اوصاف قیامت؛ رد خواهش

قیامت روزی است که نه دوستی و سفارش در آن سودمند است و نه خواهش و خواهش گری و نه خرید و فروش در کار است. قرآن می فرماید: «یا أیها الذین امنوا أنفقوا مما رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لابیع فیه و لا خلة و لا شفاعة و الکافرون هم الظالمون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید پیش از آن که روزی فرا رسد که نه خرید و فروش در آن است تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود بخرید و نه رفاقت های دنیوی و مادی سودی دارد و نه شفاعت؛ زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود؛ زیرا کافران ستمگرانند» (بقره/ 254).
«بیع» مطلق معامله و مبادله است، و چون طرف اول در آن شخص فروشنده است او را بایع گویند، و اطلاق آن به مشترى به لحاظ این است که او طرف دیگر معامله باشد. و «یوم» مطلق زمانى است که محدود باشد، مادى باشد یا روحانى. و «خلت» مصدر و به معنى لابرلا داشتن، و محبت و اسرار را در خلال قلب جا دادن است. و خلیل کسى است که اینچنین باشد. و «شفاعة» ضمیمه شدن شخصى یا نیرویى بدیگرى است که موجب تقویت او گردد تا باین وسیله موفقیت حاصل گردد. و منظور اینکه در زمان پس از عالم ماده این سه رقم از یارى و همدستى و مساعدت صورت نخواهد گرفت، و هر کسى طبق پرونده دقیق خود که در زندگى دنیا انجام داده است، جزاء داده خواهد شد. و أما ذکر این سه موضوع به همان ترتیب:
«بیع» که به معنى مطلق معامله باشد اعم است، و به هر نوعى از انواع مبادله و معاوضه شامل مى شود، و خلت که به معنى وابستگى باطنى و ارتباطى قلبى و بهم پیوستگى داخلى باشد، اخص است، و مخصوص مى شود به آنچه از لابلاى قلب برمى خیزد. و شفاعت که به معنى ضمیمه شدن نیروى دیگری است که براى تقویت و یارى او صورت گرفته مى شود: أخص از هر دو موضوع باشد، زیرا نه بوسیله فعالیت ظاهرى و طرف معامله بودن صورت مى گیرد، و نه بواسطه ارتباط قلبى و بهم پیوستگى باطنى خواهد بود. اشاره به اینکه راه هاى نجاتى که در دنیا از طرق مادى وجود دارد هیچ کدام در آنجا نیست، نه بیع و معامله اى مى توانید انجام دهید که سعادت و نجات از عذاب را براى خود بخرید و نه دوستیهاى مادى این جهان که با سرمایه هاى خود کسب مى کنید در آنجا نفعى به حال شما دارد زیرا آنها نیز به نوبه خود گرفتار اعمال خویش اند و از خود به دیگرى نمى پردازند و نه شفاعت در آنجا به حال شما سودى دارد زیرا شفاعت الهى در سایه کارهاى الهى انجام مى گیرد که انسان را شایسته شفاعت مى کند و شما آن را انجام نداده اید و اما شفاعتهاى مادى که با مال و ثروت در این دنیا قابل بدست آوردن است در آنجا وجود نخواهد داشت. بنابراین شما با ترک انفاق و انباشتن اموال و بخل نسبت به دیگران تمام درهاى نجات را به روى خود بسته اید.
«لا خلة» دوستی های در آن روز به کمک نخواهند آمد و هیچ دوستى نمى تواند دوست خود را بهره مند سازد، زیرا همه مردم گناهکار در اثر گناه، دشمنان یکدیگرند و بعضى گویند که در آن روز هر کسى به فکر خود و سرنوشت خودش مى باشد و به فکر دیگرى نیست. جز دوستى با خدا هیچ نمى ماند، و این دوستى محقق نمى شود مگر بعد از انفاق و رفع حجاب ها و حدود. و از این جهت دوستى در آن روز نیست دوست و حتى اگر هم بود کارى نمى توانست براى ما انجام دهد، بدان روى که او نیز همچون ما مبتلا و گرفتار کردار خویش است. و این نظیر آیه کریمه است که می فرماید: «الأخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو إلا المتقین؛ در آن روز دوستان، بعضى دشمن بعضى دیگرند، مگر پرهیزگاران» (زخرف/ 67
«و لا شفاعة» و در آن روز شفاعت و دستگیرى براى غیر مؤمنین مطلقا نیست و اما مؤمنان پس گاهى بعضى از آنها از بعض دیگر دستگیرى و شفاعت میکنند و پیامبران نیز از آنان شفاعت مى نمایند به مضمون آیات کریمه: «و لا یشفعون إلا لمن ارتضى؛ شفاعت نمی کنند مگر آنکه خدا رضایت دهد» (انبیاء/ 28)، «من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه؛ آنکه به نزد او جز به اجازه اش شفاعت نکند» (بقره/ 255).
«و الکافرون هم الظالمون» و کافران ستمکارانند، با اینکه کفر مهم تر و بالاتر از ظلم است علت اینکه خداوند کافران را بعنوان ستمکار وصف میکند دو جهت است:
