اصول اعتقادی مذهب زیدیه (عدل)

در قسمت قبل به مسائل خداشناسی در نزد زیدیه پرداختیم که خلاصه آن مطالب بدین شرح بود که، زیدیه تنها راه شناخت خداوند را اندیشه و تأمل مى دانند و به نظر ایشان اندیشه و تأمل براى شناخت خداوند، واجب عقلى است. زیدیه در اثبات صانع بودن خداوند از برهان، حدوث و قدم، بهره برده و خداوند را داراى صفات ثبوتى، قدرت، علم، حیات، سمع، بصر و ازلى بودن، مى دانند. ایشان معتقدند که این صفات ایجابى، عین ذات خداوند است. درباره صفات سلبى خداوند، ایشان معتقدند که خداوند شبیه هیچ آفریده اى نیست، بى نیاز است، در دنیا و آخرت با چشم دیده نمى شود و واحدى است که در ازلیت و الوهیت دوم ندارد. در ادامه و در این قسمت به مسائل و مباحث عدل در اصول اعتقادى مذهب زیدیه می پردازیم.

مباحث و مسائل عدل در مذهب زیدیه
مسأله یازدهم

خداوند عادل و حکیم است. یکى از اساسى ترین اعتقادات در مذهب زیدیه عدل الهى است. زیدیه بدون تردید از پیشگامان اعتقاد به عدل خداوند و در صف مقدم مدافعان مکتب عدلیه اند. اگرچه مى توان این بحث را هم چون دیگر صفاتى که براى خداوند بیان شد، به دنبال مسائل توحید و در همان باب مورد بررسى قرار داد، ولى به دلیل اهمیت زیاد و ارتباط مسائل اعتقادى مهم و بسیارى به آن، همواره و در همه تقسیم ها به صورت جداگانه بیان شده است. زیدیه، عدل را به انجام ندادن قبیح هم چون ظلم و دروغ معنا مى کنند و افعال خداوند را متصف به حسن و نیکى مى دانند بنابراین او را عادل و حکیم مى شمرند. دلیل عالمان زیدیه بر عدل و حکمت الهى آن است که خداوند عالم به قبح قبایح و بى نیاز از انجام آن است، پس مرتکب آنها نخواهد شد.

مسأله دوازدهم
اعمال بد و خوب بندگان به خود آنان منتسب مى شود نه خداوند. در این مسأله زیدیه به بحثى بسیار با اهمیت در تاریخ کلام و عقاید اشاره دارند که همان مسأله جبر و اختیار است. زیدیه از همان آغاز شکل گیرى همواره بر اختیار انسان در اعمال خود تأکید داشته و امامان و شخصیت هاى زیدیه تألیفات و ردیه هاى متعددى در رد تفکر جبر و مجبران نگاشته اند. به عنوان نمونه به شخص زید بن على (متوفاى 122 قمرى) رساله اى نسبت داده مى شود با نام الجواب على المجبرة. هم چنین قاسم رسى (متوفاى 246 قمرى)، دو رساله در رد مجبره نوشته با نام هاى أصول العدل و التوحید و نفى الجبر والتشبیه و الرد على المجبرة. هادى الى الحق یحیى بن حسین (متوفاى 298 قمرى)، نیز رساله اى دارد در دو بخش با نام الرد على المجبرة القدریة. همان گونه که فرزند او ناصرلدین الله احمد (متوفاى 315 قمرى)، نیز در تألیف خود با نام النجاة به رد این تفکر پرداخته است. و در تألیفات متأخران آنان نیز به دلیل ارتباط این مسأله با بحث عدل به عنوان یکى از مسایل عدل مطرح شده است. آنان براى انتساب اعمال بندگان به خودشان به فلسفه اوامر و نواهى خداوند استدلال کرده و گفته اند اگر اعمال بندگان در اختیار آنان و منتسب به آنان نبود امر به طاعت و نهى از معصیت معنا نداشت. همان گونه که در خصوص شکل و رنگشان که در اختیار آنان نیست امر و نهى معنا ندارد. هم چنین براى تأیید اختیار انسان به آیاتى از قرآن کریم هم چون، «جزاء بما کانوا یعملون»؛ «اینها پاداشى است براى آنچه مى‏ کردند»، (واقعه/24)، «إنما تعبدون من دون الله أوثانا و تخلقون إفکا إن الذین تعبدون من دون الله لا یملکون لکم رزقا فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشکروا له إلیه ترجعون»؛ «واقعا آنچه را که شما سواى خدا مى ‏پرستید جز بتانى بیش نیستند و دروغى برمى‏ سازید در حقیقت کسانى را که جز خدا مى‏ پرستید اختیار روزى شما را در دست ندارند پس روزى را پیش خدا بجویید و او را بپرستید و وى را سپاس گویید که به سوى او بازگردانیده مى‏ شوید»، (العنکبوت/17)، «ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون إلا بما کنتم تکسبون»؛ «پس به کسانى که ستم ورزیدند گفته شود عذاب جاوید را بچشید آیا جز به کیفر آنچه به دست مى‏ آوردید جزا داده مى‏ شوید»، (یونس/52) و «یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»؛ «اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چرا چیزى مى‏ گویید که انجام نمى‏ دهید»، (الصف/2) نیز توجه شده است.

