روایت علامه طباطبایی از پیامبر شناسی شیعه (بخش دوم)

در قسمت اول به سریان هدایت عمومى در عالم هستی و ابعاد مختلف هدایت خصوصى اشاره گردید. در این قسمت به مفاهیم و مطالبی چون: حقیقت وحی از نظر قرآن، عصمت پیامبران، دین آسمانى و ابعاد آن، قرآن مجید، سند نبوت، شمار پیامبران، پیامبران اولوالعزم و نبوت حضرت محمد (ص) پرداخته می شود.

عصمت پیامبران
ظهور پیغمبران خدا وحى را تایید مى کند، پیغمبران خدا مردانى بودند که دعوى وحى و نبوت نمودند و براى دعوى خود حجت قاطع اقامه کردند و مواد دین خدا را که همان قانون سعادت بخش خدایى است، به مردم تبلیغ نموده در دسترس عموم گذاشتند و چون پیغمبران که با وحى و نبوت مجهز بودند، در هر زمان که ظاهر شدند بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، خداى متعال هدایت بقیه مردم را با ماموریت دعوت و تبلیغ که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل فرمود. و از اینجاست که پیغمبر خدا باید با صفت عصمت متصف باشد، یعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانیدن آن به مردم از خطاى مصون باشد و معصیت، تخلف از قانون خود، نکند، زیرا چنانکه گذشت تلقى وحى و حفظ و تبلیغ آن سه رکن هدایت تکوینى مى باشند و خطا در تکوین معنا ندارد. گذشته از اینکه معصیت و تخلف از مؤداى دعوت و تبلیغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمینان مردم است از راستى و درستى دعوت و در نتیجه غرض و هدف دعوت را تباه مى کند. خداى متعال در کلام خود به عصمت پیغمبران اشاره نموده مى فرماید: «و اجتبیناهم و هدیناهم الى صراط مستقیم»؛ «و پیغمبران را به سوى خود جمع آورى کردیم و به راهى راست رسانیدیم»، (انعام/87). و باز مى فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم»؛ «تنها اوست که داننده غیب است و به غیب خود کسى را مسلط نمى کند مگر پسندیدگان را از پیغمبران و در این صورت از پس و پیش او مراقبت کامل و رصدى به راه مى اندازد که محققا پیامهاى خداى خود را برسانند»، (جن/28).

