تحلیل اراده اخلاقی از دیدگاه هگل

چکیده

این بحث کوششی است برای بیان نسبت اراده اخلاقی با مفاهیم مسئولیت، قصد، نیت، خیر و بخت اخلاقی از نظر هگل و اینکه اراده اخلاقی از نظر هگل امری انضمامی است و در مسیر تحقق روان مطلق صورت می پذیرد و لذا دارای مؤلفه هایی است که باید شئون خارجی فعل را نیز علاوه بر شئون درونی آن شامل می شود.

الف. تاثیر وضع درونی فاعل بر تحقق فعل اخلاقی

به نظر هگل درست است که افعال اخلاقی تابع خواست و قصد درونی فاعل است، اما اثر وضع درونی فاعل در نحوه تحقق و خارجیت فعل اخلاق ظاهر می شود، به طوری که غایات مترتب بر افعال فاعل اخلاقی با وضع درونی او نسبتی تصادفی ندارد. غایات مزبور فعلیت خواسته درونی است و فاعل در ضمن آن غایات می باید هویت خوش را به مثابه فاعل اخلاقی بشناسد. مضافا اینکه فاعل اخلاقی به افعال خویش و غایات آنها صرفا از این جهت دلبسته است که خفایای درون او را می نمایاند و لذا افعال اخلاقی از آن حیث که وقایعی خارجیند اراده باطنی فاعل خود را متبلور می کنند و مسئولیت نتایج آن افعال را به جانب او متوجه می کنند.
هر آنچه فاعل اخلاقی انجام می دهد به قسمی در حوادث جهان، مؤثر می افتد و یا دست کم در این تاثیرات مشارکت دارد. به نظر هگل من برای هر واقعه ای که در آن پای عمل من به مثابه علت آن واقعه در میان باشد، مسئول خواهم بود: «من به جهت مقصودی که دارم متهم هستم و این مطلب در ارتباط با جنایت بسیار مهم است، اما مسئولیت صرفا حکمی خارجی را شامل می شود و اینکه آیا من کاری را انجام داده ام یا نه.» البته چنین نیست که پیامدهای این عمل که مسئولیت همه آنها به من متوجه است، به قصد اولی متعلق اراده من بوده باشد و خواست و قصد مرا نشان دهد.

ب. کردار و عمل

هگل میان «کردار» و «عمل» قایل به تفکیک است، عمل آن است که من انجام می دهم و در عین حال به آثار مترتب بر آن آگاهم و همه آن آثار به قصد اولی متعلق اراده من است هگل به این نتایج «قصد» اطلاق می کند: «من چیزی به غیر از آزادی خود نیستم، و اراده من مسئول کردار من است تنها تا آنجا که من از آنچه می کنم آگاهم.»
پس دامنه عواقب «عمل» من که در فحوای «قصد» من مندرج است به «تمثل» من از شرایط و یا نتایج احتمال آنچه انجام داده ام بستگی خواهد داشت. چنانچه عناصری دور از دسترس حدس من و غیر قابل پیش بینی برای من، عمل مرا به سمت یک رشته عواقب نادانسته سوق دهد، به زعم هگل من حق دارم که خود را از همه آن غایات، به جز نخستین آن ها، تبرئه کنم، زیرا مضمون «قصد» من صرفا در همین نخستین اثر مترتب حاضر است و از آنجا که «قصد» من به میزان آگاهی من بستگی دارد، از اینرو هگل به فاعل اخلاقی حق می دهد تا همه نتایجی را که با منظور وی مطابقت نداشته است انکار کند و از این معنا به «حق شناخت» تعبیر می کند: «کردار صرفا تا آنجا به من مربوط است که ارائه من مسئولیت آن را داشته است، این همان حق شناخت است.» هگل از منظر سوبژکتیو مدرن از دیدگاه یونانیان که معتقد بودند فاعل اخلاقی مسئولیت تمام مراتب علم خویش را بر عهده دارد، حتی اعمالی را که در ناآگاهی و یا دیوانگی انجام داده است، انتقاد می کند و قهرمانان تراژدی مانند اودیپوس و آژاکس را بی گناه می داند: «اودیپوس که پدر خود را ناآگاهانه کشت، نمی تواند در معرض الهام باشد.»
هگل واژه «قصد» را در معنایی روشن و کاملا فنی به کرا می برد. «قصد» در عمل فاعلی اخلاقی نه تنها شامل آن غایاتی می شود که او صریحا به آنها نظر داشته است بلکه حتی غایاتی را که رویداد آنها را در عمل خود پیش بینی می کرده است، ولو آنکه به هیچ وجه تمایلی به وقوع آنها نداشته است نیز در بر می گیرد. به عنوان مثال اگر کسی در حین رانندگی ناگهان در مسیر خود با عابر پیاده ای مواجه شود و برای جلوگیری از برخورد با او منحرف شود و درختی را در کنار خیابان از جا برکند و باغچه گل اطلسی را تخریب کند به نظر هگل در متن قصد او هم سلامت عابر پیاده و هم لطمه به درخت و باغچه اطلسی هر دو مندرج است.

