اندیشه های الهیات یهودی

اندیشه هاى جدید یهودیان

دو رویداد از وقایع اخیر زندگى یهودیان اثرى فراموش ناشدنى بر الهیات جدید یهود گذاشته اند و بدون شک باز هم تا سالیانى چند، در جهت دادن به آن مؤثر خواهند بود: یکى، از بین رفتن جوامع یهودى اروپا در خلال دوران نازى ها، و دیگرى، پایه ریزى یک دولت مستقل یهودى در 1948 در سرزمین مقدس. این دو رویداد براى حس خودآگاهى و خودیابى یهودیان نتایج بسیار مهمی داشته و بسیاری از دیدگاههایی را که تا زمان جنگ جهانی دوم در مورد یهودیان شایع بودند تحت الشعاع گرفته اند. هلوکاستی که نازى ها به راه انداختند، با خباثتى که در آزار و اذیت ها، قتل عام ها، اردوگاه هاى مرگ و وحشیگرى هاى فراگیر ناشى از آن به وضوح دیده مى شد باعث شدند که خوش بینى الهیات پیش از هولوکاست یهود امرى سطحى و بى ارزش جلوه کند و احساس واقعیت داشتن شرور، انزواى قوم یهود، بى اعتمادى به آزادى خواهى هاى ناتوان و بى رمق، و همچنین احساس عدم اعتماد نسبت به نحوه برخورد بیگانگان با یهودیان، همه دوباره زنده شوند. تأسیس کشور اسرائیل نشان داد براى یهودیانى که با شور و شوق به صهیونیزم دل داده اند، و نیز در مورد آنان که صهیونیست نیستند، مسئله قومیت یهود و هویت ملى آنان، در صدر صحیفه هستى یهودیان قرار دارد.

اندیشه و آثار مردخاى کاپلان
تا دهه چهارم قرن بیستم، و عمدتا در ایالات متحده آمریکا و اروپاى غربى، متفکران یهود، همچنان با مشکلاتى که با آزاد شدن یهودیان رخ مى نمود دست به گریبان بودند. این نکته در آثار مردخاى کاپلان (1881- 1983) که یکی از خلاق ترین الهی دانان یهودی آمریکای شمالی در این روزگار است، به وضوح پیدا است. کاپلان از جنبش محافظه کاران جدا شد و سرانجام مسلک بازسازی خواهی را پایه گذاری کرد. وی ایدئولوژی بازسازی خواهان را در مهمترین اثر خود به نام یهودیت به عنوان یک تمدن چاپ شده براى اولین بار به سال 1934، تدوین کرده است. کاپلان در این کتاب تجارب یهودیان را سیماى کامل فرهنگ قوم یهود مى داند که به مرور ایام تکامل یافته و برترین آرمان هاى خویش را در نام «خدا» متجلى ساخته است.
جنبه هاى دینى و نیز غیر دینى این فرهنگ اجزاى جدا ناشدنى تمدن یهودند که در کلیت خود نشانه روش هاى گوناگونى است که یهودیان در جستجوى معنا و هدف زندگى دنبال کرده اند. کاپلان مدافع تعدیل و تنظیم مناسک یهود متناسب با شرایط جدید است و از آنجا که ترجیح مى دهد حیات و هستى یهود را بر حسب تحرکات گروهى یک فرهنگ قومى فهم کند جنبه هاى فوق طبیعى و متافیزیکى یهودیت برایش اهمیتى ندارند. او با این کار مى کوشد سنت یهود را به عصر علم وارد کند و بر کشمکش ها و فشارهایى که در جدال موجود میان سنت و تجدد و میان عقاید سنتى و فهم علمى نهفته است غالب آید.

