عوامل ورود در جهنم (نارضایتی خداوند)

آتش خشم الهی

آتش خشم همچنان که در این دنیا انسان را به ورطه ی نابودی می کشاند، در آن دنیا نیز باعث نابودی او و گرفتاری در آتش خواهد شد و این بار آتش خشم الهی دامن او را خواهد گرفت، همچنان که رضایت خداوند تعالی انسان را به بهترین مقامات نیل خواهد داد:
1ـ «افمن اتبع رضوان الله کمن بـاء بسخط من الله و ماویه جهنم و بئس المصیر؛ آیا کسی که خشنودی خدا را پیروی می کند چون کسی است که به خشمی از خداوند دچار گردیده و جایگاهش جهنم است؟ و چه بد بازگشت گاهی است.» (آل عمران/ 162)
امام صادق (ع) ذیل آیه مزبور به عنوان جری و تطبیق چنین می فرماید: «کسانی به خشم خداوند دچار گردیده اند که حق علی بن ابی طالب و حق ما پیشوایان اهل بیت را منکر شوند. آیا آنکه پیجو و پیرو رضوان خداست مانند کسی است که دچار هواها و خودپرستى و احساسات خودخواهانه و گرفتار خشمى از جانب خدا باشد، تا بخواهد دیگران را بفریبد و به بند خود کشد؟»
رضوان، بر وزن حرمان به معنى رضاى زیاد است، و رضا به معنى موافقت میل است با موضوعى، خواه طبق تمایل باشد یا نه. و مراد در اینجا موافق بودن پروردگار متعال است که از برنامه زندگى و از حرکات و اعمال و اخلاق انسان راضى باشد. و رضوان الله یعنى ما یوجب رضى الله و معنى عام است شامل عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه می شود، و تفسیر به موردى از باب بیان مصداق است.
اما از حیث عقائد نص آیه ی شریفه ی «و رضیت لکم الإسلام دینا؛ و دین اسلام را براى شما پسندیدم.» (مائده/ 3) و اخبار مرویه از کافى و تفسیر عیاشى از حضرت صادق (ع) که به عمار فرمود: «الذین اتبعوا رضوان الله هم الائمة و هم و الله یا عمار درجات للمؤمنین و بولایتهم ایانا یضاعف الله لهم اعمالهم و یرفع الله لهم الدرجات العلى، و اما قوله یا عمار کمن باء بسخط من الله الى قوله المصیر فهم و الله الذین جحدوا حق على ابن ابى طالب و حق الائمة منا اهل البیت فباءوا بذلک بسخط من الله.»