ج. طبیعت عمل اخلاقی

علاوه بر این، هگل حتی آن عواقبی را که چه بسا من هیچ اطلاعی از آنها نداشته ام و تنها به «طبیعت خود عمل» مربوط می شود نیز بخشی از قصد من لحاظ می کند. به طور کلی «طبیعت» یک چیز در نزد هگل امری است که ما آن را با تاملی عقلانی دریافت و روابط آن را با سایر اشیاء ادراک می کنیم: «طبیعت واقعی شی ء از طریق تامل روشن می شود و البته این ممارست فکری عمل من است». این روابط در مقام «عمل» خود از ردیف غایات خواهند بود. بنابراین طبیت «عمل» غایاتی را که با تاملی عقلانی شناخته می شوند، در بر می گیرد. هگل خاطرنشان می کند: «به طور کلی مهم است که درباره عواقب عمل تفکر کنیم، زیرا در پرتو این تفکر فرد به نتایج مستقیم و بی واسطه عمل متوقف نشده و از آن فراتر می رود و با ملاحظه ای همه جانبه طبیعت عمل شناخته می شود.»
هگل مثالی می زند تا طبیعت عمل را روشن تر کند: «اگر آتش افروزی را در نظر آوریم که شعله ای را درخانه ای می افروزد (یا یک صندلی را به آتش می کشد) عمل او به آنجا می انجامد که خانه همسایه نیز تدریجا طعمه حریق می شود. هگل تاکید می کند که همه عواقب این عمل را باید داخل در «قصد» آن عامل آتش افروز به شمار آورد. زیرا این مساله که آتش از مهار شخص خارج شده و گسترش می یابد، ناشی از طبیعت این عمل یعنی «افروختن آتش» است. هگل اشاره می کند که: شاید قصد مستقم و بی واسطه این شخص این باشد که آن را اثاثیه آتش بگیرد ولی قصد غیرمستقیم وی تمام نتایج را نیز در بر خواهد داشت. همه اینها از طبیعت خود فعل یا عمل نشات می گیرد که حامل امکان وقوع همه این عواقب بوده و فاعل اخلاقی باید این را بداند.»

د. غایت بالذات و بالغرض عمل اخلاقی

«قصد» فاعل، دامنه حوادثی را که قابل انتساب به آن فاعل است به ما نشان می دهد ولی تمام آنچه را برای قضاوت درباره وضع درونی آن فاعل مورد نیاز است مشخص نمی کند.
در مثال اول، هم حفظ سلامتی عابر پیاده و هم پایمال شدن باغچه اطلسی و از جا کنده شدن درخت، هر دو مشمول «قصد» فاعل خواهند بود. اما این هر دو نتیجه از دو جهت کاملا متفاوت به وضع درونی فاعل مرتبط است. یکی آن غایتی است که مطلوب عمل او است (غایت بالذات) و دیگری غایتی است که هرچند تاسف آور است اما فاعل به جهت دستیابی به غایت نخست، آن را با بی میلی بر خورد هموار می کنم (غیات بالعرض). این تفاوت برای فهم هر دو نتیجه همچون دو ظهور از وضع درونی فاعل واجد اهمیت است.

