اشکالات وارد بر عهد عتیق از نظر سند و محتوا

عدم صحت انتساب کتاب امثال به حضرت سلیمان

کتاب «امثال سلیمان» نمی تواند از حضرت سلیمان باشد زیرا در برخی از این امثال به صراحت نام افراد دیگر مطرح شده است. مثلا در مثل 30 اینگونه آمده است: «اینها سخنان برگزیده آگور، پسر یاقه است خطاب به اینی ئیل و اوکال» و یا در مثل 31 آمده است: «اینها سخنان گزیده ای است که مادر لموئیل پادشاه به او تعلیم داد.» اگر هم فرض کنیم که بخشهایی از این کتاب از حضرت سلیمان است باز دلیلی نداریم که به دست او و یا در عهد او جمع آوری شده باشد بلکه قرائنی در دست است که پس از او جمع آوری شده است. مثلا در مثل 25 اینگونه آمده است: «مثلهای دیگری از سلیمان که مردان، حزقیا، پادشاه یهودا، آنها را به رشته تحریر در آورده اند.»

عدم صحت انتساب تمام کتاب مزامیر به حضرت داود

کتاب «مزامیر» یا زبور نمی تواند تماما از حضرت داود باشد. به همین جهت برخی از این مزامیر صد و پنجاه گانه را به حضرت موسی و برخی از آنها را به حضرت سلیمان و برخی از آنها را به افراد دیگری نسبت داده اند. مضامین برخی از این مزامیر به گونه ای است است که نمی تواند از حضرت داود باشد.

عدم صحت انتساب کتاب جامعه و غزل غزلها به حضرت سلیمان
کتاب جامعه و غزل غزلها که منسوب به حضرت سلیمان است، از جهت محتوا به گونه ای است که به هیچ وجه نمی توان آنها را از حضرت سلیمان دانست. کتاب جامعه سراسر از پوچی و بیهودگی و شک و یاس سخن می گوید و کتاب غزل غزلها، سراسر ترانه های عشقی و جنسی است و تعبیرات آنها به قدری جلف و مستهجن است که نمی توان آنها را به یک فرد متدین و مؤدبی نسبت داد. چه رسد به حضرت سلیمان.

عدم صحت انتساب کتاب ایوب به حضرت ایوب

کتاب ایوب یقینا از حضرت ایوب نیست زیرا لحن سخن در این کتاب در مورد ایوب به گونه ای است که گویا در مورد فرد غایب سخن می گوید: در آغاز این کتاب آمده است: «در سرزمین عوص مردی زندگی می کرد به نام ایوب. او مردی بود درستکار و خداترس که از گناه دوری می ورزید.» و در پایان این چنین آمده است: «پس از آن ایوب صد و چهل سال دیگر عمر کرد و فرزندان خود را تا پشت چهارم دید او سرانجام پس از یک زندگانی طولانی در حالی که پیر و سالخورده شده بود وفات یافت. »
بنابراین، مسلما مصنف این کتاب فردی است غیر از ایوب. حال آن مرد کیست؟ معلوم نیست. و آنچه که گفته اند علاوه بر این که حاکی از اختلاف نظر است دلیلی بر آن وجود ندارد.

عدم صحت انتساب کتاب اشعیای نبی به حضرت اشعیا
کتاب اشعیای نبی آنچنانکه از مضامین آن پیداست از مصنفات اشعیا نیست. این کتاب جز نقل قولهایی از او نیست. در آغاز این کتاب آمده است: «این کتاب شامل پیامهایی است که خدا در دوران سلطنت عزیا و یوتام و آماز و حزقیا، پادشاهان سرزمین یهودا در عالم رؤیا به اشعیا پسر آموص داد.» و در باب دوم این چنین آمده است: «پیغام دیگری که درباره سرزمین یهودا و شهر اورشلیم از جانب خداوند به اشعیا پسر آموص رسید...» و در باب سی و هفتم آمده است: «اشعیای نبی برای خرقیای پادشاه این پیغام را فرستاد.» (آیه 21)

