شیعه و فرقه‌های شیعه از نگاه ابوحاتم رازی

در ادامه و در این قسمت به معرفی فرقه های چون مبارکیه، خطابیه، واقفه و ممطوره، قطعیه، طاحنیه و حماریه پرداخته می شود.

مبارکیه
این فرقه، به پیشواى خود، مبارک، غلام اسماعیل بن جعفر، منسوب اند. آنان در زمان حیات امام جعفر صادق، به امامت محمدبن اسماعیل معتقد و مدعى شدند که آن حضرت ایشان را بدین امر فرمان داده است. در نتیجه بر این عقیده پایدار ماندند، تا آنکه به جرگه اسماعیلیان پیوستند.

خطابیه
این گروه، به ابوالخطاب محمد بن زینب اسدى اجدع که به امامت اسماعیل بن جعفر در زمان زنده بودن پدرش معتقد بود، منسوب اند. آنان بعد از درگذشت اسماعیل، به امامت جعفر معتقد شدند و درباره مقام وى بسیار غلو کردند. ابوالخطاب در زمان جعفر هنگامى که عیسى بن موسى بن على بن عبدالله بن عباس امیر کوفه بود، در این شهر خروج کرد و آشکارا مردم را به سوى آن حضرت فرا خواند. جعفر نیز از او بیزارى جست و نفرینش کرد. وى و دارو دسته اش همگى کشته شدند و بر اساس گفته ها، هیچ کس از آنها جز ابوسلمه سالم بن مکرم جمال، مشهور به ابوخدیجه، موفق به فرار نشد. ابوالخطاب از الوهیت جعفر سخن مى راند و شمارى از همرأیان وى نیز پس از مرگش مدعى الوهیت جعفر شدند خداوند از گفته ستمگران برتر باد و درباره مقام همگى امامان تندروى و غلو زیادى کردند. دسته اى از این ها پس از اسماعیل، به امامت محمد بن اسماعیل معتقد شدند و پنداشتند که ابوالخطاب آنان را بدین کار فرمان داده و رهنمون گشته است. این ها درباره محمد بن اسماعیل نیز مانند آنچه در حق دیگر امامان گفته اند، سخنانى بیرون از اعتدال و کفرآلود بر زبان آوردند و سپس به دسته هاى گوناگونى تقسیم شدند که به خواست خدا هنگام بحث از غلات، نامشان را خواهیم آورد.

واقفه و ممطوره
به دسته اى از شیعیان «واقفه» یا «ممطوره» گفته مى شود. اینان را واقفه نامیدند، زیرا پس از درگذشت جعفر، به امامت موسى بن جعفر معتقد شده، در امامت وى توقف کردند او را آخرین امام دانستند و امامت على بن موسى را پس از پدر، انکار کردند. به گمان آنان، موسى زنده است و نمى میرد و همان قائمى است که زمین را پس از آکنده شدن از ستم، از عدل سرشار مى کند. آنان از امام جعفر نقل کرده اند که: «نام قائم نام صاحب تورات است». همچنین، از آن حضرت روایت کرده اند که به یکى از یارانش فرمود: «روزها را بشمر» و او روزها را از یکشنبه شمرد تا به شنبه رسید. جعفر (ع) بدو گفت: «چند روز را شمردى؟» گفت: «هفت روز را» جعفر(ع) فرمود: «شنبه شنبه ها و خورشید روزگاران و نور ماه ها؛ کسى که اهل لهو و لعب نیست، همو هفتمین امام و قائم شماست» و با دست، به سوى موسى بن جعفر اشاره فرمود. به گفته اینان، موسى هفتمین امام و همان قائم است و به همین دلیل، بر امامت او توقف و برخى ادعا کردند که وى نمرده و زنده است و از [امام[ جعفر روایت کردند که: «اگر دیدید سر موسى از بلندى کوه به سمت شما مى غلتد، باور مکنید، زیرا او قائم است.» برخى دیگر از آنان گفتند: موسى درگذشت و امامت براى دیگرى روا نیست تا او باز گردد و قیام کند و روایتى از امام جعفر نقل کردند که: «موسى به عیسى (ع) شباهت دارد.» همگى اینان واقفیان اند، چرا که در امامت موسى متوقف شدند. به این گروه «ممطوره» نیز مى گویند، زیرا هنگامى که على بن اسماعیل تمیمى و یا میثمى از نوادگان میثم تمار، یونس بن عبدالرحمن و دیگران با آنها روبه رو شدند، على بن اسماعیل به آنان گفت: شما جز سگ هایى باران خورده کلاب ممطورة چیز دیگرى نیستید و این لقب برایشان ماندگار شد (گفته مى شود: سگ ها هنگام باران خوردن و خیس شدن، در نهایت بدبویى اند). گروهى تا امروز بر این عقیده پایدار مانده اند.

