رخدادهای قیامت؛ وقوف

روزی که در جای جای صحنه ی قیامت انسان را نگه می دارند و از هر جا و هر چیز می پرسند: «وقفوهم إنهم مسئولون؛ و آنها را نگه دارید که بازخواست خواهند شد» (صافات/ 24). کلمه (قفوا) امر حاضر از کلمه (وقف) به این معنى است که آنان یعنى کافران و مشرکان را بازداشت نمائید و از کلمه «صراط الجحیم؛ راه جهنم» (صافات/ 23) که در آیه قبل آمده است معلوم مى شود که این بازداشت، نزد پل دوزخ که گذرگاه و گمرکى است براى دوزخیان به وقوع خواهد پیوست.
در مجمع البیان مى گوید: وقتى کسى مى گوید «وقفت انا» معنایش این است که: من ایستادم، وقتى هم بگوید:«وقفت غیرى» معنایش این است که: من فلانى را به ایستادن و توقف وادار کردم. خلاصه کلمه ی وقف هم لازم و بدون مفعول استعمال مى شود و هم متعدى، ولى بعضى از بنى تمیم وقتى مى خواهند متعدى استعمالش کنند، به باب افعالش برده مى گویند: «اوقفت الدابة؛ من حیوان را نگه داشتم» و بنا به گفته وى معناى جمله «وقفوهم» این مى شود که ایشان را نگه داشته، بازداشت نمائید و نگذارید بروند که باید بازخواست شوند. و از سیاق استفاده مى شود که این امر به بازداشت و بازخواست، در سر راه جهنم صورت مى گیرد.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که چگونه نخست آنها را به سوى راه دوزخ مى برند و سپس آنها را براى بازپرسى متوقف مى سازند؟ آیا نباید بازپرسى و دادرسى مقدم بر این کار صورت گیرد؟ این سؤال را از دو طریق مى توان پاسخ گفت: نخست اینکه جهنمى بودن این گروه بر همه واضح است، حتى بر خودشان، و بازپرسى و سؤال براى این است که حد و حدود و میزان جرمشان را براى آنها روشن سازد. دیگر اینکه این سؤالها براى داورى نیست، بلکه یک نوع سرزنش و مجازات روانى مى باشد. آرى آنها باید متوقف گردند و به سؤالات مختلف پاسخ گویند.

از آنها پیرامون چه چیز سؤال مى شود؟
بعضى گفته اند از بدعتهایى که گذارده اند.
بعضى دیگر گفته اند: از اعمال زشت و خطاهایشان.
بعضى افزوده اند: از توحید و لا اله الا الله.
بعضى گفته اند از نعمتها: از جوانى، تندرستى، عمر، مال و مانند اینها.
و در روایت معروفى که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده آمده است که از ولایت على (ع) سؤال مى شود.
طبرسى از ابن عباس روایت کرده گفت رسول اکرم (ص) فرمود فرداى قیامت رها نکنند کسى را که قدم از قدم بردارد تا پنج چیز از او بپرسند. یکى از جوانى که در چه مصرف نموده، دیگر از عمرش که در چه چیز تلف و نابود کرده و از مالش که از کجا تحصیل و کسب نموده و در چه راهى خرج و مصرف کرده و چگونه عمل نموده آنچه را میدانسته و علم باو داشته و از ولایت اهل بیت من.
البته این تفاسیر با هم منافاتى ندارد، چرا که در آن روز از همه چیز سؤال مى شود، از عقائد، و ایمان، از توحید، و ولایت، از گفتار و کردار، و از نعمتها و مواهبى که خدا در اختیار انسان گذارده است. این وجوهی که ذکر شد، بر فرض که درست باشد، هر یک به یکى از مصادیق اشاره دارند، نه اینکه منحصرا از فلان چیز بازخواست خواهند کرد، و از سیاق برمى آید که مطلب مورد بازخواست همان مطلبى است که جمله «ما لکم لا تناصرون؛ شما را چه شده که یکدیگر را یارى نمى دهید» (صافات/ 25) مشتمل بر آن است، همان طور که در دنیا پشتیبان یکدیگر بودید و در برآوردن حوائج خود و به مقصد رسیدن، از یکدیگر کمک مى گرفتید؟. و جمله بعدش که مى فرماید: «بل هم الیوم مستسلمون؛ آخر ایشان امروز تسلیم شدند» (صافات/ 26) دیگر کبرى برایشان نمانده تا تکبر کنند، خود دلیل است بر اینکه: مراد از جمله «ما لکم لا تناصرون» این است که چرا از اطاعت حق استکبار نمى کنید، همان طور که در دنیا استکبار مى کردید.
پس در حقیقت سؤال از یارى نکردن آنان یکدیگر را در قیامت، سؤال از سبب استکبارى است که در دنیا داشتند، پس با این بیان روشن گردید که مورد بازخواست، عبارت است از هر حقى که در دنیا از آن روى گردانیده اند، چه اعتقاد حق و چه عمل حق و صالح، و این روگردانى آنان به دو جهت بوده: یکى کبر ورزیدن، و یکى هم پشت گرمى به داشتن یاران و کمک کاران.