رضای الهی

اما از حیث اخلاق فاضله و اعمال حسنه اخبار بسیارى در موارد مختلفه در باب اخلاق و عبادات داریم که فلان صفت یا فلان عبادت موجب رضاى الهى است مثل (اول الوقت رضوان الله) و (رضانا رضى الله) و غیر اینها که احتیاج به نقل نداریم، و در قرآن مجید می فرماید «و رضوان من الله اکبر؛ و رضایتى از سوى خدا [که از همه آن نعمت ها] بزرگ تر است.» (توبه/ 72) که در شأن مؤمنین و مؤمنات وارد شده، و در باب تقوى می فرماید: «للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهرة و رضوان من الله؛ راى پرهیزگاران نزد پروردگارشان باغ هایى است که از پاى درختانش نهرها جارى است و در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاکیزه و [از همه خوش تر] رضا و خرسندى خدا را دارند.» (آل عمران/ 151)
در باب مهاجرین و مجاهدین می فرماید: «یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم؛ پروردگارشان آنان را نزد خود به رحمت و خشنودى و بهشت هایى که براى آنان در آنها نعمت هاى پایدار است، مژده مى دهد.» (توبه/ 21) و غیر اینها از آیات، و معناى رضاى الهى یعنى معامله می کند با بنده معامله رضى، و البته به مقدار سر سوزنى عذاب نخواهد فرمود و اما خوشنودى که به معنى قلبى باشد در او راه ندارد زیرا محل حوادث نیست کمن باء بسخط من الله این جمله جمیع عقائد باطله را شامل می شود که از روى تقصیر باشد نه ازروى قصور.
اما اخلاق رذیله و اعمال سیئه اگر باعث زوال ایمان باشد مورد آیه است و الا قابل عفو و مغفرت و شفاعت هست و موجب سخط نمی شود. و اتباع به معنى پیروى است و پیروى کردن از رضاى پروردگار متعال به سه امر متوقف است:
اول- از لحاظ اعمال و کردار خود، باید مطابق دستور و تکالیف معین شده عمل کرده، و هرگز از آن تکالیف الهى تجاوز نکند.
دوم- از لحاظ نیت، به قصد خلوص و محبت براى خداوند، و تنها به نیت او انجام عمل بدهد، نه به مقاصد و اغراض دیگر.
سوم- از لحاظ توجه و اقبال قلب، از آنچه از جانب خداوند متعال تکلیف و یا حوادثى پیش آید راضى باشد.
در این صورت هرگونه خلاف و جدایى از طرف بنده برطرف شده، و زمینه براى موافقت و رضاى الهى آماده خواهد شد. و باید توجه داشت که رضا و توجه و لطف و رحمت الهى متوقف است به تحقق زمینه در وجود عبد، تا از جانب خداوندى که داراى رحمت و احسان و کرم نامحدود است، افاضه رحمت شود.
بوء: انحطاط و برگشتن به محل پایین است، مادى باشد یا معنوى. و چون بحث در زندگى انسان است قهرا انحطاط مرتبه او از مرتبه انسانى به مرتبه حیوانى بوده، و در نتیجه از مزایا و صفات و خصایص انسانى محروم خواهد شد، یعنى از نورانیت و صفا و معرفت و طهارت.
و سخط: به معنى خشم و در مقابل رضا و موافقت است، و به طوری که گفتیم که در رضا سه امر لازم بود، با انتفاء آنها یا یکى از آنها مفهوم سخط حاصل شود، یعنى زمینه در وجود انسان براى رضا منتفى شده، و مقتضى سخط مى گردد.
و ماوى: از ماده اوى که حرکت کردن به سوى مقام سکنى و برقرارى است، و چون خصوصیات محل سکنى در هر عالمى باشد دلالت کننده و میزان وسع و مضیقه و خوشى و گرفتگى انسان است. براى افرادیکه در مورد سخط خداوند واقع مى شوند: قهرا از رحمت و لطف و فضل الهى محروم شده، و در محل پست و گرفته اى قرار مى گیرند.
و جهنم را در هر مرتبه از مادى و روحانى بگیریم، دلالت مى کند به محیطی که گرفته شدید و سخت و غلیظ باشد، و زندگى کردن در چنین محل که از لطف و نور و رحمت و عطوفت دور است، در کمال ناراحتى و گرفتارى خواهد بود. و البته محیط بهشت و جهنم با مقدماتی که در این زندگى تحصیل مى شود، صورت گرفته و حاصل خواهد شد، و هر کسى مى تواند از میزان تعلقات و شهوات و آلودگیهاى نفس خود، مقام آینده خود را که در ارتباط نفس او صورت مى گیرد، آگاهى پیدا کند.و به طور اجمال بهشت و جهنم را از همین برنامه زندگى دنیوى موجود مى توان تشخیص داده و به دست آورد.
اتباع رضوان الله، همین است که هر ناتوان را توان بخشد، هر افتاده اى را به پا دارد و هر ستمزده اى را برهاند و هر ستمگر را از میان بردارد و هر ناقص را کامل کند و هر افسرده اى را شادى و هر فرسوده اى را نشاط و هر استعدادى را رویش و هر غافلى را آگاهى و هر نادانى را دانایى و هر انحرافى را استقامت دهد و هر کینه اى را به مهر و هر رمیده اى را به انس باز گرداند و هر گمراهى را هدایت کند و هر مانعى را از سر راه تکامل بردارد. اینها پیروى از رضایت شمولى و عمومى خدا (رضوان) و تجلیگاه صفات و اسماء علیاى الوهیت و ربوبیت است که کانون جوشان آن پیمبران بودند. آیا اینان را مى توان سنجید با آنان که اندیشه و دید و کارشان در خلاف این جهت و راه بندان راه خدا و به بندکشان بندگان خدا و بازجویان خشم خدایند: «ا فمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله» این افراد جایگاه و مرکز ثقلشان سقوط گاه جهنم است که به سوى آن تحول مى یابند و بر مى گردند: «و ماواه جهنم و بئس المصیر» این دو گروه در دو جهت متقابلند: آنان که یکسر تابع و قائم و مجذوب رضوان الله (رضوان بی واسطه منتسب به خدا) و آنها که متبوع و واژگون هواها و خودخواهى و برخورنده و برخوردار خشم همه جانبه از جانب خدا: "بسخط من الله" که به واسطه ی «من» آمده که این گونه خشم و عذاب فرعى و ناشى از سنن ضد تکامل و برگشت از رضوان الله است.