مسأله سیزدهم
خداوند هیچ کس را جز در مقابل عملش پاداش نمى دهد و جز در برابر گناهش عذاب نمى کند. به دنبال اثبات عدل الاهى و اثبات سر نزدن کار قبیح از خداوند، بحث پاداش و مجازات، ثواب و عقاب، مطرح مى شود و از آنجا که پاداش دادن و مجازات کردن کسى که مستحق آن نیست مصداق ظلم است و ظلم نیز به حکم عقل امرى قبیح و ناشایست است، زیدیه نیز معتقدند که پاداش و عذاب الهى تنها در برابر عمل نیک و بد به بندگان خواهد رسید. همان گونه که آیات قرآن نیز بر این امر دلالت دارد. آیاتى هم چون، «قل أغیر الله أبغی ربا و هو رب کل شیء و لا تکسب کل نفس إلا علیها و لا تزر وازرة وزر أخرى ثم إلى ربکم مرجعکم فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون»؛ «بگو آیا جز خدا پروردگارى بجویم با اینکه او پروردگار هر چیزى است و هیچ کس جز بر زیان خود گناهى انجام نمى‏ دهد و هیچ بار بردارى بار گناه دیگرى را برنمى‏ دارد آنگاه بازگشت‏ شما به سوى پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف مى‏ کردید آگاه خواهد کرد»، (الأنعام/164) و «و أن سعیه سوف یرى»؛ «و نتیجه کوشش او به زودى دیده خواهد شد»، (النجم/40).

مسأله چهاردهم
نمى توان گفت گناهان به قضا و قدر الهى سر مى زنند. آیا قضا و قدر الهى به گناهان تعلق مى گیرد؟ زیدیه در پاسخ به این سؤال که مرتبط با بحث جبر و اختیار است به روش عدلیه و بر خلاف جبریه هرگونه تفسیرى را که به معناى سلب اختیار از انسان باشد نفى مى کنند. احمد بن حسن رصاص در این خصوص مى گوید:
«کلمه قضا در سه معنا بکار مى رود، 1. آفرینش و اتمام آن، خداوند متعال مى فرماید: «فقضا هن سبع سماوات فى یومین»؛ «پس آنها را به صورت هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت »، (فصلت/12). 2.  فرمان و الزام، خداوند متعال مى فرماید: «و قضى ربک ألا تعبدوا إلا إیاه»؛ «و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید»، (الإسراء/23). 3. خبر دادن و اعلام کردن، خداوند مى فرماید: «و قضینا إلى بنى إسرائیل فى الکتاب لتفسدن فى الأرض مرتین»؛ «و در کتاب آسمانى شان به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعا دو بار در زمین فساد خواهید کرد»، (الإسراء/4). و سپس مى افزاید، قضاى الاهى بر گناه بندگان به معناى خلق گناه ،معناى اول، نمى تواند باشد چرا که اگر او گناه را ایجاد کند مجازات آنان ناپسند خواهد بود همان گونه که مجازات آنها بر رنگ پوست آنها ناپسند است. هم چنین گناه به معناى دوم یعنى فرمان به انجام آن نیز منتسب به قضا نمى شود، چون گناه امرى قبیح است و خداوند فرمان به قبیح و ناپسند نمى دهد. خود مى فرماید: «قل إن الله لا یأمر بالفحشاء أتقولون على الله ما لا تعلمون»؛ «بگو قطعا خدا به کار زشت فرمان نمى‏ دهد آیا چیزى را که نمى‏ دانید به خدا نسبت مى‏ دهید»، (الأعراف/28). و فرموده: «و الله یقضى بالحق»؛ «و خداست که به حق داورى مى‏ کند»، (غافر/20)، (مصباح العلوم، صص 16-15).

