نامهای دوزخ (هاویه)

جایگاه گناهکاران

یکی از نامهای دوزخ، «هاویه» است و این نامگذاری به مناسب این که طعمه های آن که گناهکاران هستند به آن افکنده می شوند و در آن سقوط می کنند: «فأما من ثقلت موازینه* فهو فی عیشة راضیة* و أما من خفت موازینه* فأمه هاویة* و ما أدرئک ما هیه* نار حامیة؛ پس اما هر که وزنه اعمالش سنگین باشد. پس وی در یک زندگی رضایت بخشی است. و اما آنکه وزنه اعمالش سبک شود، پس جایگاهش هاویه است. و تو چه می دانی آن چیست؟ آتشی سوزنده است.» (قارعه/ 6- 11) طبرسی ذیل «و النجم إذا هوی؛ سوگند به [آن] ستاره وقتی که فرو افتد.» (نجم/ 1) فرموده آتش را از آن جهت هاویه گفته اند که اهل عذاب را از اعلی به اسفلش ساقط می کند. شاید بدان جهت باشد که شخص را به بدبختی و خذلان ساقط می کند یعنی هلاک و ذلیل می کند و آن در اصل «هاویة بالانسان فی الخذلان» است مثل «تهوی به الریح فی مکان سحیق؛ او را به نقطه ای دور پرتاب می کند.» (حج/ 31) ابوالسعود می گوید: «یعنی جایگاه او هاویه است که به معنی آتش است چون بسیار گود است و جهت اینکه جایگاه "ام" نامیده شده است این است: 1- دوزخیان در آن چنان جای گیرند که فرزند به نزد مادر، پس گویا دوزخیان به نزد مادر می روند. 2- چون ام به معنی بالا و جای بلند سر است و دوزخیان را وارونه از سر به آتش می اندازند پس معنی این است "ام رأسه هاویة فی قعر جهنم" یعنی وارونه از ته سرش سرازیر آتش است.» نیشابوری: «این نفرینی است به کنایه بر رسم عرب که می گوید "هوت امه" یعنی مادرش ساقط و نابود شود. و این کنایه است از خواری و گرفتاری.»

آتشی است داغ و افروخته!

سپس "ما هیه" را توضیح داده و می فرماید: "نار حامیة" یعنی آتشی است سوزنده و شدید الحراره. "حامیة" از ماده ی "حمی" (بر وزن نفی) به معنی شدت حرارت است و "حامیة" در اینجا اشاره به سوزندگی فوق العاده آتش دوزخ است. این جمله پاسخ استفهام در آیه قبل است، و جمله ی ما هیه را تفسیر می کند. کلمه ما هیه مرکب از ما موصول و ضمیر هی راجع به هاویة و به معنای گودالهای دوزخ است و نار حامیة به معنای شعله های آتشین دوزخ است و سیرت تیرگی و ظلمت روح و روان بیگانه و هم چنین سیرت ناسپاسی و کفران نعمت پروردگار سکونت در دوزخ خواهد بود. به هر حال این جمله که می فرماید: «تو چه می دانی هاویه چیست؟ هاویه آتش سوزان است» تاکیدی است بر این معنی که عذاب قیامت و آتش دوزخ فوق تصور همه انسانها است. چنان که از موارد استعمالات هاویه، معلوم می شود، پرتگاه بس عمیق است که در آن هیچ مانع و محل اتکاء و جاذبی از سقوط نباشد: و اما کسانی که تهی از ثقل ایمان و نیروی تقوا باشند، چون جاذبه حق و خیر در آنها نیرومند نبوده و قوای آنها در جهت ذخیره تقوا و ایمان مصروف نشده، مرجع و مقصدشان هاویه است. گرچه کلمه هاویه پرتگاه عمیق و هول انگیز را می نمایاند، ولی چگونگی و عذاب آن را نمی توان با لغت و کلام درک نمود: «و ما ادراک ما هیه» و اجمالا آتشی سوزان است: نار حامیه. آیا این سو زندگی از خود آن است یا از آثار سقوط انسان از جاذبه خیر و فطرت می باشد یا شهوات و هواهای متضاد و متصادمی که او را سبک نموده و به هر سو می کشاند، سرانجامش هاویه و آتش سوزان آن است؟ چنان که گفته شد، هاویه به معنای زن مصیبت زده نیز آمده، و در مورد نفرین گویند: «هوت امه؛ مادرش به عزایش بنشیند و زار کند» و شاید این آیه «فأمه هاویة» کنایه ای هم از مصیبت بزرگ باشد.

