عوامل ورود در جهنم (دین فروشی)

علم و دین

رسالت علم آن است که در زندگی آدمی خدمتگزار هدف او باشد، ولی اگر این علم در راه منافع خصوصی به کار افتد، وبالی بر اجتماع و وبالی بر دارنده آن خواهد شد، و چنین عالمی هرچه زودتر در برابر مردم و تاریخ کارش به رسوایی خواهد کشید و مردمان او را طرد خواهند کرد. در طول تاریخ تا امروز علمای بدی را می یابیم که حقایق را از مردم پنهان نگاه می دارند و به امانت بزرگ علم خیانت می کنند. و آیات خداوند را به بهایی اندک می فروختند. کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای کم می فروشند. بهایی که آدمی در مقابل گناهکاری در حق ملتها می ستاند، هر اندازه زیاد باشد در مقابل پیمان و سوگندهایی که قرآن از آنها سخن می گوید، اندک و ناچیز است.
«اینان بهره ای در آخرت ندارند» و علی رغم بعضی از مظاهر طاعت و فرمانبرداری از نماز و روزه، چیزی ماندنی برای عرضه کردن در عرصه قیامت ندارند. چه آنان دین خود را در دنیا فروخته اند و دیگر چیزی برایشان باقی نمانده است که در آخرت به کار ایشان بخورد. و آنان خوارترین مردم در روز قیامتند، چه در مقابل فروختن دین به مقداری جاه و جلال در دنیا رسیدند، و خدا با خوار کردن ایشان در سرای دیگر شایسته ترین کیفر را به ایشان خواهد داد.
خدا در روز قیامت با ایشان سخن نمی گوید و به آنان نگاه نخواهد کرد. اینان پیوسته خود را تزکیه می کنند و از جمله پاکیزگان و مقدسان و خالی از نقص و غیر قابل انتقاد به شمار می آورند، و چون عیبی از ایشان گرفته شود آن را عیب گرفتن از دین جلوه گر می سازند و صاحب آن را تکفیر می کنند. و لذا خدای متعال درباره ایشان می گوید: «و پاکشان نمی سازد، و آنان را عذابی دردناک خواهد بود.»
این مجازات لذتهای ساده و کم بهایی است که با فروختن دین خود در دنیا از آن بهره مند شده بودند. میلیونها مردم نسبت به خود دین، بنابر سفارش این خائنان به رسالت مقدس آن، تمرد و سرکشی می کنند. چه دین را وسیله ای برای خوب جلوه دادن کارهای زشت و تنبلی و جمود و تسلیم شدن به طاغوت و راضی به بردگی شدن تصور می کنند، و این تفسیر مکارانه را از بعضی از نصوص دینی بنابر روشی شیادانه استخراج می کنند: «إن الذین یکتمون ما أنزل الله من الکتاب و یشترون به ثمنا قلیلا أولئک ما یأکلون فی بطونهم إلا النار و لا یکلمهم الله یوم القیمة و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم* أولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی و العذاب بالمغفرة فما أصبرهم علی النار؛ قطعا کسانی که آنچه را خدا از کتاب (تورات و انجیل به عنوان حلال و حرام) نازل کرده (به سود خود از بی سوادان یهود و نصاری) پنهان می کنند، و در برابر این پنهان کاری بهای اندکی به دست می آورند، جز آتش به شکم های خود نمی ریزند. و خدا روز قیامت با آنان سخن نمی گوید، و (از گناهان و زشتی ها) پاکشان نمی کند، و برای آنان عذابی دردناک است. اینانند که گمراهی را به جای هدایت، و عذاب را به عوض آمرزش خریده اند، شگفتا! چه شکیبایند بر آتش.» (بقره/ 174- 175)