قطعیه
به گروهى از شیعیان که به درگذشت موسى بن جعفر و امامت على بن موسى پس از مرگ پدر قاطعانه معتقد و بدو خشنود شده، «رضا»یش نامیدند، «قطعیه» گفته مى شود. به گمان آنها، هارون الرشید موسى بن جعفر را از مدینه به بصره احضار و نزد عیسى بن جعفر بن ابى جعفر، زندانى کرد، سپس او را روانه بغداد و نزد سندى بن شاهک زندانى اش کرد و یحیى بن خالد برمکى او را در همان زندان، با خرماى تازه و انگور زهرآلود، کشت. آنگاه آن حضرت را از زندان بیرون آورده، در گورستان قریش به خاک سپردند. از این جاست که این فرقه را قطعیه نامیدند، زیرا به مرگ موسى بن جعفر قطع پیدا کردند و پس از او، به امامت على بن موسى و فرزندانش یکى پس از دیگرى معتقد شدند، تا آنکه امامت به على بن محمد عسکرى رسید. آنان همواره بر عقیده خود باقى ماندند، جز عده معدودى که در امامت محمد بن على شک کرده، از عقیده خود به آن حضرت دست برداشتند و گفتند: پدرش على بن موسى الرضا در حالى درگذشت که او خردسال و براى امامت شایسته نبود و دانشى نیز نداشت.
گروهى بر عقیده خود مبنى بر امامت محمد بن على امام محمد تقى (ع) امام نهم شیعیان پایدار ماندند و پس از مرگش، اختلاف پیدا کردند، دسته اى موسى بن محمد را امام دانستند و گروهى بر امامت على بن محمد عسکرى، امام على النقى امام دهم شیعیان ثابت ماندند. چون على بن محمد درگذشت، دیگر بار میان شیعیان جدایى افتاد؛ گروهى به امامت محمد بن على بن محمد که در زمان حیات پدر درگذشته بود و برخى به امامت جعفر بن على عسکرى معروف به جعفر کذاب و دسته اى هم به امامت امام حسن بن على عسکرى معتقد شدند. همه این ها به رغم پراکندگى و ناهمگونى شان اجمالا از قطعیه به شمار مى روند و تا پیش از مرگ على بن محمد، نام خاصى نداشتند، اما پس از این، آنان که به امامت جعفر معتقد شدند، «طاحنیه» نامیده شدند.

