عهد و پیمان الهی در عهد عتیق

مرکز ثقل عهد الهی در تورات

با توجه به ساختار اعتقادی و قومی یهود، مرکز ثقل عهد الهی در تورات، پیمانی است که با ابراهیم (ع) منعقد گردیده، پیمانی که هم متضمن سرنوشت و تقدیر نسل های پس از اوست، و هم در بر دارنده تکالیف و مسئولیت های جوامع و اقوام بعد از وی می باشد: «و چون ابرام نود و نه ساله بود، خداوند بر وی ظاهر شده گفت: من هستم خدای قادر مطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار کثیر خواهم گردانید، آن گاه ابرام به روی در افتاد و خدا به وی خطاب کرده و گفت، اما من، اینک عهد من با توست و تو پدر امت های بسیار خواهی بود.»
بنابر روایت عهد عتیق، نام ابراهیم نیز به سبب همین وعده الهی (یعنی ظهور نسل ها و امت های عدیده) بر وی نهاده شده: «و نام تو پس از این ابرام خوانده نشود، بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود؛ زیرا که تو را پدر امت های بسیار گردانیدم.» و تأکید بر آن است که از ذریت او پادشاهان و صاحبان ملک و سلطنت پدید خواهند آمد. «و تو را بسیار بارور نمایم و امت ها از تو پدید آوردم و پادشاهان از تو به وجود آیند و عهد خویش را در میان خود و تو و ذریت بعد از تو استوار گردانم که نسلا بعد نسل عهد جاودانی باشد تا تو را و ذریت تو را بعد از تو خدا باشم.»
اما نکته اساسی پیمان اخیر در آیه بعدی ظاهر می شود: «و زمین غربت تو، یعنی تمام زمین کنعان را به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم و خدای ایشان باشم.». از این پس هرچه درباره عهد و میثاق الهی در تورات و سایر مکتوبات عهد عتیق آمده است، به شکل مستقیم یا غیر مستقیم به این وعده الهی، یعنی اعطای سرزمین کنعان به ابراهیم و ذریه او یعنی یعقوب، اسحاق، موسی و به ویژه بنی اسرائیل باز می گردد. هنگامی که خداوند ابراهیم را از سرزمین اور کلدانیان خارج و او را به نوعی به مهاجرت قومی دعوت می کند، در واقع وعده اسکان و استقرار در سرزمین کنعان را به وی می دهد؛ وعده ای که بارها در تورات و سایر نوشته های عهد عتیق مورد استناد و ارجاع قرار گرفته است.
ظاهرا پس از پرستش خداوند، بزرگ ترین عطیه و موهبت الهی در این جا، همان وعده سرزمین است که اندیشه نجات یهودیت بر همین معنای استقرار در سرزمین موعود استوار است؛ اما تحقق وعده الهی مشروط به شرایطی است که از جمله آن، اجرای اوامر الهی و اطاعت از دستورات او است و از مهم ترین این اوامر، انجام «عمل ختان» درباره فرزندان ذکور است که به عنوان نشان عضویت در قوم خداوند معرفی شده است: «پس خدا به ابراهیم گفت: و اما تو عهد مرا نگاه دار؛ تو و بعد از تو ذریت تو در نسل های ایشان، این است عهد من که نگاه خواهید داشت، درمیان من و شما و ذریت تو (که) بعد از تو هر ذکوری از شما مختون شود.» بدین ترتیب، هر پسری که متولد می شود، پس از هشت روز مختون می شود تا بتواند عهد الهی را در پوست و گوشت خود حفظ کند. در واقع عمل ختان که در آغاز به عنوان نشانه طهارت و عبادت خداوند انجام می گرفت، تدریجا به عنوان نشانه ای برای عضویت در «قوم برگزیده» تبدیل شد، چیزی که به مرور، «یهودیت» را به عنوان آیینی قومی و نه آیینی جهانی جلوه گر ساخت؛ البته در برابر این نظر، عده ای از مفسران یهود برآنند که علت تغییر نام ابرام به ابراهیم (پدر امت ها) آن بوده است که میراث ابراهیم (یعنی به زعم آن ها یهودیت) دینی جهانی است، نه این که اختصاص به قومی خاص داشته باشد، ولی همان گونه که در مجال دیگری اشاره خواهیم کرد، هم بر اساس متون مقدس یهودیان، و هم به استناد آثار و کتاب های متعددی که نگاشته شده، عنصر قومیت و ملیت چنان در اندیشه یهودیت ریشه دوانده است که با حذف آن، بسیاری از آموزه ها و عقاید و حتی عملکرد پیروان این دین، در گذشته و حال معنا و مفهوم خود را از دست داده و به تناقضات عدیده ای خواهد انجامید.