پنهان سازی حق

باید گفت که مراد بیع ظاهری نیست که مثلا کتاب خدا را در معرض بیع قرار داده و به بهای کم بفروشند زیرا با کتمان مناسبت ندارد بلکه مراد این است که برای منافع دنیوی کتمان حق نموده و دین را به دنیا فروختند. این نکته نیز چندان احتیاج به توضیح ندارد که معنی جمله ی "آن را به بهای کمی نفروشید" این نیست که کتمان حق در برابر بهای گزاف بی مانع است، بلکه منظور این است هر بهای مادی در برابر کتمان حق گرفته شود ناچیز و بی ارزش است هر چند تمام دنیا باشد!
این قبیل تعبیرات در اینگونه موارد در میان عرب معروف و مشهور است و مانند آن در قرآن هم زیاد است مثل گفتار خداوند «و من یدع مع الله إلها آخر لا برهان له به؛ کسی که غیر خدا را به الهیت بخواند برای این مطلب برهانی ندارد.» (مؤمنون/ 117) منظور این است که برهانی که برای این مطلب اقامه می کنند درست نیست و این موضوع جز به غیر برهان صورت نمی گیرد و مثل «و یقتلون النبیین بغیر حق؛ پیغمبران را بدون حق می کشتند.» (آل عمران/ 112) مراد این است که قتل پیغمبران جز به غیر حق واقع نمی شود. به عبارت روشن تر این وصف ها وصف احترازی نیست بلکه در امثال این تعبیرات موصوف به آن وصفی که واقعا هست توصیف می شود. «ما یأکلون فی بطونهم إلا النار؛ جز آتش را در شکم خود جا نمی دهند.»
حسن و ربیع و بیشتر مفسران می گویند «مراد این است که خوردن آنها در دنیا هر چند لذت بخش است ولی مثل اینکه جز آتش چیزی نخورده اند زیرا این خوردن چون به طور حرام انجام می گیرد بالاخره موجب عذاب آتش خواهد شد همانطور که درباره مال یتیم فرمود «إنما یأکلون فی بطونهم نارا؛ آتش را در شکم خود جا می دهند.» (نساء/ 10) بعضی می گویند مراد این است که آنها حقیقت آتش می خورند به این معنا آنچه را که در دنیا هم اکنون می خورند در روز قیامت در جهنم تبدیل به آتش خواهد شد و چون در آینده آتش خواهد گشت آن را فعلا به همین مناسبت آتش نامیده است. علت اینکه خوردن را در «بطون» ذکر کرده است با اینکه خوردن جز در شکم نخواهد بود برای این دو جهت است:
1- چون در میان «عرب» معمول است در موقعی که یکی از نزدیکانشان که گرسنگی او به منزله گرسنگی خودشان باشد، گرسنه شود می گویند «جعت فی غیر بطنی» یعنی در غیر شکم خودم گرسنه شدم و درباره کسی که سیری او به منزله سیری خودشان باشد می گویند «شبعت فی غیر بطنی» یعنی در غیر شکم خودم سیر شدم لذا خداوند «فی بطونهم» را ذکر کرد تا با این موارد اشتباه نشود.
2- چون به طور «مجاز» بر رشوه لفظ آتش را اطلاق کرده لفظ «بطن» را نیز ذکر کرد تا این نکته را اعلان کند که چنان که رشوه در شکم قرار می گیرد آتش هم در شکم آنها جای می گیرد.