اصحاب محشر سه دسته اند

باید بگوییم که اصحاب محشر سه دسته اند که می فرماید: «و کنتم أزواجا ثلاثة؛ و شما سه دسته شوید.» (واقعه/ 7) یک دسته مؤمن صالح متقی که دارای ایمان بوده و کوتاهی در واجبات نکرده و آلوده به معاصی نشده که تمام موازین او ایمانا و علما و خلقا و عملا ثقیل است این دسته در عیشه راضیه هستند که قبل الموت ملائکه بر او نازل می شوند در حال احتضار و بشارت می دهند او را به تفضلات الهی و جای او را در بهشت به او نشان می دهند که می گوید: «الان طاب لی الموت» و تا اجازه ندهد ملک الموت قبض روح او را نمی کند، و وجود مقدس حضرت رسالت و ائمه اطهار بالای سر او می آیند و به او بشارت می دهند که می آیی نزد ما و با ما محشور می شوی و ملک الموت به راحتی و آسانی قبض روح او را می کند مثل گلی به دست او بدهند استشمام می کند روحش قبض می شود ملائکه با تحف و هدایا او را استقبال می کنند و روحش را در وادی السلام که بهشت عالم برزخ است و ارواح انبیاء و اولیاء در آنجا جمع هستند می برند، و قبرش به قدر مد بصر گشاد می شود، و دری از بهشت به قبرش مفتوح می شود و روح و ریحان داخل او می شود که فرمودند: «القبر اما روضة من ریاض الجنة» و دائما ملائکه بر او نازل می شوند با تحف و هدایا، و روز بعث با حلی و البسه بهشتی او را می پوشانند و می برند در طرف راست صحرای محشر پای منبر وسیله پیغمبر و زیر لوای حمد امیرالمؤمنین کنار حوض کوثر، و نامه عملش دست راستش داده می شود نورانی که می گوید: «هاؤم اقرؤا کتابیه* إنی ظننت أنی ملاق حسابیه* فهو فی عیشة راضیة* فی جنة عالیة؛ پرونده مرا بگیرید و بخوانید. من یقین داشتم که حساب اعمالم را می بینم [به این سبب همه اعمالم را هماهنگ با احکام خدا انجام دادم و کردار بدم را اصلاح کردم] پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است. در بهشتی برین.» (حاقه/ 19- 24)
دسته دوم غیر مؤمن یعنی کسانی که بی ایمان از دنیا رفتند اینها خفت موازینهم هیچ عمل صالحی ندارند ولو یک عمر عبادت داشته باشند که می فرماید: «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة و أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ و از شما کسانی که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند، همه اعمال خوبشان در دنیا و آخرت تباه و بی اثر می شود، و آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند.» (بقره/ 217) اینها مصداق «امه هاویه» هستند از حال احتضار ملائکه عذاب می آیند و جای او را در جهنم نشان می دهند و به سختی قبض روح او می کنند که