دین آسمانى و ابعاد آن
آنچه پیغمبران خدا از راه وحى به دست آورده اند  و به عنوان پیغام و سفارش خدایى به مردم رسانیدند، دین بود، یعنى روش زندگى و وظایف انسانى که سعادت واقعى انسان را تامین مى کند. دین آسمانى به طور کلى از دو بخش اعتقادى و عملى مرکب مى باشد، بخش اعتقادى یک رشته اعتقادات اساسى و واقع بینى ها است که باید انسان پایه زندگى خود را به روى آنها گذارد و آنها سه اصل کلى توحید، نبوت و معاد است که با اختلال یکى از آنها پیروى دین صورت نبندد. و بخش عملى یک رشته وظایف اخلاقى و عملى است که مشتمل است، بر وظایفى که انسان نسبت به پیشگاه خداى جهان و وظایفى که انسان در برابر جامعه بشرى دارد. و از اینجاست که وظایف فرعى که در شرایع آسمانى براى انسان تنظیم شده بر دو گونه است اخلاق و اعمال و هر یک از آنها نیز بر دو قسم است:
الف قسمتى، اخلاق و اعمالى است که به پیشگاه خداوندى ارتباط دارد مانند خلق و صفت ایمان و اخلاص و تسلیم و رضا و خشوع و مانند، عمل نماز و روزه و قربانى و این دسته بویژه ،عبادات، نامیده مى شود و خضوع و بندگى انسان را نسبت به پیشگاه خدایى مسجل مى سازد.
ب و قسمتى، اخلاق و اعمال شایسته اى است که به جامعه ارتباط دارد مانند اخلاق و صفات بشر دوستى و خیرخواهى و عدالت و سخاوت و مانند، وظایف معاشرت و داد و ستد و غیر آنها و این قسم بویژه، معاملات، نامیده مى شود. و از طرف دیگر نوع انسانى به تدریج متوجه کمال است و جامعه بشرى به مرور زمان، کامل تر مى شود، ظهور این تکامل در شرایع آسمانى نیز ضرورى است و قرآن کریم نیز همین تکامل تدریجى را که از راه عقل به دست مى آید تایید مى کند چنانکه از آیاتش استفاده مى شود هر شریعتى لاحق از شریعت سابق کاملتر است، مى فرماید: «و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه»؛ «و فرستادیم کتاب قرآن را به سوى تو به حق در حالى که کتابى مانند تورات و انجیل را که در برابر خود دارد تصدیق مى کند و تسلط و برترى دارد نسبت به آن»، (مائده/48). و البته چنانکه نظریات علمى نشان مى دهد و قرآن کریم نیز تصریح مى کند، زندگى جامعه انسانى در این جهان ابدى نیست و طبعا تکامل نوعى نامتناهى نخواهد بود و از این روى، کلیات وظایف انسانى از جهات اعتقاد وعمل ناگزیر در مرحله اى متوقف خواهد شد پس نبوت و شریعت نیز روزى که از جهت کمال اعتقاد و توسعه مقررات عملى به آخر مرحله رسید، ختم خواهد گردید. و از اینجاست که قرآن کریم براى روشن ساختن اینکه اسلام، دین محمد (ص) آخرین و کامل ترین ادیان آسمانى است، خود را کتاب آسمانى غیر قابل نسخ و پیغمبراکرم را خاتم انبیا و دین اسلام را مشتمل به همه وظایف، معرفى مى کند، چنانکه مى فرماید: «و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»؛ «و به تحقیق قرآن کتابى است گرامى و از حریم خود منع کننده که هیچ باطلى را از پس و پیش نمى پذیرد»، (سجده/42). و نیز مى فرماید: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین»؛ «محمد پدر کسى از شماها نیست، بلکه پیغمبر خدا و ختم کننده پیغمبران مى باشد»، (احزاب/40). و مى فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء»؛ «و نازل کردیم به سوى تو کتاب را در حالى که روشن کننده هر چیز است»، (نحل/89).

قرآن مجید، سند نبوت
قرآن مجید به عنوان تجلی باطنی و ظاهری وحی در چندین جا تصریح می کند که کلام خدا است یعنی با همین الفاظ خود از مقام ربوبی صادر شده و پیغمبراکرم (ص) نیز آنرا با همان الفاظ تلقی نموده است. و در راه اثبات همین معنی که کلام خداست و کلام بشری نیست، مکررا در لابلای آیات کریمه به مقام تحدی برآمده و قرآن مجید را از هر جهت معجزه شمرده و ماوراء قدرت و توانائی بشر دانسته است. چنانکه می فرماید: «ام یقولون تقوا له بل لا یومنون فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین»؛ «یا می گویند پیغمبراکرم خودش قرآن را ساخته و بخدا نسبت داده است بلکه اینان ایمان نمیآورند پس اگر راست می گویند سخنی همانند آن بیاورند (بسازند)»، (طور/34). و می فرماید: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا»؛ «بگو ای محمد اگر جن و انس گردهم آیند که مانند این قرآن بیاورند همانند آنرا نخواهند آورد اگر چه برخی از ایشان پشت و پناه برخی دیگر شوند»، (اسری/88). و نیز می فرماید:«ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات»؛ «یا می گویند قرآن را بخدا بسته بگو پس ده سوره افترائی مانند آن بیاورید»، (هود/13). و باز می فرماید:«ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله»؛ «یا می گویند قرآن را به خدا بسته است بگو پس یک سوره همانند آن بیاورید»، (یونس/38). و باز در تحدی با پیغمبراکرم (ص) می فرماید: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله»؛ «و اگر از آنچه بر بنده خودمان فرو فرستادیم در شک باشید از مردی مانند وی که درس نخوانده و نوشتن یاد نگرفته و در محیط جاهلیت نشو و نما یافته باشد یک سوره قرآنی بیاورید»، (بقره/23). و باز از راه نداشتن اختلاف و تضاد تحدی نموده می فرماید: «افلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»؛ «آیا در قرآن تدبر نمی کنند و اگر از پیش غیر خدا بود در آن اختلافات بسیاری پیدا میکردند»، (نساء/82). زیرا همه چیز درین جهان مشمول قانون تحول و تکامل است و از تضاد اجزاء و احوال خالی نمی باشد و اگر قرآن کار بشر بود و در ظرف بیست و سه سال قطعه قطعه ساخته میشد از اختلاف اوصاف و احوال سالم نمی ماند و اینطور یک نواخت نبود. قرآن مجید که بدین تحدیات سخن خدا بودن خود را اعلام و تثبیت میکند در سرتاسر خود به صراحت حضرت محمد (ص) را پیغمبر و فرستاده خدا معرفی می نماید و بدین وسیله سند نبوت آن حضرت قرار می گیرد و روی همین اصل بارها در کلام خدا پیغمبراکرم (ص) امر می شود که در اثبات نبوت خود به شهادت خدا یعنی به تصریح قرآن مجید به نبوت اش، استناد جوید: «قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم»؛ «بگو شهادت خدا برای نبوت من، میان من و شما کافی است»، (رعد/43). و در جای دیگر علاوه بر شهادت خدای متعال شهادت ملائکه را نیز نقل می کند: «لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه و الملائکة یشهدون و کفی بالله شهیدا»؛ «لکن خداوند بآنچه بسوی تو نازل کرده شهادت می دهد و ملائکه نیز شهادت میدهند و خدا در شهادت کافی و بس است»، (نساء/166).