چگونگی استمرار عهد الهی در فرزندان ابراهیم

در ادامه روایت عهد عتیق به چگونگی استمرار عهد الهی در فرزندان ابراهیم اشاره شده؛ یعنی آن چه از سوی اسماعیل و اسحاق به نسل های بعدی انتقال می یابد و نقشی که این دو تن درباره تحقق وعده الهی برعهده گرفته اند. در سنت دینی یهودیت و مسیحیت، هرچند هر دو فرزند ابراهیم (یعنی اسماعیل و اسحاق) گرامی داشته شده و برای هر یک مقامی عالی توصیف گردیده است، ولی در نظر این دو دین، وعده وراثت کنعان و برخورداری از پیمان الهی به واسطه اسحاق به نسل های بعدی منتقل شده و اسماعیل تنها منشأ اولاد و امت های بسیار واقع شده است: «و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم، دوازده رییس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم؛ لکن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت که ساره او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید.»
بدین ترتیب، ابراهیم و همسر سالخوره اش، پس از اسماعیل دارای فرزندی دیگر به نام اسحاق می شوند که خداوند از راه فرزند اخیر، وعده خود را تحقق داده و قوم برگزیده را در سرزمین موعود مستقر خواهد ساخت؛ بنابراین خداوند در آغاز با ابراهیم و سپس با اسحاق و فرزندش یعقوب عهد بست که فرزندان آنان را فراوان ساخته و سرزمین موعود (ارض کنعان) را به آنان بدهد و آنان نیز قوم خاص خداوند باشند؛ اما در تمامی قسمت های کتاب مقدس، تحقق وعده الهی مشروط به این است که قوم از خداوند اطاعت کنند، اعمال صالح انجام داده و از منهیات اجتناب ورزند. در حقیقت دوره نسبتا طولانی حرکت قوم اسرائیل از سرزمین مصر به سوی سرزمین کنعان، دوره آزمایش های مکرر این قوم است.
ناگفته نماند که خود ابراهیم نیز در معرض امتحان و آزمون الهی قرار می گیرد که مهم ترین جلوه آن، ذبح اسماعیل (و در عهد عتیق اسحاق) است که خود این جریان، منشأ برخی آداب و فرایض دینی در میان یهودیان قدیم و جدید واقع گردیده؛ به گونه ای که مراسم قربانی در معبد یهودیان و پاشیدن خون آن بر روی محراب و سپس مردمی که برای عبادت حاضر بودند، یکی از مهم ترین فرایض دینی یهودیان به شمار می آورد، به گونه ای که این عمل را سبب ارتباط و وحدت آحاد قوم و اتصال آن ها به خداوند تلقی می کردند. «در عهد عتیق، خداوند اغلب به عنوان نماینده برقراری ارتباط میان اولاد و فرزندان با معبد اسرائیل است و این احتمال وجود دارد که قربانی کردن پایه و اساس همه آئین های قراردادی بین خدا و فرد یا افراد اسرائیل قرار گرفته باشد. این مسأله به ویژه در مورد پیمان ابراهیم و اسرائیل (موسی) در صحرای سینا قابل توجه است.»