می فرماید: «و لو تری إذ الظالمون فی غمرات الموت و الملائکة باسطوا أیدیهم أخرجوا أنفسکم الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علی الله غیر الحق و کنتم عن آیاته تستکبرون؛ ای کاش ستمکاران را هنگامی که در سختی ها و شداید مرگند ببینی در حالی که فرشتگان دست های خود را [به سوی آنان] گشوده [و فریاد می زنند] جانتان را بیرون کنید، امروز [که روز وارد شدن به جهان دیگر است] به سبب سخنانی که به ناحق درباره خدا می گفتید واز پذیرفتن آیات او تکبر می کردید، به عذاب خوارکننده ای مجازات می شوید.» (انعام/ 92) مثل بسیاری از ابناء نوع امروزه، و قبرش تنگ می شود و دری از جهنم در قبرش باز می شود، و قبرش مملو از آتش می شود و روحش را در برهوت جهنم عالم برزخ می برند با همگنان خود محشور، و روز بعث ملائکه عذاب بالای قبرش با غلها و زنجیرهای آتشی خطاب می رسد: «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه* ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه* إنه کان لا یؤمن بالله العظیم؛ [فرمان آید] او را بگیرید و در غل و زنجیرش کشید آن گاه به دوزخش دراندازید سپس او را در زنجیری که طولش هفتاد زرع است به بند کشید زیرا او به خدای بزرگ ایمان نمی آورده.» (حاقه/ 30- 37)
دسته سوم مؤمن آلوده به ترک بعض واجبات و فعل محرمات و معاصی که مورد آیه ی شریفه می شوند که می فرماید: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله أن یتوب علیهم إن الله غفور رحیم؛ و دیگرانی هستند که به گناهانشان اعتراف کردند، [و] اعمال شایسته را با اعمال بد درآمیختند، امید است خدا توبه آنان را بپذیرد زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.» (توبه/ 102)
اینها اگر معاصی باعث زوال ایمان آنها نشود و با ایمان از دنیا بروند خداوند به یک نحوی تدارک معاصی آنها را می فرماید یا توفیق توبه پیدا می کنند، یا به اعمال صالحه کفاره گناهان آنها می شود، یا به دعای مؤمنین و طلب مغفرت آنها یا به خیرات و مبرات بر آنها، یا به شفاعت شفعای یوم القیامة، یا به سعه ی رحمت و مغفرت و عفو الهی نجات پیدا می کنند که در آیه ی مذکوره فرمود: «عسی الله أن یتوب علیهم إن الله غفور رحیم؛ اميد است ‏خدا توبه آنان را بپذيرد كه خدا آمرزنده مهربان است.» (توبه/ 102) و عسی از خداوند تخلف پیدا نمی کند بالاخرة داخل در «من ثقلت موازینه؛ هر که وزنه اعمالش سنگین باشد.» (قارعه/ 6) می شوند و نائل به «فهو فی عیشة راضیة؛ پس وی در یک زندگی رضایت بخشی است.» (قارعه/ 7) می شوند و داخل در اصحاب یمین می گردند.