عدم صحت انتساب کتاب دانیال و هوشع و یونس به آن پیامبران

کتاب دانیال و کتاب هوشع و کتاب یونس متعلق به خود این پیامبران نیست زیرا در همه این کتب از آنها به صورت غایب تعبیر می شود و گویا گزارشی است از حوادث و جریاناتی که بر آنها گذشته است. ناقل یا ناقلان آنها نیز به صورت قطعی روشن نیست.
وحیانی و الهامی نبودن و وجود تحریفات گوناگون در این کتابها و وجود سخنان نامعقول و ناموزون و خرافی و نیز نسبتهای ناروا به پیامبران و اولیای الهی، خود بهترین دلیل بر بی اعتباری این کتب و وحیانی و الهامی نبودن آنها و یا حد اقل راه یافتن تحریفات فراوان در آنها است.
به عنوان نمونه پاره ای از این موارد عبارتند از: در تورات به خداوند متعال نسبت دروغ و جهل و جسمانی بودن و احساس رقابت او با انسان و مخالفت او با علم آموزی و آگاهی بشر و بدخواهی او برای انسان می دهد، علاوه بر این یک دیدگاه منفی از جنس زن ارائه می دهد. (سفر پیدایش، باب 2 و 3) همچنین در تورات به حضرت نوح نسبت شراب خوری فراوان و مستی و برهنگی می دهد. (سفر پیدایش، باب 9، آیه 20- 25) و یا به حضرت ابراهیم نسبت ناروای ازدواج با خواهر ناتنی خود (یعنی ساره) را می دهد (سفر پیدایش، باب 11، آیه 29) در حالی که در تورات آمده است که خواهر ناتنی از محارم است و ازدواج با او حرام است. (سفر لاویان، باب 18، آیه 9)
در تورات داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا مطرح شده است. (سفر پیدایش، باب 32، آیه 22- 31) و حضرت هارون برادر حضرت موسی به عنوان عامل گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل معرفی شده است. تورات، حضرت یعقوب را حیله گر و دروغگو و خیانتگر معرفی کرده است. از این گذشته اینگونه وانمود کرده است که می توان از راه حیله و دروغ منصب بزرگ نبوت را برای خود و فرزندان خود به دست آورد. (سفر پیدایش، باب 25، آیه 19- 34 و باب 27) در تورات به حضرت لوط پیامبر هم نسبت شرابخواری و هم نسبت همبستر شدن با دو دختر خود را می دهد. در تورات آمده است که یهودا فرزند یعقوب با عروس خود (زن پسر خود) «ثامار» زنا کرد و ثامار از این راه حامله شد و دو قلو زایید به نام فارص و زارح. در حالی که در انجیل متی به صراحت آمده است که حضرت عیسی مسیح و داوود و سلیمان از نسل فارص هستند. (انجیل متی باب 1) آیا می توان باور کرد که این پیامبران زنا زاده اند آن هم زنای با محارم؟!
در تورات برخی از مجازاتهایی که برای بعضی از گناهان منظور شده است بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی و غیر معقول است. (سفر تثنیه، باب 13، آیه 12- 18) در عهد عتیق آمده است که حضرت داود دلباخته زن اوریا (مجاهد مؤمن) می شود و با او زنا می کند و زن از این راه حامله می شود. داود برای این که شوهر او یعنی اوریا را به اشتباه بیندازد دست به حیله ای می زند که موفقیت آمیز نیست تا این که به ناچار با حیله ای اوریا را از بین می برد و همسر او را به زنی می گیرد. و حضرت سلیمان فرزند چنین زنی است! (دوم سموئیل، باب 11 و 12)
عهد عتیق به حضرت سلیمان نسبت دلدادگی مفرط به زنان و شهوت پرستی و ازدواج با زنان کافر و بت پرست و از آن بدتر بت پرستی و کفر و ترویج و اشاعه آن را داده است. (اول پادشاهان، باب 11) عجیب این است که اهل کتاب معتقدند که حضرت سلیمان با حالت کفر و بت پرستی، بدون این که موفق به توبه شود از دنیا رفته است! در عهد عتیق آمده است که خداوند به یوشع نبی امر کرد که با زن فاحشه ای ازدواج کند تا از مردان دیگر نیز برای او فرزند بیاورد!! (کتاب هوشع، باب 1، آیه 2- 4) در عهد عتیق به حضرت طالوت نسبت سرپیچی از فرمان خدا و حاکم شدن روح پلید در وجود او حسادت ورزیدن به حضرت داوود و قصد ترور او و در نهایت عزل شدن از مقام خود از سوی خدا را می دهد. (اول سموئیل، باب 13، ایه 13) کتاب جامعه و کتاب غزل غزلهای حضرت سلیمان از جهت محتوا به قدری زشت و مستهجن و غیر معقول است که به هیچ وجه نمی توان آنها را به عنوان کتب وحیانی و یا الهامی پذیرفت.