عهد الهی و ظهور شریعت

اما مهم ترین و اصلی ترین صورت پیمان الهی که در عهد عتیق به تصویر کشیده شده و در واقع مشعر بر کمال و تمامیت عهد الهی است، آن پیمانی است که با حضرت موسی (ع) در کوه سینا بسته شده است و بر مبنای آن، خدای قوم یهود (یهوه) در مقابل فرمانبرداری و اطاعت قوم از اوامرش، آنان را به شکوه، جلال، مکنت، دولت و ریاست بر کل عالمیان خواهد رساند. با این وصف، پیمان اخیر از سویی استمرار همان عهدی است که با ابراهیم و فرزندان او بسته شده و از سویی عهدی است که تا ابد متوجه قوم خاص خداوند خواهد بود: «و خدا به موسی خطاب کرده وی را گفت: من یهوه هستم و بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب به نام خدای قادر مطلق ظاهر شدم، لیکن به نام خود یهوه در نزد ایشان معروف نگشتم و عهد خود را نیز با ایشان استوار کردم که زمین کنعان را بدیشان دهم؛ یعنی زمین غربت ایشان را که در آن غریب بودند. و من نیز چون ناله بنی اسرائیل را که مصریان، ایشان را مملوک خود ساخته اند شنیدم، عهد خود را به یاد آوردم؛ بنابراین بگو من یهوه هستم و شما را از زیر مشقت های مصریان بیرون خواهم آورد و شما را از بندگی ایشان رهایی دهم و شما را به بازوی بلند و داوری هایی عظیم نجات دهم و شما را خواهم گرفت تا برای من قوم شوید و شما را خدا خواهم بود و خواهید دانست که من یهوه هستم خدای شما که شما را از مشقت های مصریان بیرون آوردم و شما را خواهم رسانید به زمینی که درباره آن قسم خوردم که آن را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب بخشم. پس آن را به ارثیت شما خواهم داد. من یهوه هستم.»
در آیات یاد شده علت بعثت حضرت موسی، نخست میثاقی است که با ابراهیم (ع) بسته بود که زمین کنعان را به فرزندان او ببخشند؛ دوم آن که رنج و ستمی بود که بنی اسرائیل از دست مصریان می کشیدند و باعث شد تا خداوند به وعده خویش عمل کند. و آن ها را از زیر رنج و مشقت هایی که می کشیدند، خارج سازد و سرزمین موعود را به آ‎ن ها اعطا کند تا از این وضعیت فلاکت بار نجات یابند.

موارد اتفاق و اختلاف روایت در عهد عتیق و قرآن کریم
مکاشفاتی که برای موسی (ع) رخ داد، هم در قرآن، هم در تورات بیان شده است، شعله ور شدن بوته بدون سوختن، ندای خداوند به او و مقدس خواندن آن مکان و امر به بیرون آوردن کفش ها، معرفی کردن خداوند خود را به عنوان خدای قادر متعال و دستور به رفتن نزد فرعون و اجرای فرمان الهی و… از مواردی است، که قرآن و تورات اتفاق نظر دارند؛ البته موارد اختلاف روایت در عهد عتیق و قرآن کریم نیز وجود دارد، چنان که تصویر خداوند و پیامبر او موسی در عهد عتیق با آن چه در قرآن کریم آمده است، تفاوت های قابل ملاحظه ای دارد.