ذ. نیت فاعل اخلاقی

به نظر هگل من به مثابه سوژه ای که می اندیشد، افعال خود را تحت عنوانی «کلی» قرار می دهم و آن را «نیت» عمل می نامم: «قصد، از آن حیث که از اندیشنده سرچشمه می گیرد، صرفا حافظ وحدت نیست، بلکه به نحو اساسی شامل جنبه کلیت عمل، یعنی نیت خواهد بود.» منظور هگل از «کلی» صرفا برخی توصیفات عمومی که عمل من تحت آن مندرج می شود (مثل سوزانیدن، کشتن) نیست، بلکه تمام عواقب پیچیده ای را که عمل در سیر خود آن را سامان می دهد، در بر خواهد داشت.
مراد هگل از این توضیح آن است که نیت فاعل اخلاقی آن جنبه از عمل او را تشکیل می دهد که هگل آن را ماهیت نفسانی می خواند. ماهیت در مضمون آن «چرایی» یا علت غایی عامل اخلاقی در عمل خود است. به تعبیر مسامحی و تا حدی غیر هگلی می توان گفت: نیت در عمل همانا شوق اکید یا آن «توصیفی که تحت آن» عامل اخلاقی به انجام عمل برانگیخته می شود خواهد بود. یا به دیگر سخن، می توان گفت «نیت هگلی» همانا «جهت لاینفک» عمل است، آن جهتی که معین می کند چرا فاعل بدان کار مبادرت ورزیده است. در مثال نخست، «نیت» فاعل در انحراف از مسیر اصلی حفظ جان عابر پیاده بود و نه نابودی درخت و و یرانی گل های اطلسی. به نظر هگل فاعل اخلاقی حق دارد تا اعمال خود را با اوصاف ارادی و عمدی مناسب ارزیابی کند: «حق نیت این است که کیفیت کلی عمل صرفا نباید خفی باشد بلکه فاعل باید آن را بشناسد و همچنین از همان آغاز در اراده نفسانی او قرار داشته باشد.» «حق نیت»، همان طور که هگل نام گذاری کرده است دو بخش دارد:
اولا: فعل با وصف و عنوان خاص، زمانی قابل استناد به من است که من آن وصف و عنوان را بشناسم. طفلی را که هنوز قدرت تمیز خوب و بد را ندارد، هرگز نمی توان به جهت دزدی و یا برهنه شدن در پیش انظار، گناهکار محسوب کرد. هگل حق نیت را تنها به نحو اجمالی و کلی بر اعمال کودکان و سفیهان و دیوانگان قابل صدق می داند.
ثانیا: این حق من است که بخواهم اعمال من در پرتو نیت من ملاحظه شود. بدین معنا که هرچند ویرانی درخت یا باغچه اطلسی در حوزه «قصد» من واقع بوده است اما «نیت» من تنها محافظت از جان عابر پیاده بوده است. پس من حق دارم بخواهم عمل من از زاویه «نیت» من مورد ارزیابی اخلاقی قرار گیرد. همان گونه که درباره قصد عمل دیدیم، در مقام داوری درباره نیت عمل نیز باید ملتفت باشیم که عامل اخلاقی مسئول، فرد اندیشنده ای است که باید طبیعت عمل را بشناسد. بنابراین «حق نیت» نه تنها قبول مسئولیت جهت مرجح در انجام عمل را نشان می دهد بلکه من باید مسئولیت آنچه را انجام می دهم همراه با آن توصیفاتی که در مقام فاعل اخلاقی عقلانی باید از آن آگاهی داشته باشم نیز بپذیرم.