طاحنیه
به اینان از آنجا که به رهبرشان على بن فلان طاحن منسوب اند، «طاحنیه» گفته شده است. وى فردى متکلم و از تقویت کنندگان امامت جعفر فرزند امام هادى بود که مردم را به امامت او فراخواند و در این کار، فارس بن حاتم بن باهویه و یکى از خواهرانش او را یارى کردند. این فرقه در زمان حیات حسن بن على عسکرى به امامت جعفر معتقد شدند و گفتند: ما حسن را آزمودیم و علمى نزدش نیافتیم. آنان پیروان حسن و معتقدان به امامتش را «حماریه» نامیدند و گفتند: آنها بدون آگاهى و شناخت، پیرو حسن شده، از پیروى جعفر دست شستند، زیرا حسن جانشینى نداشت و در نتیجه، امامت وى و سخن هر کس که به چنین امامتى معتقد باشد، باطل است؛ زیرا امام نمى تواند بدون جانشین و فرزند باشد.
جعفر پس از آنکه اطرافیان و معتقدان به امامت امام حسن ادعاهاى خود را بیان کردند، میراث وى را در دست گرفت و از تقسیم آن جلوگیرى کرد تا نادرستى ادعاهاى آنان روشن و حقیقت کارشان نزد حاکم، مردم، عوام و خواص آشکار شد. در نتیجه، رشته سخنان معتقدان به امامت حسن از هم گسیخت و آنان به فرقه هاى مختلفى تقسیم شدند. طرفداران امامت جعفر برعقیده خود استوارماندند و مردم بسیارى نیز که پیش تر به امامت حسن معتقد بودند، به جعفر روى آوردند. از جمله این افراد، حسن بن على بن فضال بود که از فقها، راویان حدیث و بزرگ ترین صحابیان حسن و صاحب آثار زیادى در فقه و حدیث و پیشتاز آنان بود. طرفداران جعفر پس از او، به على بن جعفر و فاطمه گرویدند و پس از مرگ این دو، در اختلاف هاى بسیارى افتادند; گروهى از آنان در عقیده خود غلوهاى بسیارى کردند و درباره ائمه، همان سخنانى را گفتند که ابوالخطاب و پیروانش مى گفتند.