شماره پیغمبران خدا
به حسب نقل در گذشته تاریخ، پیغمبران بسیارى آمده اند و قرآن کریم نیز کثرت ایشان را تایید فرموده و عده اى از ایشان را به نام و نشان یاد کرده ولى عده مشخص بر ایشان ذکر ننموده است. از راه نقل قطعى شماره ایشان به دست نیامده جز اینکه در روایت معروف که از ابوذر غفارى از پیغمبراکرم است عدد ایشان 124 هزار تعیین شده است.

پیغمبران اولوا العزم و صاحبان شریعت
به حسب آنچه از قرآن کریم استفاده مى شود همه پیامبران خدا شریعت نیاورده اند بلکه پنج نفر از ایشان که حضرت نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد (ص) مى باشند اولوا العزم و صاحبان شریعت هستند و دیگران در شریعت تابع اولوا العزم بوده اند. خداى متعال در کلام خود مى فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى»؛ «خدا تشریع فرمود براى شما از دین آنچه به نوح (ع) توصیه شده و آنچه را که به خودت وحى کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسى و عیسى (ع) توصیه شده است»، (شورى/13). و نیز مى فرماید: «و اذا اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم و اخذنا منهم میثاقا غلیظا»؛ «و وقتى که از پیغمبران پیمانشان را گرفتیم و از تو و ابراهیم و موسى و عیسى و از ایشان پیمان محکمى گرفتیم»، (احزاب/7).