نیت و بخت

برخی فاعل اخلاقی را اصولا نه به جهت آنچه به طور عینی در خارج اتفاق می افتد، بلکه تنها به خاطر حالات نفسانی و یا تلاش و عزم درونی فاعل مسئول می شناسد. خواه آن حالات و اراده ها در خارج بروزی داشته باشد یا نه. از این منظر، مسئولیت اخلاق تنها تابع آنچه اخلاق از ما انتظار دارد خواهد بود. ما فقط به خاطر آنچه در حدود قدرت و مهار ماست مسئولیم و صرفا اظهار خواست ها و اراده های اخلاقی ما در حدود قدرت و مهار ماست. از این دیدگاه به سادگی نمی توان فاعل اخلاقی را برای وقایعی که در جهان رخ می دهد و متمایز از حیات ارادی اوست به معنای درستی مسئول قلمداد کرد.
مطابق این دیدگاه مسئولیت فاعل اخلاقی در قبال حوادث خارجی کاملا غیر مستقیم است. این وقایع تنها همچون عواقب اجرا یا ترک اراده درونی مورد بحث قرار می گیرند، آن هم ذیل اصلی کلی به مانند «بایستن موجب توانستن» است. در حالی که نظریه هگل درباره مسئولیت، بر خلاف این دیدگاه فاعل اخلاقی را اصولا برای امور و حوادث خارجی هم مسئول می شناسد. این نظریه اراده و خواست من را با جنبه نفسانی واقعیه عینی متحد می سازد. اراده نفسانی من را تنها از راه تفسیر آنچه انجام می دهم باید شناخت و هرگز وجودی منتزع از عمل من ندارد. اخلاق وابسته به اراده نفسانی است و در واقع به هیچ چیز دیگری وابسته نیست. به نظر هگل اراده و خواست نفسانی به هیچ وجه مجزای از کردار خارجی هیچ نحوه تحصیلی ندارد. عزم ها و تلاش ها، صرفنظر از اعمالی که تجسم آنها هستند، بسی خام تر و مبهم تر از آن هستند که متعلق ارزیابی اخلاقی قرار گیرند. معنای نیت را زمانی می توان دریافت که نیت عمل معینی با غایات معینی باشد. نیت بدون غایت تنها مفهومی انتزاعی است و از اینروست که اخلاق کانت وجاهت خود را از دست می دهد.
نظریه مسئولیت هگل به وضوح درجات از «بخت اخلاقی» را معتبر می شمارد. ارزش اخلاق درونی ما زمانی که در خارج تحقق می یابد کاملا در معرض نقد قرار می گیرد. به نظر هگل واقعیت نیات ما صرفا تابع تحقق آنها در خارج است: «تحقق خارجی همان وجود خارجی است، اما از آنجا که این وجود صرفا به مثابه خارجیت از لحاظ درونی فاقد ارزش، حقق می یابد، لذا خیر در آن صرفا به نحو امکان خاص و یا وجود فناپذیر حاصل می شود، و نه تحققی مطابق با تصورش». هگل در عبارت دیگری تصریح می کند: «یک ضرب المثل قدیمی به درست می گوید: سنگ پرتاب شده از ناحیه شیطان است؛ عمل کردن، خود را در معرض بداقبالی قرار دادن است، پس بخت بد حقی بر من دارد و تجسم اراده خود من است.»
تنها راه مصونیت نیت های درونی از وسوسه بخت خوب و بد پرهیز از عمل بر وفق آنهاست که البته این به جای اخلاق خالص همانا ریاکاری است. فاعل های اخلاقی که به حیث نفسانی آگاهند نمی کوشند تا از امکان دخالت بحث و اقبال بگریزند بلکه آن را نیز شرط ممکنی برای بیان حیث نفسانی خود تلقی می کنند.

