آزادی و آزادگی در اشعار شیعی

در این بخش به بیان دیدگاه چند تن دیگر از شعراء مانند اهلى شیرازى، وحشى بافقى، عرفى شیرازى، شیخ بهائى، طالب آملى، صائب تبریزى، واعظ قزوینى، مشتاق اصفهانى، هاتف اصفهانى، فتح الله خان شیبانى و صفاى اصفهانى در این باره می پردازیم.

اهلى شیرازى
اهلى شیرازى نیز به دورى و پرهیز از کمک خواستن از ناکسان و نااهلان توجه کرده است:
سایه دارى از خسان کم جو که کى گردد
شجر گر گیاهى خویش را بالا به اشجار آورد؟
در کمال ناکسان کى بوى خاصیت بود؟
خار صحرا هم گل بى نفع بسیار آورد
در مقابل، به دل خود خطاب مى کند: اگر گدایى مى کنى از درگاه کارساز بى نیاز کن و به این وسیله خود را از منت خلایق نجات بخش:
اى دل، گدایى از کرم کارساز کن
خود را ز منت همه کس بى نیاز کن (کلیات اشعار مولانا اهلى شیرازى، ص 456) وى هر راحتى را که همراه با منت باشد، محنت مى نامد و عقیده دارد که باید صبر پیشه کرد و از کسى چیزى نخواست: صبر کن با محنت فقر و ز کس راحت مخواه زآنکه هر راحت که با وى منت است آن محنتى است در نظر اهلى، مردن براى شخص بهتر است از طلب، بخصوص اگر آن خواستن، از روى بندگى و حقارت باشد. وى با ذکر تلمیحى، مطلب را رساتر بیان کرده است: بنده را مردن از طلب خوش تر خاصه کز روى بندگى طلبد مردن اسکندرش بسى بهتر که ز خضر آب زندگى طلبد وى قناعت، فقر و فراغ خاطر را از همه سلطنت روى زمین بهتر و برتر مى شناسد: یک لحظه فراغ خاطر گوشه نشین بهتر ز هزار شاهى روى زمین نان جو و کنج فقر و سلطانى وقت انصاف بده چه سلطنت بهتر ازین؟

وحشى بافقى
وحشى بافقى رهایى خود از قید مادیات و مال اندوزى را این گونه نشان داده است:
پى زر کج نکنم گردن خود چون نرگس
خرقه بر خرقه از آن دوخته ام همچو بصل
وی گوید: خوشا به حال کسى که حتى اگر از بى نانى هم بمیرد، حاضر نشود نیاز خود را به سفلگان بگوید:
خوش آن کو بر در دونان نریزد آبروى خود
به کنج فقر اگر جانش برون آید ز بى نانى

عرفى شیرازى
عرفى شیرازى درباره نگه داشتن عزت نفس و تکیه نکردن بر دیگران این گونه گفته است:
گر مرد همتى ز مروت نشان مخواه
صد جا شهید شو، دیت از دشمنان مخواه
بستان زجاج و در جگر افشان و نم مجوى (زجاج یعنی شیشه)
بشکن سفال و در دهن انداز و نان مخواه
خاک از فلک مخواه و مراد از زمین مجوى
ماه از زمین مجوى و وفا زآسمان مخواه. (کلیات عرفى شیرازى، ص 194)

شیخ بهائى
شیخ بهائى در مثنوى نان و حلوا، به مسئله نزدیکى به دربار شاهان و ملتزم رکاب ایشان بودن پرداخته و آن را مایه رنج و خطر، آفت جان و مانع راه ایمان شناخته است و توصیه مى کند که از تقرب به حاکمان باید پرهیز کرد و جان را در این ورطه سهمناک وارد نساخت:
نان و حلوا چیست، دانى اى پسر؟
قرب شاهان است، زین قرب الحذر!
مى برد هوش از سر و از دل قرار
الفرار از قرب شاهان، الفرار!
فرخ آن کو رخش همت را بتاخت
کام ازین حلوا و نان، شیرین نساخت
حیف باشد از تو، اى صاحب سلوک
کاین همه نازى به تعظیم ملوک!
قرب شاهان آفت جان تو شد
پاى بند راه ایمان تو شد. (کلیات اشعار و آثار فارسى شیخ بهائى، ص 18)

طالب آملى
طالب آملى در این زمینه مى گوید: من به دنبال رسیدن به جاه و مقام نیستم و درویشى و گوشه گیرى برایم خوش تر است:
نه فال بزرگى زنم، نه امیرى
من و ذوق درویشى و گوشه گیرى
البته این نظر چندان پسندیده نیست، زیرا با روح تفکر شیعى، که نشأت گرفته از قرآن و سنت است، مغایرت دارد، چه آن دعوت به حضور در صحنه هاى اجتماعى و احساس مسئولیت کردن است. اینکه انسان از آنچه در جامعه مى گذرد بى خبر باشد و خود را از جرگه این مسائل خارج کند، امرى است که با تعالیم دینى سازگارى ندارد و هنرى به حساب نمى آید، بلکه باید ایستاد و وظیفه شرعى و انسانى خویش را به انجام رساند.

