اندیشه های الهیاتی فیلون (انسان شناسی)

روش رمزی در تفسیر از نظر فیلون

فیلون احساس می کرد که پاره ای از عناصر هندی و زیبا شناسی در فرهنگ یونان از لحاظ بعضی از معنای دین یهود خوش آیند نیست. به منظور رفع این اختلافات و همچنین برای نشان دادن هماهنگی و توافق میان این دو مکتب فکری و عملی، فیلون به تفسیر تمثیلی (استعاری، تاویلی) کتاب تورات که قبلا هم در دست یهودیان اسکندریه بود مبادرت ورزید. بنابراین تفسیر یا تاویل، ختنه، من باب مثال، علامت و رمزی بود برای قطع شهوات و عقاید فاسد. فیلون غالبا از ادبیاتی که عادت داشتند فقط به الفاظ بپردازند، انتقاد می کرد. البته فیلون کسی نبود که تماما معتقد به رمزی بودن تورات باشد. وی می دانست همین که انسان بتواند از یک عمل شرعی دفاع کند و دلیلش هم سودمندی آن به عنوان یک رمز و نشانه باشد، باز بسیار دشوار خواهد بود که برای همه اوقات در آینده نیز این عمل را واجب بشمرد. بنابراین فیلون تشخیص داد که معنی لغوی غالبا متلازم با یک معنی عمیقتر است، و انسان باید هر دو معنی را بپذیرد، زیرا این هر دو متلازم یکدیگر است.
در این مورد فیلون در کتاب «هجرت ابراهیم» می نویسد: «درست است که ختنه جز رمز و نشانه ازاله همه شهوات و لذایذ حسی و افکار خلاف اخلاق نیست، مع هذا نمی توان خود این عمل را کنار گذاشت، چه در آن صورت ما ناگزیر خواهیم بود دست از عبادات جمعی در معابد و همچنین هزاران مراسم دیگر برداریم.» فیلون معتقد است که شریعت و دین و کتاب مقدس دارای دو جنبه ظاهری و باطنی است و باید جمع بین ظاهر و باطن کرد. او نه تفسیر ظاهری و لفظی را به تنهایی می پسندید و نه بر استفاده افراطی از روش تاویل تاکید داشت، بلکه معتقد بود که باید از هر دو روش در تفسیر کتاب مقدس استفاده کرد. خود او داستان خلقت آدم و حوا و نیز داستان هبوط آدم و خروج او از بهشت و نیز داستان خلقت عالم در 6 روز را تاویل کرده است. از نظر فیلون به کارگیری روش رمزی با تاویل برای حفظ عظمت کلام خدا ضرورت دارد. البته او معتقد است که دانایان رموز اشخاص ویژه ای هستند و تفسیر رموز نیز شراط و صلاحیت ویژه ای لازم دارد و کار هر کسی نیست. خلاصه اینکه از نظر فیلون ما حق نداریم که اهمیت معنی لفظی و ظاهری را نادیده بگیریم، ارجح این است که هم به نص و هم به روح و معنی توجه کنیم.»

نفس از نظر فیلون

نفس و ذهن از دیدگاه فیلون با دیدگاه افلاطون تفاوت دارند. فیلون ابتدا نفس را به دو قسم ناطقه و غیر ناطقه تقسیم کرده و درست مانند افلاطون در رساله «نیمائوس»، معتقد است که خود خدا نفوس ناطقه را بدون جسم آفریده است. فیلون به نفوس فردی و جزئی اعتقاد دارد و حیات را خصایت و اثر روح می داند. موجودات را هم بر اساس داشتن یا نداشتن روح به دو دسته جاندار و بی جان تقسیم می کند. فیلون معتقد است روح با ذهن تفاوت دارد. در یکجا می گوید که ذهن، قوه تفکر است و خود از قوای روح به شمار می آید زیر روح قوای بی شماری دارد. نقطه هجرت و دور شدن فیلون از افلاطون و ارسطو آنجاست که در مورد «نفس نباتی» تردید می کند. او همچنین در مورد نفوس فلکی تردید نشان می دهد.
از نظر او موجدات نفسانی سه گروهند: حیوانات، آدمیان و نفوس غیر جسمانی. او به نفوس ملکی یا فرشتگان کاملا معتقد است و به تقسیم کار بین آنها اعتقاد دارد و برای هر یک وظیفه و عملکری خاص قائل است. او معتقد است فرشتگان در هوا هستند و برخی از آن ها ساکنان دیار قدس الهیند. او معتقد است فرشتگان کارگزار خدا بوده در عالم مشغول فعالیتند و با انسانها در خواب یا بیداری تماس می گیرند، او برای نمونه داستان خواب حضرت یعقوب (ع) را مثال می آورد. او به سلسله مراتب فرشتگان معقتد است و از میکائیل نام برده و فرشته نگهبان قوم اسرائیل می داند که در تورات «رئیس فرشتگان» خوانده شده است. در عین حال به ملائکه خبیثه نیز اعتقاد دارد و شیطان را از آنها می داند که از خدا تمرد کرد و مطرود شد. او به نفس حیوانی اعتقاد دارد و به تبع ارسطو احساس را علامت نفس حیوانی و خاصیت او می داند.