درجات و درکات

این دو جهت و دو گونه متقابل، و بین آنها درجاتى است بى منتها: و هم درجات عند الله. ضمیر هم، راجع به جمع، فمن اتبع، من باء، یا راجع به فمن اتبع، هم درجات (عنه لهم... یا ذو درجات) که درجات عین شخصیت و سازنده انسان است. آنان که همین ظاهر و بشره بشرى و غرائز و نیازها و انگیزه ها را مى بینند، همه را یکسان و همانند مى پندارند و از عمق روح و تعالى انسان و سقوط و پستى ها ناآگاهند. فمن اتبع رضوان الله، مانند کمن باء بسخط من الله، و پیمبران را چون دیگران و خود دانستند و همه را محکوم غرائز و بسته خواب و خور و فلاسفه ارسطویى، انسان را به یک جنس و فصل «حیوان ناطق»، محدود کرده اند.
فرق بین «مصیر» و «مرجع» این است که «مصیر» منتهى الیه هر چیزى است به شرط این که در آن چیز تغییرى حاصل شود، ولى «مرجع» منتهى الیه هر چیز است به طور مطلق. و چون آنچه که به رضوان (خشنودى) خدا محقق مى شود على (ع) است پس آنچه که به سخط (خشم) خدا محقق مى شود، مخالفت با على (ع) است. لذا صحیح است که تابع رضوان خدا را تابع على (ع) بدانیم، و کسى که با غضب خدا به سویش برمى گردد، پیرو مخالفان على (ع) بدانیم.
اینکه مى فرماید: «هم درجات عندالله و الله بصیر بما یعملون؛ آنها [خود] در پیشگاه خدا منزلت ها و مقاماتى هستند و خدا به آنچه مى کنند بیناست.» اشاره به اینکه نه تنها منافقان تن پرور و مجاهدان با هم فرق دارند، بلکه هر یک از کسانى که در این دو صف قرار دارند به تفاوت درجه فداکارى و جانبازى و یا نفاق و دشمنى با حق در پیشگاه خدا درجه خاصى خواهند داشت که از صفر شروع مى شود و تا مافوق آنچه تصور شود ادامه مى یابد.
جالب توجه اینکه در روایتى از امام على بن موسى الرضا (ع) نقل شده که فرمود: «هر درجه اى به اندازه فاصله میان آسمان و زمین است.» و در حدیث دیگرى وارد شده که «بهشتیان، کسانى را که در درجات علیین (بالا) قرار دارند آن چنان مى بینند که ستاره اى در آسمان دیده مى شود.» منتها باید توجه داشت که درجه معمولا به پله هایى گفته مى شود که انسان به وسیله آنها به نقطه مرتفعى صعود مى کند و اما پله هایى که از آن براى پائین رفتن به نقطه گودى استفاده مى شود "درک" (بر وزن مرگ) مى گویند و لذا درباره پیامبران در سوره بقره آیه 253 مى خوانیم و رفع بعضهم درجات و درباره منافقان در سوره نساء آیه 145 مى خوانیم: «إن المنافقین فی الدرک الاسفل من النار؛ آرى منافقان در فروترين درجات دوزخند.» ولى در آیه مورد بحث، چون سخن از هر دو طایفه در میان بوده، جانب طایفه مؤمنان، گرفته شده و تعبیر به درجه شده است (این طرز بیان را در اصطلاح ادبى تغلیب مى گویند).
در پایان آیه مى فرماید: «و الله بصیر بما یعملون» خداوند نسبت به اعمال همه آنها بینا است و به خوبى مى داند هر کسى طبق نیت و ایمان و عمل خود شایسته کدامین درجه است. عالم ارواح پاک، عالم وسیعى است داراى مراتب و درجات، و همچنین عالم ارواح خبیث که در آن جهنم و رنجهاى آن است، و هر کس که به یکى از این دو عالم متصل شود در مرتبه اى از آن محقق شده است.
چنین نیست که متصلین به عالم ارواح پاک در مرتبه و درجه مساوى باشند، چنانکه کسانى که به عالم ارواح ناپاک متصل هستند نیز در درجه، مساوى نیستند. بلکه براى هر یک درجه و مرتبه اى است که آن درجه، براى دیگرى که آن شأن و مرتبه را ندارد، موجود نیست. بلى، اگر جماعتى در طاعت و سلوک، یا در مخالفت و معصیت از جمیع جهات با هم مساوى باشند در درجه و مرتبه نیز موافق مى شوند.
هر کس که به درجه اى از درجات بهشت پیوسته شود یا به مراتبى از پست ترین مراتب متصل گردد او به درجات یا درکات قبل از خود نیز متصل است و هر کس که متصل به درجه اى شد متحقق به همان درجه مى شود. از این رو صحیح است بگوییم که مؤمنین به اندازه عدد افرادشان داراى درجاتى هستند یعنى هر یک از آنها درجه اى از بهشت هستند، و هم چنین صحیح است گفته شود: هر یک از آنها به حسب سعه وجودى خود درجاتى از بهشت هستند و آنهایى که در آتش معذب هستند به حسب تعداد افرادشان داراى پائین ترین درجات آتشند (درکات) و هر یک از آنان به حسب وجود خویش در پست ترین مراتب آتش به سر مى برند. بنابراین احتیاجى به بعضى تقدیرات و تاویلات در آیه نیست.
از امام صادق (ع) روایت شده است که «کسانى که از خشنودى خدا پیروى کردند عبارتند از ائمه (ع)، به خدا سوگند براى مؤمنان در نزد خدا درجاتى است. و با ولایت و شناخت ما اعمال آنها چند برابر مى شود و خداوند آنها را به درجات بالا و بالاتر مى برد، و کسانى که با خشم خدا به سوى او بازگشتند آنهایى بودند که حق على (ع) و حق ائمه اهل بیت را انکار کردند، پس به همین جهت با خشم خدا به آتش بازگشتند.»