اندیشه های الهیاتی اوراهام هشل

یکى دیگر از متفکران پرنفوذ یهودى در ایالات متحده آمریکا اوراهام هشل (1907ـ1972) است. هشل گرچه بر بنیاد اندیشه هایش جنبش خاصى به وجود نیاورد ولى بسیارى از یهودیان آمریکا وى را روشنفکرترین حکیم دوران خویش مى دانستند. با آنکه نوشته هاى انگلیسى هشل بعد از آنکه او در 1940 به عنوان پناهنده اى از اروپاى نازى به آمریکا آمد پا به عرصه وجود نهادند اما دیرى نپایید که قابلیت وى به عنوان یکى از الهى دانان و مفسران عمده دیانت اروپاى شرقى قبول عام یافت. هشل در جو بسیار سنتى حسیدیزم لهستان پرورش یافت و پس از آن در دانشگاه برلین به تحصیل پرداخت و در آنجا اثرى در باب سرشت نبوت هاى کتاب مقدس به رشته تحریر در آورد. در نتیجه، او به ترکیبى از دو جهان مبدل شده بود: جهان سنتگرایى سخت یهودى، که ریشه هایى قوى در عرفان قبالایى داشت، و جهان نگرش هاى جدید دانشگاهى به موضوعات یهودى. فلسفه اى که هشل درباره یهودیت دارد بر حس خشیت و حیرت، و بر احساس شگفتى عمیق در مقابل جهان پر رمز و رازى که وراى دین عملى و عادى یهودیان قرار مى گیرد تأکید دارد. یهودیت حول نوعى آگاهى شکل مى گیرد آگاهى از خدایى نگران و عشق ورز که آدمى را مى جوید و او را مى خواند. بهره اى از این آگاهى، و خشیتى که به دنبال آن مى آید، براى بشر جدید ضرورى است تا بتواند جهان درونى تجارب یهودى را تجربه کند. در واقع، هشل مى خواهد براى یهودیانى که در فرهنگ غیر دینى جهان غرب پرورش یافته و تماما آن را در خود جذب کرده اند برداشت و تفسیرى از اندیشه و نحوه زندگى یهودیتى که پیش از دوران جدید مطرح بوده است تهیه کند.

واکنش ادبیاتی یهودیان به هولوکاست

کاپلان و هشل اگرچه هر دو در دوران بعد از هولوکاست قلم زده اند و آثارى نیز درباره اسرائیل و صهیونیزم آفریده اند اما متفکرانیند که اندیشه هاى آنان درباره یهودیت کاملا پیش از رویدادهاى آشویتس و کشور اسرائیل، که همه چیز را تحت شعاع خود گرفته اند و مظاهر عظیم ویرانى و بازسازى، و مرگ و رستاخیزند شکل گرفته و به جهان اندیشه جدید یهودى عرضه شده است. برخى از رهبران دینى بر این باورند که توجه بیش از اندازه به ترورهاى دوره نازى ها براى بازسازى زندگى یهودیان و شادابى آن زیانبار است. وظیفه اصلى ما پیدا کردن معنایى در وقایع به ظاهر نامعقولى که در جریان هولوکاست پیش آمده اند نیست بلکه باید زندگى سنتى یهودى را در میان باقیماندگانى که زنده اند نیرویى دوباره بخشید. برخى متفکران دیگر در این موارد سکوت اختیار کرده اند، زیرا زبان الهیات را یاراى توجیه جنایت آشکارى که در اروپاى روزگار نازى ها صورت گرفت نیست.
ضرورت فاصله گرفتن از این وقایع نمى گذارد که عواطف، ترس، خشم، یأس، بهت و اندوه درون طغیان کنند و بحث هاى عقلى را در سیطره خویش گیرند. شاید به همین دلیل است که واکنش یهودیان به هولوکاست صورت ادبیات به خود گرفته است و نه الهیات. مقادیر بسیار زیادى رمان، مقاله، شعر و خاطرات نامه هاى شخصى به وجود آمده اند که نویسندگان آنها غالبا از کسانى اند که تجربه اردوگاه هاى کار اجبارى را از سر گذرانده اند. شاید تحسین برانگیزترین نویسنده این سبک ادبى على ویزل باشد. وی در رمان هایش چندان به قساوت ها نمی پردازد بلکه از واکنش های قربانیان سخن به میان می آورد. اگر بتوان پیامی را در آثار ویزل یافت چیزی جز استنکاف و بی اعتنایی نیست: استنکاف خدایی که در واقعه آشویتس مرد، زیرا بنابر استدلال ویزل، در آن خطیرترین دوران تاریخ یهود خدا نخواست در وحشی گری های آدمیان نسبت به هم مداخله کند و میانجی شود. پس او نمی تواند دلواپس انسانیت باشد و بلکه بدتر از این حتی نمی خواهد که چنان باشد اگر چه دیگرانی کوشیده اند اقدام نکردن خداوند را اینگونه توصیف کنند که خدا چهره اش را پنهان کرده یا به تعبیر بوبر خدا به محاق رفته است، اما ویزل این بی تفاوتی ها را ناسازگار مى یافت; خدا مرده است، و آدمى باید موضعى استنکافى در مقابله با خدایى که او را تنها رها کرده است برگزیند.