وجود تناقضات و ناسازگاریها و با اشتباهات روشن در عهد عتیق

وجود تناقضات و ناسازگاریها و با اشتباهات روشن در عهد عتیق دلیل دیگری بر بی اعتباری آن و یا حد اقل راه یافتن تحریفات فراوان در آن است. پاره ای از این موارد عبارتند از تورات سرزمین عمونی ها را جزء متصرفات حضرت ندانسته است و حتی خداوند او را از تصرف آن و ورود به آن منع کرده است. در حالی که کتاب یوشع این سرزمین را جزء متصرفات حضرت موسی دانسته است. در تورات مدت اقامت بنی اسرائیل در مصر چهارصد و سی سال دانسته شده است در حالی که در جای دیگر این مدت، چهارصد سال بیان شده است. همین ناسازگاری در عهد جدید نیز مشاهده می شود. زیرا در کتاب اعمال رسولان مدت اقامت بنی اسرائیل چهارصد سال آمده است. در حالی که در رساله پولس به علاطیان مدت چهارصد و سی سال بیان شده است. جالب این که به نظر بسیاری از مورخین حتی مورخین اهل کتاب هیچ یک از این دو نظر صحیح نیست. قول صحیح این است که مدت اقامت بنی اسرائیل در مصر حدود دویست و پانزده سال بوده است.
مضامین باب دوم از کتاب عزرا با مضامین باب هفتم از کتاب نحمیا در رهبران یهودی و نام طوایف و تعداد یهودیانی که در بابل اسیر بودند و به دستور کوروش به اورشلیم بازگشتند اختلاف فاحشی دارند. جالبتر این که هر دو کتاب در جمع بندی (شمارش کل نفرات) دچار اشتباه فاحش شده اند. زیرا حاصل جمع نفرات بر اساس نقل کتاب عذرا 29818 نفر و بر اساس کتاب نحمیا 31089 نفر می شود در حالی که هر دو کتاب حاصل جمع نفرات را 42360 نفر اعلام می دارند. در کتاب اول پادشاهان آمده است: «در سومین سال سلطنت آسا (پادشا یهودا) بعشا بر اسرائیل پادشاه شد و بیست و چهار سال در ترصه سلطنت کرد.» اما در کتاب دوم تواریخ آمده است: «در سال سی و ششم سلطنت آسا، بعش پادشاه اسرائیل به یهودا لشکر کشید.»
اختلاف میان این دو کتاب آشکار است زیرا بر حسب آنچه که در کتاب اول پادشاهان آمده است بعشا حدود ده سال قبل از سال سی و ششم سلطنت آسا، سلطنتش پایان یافته بود چگونه ممکن است در این زمان به یهودا لشکر کشی نماید؟! در کتاب دوم سموئیل آمده است: «بار دیگر خشم خداوند بر قوم اسرائیل شعله ور شد. پس او برای تنبیه ایشان، داوود را بر آن داشت تا اسرائیل و یهودا را سرشماری کند. داوود به یوآب (فرمانده سپاه خود) گفت: از مردان جنگی سراسر کشور سرشماری به عمل آورد.» اما در کتاب اول تواریخ در همین مورد آمده است: «شیطان خواست اسرائیل را دچار مصیبت نماید. پس داود را اغوا کرد تا اسرائیل را سرشماری کند. داود به یوآب و سایر رهبران اسرائیل چنین دستور داد: به اسرائیل بروید و مردان جنگی را سرشماری کنید.» در کتاب سموئیل سرشماری را از جانب خدا و به دستور او می داند اما در کتاب تواریخ، این کار را از جانب شیطان و به اغوای او می داند.
در کتاب تورات آمده است: «شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل، نباید وارد جماعت خداوند شوند.» (سفر تثنیه باب 23، آیه 2) این حکم علاوه بر این که غیر معقول جلوه می کند، مستلزم این است است که (نعوذ بالله) حضرت داود و پدران او تا فارص داخل جماعت خدا نباشند زیرا که بنا به تصریح انجیل متی داود نسل دهم فارص می باشد و فارص بر اساس گفته تورات حرامزاده و ولدالزنا است. از این گذشته لازم می آید که (نعوذ بالله) حضرت سلیمان و حضرت عیسی مسیح نیز حرامزاده باشند زیرا به گفته انجیل، حضرت سلیمان و عیسی از نسل داوود بوده اند. علاوه بر این لازم می آید که حضرت اسحاق و یعقوب و یوسف و فرزندان آنها داخل در جماعت خدا نباشند زیرا به گفته تورات حضرت ابراهیم با خواهر ناتنی خود (ساره) ازدواج کرده است و از این راه آن پیامبران به دنیا آمده اند. و در تورات آمده است که خواهر ناتنی از محارم است. از این گذشته لازم می آید که حضرت موسی و هارون داخل در جماعت خدا نباشند زیرا به گفته تورات پدر این دو (عمران) با عمه خود ازدواج کرده و صاحب این دو فرزند شده است.
با آنکه در تورات آمده است که عمه از محارم و ازدواج با او حرام است. بنابراین، طبق گفته تورات بسیاری از پیامبران بزرگ داخل در جماعت خدا نمی باشند و حرام زاده اند. (العیاذ بالله) در نتیجه می توان به خوبی دریافت عهد عتیق از کتاب مقدس که هم مورد پذیرش مسیحیان است و هم یهودیان، تا چه اندازه از نظر اعتبار در سند و استحکام در دلالت و محتوا، مخدوش و غیر قابل اعتماد است و از این نظر به هیچ وجه قابل مقایسه با کتاب آسمانی مسلمانان یعنی قرآن کریم نیست.


منابع :

  1. توماس میشل- کلام مسیحى- ترجمه حسین توفیقى- صفحه ‏32 - ‏33 - مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- قم- چاپ اول- 1377

  2. عباس نیکزاد- مقاله نقد و بررسى عهد عتیق از کتاب مقدس- مجله رواق اندیشه- شماره 3

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115155