اثبات مبداء و معاد با مراحل تکامل جنین در رحم مادر

ذکر اوصاف مؤمنان راستین و همچنین پاداش بى نظیرى که خداوند به آنها مى دهد، این شوق را در دلها زنده مى کند که باید به صفوف آنها پیوست، اما از چه راهى؟ و از کدام طریق؟ آیات مورد بحث و قسمتى از آیات آینده، طرق اساسى تحصیل ایمان و معرفت را نشان مى دهد، نخست دست انسان را گرفته و به کاوش در اسرار درون و سیر در عالم انفس وا مى دارد، و در آیاتى که بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى دهد و به سیر آفاقى مى پردازد.
نخست مى گوید: «و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین؛ ما انسان را از چکیده و خلاصه اى از گل آفریدیم.» (مؤمنون/ 12) آرى این گام نخست است که انسان با آن عظمت، با آن همه استعداد و شایستگى ها این افضل مخلوقات و برترین موجودات جهان از خاکى بى ارزش است همان خاکى که در کم ارزش بودن ضرب المثل است، و این نهایت قدرت نمایى او است که از چنین مواد ساده اى چنان موجود بدیعى آفرید. در آیه بعد اضافه مى کند: «ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین؛ سپس او را نطفه اى قرار دادیم در قرارگاه امن و امانى.» (مومنون/ 13)
در حقیقت نخستین آیه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم (ع) و فرزندان او اشاره مى کند که همه به خاک باز مى گردند و از گل برخاسته اند، اما در دومین آیه به تداوم نسل آدم از طریق ترکیب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد. و ظاهر سیاق این است که مراد از انسان نوع بشر باشد که در نتیجه شامل آدم (ع) و همه ذریه او مى شود. و مراد از خلق خلق ابتدایى است که در آن آدم (ع) را از گل آفریده و آن گاه نسل او را از نطفه قرار داده است این آیه و آیه بعدش در حقیقت شبیه تعبیرى است که در آیات 7 و 8 سوره سجده آمده است: «و بدأ خلق الإنسان من طین* ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین؛ آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد و نسل او را از چکیده اى از آب بى ارزش.»
مؤید این ظاهر، قول خداى تعالى بعد از این جمله است که مى فرماید: ثم جعلناه نطفة، چون اگر مراد از انسان، فرزندان آدم (ع) بود و بس، و شامل خود آدم (ع) نمى شد، و مراد از خلقت انسان از گل، این بود که نطفه فرزندان آدم (ع) هم در آغاز گل بوده، باید به قول بعضى مى فرمود: «ثم خلقناه نطفة ثم خلقنا النطفة علقة، فخلقنا العلقة مضغة؛ پس خلق کردیم او را نطفه اى پس خلق کردیم نطفه را علقه اى پس خلق کردیم علقه را مضغه اى....» با این بیان روشن مى شود اینکه بعضى از مفسرین گفته اند منظور از انسان جنس بنى آدم است. و قول بعضى دیگر که گفته اند منظور از انسان خود آدم (ع) است صحیح نیست.
کلمه خلق (به طورى که گفته اند) در اصل به معناى تقدیر و اندازه گیرى بوده، مثلا وقتى مى گویند: خلق الثوب معنایش این است که پارچه را براى بریدن اندازه گیرى کردم. پس، معناى آیه این مى شود که: ما انسان را در آغاز از چکیده و خلاصه اى از اجزاى زمین که با آب آمیخته بود اندازه گیرى کردیم. ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین. نطفه به معناى آبى اندک است که بسیار اطلاق مى شود بر مطلق آب. و کلمه قرار مصدر است که از آن معناى قرارگاه اراده شده تا مبالغه را برساند، و منظور از قرارگاه مکین رحم زنان است که نطفه در آن قرار مى گیرد. و کلمه مکین صفت رحم است، و توصیف رحم به مکین یا از این جهت است که تمکن نگهدارى و حفظ نطفه را از فساد و هدر رفتن دارد و یا از این باب است که نطفه در آن، تمکن زیست دارد.