نوشته هاى ریچارد روبین اشتاین در مورد هلوکاست
نوشته هاى ریچارد روبین اشتاین، متکلم آمریکایی اگر چه از خلاقیت هنری کمتری نسبن به نوشته های ویزل برخوردارند اما پیام هلوکاست را که حاکی از مرگ خداست روشن تر ارائه می کنند. روبین اشتاین حاخامی اصلاح گر است. وی از متفکرانی است که به عنوان یکی از پیامدهای هولوکاست، واقعیت شرور را مورد توجه قرار داده اند روبین اشتاین در کتاب پس از آشویتس، که در آن مباحث دقیقی ارائه شده است، اظهار می دارد که اگر نخواهیم حس عدالت جویی خود را نادیده انگاریم، تنها نتیجه ای که می توان گرفت این است که الهیات یهودیت پس از آشویتس الحاد است. وی بر تصاویری متمرکز می شود که از قبالا گرفته شده اند و در آنها خدا هیچ بیکران توصیف شده است. هیچ بودن خدا برای آدمیانی که در جهانی بی اعتنا و بی تفاوت زندگی می کنند، اشارات مهمی در بر دارد زیرا این نکته بدان معناست که باید آدمی سرنوشت خویش را شکل دهد، جهان را معنا دار کند و مسئولیت اعمال خود را بپذیرد. نزد روبین اشتاین یهودیت چهار چوبی معنا بخش است و مناسک آن ارزش روان شناختی و اجتماعی دارند. یهودیت الحادگرایی که وی معرفی می کند بیش از اندازه نامتعارف به نظر آمده است و نتوانسته پیروان زیادی پیدا کند زیرا نتیجه منتقی اینگونه افکار به انسان گرایی های وجودی شبیه تر است تا به دیانت «عهد».

نوشته هاى امیل فاکنهایم در مورد هولوکاست
متکلم اصلاح گراى دیگرى که در مورد هولوکاست مطالب بسیار زیادى نوشته است امیل فاکنهایم است. وی پیش تر حاخام بود اما اینک استاد فلسفه است به نظر فاکنهایم پیامی که از آشویتس بر می اید یا به قول او فرمان آشویتس یهودیان را نهی می کند که برای هیتلر پس از مرگ پیروزی قائل شوند وی در کتابی به نام حضور خدا در تاریخ و نیز در برخی مقاله های پر شوری که نوشته است این نکته را مورد بحث قرار می دهد که وظیفه اولیه یهودیان در دوران پس از هولوکاست بقای یهودیت است. به اعتقاد او، همین وظیفه مبنای عزم راسخ و محکمی است که بر اساس آن یهودیان اسرائیلی جنگیده اند تا از بقای حکومت نو پای خویش مطمئن شوند. فاکنهایم میان از هم پاشیدگی ای که قوم یهود تجربه کرده است و بازگشتی که تحت عنوان ملتی دوباره متولد شده، به تاریخ داشته است ارتباطی تنگاتنگ می بیند همچنین وظیفه بقا مستلزم آن است که داستان جنایات نازی ها دوباره برای جهان بازگو گردد. برای یهودیان مذهبی این وظیفه به معنای اعتراض و پرسیدن از خدا نیز هست پرسشی که با تمسک به ارزش هایی که خود خدا در تجویز وقوع رویداد ها بدان ها ملتزم است، صورت می گیرد درست همان گونه که ابراهیم پدر درباره عادلانه بودن تخریب شهر های سدوم گومورا با او احتجاج ورزید، یهودیان دوران پس از آشویتس نیز، حتى اگر خدا خود، ارزش هاى یهودى را در ظاهر از یاد برده باشد، باید در عقیده و عمل، به آن ارزش ها همان گونه که سنت اقتضا مى کند التزام نشان دهند.