نفس کلی و عقل کلی از نظر فیلون
فیلون معتقد است که آدمی علاوه بر نفس حیوانی دارای نفس ناطقه یا مدرکه می باشد. او معتقد است که روح، مخلوق است و نفس ناطقه را خود آفریده است. او به نفس کلی و عقل کلی اشاره کرده و مثل افلاطون معتقد است خدا آنها را خلق کرده ولی بر خلقت عالم تقدم دارند و به اصطلاح «قدیمند». اما فیلون در عین حال اعتقاد دارد که مثل عقل و نفس در روز اول (از 6 روز) آفرینش خلق شدند. روح و ذهن انسان را غیر مادی می داند و بر این مطلب تاکید می ورزد.

جاودانگی روح از نظر فیلون
او به جاودانگی روح به شدت باور دارد و آن را ابدی و فناناپذیر می داند. او به تبع افلاطون در رساله «فایدروس» معتقد است که اقامتگاه ابدی ارواح در کنار فرشتگان و دیوها (پریان) در بهشت خواهند بود و بهشت را «خانه فرشتگان» می خواند. او رستاخیز را از آن جسم دانسته و بر ابدیت روح تاکید می کند. فیلون به مجازات و پاداش اخروی جدا معتقد است و در آثار خود در این باره به نحو مربوط سخن گفته است.

انسان مرکب از روح و بدن
فیلون معتقد است که انسان مرکب است از روح و بدن. او تحت تاثر مذهب افلاطونی به ثنوبت صریح نفس و بدن با ثنویت عناصر عقلی و حسی در انسان معتقد است و بر ضرورت آزادسازی انسان خویشتن را از نیروی حسی پافشاری می کند.

فضیلت از نظر فیلون
«او معتقد است که فضیلت تنها خیر حقیقی است. و در خصوص شهوات بی علاقگی و بی اعتنایی باید هدف مورد توجه باشد. اما هرچند فیلون تحت تاثیر تعلیم اخلاق رواقی و کلبی بود، بر توکل و اعتماد به خدا بیشتر از اعتماد به خود تاکید می کرد. پس باید فضیلت را پیگیری کرد و کار انسان نیل به بیشترین شباهت ممکن به خداوند است. این یک کار درونی و عنوی است و بنابراین زندگی عمومی به علت تاثیر انحرافیش یأس آمیز و ناصواب است، و حال آنکه علم فقط تا آنجا که کمکی به حیات درونی نفس است باید پی گیری شود. در این پیشرفت مراحلی وجود دارد، زیرا فوق معرفت عقلانی خدا حکمت آسمانی یا شهود مستقیم الوهیت توصیف ناپذیر قرار داد.»
حالت انفعالی خلسه بدینان عالیترین مرحله حیات نفس بر روی زمین می شود. چنانکه بعدا در فلسفه نوافلاطونی چنین بود.