احکام عشره (دستورات ده گانه) در یهود
باری، عهد اخیر همراه با ذکر دستورات و احکامی است که خداوند، موسی و قومش را به مراعات و عمل بدان ها امر کرده و در واقع این دستورات که موسوم به احکام عشره (دستورات ده گانه) است، سر منشأ بسیاری از احکام و فرایض دینی یهود در طول تاریخ قرار گرفته است: «من یهوه هستم، خداوند تو که تو را از مصر بیرون آوردم و از قید بندگی و بردگی برهانیدم. من هستم خدای تو و تو را خدایانی دیگر غیر از من نیست، صورتی تراشیده و هیچ گونه تصویر و تندیسی از آن چه که در آسمان ها و زمین و زیر زمین است، برای خود مساز آن ها را سجده مکن و به عبادتشان مپرداز… نام خدای خود یهوه را به باطل بر زبان جاری مساز، چون یهوه، کسی را که نام او را به باطل برد، گناهکار خواهد شمرد. روز سبت را نگاه دار و آن را تقدیس نما، شش روز هفته را مشغول باش و هر کاری را که داری انجام بده، اما بر حذر باشد که روز هفتمین سبت (استراحت) یهوه خدای توست … پدر و مادر خود را احترام کن، قتل مکن، زنا مکن، به دزدی دست میالای، بر همسایه ات به دروغ شهادت مده، به خانه همسایه خودت و به زن و برده اش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیز دیگر او طمع مورز.»
اعتقاد عمومی در میان یهودیان آن است که احکام عشره ای که خداوند بر بالای کوه سینا و بر روی الواح سنگی به موسی (ع) وحی فرمود، جوهره تمامی احکام و فرایض دینی یهودیان است و غیر از آن، دستور و حکمی خاص به موسی ابلاغ نگردد؛ در حالی که برخی دیگر، از جمله گروهی از عالمان یهودی برآنند که تعداد احکام و دستوراتی که به موسی وحی شد، ششصد و سیزده حکم بوده است: سیصد و شصت نهی و دویست و چهل و هشت (یا پنجاه و سه) امر. بنابراین به نظر می رسد درباره تعداد احکامی که به موسی (ع) وحی شده است، در میان علمای یهود اختلاف نظر وجود دارد؛ ولی به هر روی از دیدگاه قرآن، الواح نازل شده بر موسی (ع) مشتمل بر جمیع احکام و دستوراتی بوده که مورد نیاز قوم او بوده است؛ بنابراین نقص و کاستی در آن مشاهده نمی شده است.

عهد خداوند با قوم موسی در دو مرحله

پس عهد خداوند با قوم موسی در دو مرحله اتفاق می افتد: نخست به هنگام خروج آنان از سرزمین مصر و دوم به هنگام توقف در وادی سینا و بر فراز کوه. اولی در منطقه ای به نام «حوریب» و دومی در محلی به نام «موآب». «یهوه خدای ما با ما در حوریب عهد بست، خداوند این عهد را با پدران ما نه بست؛ بلکه با ما که جمیعا امروز در این جا زنده هستیم.» و همچنین: «این است کلمات عهدی که خداوند در زمین موآب به موسی امر فرمود که با بنی اسرائیل ببندد، سوای آن عهد که با ایشان در حوریب بست.»
بر مبنای نص و تورات و سایر فقرات مربوطه در عهد عتیق (مانند مکتوبات و کتب انبیا)، عهدی که با موسی بسته می شود، محتوایی کاملا قومی و نژادی دارد و قابل تسری به سایر اقوام و ملل نیست، چنان که این عنصر قومی، ملی و نژادی در سایر عرصه های فکری و عملی تاریخ یهود (و به ویژه در زمان حاضر) نمود یافته است: «تا در عهد یهوه خدایت و سوگند او که یهوه خدایت امروز با تو استوار می سازد، داخل شوی، تا تو را امروز برای خود قومی برقرار دارد و او خدای تو باشد، چنان که به تو گفته است و چنان که برای پدرانت ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده است.» و نیز: «ای فرزندان یعقوب برگزیده او، یهوه خدای ماست، داوری های او در تمامی جهان است، عهد خود را یاد می دارد تا ابدالآباد و کلامی را که بر هزاران پشت فرموده است، آن عهدی را که با ابراهیم بسته و قسمی را که برای اسحاق خورده است و آن را برای یعقوب فریضه ای استوار ساخت و برای اسرائیل عهد جاودانی و گفت که زمین کنعان را به تو خواهم داد، تا حصه میراث شما شود.»
همچنین: «خداوند می گوید: اینک ایامی می آید که با خاندان اسرائیل و خاندان یهودا، عهد تازه ای خواهم بست، نه مثل آن عهدی که با پدران ایشان بستم در روزی که ایشان را دستگیری نمودم تا از زمین مصر بیرون آورم؛ زیرا که ایشان عهد مرا شکستند، با آ ن که خداوند می گوید من شوهر ایشان بودم، اما خداوند می گوید این است عهدی که بعد از این ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست، شریعت خود را در باطن ایشان خواهم نهاد و آن را بر دل ایشان خواهم نوشت و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود.»