مجازاتی دردناک

سپس به یک مجازات مهم معنوی آنها که از مجازات مادی بسیار دردناکتر است پرداخته می گوید: «و لا یکلمهم الله یوم القیامة و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم؛ خداوند روز قیامت با آنها سخن نمی گوید، و آنان را پاکیزه نمی کند، و عذاب دردناکی در انتظارشان است.»
در آیه 77 سوره آل عمران نیز نظیر همین مجازات دردناک برای کسانی که عهد الهی و سوگندهای خود را به خاطر منافع ناچیزی زیر پا می گذارند آمده است «إن الذین یشترون بعهد الله و أیمانهم ثمنا قلیلا أولئک لا خلاق لهم فی الآخرة و لا یکلمهم الله و لا ینظر إلیهم یوم القیامة و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم؛ قطعا کسانی که پیمان خدا و سوگندهایشان را (برای رسیدن به مقاصد دنیایی) به بهای اندکی می فروشند، برای آنان در آخرت بهره ای نیست و خدا با آنان سخن نمی گوید، و در قیامت به آنان نظر (لطف و رحمت) نمی نماید، و (از گناه و آلودگی) پاکشان نمی کند و برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود.» طبق این آیه خدا با اینگونه اشخاص پیمان شکن در روز قیامت سخن نمی گوید، و به آنها نظر لطف نمی کند، و آنها را پاک نمی سازد و عذاب دردناک برای آنها است.
از این آیه و آیه مورد بحث استفاده می شود که یکی از بزرگترین مواهب الهی در جهان دیگر این است که خدا با مردم با ایمان از طریق لطف سخن می گوید، یعنی همان مقامی را که پیامبران الهی در این جهان داشتند و از لذت گفتگوی با پروردگار بهره مند می شدند مؤمنان نیز در آن جهان به آن مفتخر می شوند، چه لذتی از این برتر؟ به علاوه خدا نظر لطف به آنها می کند و با آب عفو و رحمتش آنها را می شوید و پاک و پاکیزه می کند چه نعمتی از این بالاتر؟
بدیهی است سخن گفتن خداوند با بندگان، مفهومش این نیست که خدا زبان دارد و جسم است بلکه او با قدرت بی پایانش امواج صوتی را در فضا می آفریند به گونه ای که قابل درک و شنیدن باشد (همانگونه که در وادی طور با موسی سخن گفت) و یا از طریق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن می گوید. به هر حال این لطف بزرگ پروردگار و این لذت بی نظیر معنوی برای بندگان پاکدلی است که زبان حقگو دارند و مردم را به حقائق آشنا می کنند، بر سر پیمان خود ایستاده اند و حق طلبی را هرگز فدای منافع مادی نمی کنند. در اینجا سؤالی پیش می آید که از پاره ای از آیات قرآن استفاده می شود که خدا در قیامت با بعضی از مجرمان و کافران نیز سخن می گوید، مانند «قال اخسؤا فیها و لا تکلمون: بروید و گم شوید در آتش دوزخ و دیگر با من سخن مگویید.» (مؤمنون/ 108)
این سخن را خداوند به گنهکارانی می گوید که درخواست خلاصی از آتش دوزخ می کنند، و می گویند: «خداوندا ما را از آن خارج کن و اگر بار دیگر بازگشتیم ستمگریم.» در سوره ی جاثیه آیه 30 و 31 نیز نظیر این گفتگو از سوی خداوند با مجرمان مشاهده می شود.
پاسخ این است که منظور از سخن گفتن در آیات مورد بحث سخن از روی لطف و احترام و محبت خاص است، نه سخنی که به عنوان بی مهری و تحقیر و طرد و مجازات باشد که این خود یکی از دردناکترین کیفرها است.