اختیار آدمی از نظر فیلون

فیلون، از یک سو به قوانین لایتغیر طبیعت معتقد بود از سوی دیگر به فعالیت لوگوس در این جهان، و در عین حال انسان را مرکب از روح و بدن می دانست و در میان آنها معتقد به نزاع بود. نزاع و کشمکش و ستیزه دائمی روح و بدن با یکدیگر. اما فیلون بر خلاف افلاطون معتقد بود که خدا قدرت انحلال قوانین طبیعت را دارد. لذا فیلون به حق می گفت در فلسفه من جایی برای معجزه باز است، ولی در فلسفه افلاطون جایی برای معجزه وجود ندارد. در مورد اقتدار روح بر بدن و تعارض نفس ناطقه با نفس حیوانی نیز بین فیلون و افلاطون اختلاف نظری وجود دارد از نظر افلاطون در مورد جهان ماده برای آدمی هیچ انتخابی وجود ندارد. ولی فیلون آدمی را مختار می داند و معتقد است که خدا در آغاز خلقت به آدمی هشدار لازم را داده و اتمام حجت نموده است بر آدمی است که بین خیر و شر یکی را خود انتخاب کند.
اما در فلسفه افلاطون، چنانکه ولفسون می نویسد، هیچ اراده فردی وجود ندارد. خدا یکبار جهان را خلق کرد و ارواح را آفرید و خود کناره گرفت و بازنشسته شد. اما بر عکس، فیلون برای آدمی، اختیار قائل است و اختیار مطلق انسان را هدیه خداوند می داند. از نظر فیلون، خدا مسئول گناهان آدمیان نیست. فیلون اختیار و فعل اختیاری را تعریف کرده و گناهان را به دو دسته ارادی و غیر ارادی تقسیم نموده است. او شر را هم به دو قسم اختیاری و غیر اختیار تقسیم نموده و می گوید خوب (خیر) همواره اختیاری است و ما خوب غیر اختیاری نداریم. فیلون معتقد است دو مزاج یا دو تمایل عقلی، غیر عقلی در انسان وجود دارد و بین عقل و عاطفه آدمی همواره نزاع و ستیزه جریان دارد. فیلون برای نجات و رستگاری آدمی بر مسئله امداد الهی و فیض و لطف او تاکید زیادی دارد و معتقد است غیر از رحمت عامه، خداوند به بعضی از انسانها لطف و عنایت مخصوصی داد. نکته مهم اینکه فیلون، در سایه موهبت و عنایت الهی و لطف فیض او هیچ گونه منافاتی بین اختیار آدمی و علیت یا جبر علی و معلولی نمی بیند و حال آنکه این مسئله یکی از شبهات مهم بحث اختیار بوده و سابقه دراز تاریخی دارد. ولفسون معتقد است که این شبهه را باید نخستین بار در انکار علیت از سوی اپیکوریان جستجو کرد و پی گرفت.

اخلاق از نظر فیلون

در مورد مسئله اخلاق به اختصار باید گفت که فیلون تقسیم یونانی (سقراطی، ارسطویی) اخلاق را به فضیلت و رذیلت پذیرفته است. از سوی دیگر نظریه خیر افلاطونی را نیز قبول دارد، ولی معتقد است که باید علاوه بر خیر امید و ایمان را به عنوان دو ارزش اخلاقی مهم مورد توجه قرار داد. در واقع بایستی گفت که فیلون در عین پذیرش اخلاق فلسفی سقراط و ارسطو و افلاطون در اخلاق یونانی تا حدی تجدید نظر کرده است. نکته مهم آنکه فیلون به نوعی اخلاق طبیعی معتقد است. او قانون را به عمومی و خصوصی و مکتوب و غیر مکتوب تقسیم نموده سپس به تقسیم بندی فرامین به اوامر و نواهی پرداخته است. او درباره وظایف و تکالیف دینی و عقلی پرداخته و آنها را به واجب و ممنوع و مشروط تقسیم می کند. او درباره فعل درست نیز به تبع ارسطو سخن گفته است. حکمت را یک فضیلت عقلی می داند و البته تصریح می کند که مرادش از حکمت، تقوا و پاکی خداگونگی، قداست و ایمان می باشد و در یک جمله حکمت یعنی خدمت به خدا. فیلون درباره عبادت و توبه نیز در آثارش به نحو مبسوط بحث کرده است. او به تعلیم و تعلم نیز به عنوان فضیلت اخلاق تاکید می کند. او به مسئله نیت و تصحیح آن در اعمال و عبادات خیلی اهمیت می دهد. فیلون از نظریه «کسب فضیلت برای خود فضیلت» طرفداری می کند. فیلون علم اخلاق را به تبع ارسطو از اقسام حکمت عملی می داند و آن را در کنار «تدبیر منزل» و «سیاست مدن» که سایر اقسام حکمت عملی اند قرار می دهد و عینا تقسیم بندی ارسطو از علوم می پذیرد.