هولوکاست مجازاتی از جانب خداوند

سرشت پارادوکسیکال پاسخ هایى که ویزل، روبین اشتاین و فاکنهایم براى هولوکاست اندیشیده اند بر کسى پوشیده نیست. تمرد از خدایى که مرده است، برقرارى گونه اى الحاد دینى، مصون دانستن خدا از ناتوانى هایى که دارد، از دید یهودیت مواضع کلامى اى جدید و انقلابى محسوب مى شوند. کسانى هم راههاى دیگر و عمومى ترى یافته اند. مثلا صهیونیست ها، خواه دینى و خواه سکولار، هولوکاست را چنین تفسیر مى کنند: یا در نتیجه عدم تمایل جامعه یهود اروپا نسبت به ترک سرزمین هاى آوارگى و سکنا گزیدن در فلسطین در اویل قرن بیستم که امکان آن فراهم بوده، هولوکاست به طور طبیعی رخ داد و یا آنکه هولوکاست مجازاتی از جانب خداوند به خاطر آن عدم تمایل بود. از دید برخی راست کیش های افراطی یهود آن واقعه در نتیجه سازش و همرنگ شدن یهودیان با بیگانگان، برگزیدن راه و روش آنان و نفی همه جانبه سنت یهود به وجود آمد.
فرقه ضد صهیونیست نطوره قرتا متشکل از اغلیت کوچکی از متعصبان راست کیش افراطی، جنایات نازی ها را مکافات الهی در مقابل اعمال صهیونیست ها می دانستند زیرا اینان به جای آنکه منتظر بمانند خدا ماشیح را بفرستد کوشیدند تا موجبات گرد آوری آوارگان را در سرزمین مقدس فراهم آورند. رهبر روحانی نطوره قرتا حاخام یوئل تایتلبام حاخام شهر ساتمار رومانى، در این مورد مطالب بسیارى نوشته است. وى با استدلالاتى از تلمود نشان مى دهد که اگر یهودیان بخواهند همه با هم به سرزمین مقدس برگردند مصایبى پیش خواهد آمد.

رویکرد الیعزر برکوویتس نسبت به هولوکاست
رویکرد معقول ترى را که از جانب یکى از متفکران راست کیش در مباحث الهیاتى مربوط به هولوکاست اتخاذ شده است مى توان در کتاب ایمان پس از هولوکاست اثر الیعزر برکوویتس دید. وی می کوشد آن رویداد را در چشم اندازی گسترده تر بگذارد و به عنوان جزئی از تاریخ و تجارب یهود آن را مانند دیگر شهید شدن ها و آزار دیدن های یهودیان قلمداد کند. هولوکاست از یهود ستیزی های گذشته شدیدتر بود اما اساسا چیز تازه ای نبود. تفسیر هولوکاست با فرض خدایی که چهره اش را از آدمی پوشانده است ممکن است اما به خاطر شدت جنایات نازی ها امکان ندارد که آن جنایات را نوعی مجازات الهی برای گناهان آدمیان بدانیم. وقتی خدا پنهان می شود در واقع این فرصت را به آدمی داده است تا مانند موجودات بالغ مسئولیت پذیر و با اخلاق عمل کند، اما همچنین اجازه غیر اخلاقی عمل کردن و فرار از مسئولیت هایش را نیز گویی صادر کرده است.
برکوویتس در تحلیلی که از عوامل به وجود آورنده اضمحلال کامل جوامع یهودی ارائه می کند، خصومت مسیحیان با یهودیت و یهودیان را عنصر اساسی ای در آن واقعه می داند. به نظر او تولد دوباره کشور اسرائیل ظهور دوباره دخالت خداوند در تاریخ و پیدا شدن مجدد چهره خدا بود. اگرچه بقای یهود خود از امور غیر عادی است و بازگشتشان به سرزمین اجدادی، پس از آوارگی و تبعیدی آن چنان طولانی، بی وجه و نامعقول جلوه می کند اما نمی توان این پدیده ها را با معیارهای طبیعی تاریخ بشر سنجید زیرا در این مورد ما با تاریخ اسرائیل و نقش ویژه آن در خلق پادشاهی خدا بر زمین سر و کار داریم. قوم یهود می تواند در صیون به تولد دوباره دست یابد.