بیانی از شیخ بهایی

شیخ بهایی در کتاب اربعین راجع به میزان بیان خوبی دارد که برای توضیح مطلب مختصری از آن را ترجمه می نماییم. چنین گفته: «حق این است که موزون در نشاه قیامت آن نفس اعمال است نه صحیفه اعمال و اینکه گویند اعمال عرض است و عرض نمی شود جوهر گردد زیرا که قلب ماهیت لازم آید و قلب ماهیت محال و خلاف حکم عقل است در پاسخ فرموده این کلام ظاهری عامیانه است لکن خواص و اهل تحقیق می دانند که سنخ شیئی و حقیقت آن امری است مغایر با صورت خارجی که اول در ذهن و در مشاعر ظاهر می گردد و از آنجا در قوای باطنه محفوظ می ماند و صورت اشیاء چنانچه معلوم است از حیث ظهور و خفاء مختلف می گردد حسب مواطن و نشآت که در هر نشاه و محلی قوی و مشاعر طوری ظهور و بروز می نماید و طوری خود را می آراید و به اعتبار محلی که در آن جلوه نموده تظاهر می نماید چنانچه گویند رنگ آب رنگ ظرف وی است اما آن محلی که صور خارجی در آن ظهور و بروز می نماید (یعنی نفس انسانی) گاهی از آن تعبیر به سنخ و گاهی تعبیر به وجه و گاهی تعبیر به روح می کنند و حقیقت آن را نداند مگر علام الغیوب پس دور نیست که چیزی در محلی عرضا باشد و در محل دیگر جوهر آیا نمی بینی محسوسات به حس بصر چگونه در مرتبه حس بصری محفوف به پرده های جسمانی است مثل اینکه بایستی در محل مخصوص و وضع مخصوص دیده شود و نیز شرائط دیگری در کار است که بدون آن چیزی رؤیت نمی گردد مثل اینکه بایست زیاد نزدیک به چشم نباشد و نیز زیاد دور نباشد و چیزهای دیگر که دیدن اشیاء مشروط به آنها است و همین صورت مخصوص در مرتبه حس مشترک از بسیاری از این شرائط عاری است یعنی همان صورت خارجی وقتی در ذهن آید دیگر محتاج به شرائطی که در اصل دیدن مأخوذ بوده نمی باشد آیا نمیبینی کسی که در خواب بیند مثلا شیر می آشامد تعبیر به علم می شود در صورتی که علم از کیفیات نفسانی و عرض به شمار می آید و شیر جسم و جوهر است پس یک چیز در دو نشاه (در خواب و بیداری) به دو صورت و دو حقیقت جلوه نموده و در هر مقامی به اسمی ظهور و بروز گردیده و در مرتبه ای عرض نامیده می شود و در مرتبه ای جسم و جوهر بروز و ظهور می نماید.»
چون آیات قرآنی برای ارشاد بشر فرود آمده و تمامش روی میزان عقل و منطق صحیح استوار گردیده که بشر مطالب آن را به عقل خود بسنجد و از روی فهمیدگی و دانستگی مطالب و بعض اسرار آن را درک نموده و دانسته و فهمیده تصدیق کند و ایمان آرد این است که علت و سبب اهل نجات و اهل بهشت و نیز علت و سبب عذاب و اهل جهنم را صریحا و تلویحا و کنایة در ضمیمه آیات تذکر می دهد چنانچه در این آیات اشاره می نماید به اینکه اوضاع قیامت و سعادت بشر بسته به شرافت و علو روحانی او است و نیز سقوط و انحطاط وی بسته به پستی و سبکی و بی مقداری نفسانی و روحانی او است که به حکم عقل بایستی جایگاه هر کسی در خور مقام و رتبه وی باشد و اگر غیر از این باشد بر خلاف عدل پروردگار می گردد این است که فرموده هر کسی رهین و گرو اعمال خود است. «ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا.»
خلاصه اینکه این سوره مبارکه برای صاحبان بصیرت، بینائی است به داستان عالم قیامت و اعلان عمومی به جزای اعمال از طاعات و عبادات و منهیات و محرمات به موازنه اعمال، و اخبار به نتیجه آن به بیان آنکه هر کسی به ترجیح حسنات اعمالش سنگین شود، پس او در زندگانی است خشنود گردیده به تمام جهات، و آنکه سبک باشد میزان اعمال او به سبب غلبه سیئات بر حسنات، پس بازگشت او به هاویه است که در نهایت شدت عقوبت و نقمت است. به مرتبه ای که فرماید: «و ما أدراک ما هیه» چه چیز دانا کرد تو را تا بدانی چیست هاویه؟ زیرا عقل، کنه و حقیقت آن را در نیابد.