حماریه
این نام را پیروان جعفر بر روى معتقدان به امامت حسن بن على عسکرى نهادند، چنان که آنان نیز پیروان جعفر را به دلایلى که پیش تر درباره این دو لقب گفتیم، طاحنیه نامیدند. کسانى که امامت حسن را پذیرفتند، پس از وى یازده فرقه شدند و اگرچه از عناوین شناخته شده اى برخوردار نیستند، عقایدشان را ذکر مى کنیم:
نخستین فرقه گفتند: حسن رحلت نکرده و زنده است. او همان قائم است و روا نیست که امام بمیرد و فرزندى از او به طور آشکار باقى نمانده باشد، زیرا زمین هیچ گاه از امام خالى نمى شود و به ما رسیده است که قائم دو غیبت دارد، این نخستین آنهاست و به زودى آشکار و شناخته مى گردد و دوباره از دیده ها پنهان مى شود.
دومین فرقه گفتند: حسن وفات کرد، اما زنده مى شود یا هم اینک زنده و همو قائم است؛ چرا که در نظر ما معناى قائم همان قیام کننده پس از مرگ است.
سومین فرقه گفتند: حسن وفات کرد و برادرش جعفر را وصى خود قرار داد. این دسته امامت جعفر را پذیرفته اند.
چهارمین فرقه گفتند: حسن درگذشت در حالى که امام خود او جعفر بود و ما که حسن را امام مى دانستیم، بر خطا بودیم، زیرا او اساسا امام نبود و چون درگذشت و جانشینى بر جاى نگذاشت، دانستیم جعفر در ادعاى امامت خود برحق و ادعاى حسن باطل بوده است.
پنجمین فرقه گفتند: حسن وفات کرد، در حالى که امام نبود و ما نیز در امام دانستن وى خطا کردیم. امام، محمد بن على برادر حسن و جعفر بود که در زمان حیات پدر درگذشت، زیرا نزد آنها امامت حسن باطل بود، به این دلیل که درگذشت و فرزندى به جاى نگذاشت. جعفر نیز به خاطر فسق ظاهرى اى که در او دیدیم، سزاوار امامت نبود. البته حسن را نیز همان گونه یافتیم که جعفر بود، اما او برخلاف برادرش کارهاى خود را مخفى مى کرد و چون بى پایگى امامت این دو ثابت شد، دانستیم محمد، امام است، چرا که وى پس از خود فرزندى داشت و پدر نیز بدو اشاره کرده بود. او همان مهدى قائم است و امامت کسى جز او یا اعتقاد به بطلان امامت هیچ یک روا نیست. ششمین فرقه گفتند: چنین نیست که حسن بدون فرزندى درگذشته باشد، بلکه وى پسرى داشت به نام محمد که دو سال پیش از مرگ پدر متولد و از ترس جعفر و دیگر دشمنانش پنهان شد و همو امام قائم است. هفتمین فرقه گفتند: حسن پسرى داشت که هشت ماه پس از مرگ پدر متولد شد و ادعاى فرزندى که دو سال پیش از درگذشت پدر به دنیا آمده باشد، نادرست است، زیرا این چیزى نبود که پنهان بماند و نمى شود موضوعى را که این گونه آشکار و معقول است، انکار کرد، بلکه حاملگى اى در کار بود که پس از درگذشت حسن، ادعا شد. هشتمین فرقه گفتند: حسن اساسا فرزندى نداشت، زیرا ما این نکته را با راه هاى گوناگونى دنبال کردیم، اما براى او فرزندى نیافتیم و اگر چنین ادعایى درباره حسن روا باشد، درباره دیگران نیز رواست و بنابراین، باید بتوان گفت: پیامبر نیز فرزندى داشت که پیامبر یا امام بود. البته چیزى که هست و نمى توان آن را انکار کرد، حاملگى اى است که به درست، در یکى از کنیزانش دیده شده است. وى به زودى فرزندى پسر به دنیا خواهد آورد که امام و همان قائم خواهد بود. نهمین فرقه گفتند: وفات حسن و بى فرزندى او سخنى درست و داستان باردارى مورد ادعا نیز باطل است؛ چنان که نبودن امامى پس از حسن نیز ثابت شد. عقلا نیز ممکن است زمین مانند فترت پیش از ظهور پیامبر بدون حجت باشد و خداوند او را به سبب گناهان اهل زمین، براى مدتى از میانشان بردارد. دهمین فرقه گفتند: حسن بى تردید درگذشت و مردم این گونه با هم اختلاف پیدا کردند؛ بى آنکه ماهیت آن روشن باشد! ما نیز در این که او فرزندى داشته باشد که پیش از درگذشت او یا پس از آن به دنیا آمده باشد، تردید داریم. آنچه مى دانیم این است که زمین از حجت خالى نمى ماند. نام این حجت، محمد و همو جانشین پدر و از نظرها پنهان است. ما نیز به دامان او چنگ مى زنیم تا آشکار شود. یازدهمین فرقه گفتند: مى دانیم حسن درگذشت و مردم از داشتن امام ناگزیرند و زمین هم خالى از حجت نمى ماند، اما نمى دانیم حجت از فرزندان اوست یا از فرزندان دیگرى.
بارى، این ها همه شاخه هاى فرقه قطعیه است که جز آنچه گفتیم، نام مشهور دیگرى ندارند. آنان امروزه درباره ادعاهاى خود به کشمکش افتاده، همه اصولشان باطل شده است. در نتیجه، همگى به دو فرقه اصلى تقسیم شده اند، گروهى امامت نسل حسن اثناعشریه و گروهى دیگر امامت نسل جعفر را پذیرفتند و همه هم اینک سرگردان و از هم گسیخته هستند و برهیچ دیدگاهى ثابت قدم نبوده، برمبنایى قابل اعتماد تکیه ندارند.
ادامه دارد...
در قسمت بعدی به معرفی فرقه های: کیسانیه، کربیه، بیانیه، هاشمیه، حارثیه و عباسیه، پرداخته می شود.


منابع :

  1. ابوحاتم رازی مترجم- گرایش ها و مذاهب اسلامی- مترجم علی آقانوری- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

  2. WWW. ADYAN. ORG

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114139