رشد نوشته هاى مربوط به هولوکاست

گفتگوها درباره معناى هولوکاست، و اینکه آیا یهودیت در قبال آن واقعه احتیاجى به تحولات اساسى دارد یا نه، همچنان در یهودیت امروزه نیز ادامه مى یابند. گرچه هولوکاست مشکلى است که دیگر تمام شده است اما پس از یک دوره سکوت در رویدادهاى متعاقب جنگ جهانى دوم، نوشته هاى مربوط به هولوکاست در طى چند سال گذشته به گونه اى تصاعدى رشد داشته است. یکى از دلایل این امر آن است که با پا به سن گذاشتن بازماندگان هولوکاست خاطرات دوران جوانى آنان کم کم بر ذهن و ضمیرشان غلبه پیدا کرده است. در واقع شیوع خودکشى در میان جان به در بردگان هولوکاست نشان رنجى است که هنوز هم پس از سالیان گریبانگیر آنان است. پریمو لوى نویسنده یهودی بزرگ ایتالیایی در حوزه داستان های مربوط به هولوکاست، در 1987 خودکشی کرد.
برونو بتلهایم نیز که تحقیقات روانکاوانه وى در باب تجربه هولوکاست به متون ممتاز این حوزه تبدیل شده است در 1990 خود را کشت. دلیل دیگر آن رشد بى سابقه این است که نسل جوان تر، که نوه هاى بازماندگان هولوکاست هستند، آن چنان دل مشغول هولوکاست شده اند که گویى از اینکه سالم مانده اند و آینده خوبى در انتظار آنان است خود را گناهکار و مقصر مى بینند. همچنین وضعیت کشور اسرائیل و اهمیت آن از موضوعاتى است که براى آینده حیات یهودى در تمام جنبه هاى آن تبعاتى به بار خواهد آورد. مخالفت هاى روزافزونى در میان یهودیان درباره اهمیت و ضرورت کشور اسرائیل وجود دارد. چندان روشن نیست که آیا پیدایش کشور اسرائیل سرآغاز دوران ماشیح است یا که صرفا استثنایى است از تجربه آوارگى. در خود اسرائیل نیز گروه هایى از صهیونیست هاى دینى، که عمیقا معتقدند حکومت جدید از شأنى مسیحیایى برخوردار است، متقاعد مى شوند که دیدگاه هاى دینى خویش را وارد عرصه واقعیات سیاسى کنند.
این گروه ها پس از جنگ 1967 و هنگامى به وجود آمدند که سرزمین مقدس تحت کنترل اسرائیل در آمد. اولین این گروه ها گوش امونیم به رهبری حاخام صوی یهودا کوک، فرزند حاخام اوراهام کوک بود. وی با استناد به ادله هلاخایی و اندیشه های مسیحایی با برگرداندن حتی بخشی از خاک قدیم سرزمین مقدس به سلطه اعراب مخالفت می وزرید. ملاحظات غیر قدسی و دنیوی مطرح در مذاکرات صلح، در فضایی که آکنده بود از انتظار دمیدن سپیده دم هزاره جدید ماشیح، هیچ به حساب می آمد. همین ایدئولوژی است که مبنای حضور یهودیان در سرزمین های ساحل غربی و مخالفت خصمانه با توافقات صلح آمیز میان اسرائیل و فلسطینیان است. همین امر نیز باعث شد نخست وزیر اسرائیل، اسحاق رابین در 1995 به دست ییگال آمیر به قتل برسد. وى یک دانشجوى صهیونیست مذهبى بود که با ساکنان ساحل غربى اظهار همدردى و همراهى مى کرد. برخى از رهبران یهودیان آواره حامى دیدگاهى هستند که مى گوید زمین را در مقابل صلح نباید داد. حاخام منحم اشنیرسون، عالم دینی حاسیدیان لوباویچی، با واگذاری حتی یک ذره از سرزمین قدس هرچند به قیمتی بسیار بالا، سرسختانه مخالفت می ورزد. مراجع حاخامی یهودیان آواره چه راست کیش، چه محافظه کار و چه اصلاح گرا نسبت به این موضوع دیدگاهی برگزیده اند که بیشتر عمل گرایانه است تا مسیحایی.


منابع :

  1. دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1383

  2. آلن آنترمن- باورها و آیین های یهودی- مترجم رضا فرزین- صفحه 121- 143- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1385

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115205