هاویه در روایات

در تفسیر قمی در ذیل جمله ی "فأمه هاویة" فرمود: «از فرق سرش به طرف آتش پرتاب می شود.» کتاب درالمنثور به سندی از ابوایوب انصاری روایت نموده که رسول (ص) می فرمود هنگامی که روح اهل ایمان قبض می شود. ارواح اهل ایمان که مورد رحمت بوده و هستند در عالم برزخ به نزد شخص متوفی می آیند هم چنانکه ملاقات می نمایند کسی را که از جریان و حوادث دنیا به آنها خبر دهد ارواح اهل ایمان خواهند گفت واگذارید روح متوفی را که در کرب مصیبت سخت وحشت زا بوده او را راحت بگذارید و رها نمائید و پس از مدتی که استراحت نمود از او خواهند سؤال نمود از حوادث جهان از جمله از فلان و فلانه شخص چه خبر داری آیا تزویج نموده اند و چنانچه سؤال نمایند از کسی که پیش از او فوت شده از او بی خبر بوده اند خواهد گفت هیهات او قبل از من فوت نموده است ارواح اهل ایمان خواهند گفت «إنا لله و إنا إلیه راجعون» آن شخص مورد سؤال به سوی هاویة و دوزخ سوق داده شده است و چه بسیار سخت است و چه وسیله تیره بختی و شقاوت است دوزخ.
از حضرت موسی بن جعفر (ع) روایت کرده فرمود: «آیه ی "فأما من ثقلت موازینه"، در حق امیرالمؤمنین (ع) نازل شده و آیه ی "و أما من خفت موازینه"، درباره ی آن سه نفر فرود آمده است.» ابن شهر آشوب از حضرت باقر (ع) روایت کرده فرمود: «هر کس انکار کند ولایت امیرالمؤمنین (ع) را میزان اعمال او سبک باشد و جایگاهش در هاویه جهنم است.» در کافی از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود: «حضرت عیسی (ع) از کنار شهری عبور کرد، دید تمام اهل آن مرده اند و بدنهایشان به روی زمین افتاده است. حیوانات آنها هم مرده اند فرمود "اهل این شهر قطعا به سخط و غضب پروردگار گرفتار شده اند و دفعتا هلاک گردیده اند اگر به طریق متعارف وفات کرده بودند بعضی بعض دیگر را دفن می نمودند." حواریون عرض کردند "ای رسول خدا بخوان پروردگار را تا اینان پاسخ تو را بدهند و آگاه کنند ما را به اعمال و کردارشان که به چه سبب خداوند آنها را هلاک نموده است." حضرت عیسی دعا کرد و صدا زد ایشان را یکی جواب داد "لبیک ای روح الله!" فرمود: "چگونه بود اعمال شما؟" عرض کرد: "مردم این شهر بت پرست بودند و دل به دنیا و متاع آن بسته بودند آرزوهای دور و دراز داشتند و پیوسته به لهو و لعب مشغول و از خداوند غافل بودند و ترسی نداشتند." فرمود: "چگونه دنیا را دوست می داشتند؟" عرض کرد: "مانند دوست داشتن طفل پستان مادر را هر گاه دنیا اقبال می نمود مسرور و خوشحال می شدند و چنانچه ادبار می کرد محزون و دلتنگ بودند." سؤال فرمود: "پرستش ایشان بتها را به چه نحو بود؟" عرض کرد "از اهل معاصی اطاعت و پیروی می کردند." فرمود: "عاقبت شما به کجا کشید؟" گفت: "شب را در خوشی و خرمی بودیم صبح کردیم در حالتی که در هاویه جهنم قرار گرفتیم." فرمود: "هاویه چیست؟" عرض کرد: "سجین است." سؤال کرد: "سجین چه می باشد؟" جواب داد: "کوههائی است از سنگ که مبدل به آتش می شود و افروخته می گردد بر ما تا روز قیامت." فرمود: "چه گفتید و چه جواب شنیدید از فرشتگان غضب خداوند؟" عرض کرد: "ما گفتیم بر گردانید ما را به سوی دنیا تا خدا را پرستش کنیم و زاهد گردیم." جواب دادند: "دروغ می گوئید!" فرمود: "چرا از میان این همه مردم تو تنها جواب مرا می دهی و با من سخن می گوئی؟" عرض کرد: "ای رسول خدا تمام آنها به لجامی از آتش بسته شده اند به دست فرشتگان غلاظ و شداد خدا و من در میان ایشان بودم ولی از آنها نبودم چون عذاب نازل شد مرا هم گرفت و من به موئی بسته شده ام در کنار دوزخ نمی دانم مرا داخل جهنم می کنند و یا نجاتم می دهند."»


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 597

  2. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏27 صفحه 249

  3. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏14 صفحه 213

  4. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏18 صفحه 270

  5. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏27 صفحه 267

  6. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏15 صفحه 247

  7. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏14 صفحه 324

  8. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏7 صفحه 482

  9. ‏سيدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد ‏4 صفحه 239

  10. ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 403

  11. شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏8 صفحه 653

  12. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- صفحه 143-141

  13. علی‌‌اکبر قرشی بنابی- قاموس قرآن- جلد 7 ‏صفحه 172

  14. نصیرالدین طوسی- آغاز و انجام- صفحه 197

  15. فرهنگ فلسفى- صفحه 480

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115096