یک روش مؤثر تربیتى

در قرآن مجید بسیارى از حقایق مربوط به معارف دینى و اخلاقى و اجتماعى در قالب سؤال، طرح می گردد و طرفین مسئله در اختیار شنونده گذارده مى شود تا او با فکر خود یکى را انتخاب کند، و این روش که باید آن را روش غیر مستقیم نامید، اثر فوق العاده اى در تاثیر برنامه هاى تربیتى دارد زیرا انسان، معمولا به افکار و برداشتهاى خود از مسائل مختلف بیش از هر چیز اهمیت می دهد، هنگامى که مسئله به صورت یک مطلب قطعى و جزمى طرح شود، گاهى در مقابل آن، مقاومت به خرج می دهد و همچون یک فکر بیگانه به آن می نگرد، ولى هنگامى که به صورت سؤال طرح شود و پاسخ را از درون وجدان و قلب خود بشنود آن را فکر و تشخیص خود می داند و به عنوان "یک فکر و طرح آشنا" به آن می نگرد و لذا در مقابل آن مقاومت به خرج نمی دهد، این طرز تعلیم مخصوصا در برابر افراد لجوج و همچنین در برابر کودکان مؤثر است.
در قرآن از این روش استفاده فراوان شده که به چند نمونه از آن در اینجا اشاره مى کنیم:
1- «قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛ آیا دانایان با نادانان مساویند؟» (زمر/ 9)
2- «قل هل یستوی الاعمى و البصیر ا فلا تتفکرون؛ بگو آیا نابینا با شخص بینا مساوى است آیا فکر نمى کنید؟» (انعام/ 50)
3- «قل هل یستوی الاعمى و البصیر ام هل تستوی الظلمات و النور؛ بگو آیا شخص بینا با شخص نابینا مساوى است آیا تاریکى با روشنایى یکسان است.» (رعد/ 16)


منابع :

  1. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 3 صفحه 441

  2. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏3 صفحه 415 و 441

  3. سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد ‏5 صفحه 405

  4. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏5 صفحه 128

  5. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏3 صفحه 156

  6. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 صفحه 113

  7. محمد بن علی اشکوری- تفسیر شریف لاهیجی- جلد 2 صفحه 171

  8. حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد 2 صفحه 518

  9. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏10 صفحه 183

  10. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 380

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114299