معامله ی زیانبار

آیه بعد وضع این گروه را مشخص تر می سازد و نتیجه کارشان را در این معامله زیانبار چنین بازگو می کند: «أولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی و العذاب بالمغفرة؛ اینها کسانی هستند که گمراهی را با هدایت و عذاب را با آمرزش مبادله کرده اند.»
و به این ترتیب از دو سو گرفتار زیان خسران شده اند: از یک سو رها کردن هدایت و بر گزیدن ضلالت در برابر آن، و از سوی دیگر از دست دادن رحمت و آمرزش خدا و جایگزین ساختن عذاب دردناک الهی به جای آن، و این معامله ای است که هیچ انسان عاقلی به سراغ آن نمی رود.
"الذین اشتروا الضلالة بالهدی" بیان چکیده عمل این هاست که همه اسباب هدایتی که برای آنان جمع بود (از درک زمان رسول خدا (ص) و تشرف به حضور او و مشاهده معجزات و استماع آیات الهی و دیدن صفات و اخلاق و اعمال او و موافقت و مطابقت آنها با آنچه در کتب انبیاء سلف دیده بودند و غیر اینها) رها نموده و خود را به ضلالت و گمراهی افکندند و برای ریاست چند روزه دنیا و حب مال و جاه دین خود را به دنیا فروختند.
"و العذاب بالمغفرة" معنی این جمله نیز این است که اسباب مغفرت و آمرزش که برای آنها آماده و در دسترس آنها بود ترک کرده و عذاب را به واسطه ی کفر و اعمال ناشایسته برای خود خریدند چه اگر اینان ایمان می آوردند طبق حدیث نبوی «الاسلام یجب ما قبله؛ گناهان آنان آمرزیده و مشمول رحمت حق می گشتند ولی نه تنها ایمان نیاوردند تا از گناهان گذشته نجات یابند بلکه به واسطه عناد و دشمنی بار خود را سنگین تر و عذاب خود را بیشتر نمودند.» لذا در پایان آیه اضافه می کند راستی عجیب است که "چقدر در برابر آتش خشم و غضب خدا جسور و خونسردند." (فما أصبرهم علی النار)
در معنای این جمله پنج قول هست:
1- علی بن ابراهیم به اسناد خود از حضرت صادق (ع) نقل کرده است که: «مراد این است که آنها چقدر بر آتش جرئت دارند!» حسن و قتاده نیز همین قول را گفته اند.
2- از حضرت صادق (ع) نیز نقل گردیده است که منظور این است که: «چقدر برای انجام اعمال اهل آتش کوشا هستند!» این وجه را مجاهد نیز گفته است.
3- زجاج می گوید: مقصود این است که آنها چقدر در آتش باقی خواهند بود! چنان که گفته می شود فلان شخص چقدر بر توقف در زندان صبر دارد!!
4- کسایی و قطرب می گویند منظور این است که چقدر آنها بر انجام اعمال اهل آتش در دنیا ادامه می دهند! چنان که گفته می شود "ما اشبه سخائک بحاتم" که منظور این است «چقدر ببخشندگی ای که شبیه بخشندگی «حاتم» است ادامه می دهی!
در مجمع البیان آمده است: «بنابر همه این وجوه ظاهر کلام محمول بر تعجب است و حال اینکه تعجب بر خداوند هرگز جائز نیست زیرا تعجب همیشه نسبت به اموری که علت آن درست معلوم نیست واقع می گردد و خداوند بر جمیع امور عالم است و چیزی بر او پوشیده نیست بنابراین، منظور خداوند این است که ما را به این نکته راهنمایی کند که اعمال کفار شایسته تعجب است یعنی: خداوند می خواهد ما را به تعجب وادار کند نه اینکه او تعجب می کند.»
5- ابن عباس می گوید: «مراد این است که چه چیز آنها را بر تحمل آتش جهنم صبور و خویشتن دار نموده است؟» در این صورت «ما اصبر» فعل تعجب نیست بلکه «کلمه ما» برای استفهام است. و ممکن است در وجه اول و دوم و سوم نیز «ما» بر استفهام حمل گردد و معنا اینطور می شود: چه چیز آنها را بر تحمل آتش جهنم جرئت بخشیده است؟ و چه چیز آنها را بر انجام اعمال اهل آتش کوشا ساخته است؟ و چه چیز موجب بقاء آنها در آتش جهنم خواهد بود؟
کسایی می گوید در اینجا کلمه «ما» برای استفهام است که به طور تعجب واقع شده است و «مبرد» گفته است این وجه نیکو و قابل توجه است زیرا این تعبیر نسبت به کفار توبیخ است و ما را به تعجب، ضمنا وادار می کند چنان که به کسی که در ورطه ای واقع شود (که نمی بایست در آن واقع گردد) گفته می شود «ما اضطرک الی هذا» یعنی چه چیز تو را به این کار وادار کرده است و مراد از آن انکار و توبیخ نسبت به آن شخص و بتعجب وادار ساختن دیگران است.