وقوف در برابر پروردگار
«و لو ترى إذ وقفوا على ربهم قال أ لیس هاذا بالحق قالوا بلى و ربنا قال فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون؛ و اگر مى دیدى آن گاه را که ایشان در پیشگاه پروردگارشان نگاه داشته شوند [به آنها گوید:] آیا این [برانگیخته شدن] حق نیست؟ گویند: چرا، سوگند به پروردگارمان» (انعام/ 30). «لو» به معنى «اى کاش» است وقوف بر رب، حاضر شدن در محاکمه پروردگار و اشراف بر آن است، آمدن لفظ «ربهم» یک نوع استدلال بر معاد است که اگر به رب و پرورش او توجه مى کردند معاد را انکار نمى نمودند.
در این که منظور از این توقف چیست، چند وجه ذکر شده: هنگامى فرا مى رسد که ایشان خدا را بالبداهه خواهند شناخت. چنان که وقوف بر کلام کسى یعنى فهمیدن و شناختن آن. پس وقوف بر خدا یعنى معرفت او. برخى گفته اند: یعنى هنگامى که آنها بر وعده هاى پروردگار وقوف پیدا مى کنند و مى بینند که خداوند چگونه عذاب خود را بر کافران نازل میکند و پاداش خود را به مردم مؤمن مى دهد در نتیجه متوجه می شوند که هر چه خدا گفته بود، حق و صحیح بود. ممکن است مقصود این باشد که آنها را در برابر خداوند نگه مى دارند تا در انتظار صدور فرمان خداوند باشند. قاعده این است که بنده در حضور مولاى خود در انتظار صدور فرمان بپا ایستد. قرآن با بیان این مطلب، فصاحت و بلاغت خود را آشکار ساخته است.
مسلما منظور از وقوف در برابر پروردگار این نیست که خداوند مکانى داشته باشد، بلکه به معنى ایستادن در برابر صحنه هاى مجازات او است -همانطور که بعضى از مفسران گفته اند- و یا کنایه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور که انسان به هنگام نماز مى گوید من در برابر خداوند ایستاده ام. در برابر پروردگار خود مى ایستند و آنچه را که انبیاء (ع) در دنیا گوشزدشان مى کردند و مى گفتند که بعد از مرگ دوباره زنده خواهید شد و اینان انکارش مى کردند، به عیان مشاهده مى کنند. همچنین آنان را نزدیک دوزخ نگه می دارند: «و لو تری إذ وقفوا علی النار فقالوا یا لیتنا نرد ولا نکذب بآیات ربنا ونکون من المؤمنین؛ و ای کاش منکران را هنگامی که بر آتش عرضه می شوند، می دیدی که می گویند: کاش بازگردانده می شدیم و دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم» (انعام/ 27). پیامبر اکرم (ص) فرمود: «و عزة ربى إن جمیع أمتى لموقوفون یوم القیامة و مسؤولون عن ولایته. و ذلک قول الله عزوجل: وقفوهم إنهم مسئولون؛ سوگند به عزت پروردگارم که تمام امت من روز قیامت نگه داشته می شوند و از ولایت علی (ع) سؤال کرده می شوند، و این قول خدای عزیز و جلیل است که فرمود: آنها را نگه دارید که بازخواست خواهند شد»

تذکر:
کسی که بر اثر کوری، آثار گسترده خدا را در خود و خارج از خود نمی دید و تا زنده بود، هرگز خدایا نمی گفت، وقتی به شعله دوزخ گرفتار آمده مستغیثانه می گوید: «ربنا أبصرنا و سمعنا؛ خدایا! دیدیم و شنیدیم» (سجده/ 12).


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 5 صفحه 205 و ج‏ 19 صفحه 36 و ج‏ 26 صفحه 31 و 156

  2. جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 4 صفحه 346 و 364

  3. شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البیان- ج‏ 26 صفحه 237 و ج‏ 8 صفحه 60

  4. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 7 صفحه 77 و ج‏ 17 صفحه 199

  5. علی اکبر قرشی- تفسیر أحسن الحدیث- ج‏ 12 صفحه 42 و ج‏ 3 صفحه 202

  6. سید محمود طالقانی- پرتوى از قرآن- ج‏ 3 صفحه 159

  7. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 17 صفحه 341

  8. محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- ج‏ 16 صفحه 327

  9. محمدابراهیم بروجردی- تفسیر جامع- ج‏ 5 صفحه 501

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115653