صائب تبریزى
صائب تبریزى نیز عقیده دارد نباید براى به دست آوردن مال و ثروت و مقام، به دربار شاهان رفت. او این عمل را کار خسیسان مى داند و با تمثیلى که آورده، بر تأکید و اهمیت موضوع افزوده است:
از سر کوى قناعت به در شاه مرو
چون خسیسان ز پى مال و زر و جاه مرو
شب تارست جهان، سیم و زرست آتش آن
گر نه اى خام به هر آتشى از راه مرو

واعظ قزوینى
ملا محمد رفیع واعظ قزوینى همین مضمون را به شیوه دیگرى بیان نموده است. وى در سروده خویش، تحمل ذلت، حقارت و پستى را براى به چنگ آوردن حطام دنیوى به شدت نکوهش کرده و بخصوص رو کردن به پیشگاه امیران و حاکمان و نیز تلاش براى به دست آوردن خاطر درباریان و اطرافیان شاه را درخور سرزنش دانسته است:
همچو ناخن شده خم بر در سلطان تا کى؟
در گشاد گره جبهه دربان تا کى؟
ز آب روى و مژه تر، ز تذلل پى نان
آب و جاروب کشى بر در دونان تا کى؟
خوشه سان خانه پر از گندم و جو، و ز پى نان
بودن اى سست قدم، این همه لرزان تا کى؟
واعظ مى گوید: اگر دل تو در طلب نان خون باشد، بهتر است از اینکه شیفته و فریفته ریاست باشى. وى جست و جو و طلب نان و معاش از این و آن را با کار مأموران حکومت در سرشمارى، براى گرفتن خراج و مالیات برابر مى داند. (ظاهرا منظور وى نشان دادن زشتى و ناپسندى این کار است):
دل از غم نانى اگرت خون باشد
به زآنکه به حب جاه مفتون باشد
از بهر سؤال در بدر گشتن ما
با خانه شمار عاملان چون باشد؟
نزد وى بخشش خلق در جایى که موجودى همچون پروردگار توانا هست، اگر دوا هم باشد چیزى جز زهر نخواهد بود:
زهر است عطاى خلق، هرچند دوا باشد
حاجت ز که مى خواهى، جایى که خدا باشد؟

مشتاق اصفهانى
مشتاق اصفهانى درویشى را بر خدمت سلطان کردن ترجیح مى دهد و گذشتن از سر -جان- را بهتر از سر و سامان یافتن همراه با منت مى داند:
درویشى ام از خدمت سلطان خوش تر
ترک سرم از منت و سامان خوش تر
خاکستر گلخن و کلاه نمدم
از تخت جم و تاج سلیمان خوش تر

هاتف اصفهانى
هاتف اصفهانى در باب مناعت طبع، قطعه زیبا و معروفى دارد که در آن، پس از ذکر مقدماتى نتیجه گیرى مى کند که تحمل تمام دشوارى ها و امور فوق العاده براى وى آسان تر است از همنشینى با فرومایگان، و به هیچ قیمتى حاضر نیست ننگ را بپذیرد:
خار بدرودن به مژگان، خاره فرسودن به دست
سنگ خائیدن به دندان، کوه ببریدن به چنگ
لعب با دنبال عقرب، بوسه بر دندان مار
پنجه با چنگال ضیغم، غوص در کام نهنگ (ضیغم: شیر بیشه، شیر درنده)
از سر پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب
وز بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ
از شراب و بنگ روز جمعه در ماه صیام
شیخ را بالاى منبر ساختن مست و ملنگ
تشنه کام و پابرهنه در تموز و سنگلاخ
ره بریدن بى عصا فرسنگ ها با پاى لنگ...
نقش ها بستن شگرف از کلک مو بر آب تند
رخنه ها کردن پدید از خار تر در خاره سنگ
روزگار رفته را بر گردن افکندن کمند
عمر باقى مانده را بر پا نهادن پالهنگ...
صد ره آسان تر بود بر من که در بزم لئام
باده نوشم سرخ و زرد و جامه پوشم رنگ رنگ
چرخ گرد از هستى من گر برآرد گو برآر
دور بادا دور، از دامان نامم گرد ننگ. (دیوان هاتف اصفهانى، ص 126-127)