کسی که می گوید مراد این است که چه چیز به آنها برای تحمل آتش جرئت بخشیده است؟ منظور او استفهام از صبر است زیرا کسی که بر تحمل شدائد صبور است دارای جرئت نیز می باشد
در مجمع از علی بن ابراهیم از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود «ما اجرءهم علی النار» و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود «ما اعملهم باعمال اهل النار» و مفاد همه این تفاسیر یکی است و آن تعجب از این است که چگونه اینان به خود جرأت می دهند و بر خود هموار می کنند که اعمالی را مرتکب شوند که قطعا آنان را به آتش خواهد کشانید، بنابراین کلمه ی «ما» در «اصبرهم» تعجبیه است نه استفهامیه، چنان که از ابن عباس نقل شده و چون تعجب در حق خداوند روا نیست معنی این است که افعال اینان جای تعجب است چنانچه این تعبیر در فارسی می شود می گویند کار فلانی جای تعجب است، و مراد از نار اسباب نار است یعنی معاصی که سبب دخول در آتش می شود.
بدین ترتیب خداوند پس از بیان چهار نوع عذاب، درباره آنها چنین قضاوت می کند که در واقع آنها در یک معامله زیان آوری شرکت کردند و گمراهی را در برابر هدایت و عذاب را در برابر آمرزش و مغفرت خریداری کردند و این نهایت بیچارگی و خسران برای یک انسان است. سپس اضافه می کند که آنها چقدر بر آتش جهنم طاقت و شکیبایی دارند! این تعجب برای آن نیست که خداوند علت آن را نمی داند بلکه منظور این است که کار آنها در این معامله و صبر بر آتش دوزخ واقعا جای تعجب است.
این سرنوشتی که آنها دارند بدان جهت است که خداوند کتاب را مطابق حق فرستاده است و اینان در مقابل حق ستیز می کنند و در کتاب خدا که بر پیامبر اسلام نازل شده اختلاف می کنند به این صورت که گاهی آن را سحر و جادو می نامند و گاهی آن را بر گرفته از دیگران می شمارند و گاهی آن را تهمتی بر خدا می انگارند و این اختلافها، اختلافهایی است که از حقیقت به مراتب دور است و هیچ یک از طرفها درست نمی گویند زیرا قرآن کتاب خداست که بر پیامبر اسلام نازل شده است.
آخرین آیه مورد بحث می گوید: «این تهدیدها و وعده های عذاب که برای کتمان کنندگان حق بیان شده است به خاطر این است که خداوند کتاب آسمانی قرآن را به حق و توام با دلائل روشن نازل کرده تا جای هیچگونه شبهه و ابهامی برای کسی باقی نماند» (ذلک بأن الله نزل الکتاب بالحق). با این حال گروهی به خاطر حفظ منافع کثیف خویش دست به توجیه و تحریف می زنند و در کتاب آسمانی اختلافها به وجود می آورند تا به اصطلاح آب را گل آلود کنند و از آن ماهی گیرند. "چنین کسانی که اختلاف در کتاب آسمانی می کنند بسیار از حقیقت دورند" (و إن الذین اختلفوا فی الکتاب لفی شقاق بعید).
کلمه ی "شقاق" در اصل به معنی شکاف و جدایی است این تعبیر شاید اشاره به این باشد که ایمان و تقوا و افشا کردن حق رمز وحدت و اتحاد در جامعه انسانی است، اما خیانت و کتمان حقائق موجب پراکندگی و جدایی و شکاف است نه شکاف سطحی که آن را بتوان نادیده گرفت بلکه جدایی و شکاف عمیق!


منابع :

  1. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏2- صفحه 174

  2. سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 1 صفحه 322

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏1 صفحه 499 و 591

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 صفحه 645

  5. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏2 صفحه 302

  6. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏1 صفحه 299 و 558

  7. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏2 صفحه 334

  8. يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد ‏1 صفحه 432

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114593