عدم قومی بودن عهد و پیمان الهی با قوم یهود
چنان که ملاحظه می شود، بنابر تصریح کتاب مقدس آن که میان دو پیمانی که خداوند به واسطه موسی (ع) با قوم او بسته، پیمان نخستین از سوی قوم مراعات نشده است و عهد الهی را شکسته اند و دوم، هر دو عهد محدود به قلمرو فرزندان یعقوب یا همان بنی اسرائیل است که به اصطلاح رایج در میان یهودیان، همان قوم برگزیده خداوند هستند. پرسشی که در این مقطع قابل طرح است، این است که آیا قومی که تنها در زمان حیات موسی چندین بار عهد و پیمان خود را نقض کرده و بارها پس از موسی و در زمان پیامبران بنی اسرائیل این عهد شکنی را تکرار کرده است، چگونه می تواند قوم مخصوص و برگزیده خدا باشد و آیا چنین قومی می تواند شایستگی اجرا و تحقق وعده خداوند را بر روی زمین داشته باشد یا خیر؟
از سوی دیگر در همین زمینه، عنصر قومی و نژادی در باورهای یهودیت چنان است که به استناد فقراتی از عهد عتیق اول آن که غایت وعده الهی، همانا استقرار مردمانی خاص در سرزمین کنعان یا سرزمین موعود است و دوم، سرزمین مورد نظر، میراث کسانی خواهد بود که به نژاد و قومی خاص تعلق دارند: «(خداوند) به ابرام گفت: این وارث تو نخواهد بود؛ بلکه کسی که از صلب تو درآید، وارث تو خواهد بود.» و نیز: «در آن روز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم، یعنی نهر فرات به نسل تو بخشیده ام.»
مصادیق و نمونه هایی از این دست را به وفور می توان در آیات و فقر ات عهد عتیق مشاهده کرد و جالب آ‎ن که همین فقرات توانسته است اسباب تاریخ نویسی و در واقع بایدگفت تاریخ پردازی قوم یهود را فراهم و بر اساس آن، حقانیت و مشروعیت خویش را در تصرف و تملک غاصبانه سرزمین فلسطین موجه سازد؛ حتی فراتر از این، امکان ادعای مالکیت سرزمین هایی فراتر از فلسطین اشغالی را برای دولت اشغالگر فراهم گرداند! جالب تر آن که پشتوانه بسیاری از این دعاوی و رفتارهای سیاسی مبتنی بر آن، همین استنادات و ارجاعات به کتاب مقدس بوده و هست، اما مستنداتی که هم به لحاظ تاریخی قابلیت نقض آن وجود دارد، هم می توان تعارض آن ها را با روح دعوت و دین الهی نشان داد، برای فهم بهتر موضوع کافی است تبلیغات، عملکرد و رفتار سیاسی- اجتماعی یهودیت رسمی در یکصد ساله اخیر، به ویژه کارنامه دولت اسرائیل در پنجاه سال اخیر مرور شود تا به درستی زوایای آشکار و پنهان تأثیرات این تحریف و استحاله بزرگ در دین خداوند در جای جای این عالم روشن شود.