نبوت محمد (ص)
آخرین پیغمبران خدا حضرت محمد (ص) مى باشد که صاحب کتاب و شریعت است و مسلمانان به وى ایمان آورده اند. حضرت محمد (ص) 53 سال پیش از شروع تاریخ هجرى و قمرى در شهر مکه از حجاز در میان خانواده بنى هاشم از قریش که گرامی ترین خانواده عربى شناخته مى شد، تولد یافت. پدر آن حضرت «عبدالله» و مادرش «آمنه» نام داشت و در همان اوایل کودکى، پدر و مادر را از دست داد و در کفالت جد پدرى خود عبدالمطلب قرار گرفت، بزودى عبدالمطلب نیز بدرود زندگى گفت و عمویش ابوطالب به سرپرستى او قیام کرده او را به خانه خود آورد. آن حضرت در خانه عموى خود بزرگ شد و ضمنا پیش از بلوغ با عموى خود همراه مال التجاره به شام سفر کرد. آن حضرت درس نخوانده بود و نوشتن یاد نگرفته بود ولى پس از بلوغ و رشد به عقل و ادب و امانت معروف شد و در نتیجه عقل و امانت یکى از بانوان قریش که به ثروت معروف بود او را سرپرست اموال خود قرار داد و اداره امر تجارت خود را به او واگذار کرد. آن حضرت سفرى دیگر نیز با مال التجاره به شام نمود و در اثر نبوغى که از خود نشان داد، سود فراوانى عاید گردید و دیرى نگذشت که آن بانو پیشنهاد ازدواج به آن حضرت نمود و او نیز پذیرفت و پس از ازدواج که در 25 سالگى آن حضرت واقع شد تا سن چهل سالگى در همان حال بود و شهرت به سزایى در عقل و امانت پیدا کرد جز اینکه بت نپرستید با اینکه مذهب معمولى عرب حجاز بت پرستى بود و گاهى به خلوت رفته با خدا به راز و نیاز مى پرداخت، تا در سن چهل سالگى که درغار حراء، غارى است در کوههاى تهامه در نزدیکى مکه خلوت کرده بود از جانب خداى متعال براى نبوت برگزیده شد و ماموریت تبلیغ یافت و اولین سوره قرآنى، سوره علق، بر وى نازل شد و همان روز به خانه خود مراجعت و در راه پسر عموى خود على بن ابیطالب را دید و پس از بیان واقعه، على (ع) به وى ایمان آورد و پس از ورود به منزل، همسرش نیز اسلام را پذیرفت. پیغمبراکرم (ص) براى اولین بار که گروه مردم را دعوت کرد با عکس العمل طاقت فرسا و دردناکى روبرو شد و ناچار پس از آن مدتى دعوت سرى مى کرد تا دوباره مامور شد که خویشاوندان بسیار نزدیک خود را دعوت کند، ولى این دعوت نتیجه اى نداد و کسى از آنان جز على بن ابیطالب به وى ایمان نیاورد ولى طبق مدارکى که از ائمه اهل بیت (ع) نقل و به استناد اشعارى از ابوطالب در دست است شیعه معتقد است که وى به اسلام گرویده بود ولى چون یگانه حامى پیغمبراکرم (ص) بود ایمان خود را از مردم کتمان مى فرمود تا قدرت ظاهرى خود را پیش قریش حفظ کند پس از آن پیغمبراکرم (ص) طبق ماموریت خدایى به دعوت علنى پرداخت شروع دعوت علنى توام بود با شروع سخت ترین عکس العمل و دردناک ترین آزارها و شکنجه ها از ناحیه اهل مکه نسبت به پیغمبراکرم (ص) و مردمانى که تازه مسلمان شده بودند تا سخت گیرى قریش به جایى رسید که گروهى از مسلمانان خانه و زندگى خود را ترک نموده به حبشه مهاجرت کردند و پیغمبراکرم (ص) با عموى خود ابوطالب و خویشاوندان خود از بنى هاشم سه سال در شعب ابوطالب حصارى بود در یکى از دره هاى مکه در نهایت سختى و تنگى متحصن شدند و کسى با آنان معامله و معاشرت نمى کرد و قدرت بیرون آمدن نداشتند. بت پرستان مکه با اینکه هر گونه فشار و شکنجه از زدن و کوبیدن و اهانت و استهزا و کار شکنى در حق وى روا مى داشتند گاهى نیز براى اینکه او را از دعوت خود منصرف کنند از راه ملاطفت پیش آمده وعده مالهاى گزاف و ریاست و سلطنت به وى مى دادند ولى پیش آن حضرت وعده و وعید آنان مساوى بود و جز تشدید همت و تصمیم عزیمت نتیجه اى نمى بخشید. در یکى از مراجعه هایى که به آن حضرت کرده و وعده مال گزاف و ریاست مى دادند، آن حضرت به عنوان تمثیل به آنان فرمود: «اگر خورشید را در کف راست و ماه را در کف چپ من بگذارید، از فرمانبردارى خداى یگانه و انجام اموریت خود روى بر نخواهم تافت». در حوالى سال دهم بعثت که آن