خیر و وجدان

غایت اخلاق خیر است. به بیان هگل: «آزادی متحقق، غایت مطلق جهان است.» هگل «خیر» را حاق اخلاق می داند زیرا در آنجاست که فعلیت و تعین اراده آزاد به نحو معین رخ می دهد. فاعل اخلاقی ساحتی است که کلی با جزئی متحد می شود و تفرد می یابد. هگل معتقد است که عقل در جهان صرفا از طریق اعمال خودآگاهانه فرد انسانی به فعلیت می رسد. این فعلیت زمانی کامل خواهد بود که فاعل اخلاقی به جای تمایلات شخصی به غایت عالی تری معطوف شود. اما این غایات عالی تر همگی شوون خیر هستند یعنی «غایت نهایی جهان». زیرا آنها رشته ای از غایات عقلانی هستند که اراده های آزاد فاعل های اخلاقی، خود را در ضمن آنها در مسیر خیر به فعلیت می رسانند مضافا اینکه، گوهر این غایات برتر با حق و خوشبختی افراد نیز کاملا سازگار است و این نشان می دهد که هگل بر خلاف آنچه غالبا می پندارند فردیت انسان را در جامعه و یا کلیات نظری محض مستهلک نمی کند. فاعل آنگاه به فعلیت نایل می شود که کلیت عقلانی در ضمن رضایت و تمامی شخصی او به تمامیت می رسد. هگل از این رضایت خاطر به «خوشبختی» یا «سعادت» تعبیر می کند. خوشبختی نه تنها شامل ارضای خواهش های جزئی و شخصی ما به منزله موجود طبیعی است بلکه توام با موفقیت برنامه و طرح هایی است که در آن ما مصلحت را می جوییم حتی اگر این طرح ها به خودی خود و به طور کامل غیرخودخواهانه باشند. برای هگل همانند کانت، محتوای خیر با رسیدن فاعل های عقلانی به غایات خود که شامل ارضای نیازهای طبیعی آنها هم هست، کاملا سازگار است.

ر. اراده خیر در نزد کانت و هگل

هر دو فیلسوف در این مساله متفقند که «سعادت» تنها در گرو شرایط خاصی است که با خیر مطابقت می کند. کنت این شراط را در فضیلت یا اراده خیر می جوید. به نظر او زمانی من استحقاق سعادت دارم که به اندازه کافی با فضیلت باشم. کانت بر این نکته تاکید می کند زیرا از دیدگاه او فاعل اخلاقی تابع قاعده ای پیشینی است که به ما می گوید که کدامین قاعده های کلی را باید مقدم بر غایت برگزینیم. آن غایت اخلاقی (خیر) صرفا همان غایاتی است که در ضمن این قاعده های کلی لازم، معین شده اند. «خیر اراده» همان غایت اعلی و مشروطی است که شارع اخلاقی آنها در ضمن اصولی کلی وضع کرده است. در حالی که برای فاعل های عقلانی سعادت غایت مشروط است. اما هگل با تلقی کانت از «خیر» موافق نیست.
مراد هگل از «اراده خیر» اراده ای است که «نیت» در آن با خیر سازگاری کامل داشته باشد. در این صورت مفهوم کانتی «خیر» دچار دور باطل می شود زیرا ما محتاج دریافتی از خیر هستیم تا بتوانیم مؤلفه نامشروط خیر را تعیین کنیم.
بر خلاف کانت که اراده خیر یا فضیلت را شرط ارزش سعادت می داند، هگل معتقد است که سعادت زمانی خیر است که با حق انتزاعی (که همان گونه که دیدیم از سعادت مستقل است) سازگار باشد. برای هگل «حق» و «سعادت» نسبت به هم ترتبی مفهومی دارند. سعادت برای انسان خیر است اما تنها در شرایطی که هیچ حق از طرف وی برای به دست آوردن آن سعادت ضایع نشده باشد. این ترتیب مفهومی «حق» و «سعادت» در عنوان «حق ضرورت» بیان شده است. سعادت تابع حق است، اما باید «حق» همواره همراه «سعادت» باشد. جهانی متشکل از مردمی غمگین و کسل که دقیقا به حقوق یکدیگر احترام می گذارند، جهان خوبی نیست.


منابع :

  1. فصلنامه فلسفی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شماره 9- صفحه 123-130

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/114947