مسأله پانزدهم
خداوند هیچ یک از بندگانش را به آنچه توان انجامش را ندارد تکلیف نمى کند. از دیگر نتایج اعتقاد به عدل الاهى آن که باید معتقد بود که تکلیف بندگان از سوى خداوند به آنچه توانایى آن را ندارند به دلیل ناپسندى چنین تکلیفى ممتنع است. و این اعتقاد بر خلاف اعتقاد جبرگرایان و مسلمانان غیر عدلى است که براى عقل حق تعیین پسندیده و ناپسند را در خصوص افعال الهى قایل نیستند.

مسأله شانزدهم
همه مریضى ها و ناخوشى ها و نقصان ها، کار خداوند و از روى حکمت و حق است. از دیگر مباحث کلامى مرتبط با بحث عدل الهى مسأله اى است که با عنوان، آلام، دردها و یا در عنوانى کلى تر با نام بحث، شر، در تاریخ کلام شناخته شده است و در آن بحث شده که آیا شرور و از جمله دردها و رنج ها و مریضى هایى که به انسان ها مى رسد از جانب خداوند است و به او منتسب مى شود، و آیا این انتساب منافاتى با عدل الهى ندارد، زیدیه معتقدند، شرور نیز از آنجا که محدث اند به خداوند منتسب مى شوند ولى از آنجا که خداوند عادل و حکیم است باید در برابر رسیدن درد و رنج، عوضى در نظر گرفته باشد و گرنه فعل الاهى قبیح و ناشایست خواهد بود.

مسأله هفدهم
خداوند صدور هیچ معصیتى را از بندگان اراده نکرده و به آن رضایت نداشته و آن را دوست ندارد. بحث اراده خداوند نیز از جمله مباحث معرکه آرا در تاریخ کلام اسلامى است که اگرچه از جهتى با مباحث توحید و کیفیت صفت اراده الهى مرتبط مى شود ولى از آن جهت که به مقتضاى اعتقاد به عدل الهى باید معتقد بود اراده خداوند بر انجام طاعات و ترک گناهان است، در بحث عدل مطرح شده است. و دلیل چنین اعتقادى آن است که اگر اراده خداوند به انجام گناهان و زشتى ها نیز تعلق گرفته باشد، مجازات گناه کاران کارى ناپسند خواهد شد.

مسأله هجدهم
همین قرآنى که در میان ماست کلام خداوند و وحى و فرو فرستاده او است. امام زیدیه یمن عزالدین بن حسن، متوفاى 900 قمرى، در خصوص ارتباط این مسأله با عدل الاهى مى گوید، از آنجا که در مبحث عدل سخن از این است که خداوند کار ناشایست، قبیح، انجام نمى دهد و از طرفى دیگر قرآن به عنوان لطف و بیان کننده تکالیف براى بندگان مطرح است و لطف و بیان نیز بر خداوند واجب است، این مسأله در ضمن بحث عدل طرح شده است. (ناصرالدین الله ابراهیم بن محمد مؤیدى، الإصباح على المصباح، ص103) در این مسأله زیدیه بر استناد قرآن موجود که در دست مردم است و تلاوت مى شود به خداوند متعال تأکید نموده اند. و به شواهد و دلایلى هم چون این آیه شریف استناد مى کنند که مى فرماید: «و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله»؛ «و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود»، (التوبة/6).