1- کافر بسبب کفرش بخود ظلم کرده و خود را براى همیشه در عذاب قرار داده است.
2- چون در روز قیامت براى کفار، معامله و شفاعت و رفاقتى نیست به دنبال آن می گوید این، ظلمى است که خود آنها نسبت به خود نموده اند و کارهایى در دنیا انجام داده اند که سبب محرومیت آنان شد و از ناحیه خدا به آنها ظلم نشده است.
نهیب این خطاب به کسانی است که به توحید و رسالت اسلام ایمان آورده اند. اینها هستند که در راه ایمان و توحید عقیده خلق و در نتیجه آن، بسط عدل و تفاهم بشرى و فراهم نمودن نیروهاى جنگى که زمینه اختلافات و جنگها را از میان بردارد، باید از قسمتى از آنچه به آنها روزى شده بگذرند و این تکلیف را در همه شرائط و در حال جنگ و صلح همه باید انجام دهند تا پیش از گذشت از گذرگاه این جهان، مسئولیت ایمانى و تاریخى جبران ناپذیر خود را انجام داده باشند.
این وصف روزی است که در آن هر گونه رابطه عارضى و دنیایى قطع می شود نه داد و ستدى در میان است که گناه و محکومیت مجرمى باز خرید شود و نه عواطف دوستى و خویشاوندى و نه نفوذ قدرتمندى که شفاعت نماید. تأثیر مال هم دیگر در میان نیست که براى خرید جرم و یا به عنوان هدیه خویشاوندى و یا رشوه براى واسطه انگیزى مصرف گردد. این هم بیان دیگری است از آیه ی «و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون؛ و بترسید از روزى که کسى از دیگرى چیزى دفع نکند و از کسى شفاعتى نپذیرند و از او فدیه و غرامت نگیرند و نه ایشان یارى شوند» (بقره/ 48). روز واپسین چون روز حاکمیت و ظهور کامل اراده حکیمانه و عدل خداوند و روز بروز محصول اعمال و تحقق مکتسبات است، دیگر هیچ عامل و رابطه اعتبارى در میان نیست تا منشأ اثرى باشد. در دنیا هم که طلیعه و فجر آخرت است تأثیر اینگونه روابط و وسائط، در میان نظامات واژگون و غیر طبیعى است که اراده فردى و گروهى، اراده تشریعى خدا و عدل و حق را به محاق میبرد. کافران که همان پوشندگان حق و عدلند، ستمکاران لجام گسیخته اى می باشند که حقوق را جابجا می گردانند و فرومایه گناهکار را عفو می نمایند و خادم را خائن و به عکس می نمایانند.
آرى در آن روز حاکمیت و مالکیت مطلق و سلطنت تمام با خداوند متعال خواهد بود: «مالک یوم الدین؛ صاحب روز جزاست» (حمد/ 4)، آن روز یوم دین است، یعنى روزی است که همه به جز خضوع و تسلیم و تذلل صرف قدرتى از خود نداشته، و هرگز کارى از دستشان بر نمى آید. در آن روز اگر شفاعتى از أولیاء الهى صورت بگیرد: صددرصد با اذن و موافقت و اجازه خداوند متعال خواهد بود، و این معنى در حقیقت جلوه ای است از حکومت تام خداوند متعال، نه آنکه شفاعت به معنى حقیقى و مطلق آن صورت گرفته باشد «من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه».
اى گروه مؤمنین انفاق را *** پیشه سازید اینست ره رزاق را
گر دهید از رزقها کو داده است *** هر یکى را صد عوض آماده است
پیش ازان کآید شما را روز آن *** که نباشد هیچ سودى زین و آن
اندر آن نه دوست باشد نه شفیع *** غیر فعلى کوست شایع یا شنیع
کرده اند آن کافران بر خود ستم *** که ندیدند از وجود الا عدم
حاصلى در دست جز اندیشه نیست *** بود آن وهمى پرى در شیشه نیست.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 2 صفحه 258 و ج‏ 15 صفحه 267 و ج‏ 16 صفحه 486

  2. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 15 صفحه 403 و ج‏ 19 صفحه 562

  3. جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 4 صفحه 376

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 1 صفحه 411 و ج‏ 16 صفحه 119

  5. شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البیان- ج‏ 3 صفحه 106

  6. سلطان علی شاه و سلطان محمدبن حیدر- ترجمه بیان السعاده- ج‏ 3 صفحه 87

  7. حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی- تفسیر اثنا عشری- ج‏ 9 صفحه 446

  8. محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- ج‏ 15 صفحه 379

  9. محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج‏ 14 صفحه 349

  10. سید محمود طالقانی- پرتوى از قرآن- ج‏ 2 صفحه 200

  11. میرزا حسن مصطفوی- تفسیر روشن- ج‏ 3 صفحه 304

  12. صفی علیشاه- تفسیر صفی- صفحه 87

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115637