فتح الله خان شیبانى
فتح الله خان شیبانى مى گوید: من در فقر پادشاهم. پس چرا باید از کسى طلب کنم که در دل او طمع شاهى حکمروا باشد؟ وى سپس به وضع مردم اشاره مى کند که پیوسته در جست و جوى نان و نامند و خود را از جرگه آنان بیرون مى بیند و خویشتن را سپاسگزار نعمت هاى الهى مى داند:
به فقر اندر شهنشاهم چه مى جویم من از مردی
که در ملک دل او حرص شاهى کامران باشد؟
جهانى در هواى نام و نان هر سو همى پویان
مرا نه انده نام است و نه پرواى نان باشد
به داده ایزدى شادم، به نعمت هاى او شاکر
اگر بى خانمان گشتم ورم صد خانمان باشد
نزد وى، روى آوردن به وادى قناعت، برابر است با آزادى، و بر خلاف آن، آزمندى و حرص ثمره اى جز بلا و رنج و شر نخواهد داشت و بندگى خدا کردن انسان را بر همه بزرگان روزگار، برترى و سیادت مى بخشد:
پاى در دامن قناعت کش
تاج آزادگى بنه بر سر
تخم حرص و طمع مکارکه نیست
بر او جز بلا و محنت و شر
بندگى کن که بندگى خداى
بر شهانت همى کند سرور
شیبانى نیز مانند بسیارى از شاعران پیشین، نزدیکى و تقرب جستن به شاهان و دستگاه ایشان را موجب پیدایش سختى و مصیبت براى انسان مى داند و ارزش دنیا را فقط در عزلت و قناعت مى بیند. به نظر وى، براى رهایى از منت اهل دنیا باید به کم بسنده کرد و در صدد زیاده طلبى نبود:
دولت مجوى و قربت سلطان و حضرتش
و ایمن شو از دویدن و آسوده از لتش (لتش یعنی: سیلى، چک، لطمه، پس گردنى)
دنیا به یک پشیز نیرزیدى ار نبود
این گنج هاى عزلت و کنج قناعتش
رو زین جهان به نان جو و خرقه اى بساز
تا وارهى ز منت ارباب دولتش
وى مى گوید: تا هنگامى که توکل من به خدا باشد، از هیچ شاه و وزیرى منت نمى کشم، و از پروردگار جهان هم مى خواهد که در این راه یارى اش کند:
تا ایزد مر مرا وکیل است و نصیر
منت نکشم هیچ من از شاه و وزیر
اى ناصر آسمان، مرا نصرت بخش
اى خوب ترین وکلا دستم گیر

صفاى اصفهانى
صفاى اصفهانى توصیه مى کند که نباید به دنبال مناصب و القاب پادشاه رفت؛ چرا که در زیر پرده این چیزها، فرومایگان و درنده خویانى هستند که تنها ظاهر انسانى دارند و در نهان، چهارپایانى بیش نیستند:
مجو مناصب و القاب پادشاه، ولى
گذار پاى به فرق مناصب و القاب
که زیر مناصب و القاب قلتبانانند (93)
کشیده پوست انسان به گوش و دم دواب (94)

نکته پایانى
آزادى و آزادگى در شعر شیعى به صورت هاى گوناگون در سروده هاى شاعران شیعه بازتاب داشته که مهم ترین آن در بعد آزادى فردى و نفى بندگى غیرخداست. در همین زمینه، قابل توجه است که تقویت توکل بر خدا و توصیه بدان و آزاده زیستن به طور غیرصریح، در ضمن اشعار شاعران آمده و از جنبه آزادى اجتماعى، بر دورى از دربار و درباریان و خدمت به ایشان به خاطر حرص و طمع به مال و مقام تأکید شده است.


منابع :

  1. تصحیح غلامحسین جواهرى- کلیات اشعار و آثار فارسى شیخ بهائى- کتابخانه محمودى

  2. تصحیح طاهرى شهاب- کلیات اشعار ملک الشعراء طالب آملى- تهران- کتابخانه سنایى

  3. تصحیح محمد قهرمان- دیوان صائب- تهران- شرکت انتشارات علمى- فرهنگى- 1370

  4. تصحیح سید حسن سادات ناصرى- دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینى- علمى- 1365

  5. تصحیح حسین مکى- غزلیات و قصاید و رباعیات مشتاق اصفهانى- چ دوم- تهران- علمى- 1363

  6. تصحیح وحید دستگردى- دیوان هاتف اصفهانى- چ ششم- فروغى- 1349

  7. فتح الله خان شیبانى- منتخب بیانات شیبانى

  8. تصحیح احمد سهیلى خوانسارى- دیوان اشعار حکیم صفاى اصفهانى- اقبال- 1363

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114072