مسأله نوزدهم
این قرآن ازلى نیست و مخلوق است. در این مسأله به یکى از معرکه آراترین مباحث کلامى اشاره شده است. مسأله اى که برخى آن را وجه نام گذارى علم کلام به «کلام» دانسته اند، و بر سر آن منازعات طولانى و احیانا خونینى در تاریخ اسلام در گرفته است، و آن این که آیا قرآن، ازلى «قدیم» است یا پدید آمده «محدث» است، زیدیه هم چون دیگر معتزله قرآن را محدث دانسته اند و مراد آنها از قرآن همین صداها و حروفى است که مردم در ارتباط با قرآن با آن سروکار دارند و در مسأله قبلى انتساب همین معنا از قرآن به خداوند به عنوان کلام الهى مورد تأکید قرار گرفت و اگر نه مطرح شدن قرآن به عنوان کلام خداوند و معنایى قائم به ذات الاهى از ریشه مورد قبول زیدیه نیست چون آنان معتقدند خداوند منزه از آن است که هم چون انسان ها کلام داشته باشد. مخالفان اندیشه معتزله و زیدیه که بر ازلى، قدیم، بودن قرآن تأکید گذارده اند دو گروه اند، برخى براى قرآن معنایى قائم به ذات خداوند قائل اند و آن را قدیم و ازلى دانسته اند و برخى دیگر هم چون کرامیه و حنابله و اغلب اهل حدیث همین قرآن متداول و صداها و حروف را ازلى شمرده اند. (الإصباح على المصباح، ص107). براى استدلال بر حدوث قرآن زیدیه مى گویند، ما مى بینیم که قرآن به تدریج تحقق مى یابد مثلا در هنگام تلاوت آیه «الحمدلله رب العالمین»؛ «ستايش خدايى را كه پروردگار جهانيان است»، (الفاتحة/2)، برخى حروف قبل از دیگر حروف قرار مى گیرند. و این بدان معناست که این حروف غیر ازلى و محدث اند. چرا که معنا ندارد چیزى بر موجود ازلى مقدم شود، (مصباح العلوم، ص18). آنان هم چنین براى اثبات محدث بودن قرآن به ظاهر این آیه شریف نیز استناد کرده اند که مى فرماید: «و ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث إلا استمعوه وهم یلعبون»؛ «هيچ پند تازه‏ اى از پروردگارشان نيامد مگر اينكه بازى‏ كنان آن را شنيدند»، (الأنبیاء/2).

مسأله بیستم
محمد (ص)، پیامبرى راستگو است. یکى از مهمترین اصول اعتقادى پس از توحید و عدل اعتقاد به نبوت و پیامبرى است که در بسیارى از تألیفات و تقسیمات به عنوان اصلى جداگانه مورد توجه زیدیه نیز قرار داشته و دارد. ولى در این منشور و در روش متداول تر زیدیه، نبوت به عنوان آخرین مسأله از مسائل عدل الهى مطرح شده است. چرا که بنابر نظر اغلب زیدیه عبادات شکر بندگان، در برابر نعمت هاى خداوند است و نبوت وسیله بیان نحوه شکر بندگان در برابر نعمت هاى الهى است و اگر خداوند از آنان شکر نعمت بخواهد بدون آن که راه آن را بیان کرده باشد، با عدل الهى ناسازگار خواهد بود. همان گونه که آنان در استدلال براى اثبات نبوت پیامبر نیز از بحث عدل الاهى استفاده کرده اند. زیدیه در این خصوص به معجزه بزرگ قرآن مجید استدلال کرده اند و این که على رغم تحدى قرآن معاصران آن که در فصاحت بالاترین مرتبه را داشتند نتوانستند همانند قرآن بیاوردند. و ظهور این معجزه گواه حقانیت پیامبر است چرا که اگر او در ادعاى خود بر حق نبود، نباید خداوند او را با چنین معجزه اى تصدیق مى کرد. چون مى دانیم که تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است و ثابت شد که فعل قبیح از خداوند صادر نخواهد شد. و اگر نبوت پیامبر گرامى اثبات شد، باید او را در همه آنچه بیان کرده تصدیق کرد و از آن جمله است خبر او به نبوت دیگر پیامبران.
در قسمت بعد، سوم، به مباحث و مسائل وعده و وعید در نزد زیدیه پرداخته خواهد.


منابع :

  1. مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه- تاریخ و عقاید- نشر ادیان

  2. www. adyan. org

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114157