حضرت از شعب ابیطالب بیرون آمد، کمى بعد از آن، ابوطالب عمو و یگانه حامى وى بدرود زندگى گفت و همچنین یگانه همسر با وفاى وى در گذشت. دیگر براى آن حضرت هیچ گونه امنیت جانى و پناهگاهى نبود و بالاخره بت پرستان مکه نقشه محرمانه اى براى کشتن وى طرح کرده شبانه خانه اش را از هر سوى به محاصره در آوردند که آخر شب ریخته در بستر خواب قطعه قطعه اش کنند. ولى خداى متعال مطلع اش ساخته به هجرت یثرب مامورش کرد، آنگاه حضرت على (ع) را در بستر خواب خود خوابانید شبانه به نگهدارى خدایى از خانه بیرون آمد و از میان گروه دشمنان بگذشت و در چند فرسخى مکه به غارى پناهنده شد و پس از سه روز که دشمنان به هر سوى گشته و از دستگیرى او نومید شده بودند، به مکه بازگشتند، از غار بیرون آمده راه یثرب را در پیش گرفت. اهل یثرب که بزرگان شان پیش از آن به حضرت ایمان آورده و بیعت کرده بودند، مقدم اش را با آغوش باز پذیرفتند و جان و مال خودشان را در اختیار اش گذاشتند. آن حضرت براى اولین بار در شهر یثرب یک جامعه کوچک اسلامى تشکیل داده با طوایف یهود که در شهر و اطراف آن ساکن بودند و همچنین با قبایل نیرومند عرب آن نواحى پیمان بست و به نشر دعوت اسلامى قیام فرمود و شهر یثرب به، مدینة الرسول، معروف شد. اسلام روز به روز به سوى توسعه و ترقى پیش مى رفت و مسلمانانى که در مکه در چنگال بیدادگرى قریش گرفتار بودند تدریجا خانه و زندگى خود را رها کرده، به مدینه مهاجرت نمودند و پروانه وار به دور شمع وجود پیغمبراکرم (ص) گرد آمدند و، مهاجرین، نامیده شدند، همین ظور یاوران یثربى آن حضرت به، انصار، شهرت یافتند. اسلام با سرعت تمام پیشرفت مى کرد ولى با این حال بت پرستان قریش و طوایف یهود حجاز از کار شکنى و ماجراجویى هیچگونه فروگذارى نمى کردند و به دستیارى گروه منافقین که در داخل جمعیت مسلمانان بودند و به هیچ سمت خاصى شناخته نمى شدند هر روز مصیبت تازه اى براى مسلمانان به وجود مى آوردند، تا بالاخره کار به جنگ کشید و جنگ هاى بسیارى میان اسلام و وثنیت عرب و یهود اتفاق افتاد که در اغلب آنها پیروزى با لشگر اسلام بود. شماره این جنگ ها به هشتاد و چند جنگ بزرگ و کوچک مى رسد و در همه جنگ هاى خونین بزرگ و بسیارى از جنگ هاى کوچک، گوى پیروزى به دست على (ع) ربوده مى شود و تنها کسى بود که هرگز در هیچ کدام از آن جنگ ها پا به عقب نگذاشت. و در همه این جنگ ها که در مدت ده سال پس از هجرت درگرفت از مسلمانان کمتر از دویست و از کفار کمتر از هزار تن کشته شده است. در اثر فعالیت آن حضرت و فداکاری هاى مهاجرین و انصار در مدت ده سال پس از هجرت، اسلام، شبه جزیره عربستان را فرا گرفت و نامه هاى دعوتى به پادشاهان کشورهاى دیگر مانند ایران و روم و مصر و حبشه نوشته شد. آن حضرت در زى فقرا مى زیست و به فقر افتخار مى کرد ولحظه اى از وقت خود را بیهوده نمى گذرانید بلکه وقت خود را سه بخش کرده بود، بخشى اختصاص به خدا داشت و با عبادت و یاد خدا مى گذشت و بخشى به خود و اهل خانه و نیازمندی هاى منزل مى پرداخت و بخشى از آن مردم بود و در این بخش به نشر و تعلیم و معارف دینى و اداره امور جامعه اسلامى و اصلاح مفاسد آن و رفع حوایج مسلمین و تحکیم روابط داخلى و خارجى و سایر امور مربوطه مى پرداخت. آن حضرت پس از ده سال اقامت در مدینه در اثر سمى که زنى یهودى در غذاى وى خورانیده بود، نقاهت پیدا نمود و پس از چند روز رنجورى، رحلت فرمود و چنانکه در روایاتى وارد است، آخرین کلمه اى که از زبانش شنیده شد، توصیه بردگان و زنان بود.


منابع :

  1. علامه طباطبایی-شیعه دراسلام- دفتر انتشارات اسلامی- 1385

  2. علامه طباطبایی- قرآن در اسلام- دفتر انتشارات اسلامی- 1385

  3. علامه طباطبایی- اصول عقاید و دستورات دینی- 1386

  4. مرتضی مطهری- وحی و نبوت- انتشارات صدرا- 1382

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114119