تاثیر فیلون و جایگاه اندیشه او
هر محقق منصفی با کاوش و جستار در آثار فیلون و متکفران بعدی درخواهد یافت که فیلون یکی از موثرترین و بانفوذترین متفکران همه اعصار بوده است به طوری که افکارش به مثابه سرچشمه های عرفان و کلام و فلسفه و کل الهیات سه دین بزرگ توحیدی جهان یعنی اسلام و یهود و مسیحیت را آبیاری کرده است و بر عظیمترین و نامدارترین متفکران و نظریه پردازان این ادیان تاثیری شگرف و گسترده از خود به جا گذاشته است. تاثیر فیلون بر افلوطین (متولد 205 در مصر) به هیچ وجه مورد انکار نیست و در واقع اساس مذهب نوافلاطونی را باید در آیین گنوسی یهودی (و نیز آیین نوفیثاغوری) جستجو کرد. و افلوطین کسی است که یک تنه اساس عرفان مسیحی و تا حدود بسیاری عرفان اسلامی را شکل داده است.
حتی بر فلسفه اسلامی که برجسته ترین شاخص و نماینده آن صدرالمتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا است، افلوطین تاثیری شگرف نهاده است. تاثیر او بر مولوی، ابن عربی، قاضی سعید قمی و دهها متفکر ممتاز دیگر از مسلمات است. اما جای شگفتی است که مردی با این همه تاثیر و نفوذ، هرگز تاثیر بازتاب روشنی در تفکر یهودی نداشته است. نام او در ادبیات ربانیون یهودی هرگز نیامده است. و به قول برخی از محققان مانند دیوید وینستون نویسنده مقاله «فیلون در دایره المعارف دین» ویراسته الیاده، اگر کلیسا آثار او را حفظ نکرده بود، جملگی از میان رفته بودند.
در قرون وسطی، یهودیان بیشترین دسترسی را به ترجمه عربی و سریانی بخشی کوچک از آثار فیلون داشتند. اما تنها در قرن 16 بود که فیلون مجددا کشف شد. محققی به نام yah dei Rossi Azar در کتابش به نام Me or ei nayim آثار فیلون را به لاتین ترجمه کرده و امهات و اصول نظریات او را دسته بندی و معرفی کرد. (در سال 1573) البته باید گفت که برخورد او با آثار و افکار فیلون در عین حال که از قدرشناسی و تحسین او حکایت می کند، ولی در مجموع دوگانه و دو وجهی است. شخص دیگری به نام yosef shelmoh Delmedigo که در سالهای 1655- 1591 می زیست. اصل آثار فیلون را به یونانی مطالعه کرده و گزیده ای از آثار او را به عبری ترجمه کرد که متاسفانه دست نوشته هایش را دزدیدند و دیگر هیچگاه به دست نیامد.
محقق دیگری به نام Simon Luzzato در اثر خویش که به زبان ایتالیایی در مورد یهودیان و نیز نوشته به نام Discorso در سال 1638 فیلون را مورد تحسین قرار داد و آثار او را از نسخه لاتینی در کتاب خویش نقل کرد. این محقق بر آن است که کاربرد روش رمزی در تفسیر کتاب مقدس از سوی فیلون تمهیدی بوده است، برای فهماندن مضامین کتاب مقدس به مستمعین مشرک و بت پرست آن روزگار تا از این راه بتواند آنان را مجذوب کتاب مقدس سازد. و بالاخره، محققی دیگر به نام Nahman Krochmal که بین سالهای 1785 تا 1840 زندگی می کرد، در اثر خویش تحت عنوان Moreh nevukheiha- zeman که ترجمه آن به معنای: «راهنمایی برای سرگشتگان زمان» (دلاله الحائرین) می باشد، ترجمه عبری آثار فیلون را که توسط استاد تاریخ کلیسا در برلین که یک یهودی غسل تعمید یافته بود به نام J. A. W. Neander که نامش بعدا به nee da- vid mendel تغییر یافت و در بین سالهای 1850- 1789 می زیست، گنجانیده و نقل کرده است.
در زمان کنونی نیز رساله های مفرده فراوانی درباره فیلون نگاشته شده که از آن میان اثر ولفسون، امیل بریه، آرمسترانگ و گوداناف E. R Goodenough را می توان نام برد. مجموعه آثار فیلون نیز تحت نام The works of philo توسط F. H. Colson و C. H. Whitaker در سال 1974 چاپ و منتشر شده است. گزیده ها و منتخباتی از آثار او نیز بارها منتشر گشته است.


منابع :

  1. هری اسرین ولفسون- فلسفه علم کلام- ترجمه احمد آرام- انتشارات الهدی- تهران 1368

  2. میان محمد شریف- تاریخ فلسفه در اسلام- جلد اول- مرکز نشر دانشگاهی- تهران 1362

  3. فردریک کاپلستون- تاریخ فلسفه- جلد 1- ترجمه سید جلال الدین مجتبوی- تهران 1368

  4. همایون همتی- مقاله زندگی و اندیشه فیلون- مجله کیهان فرهنگی- شماره 162 و 163

  5. فردریک‌ کاپلستون- تاریخ‌ فلسفه‌ یونان‌ و روم‌- تهران‌- انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌- 1374

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115035