فرازهایی از مبادی نظری و فکری از جریانی موسوم به «صهیونیزم» و «یهودیت بنیادگرا» را در پایان این نوشتار ملاحظه خواهید کرد. با این وصف می توان نتیجه گرفت که عنصر قومیت در یهودیت، با عنصر دیانت چنان آمیخته شده است که گویی ملاحظه هر یک از آن ها به نحو مجرد و مستقل امکانپذیر نمی باشد و مبنای تاریخ انگاری یهود و همین آمیختگی در عنصر دیانت و قومیت استوار شده است. گروهی از محققان بر این اعتقادند که هرچند یهودیت رسمی می کوشد از جریان عهد الهی با ابراهیم و موسی (ع) چنین استنتاج کند که مخاطب این عهد، قوم و ملیتی خاص هستند، ولی در عین حال قراین متعددی در کتاب مقدس وجود دارد که خلاف این ادعا را اثبات می کند و در واقع دلایل مربوط به یهودیت کلاسیک، ضعیف و قابل نقض است.
مهم ترین قرینه ای که می توان در این باره بدان استناد کرد، همان عمل ختان به عنوان نشانه درآمدن به قوم خاص و برگزیده خداوند است؛ بدین معنا که چون این عمل به عنوان ورود هر کس، از هر قبیله و نژاد به آن ملت مورد نظر توصیف شده است؛ بنابراین کسانی هم که از ذریه رئیس قوم، یعنی ابراهیم (ع) نیز نباشند، می توانند به این پیمان الهی بپیوندند؛ یعنی این پیمان، ضمن آن که قومی هست، اما محدود به قومی خاص نمی شود و می تواند تمامی اقوام و آحاد را در بر گیرد؛ بنابراین در اصل، پیمان و عهد الهی، پیمانی جهانی و فراگیر است که از یک سو آ‎نان که با انجام این عمل، آمادگی خود را برای ورود در اطاعت خداوند اعلام می کنند، داخل در قوم خداوند می شوند و از سوی دیگر، هر کس که از انجام این عمل سرباز زند، از قوم و اطاعت الهی خارج می شود.
با این وصف، فراگیر بودن و ویژگی جهانی دین حنیف ابراهیمی (ع) و در حقیقت تمامی ادیان الهی اثبات می شود؛ هرچند یهودیت مدعی است که شریعت موسوی اختصاص بدان ها دارد و از محدوده ملی (نژادی آن ها خارج نتواند شد؛ ولی از آن جا که عهد طور سینا استمرار همان عهد الهی با ابراهیم (ع) است) چیزی که حتی عهد عتیق نیز بدان اعتراف دارد، و به عبارت دیگر تحقق وعده الهی و پیمانی که خداوند با ابراهیم درباره بخشیدن میراث سرزمین کنعان به فرزندان او در عهد طور سینا نیز جلوه گر شده است. ناچار ادعای یهودیت درباره جنبه قومی این عهد و پیمان قابل اثبات نمی باشد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «و لقد کتبنا فی الزبور ان الارض یرثها عبادی الصالحون؛ و همانا در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.» (انبیاء/ 105) و ملاک وراثت زمین در این جا، بندگان صالح و نیکوکار خداوند بیان شده است، نه قوم یا ملیتی خاص.


منابع :

  1. سيدجعفر سجادي- فرهنگ معارف اسلامی- جلد 3 صفحه 385

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان- جلد 3 ص 359 و جلد 5 ص 121

  3. دائره‌المعارف تشیع- مدخل عالم ذر- جلد 2 صفحه 312

  4. عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- یهودیت- صفحه 56

  5. هاستینگ- دائره‌المعارف دین- جلد 14 صفحه 223

  6. حسین کلباسی اشتری- مقاله پیمان الهی در عهد عتیق- درگاه پاسخگویی به مسائل دینی

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114711