پادشاهان مستبد بودند، از هیچ یک از همسایگان خویش دلیرتر نبودند؛ لکن به محض آنکه از زیر یوغ گردن برافراشتند، دلیرترین و نیرومندترین ملتها شدند.» با این همه یک نکته را باید به خاطر داشت و آن اینکه حتی در دوران شکفتگی و باروری تمدن یونان، اندیشه عمیق ترین مردان آن، نه فلاسفه، بلکه درام نویسان، از کوتاهی شادی ها و لذات، و سرسختی مرگ، آزرده است.


منابع :

  1. ویل‌ دورانت‌- تاریخ‌ تمدن‌- جلد 2 یونان‌ باستان‌- تهران‌- انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌- 1359

  2. پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه یونانیان

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113969