معناى جمله این است که سپس، ما انسان را نطفه اى کردیم که در رحم متمکن باشد، هم چنان که آن را در اول از خلاصه اى از گل درست کردیم. و این تعبیر مى رساند که ما طریق خلقت انسان را از آن شکل به این شکل مبدل نمودیم. تعبیر از رحم به قرار مکین (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعیت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترین نقطه بدن که از هر طرف کاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دنده ها از یک سو، استخوان نیرومند لگن خاصره از سوى دیگر، پوششهاى متعدد شکم از سوى سوم حفاظتى که از ناحیه دستها به عمل مى آید از سوى چهارم، همگى شواهد این قرارگاه امن و امان است.
بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سیر نطفه در رحم مادر و چهره هاى گوناگون خلقت که یکى بعد از دیگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى شود اشاره کرده مى فرماید: سپس ما نطفه را به صورت خون بسته اى در آوردیم و بعد این خون بسته را به مضغه که شبیه گوشت جویده است تبدیل کردیم و بعدا آن را به صورت استخوان در آوردیم، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشاندیم (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما) (مومنون/ 14) این چهار مرحله متفاوت که به اضافه مرحله نطفه بودن، مراحل پنجگانه اى را تشکیل مى دهد هر کدام براى خود عالم عجیبى دارد مملو از شگفتیها که در علم جنین شناسى امروز دقیقا مورد بررسى قرار گرفته و پیرامون آن کتابها نوشته اند، ولى روزى که قرآن از این مراحل مختلف خلقت جنینى انسان و شگفتیهاى آن سخن مى گفت، اثرى از این علم و دانش نبود.
در پایان آیه به آخرین مرحله که در واقع مهمترین مرحله آفرینش بشر است با یک تعبیر سر بسته و پر معنى اشاره کرده مى فرماید: «ثم أنشأناه خلقا آخر؛ سپس ما او را آفرینش تازه اى بخشیدیم.» (مومنون/ 14) کلمه ی انشاء به طورى که راغب مى گوید به معناى ایجاد چیزى و تربیت آن است، هم چنان که نشا و نشاة به معناى احداث و تربیت چیزى است و از همین جهت به جوان نورس مى گویند: ناشئ. در این جمله سیاق را از خلقت، به انشاء تغییر داده و فرموده: ثم أنشأناه خلقا آخر با اینکه ممکن بود بفرماید: ثم خلقناه... و این به خاطر آن است که دلالت کند بر اینکه آنچه به وجود آوردیم چیز دیگرى، و حقیقت دیگرى است غیر از آنچه در مراحل قبلى بود، مثلا، علقه هر چند از نظر اوصاف و خواص و رنگ و طعم و شکل و امثال آن با نطفه فرق دارد الا اینکه اوصافى که نطفه داشت از دست داد و اوصافى همجنس آن را به خود گرفت.
خلاصه، اگر عین اوصاف نطفه در علقه نیست لیکن در همجنس آن هست مثلا اگر سفید نبود قرمز مى باشد و هر دو از یک جنسند به نام رنگ، به خلاف اوصافى که خدا در مرحله اخیر به آن داده و آن را انسان کرده که نه عین آن اوصاف در مراحل قبلى بودند و نه همجنس آن، مثلا در انشاء اخیر، او را صاحب حیات و قدرت و علم کرد. آرى، به او جوهره ذاتى داد (که ما از آن تعبیر مى کنیم به من) که نسخه آن در مراحل قبلى یعنى در نطفه و علقه و مضغه و عظام پوشیده به لحم، نبود هم چنان که در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و حیات نبود، پس در مرحله اخیر چیزى به وجود آمده که کاملا مسبوق به عدم بود یعنى هیچ سابقه اى نداشت.
ضمیر در انشاناه (به طورى که از سیاق بر مى آید) به انسان در آن حالى که استخوانهایى پوشیده از گوشت بود بر مى گردد، چون او بود که در مرحله اخیر خلقتى دیگر پیدا کرد، یعنى، صرف ماده اى مرده و جاهل و عاجز بود، سپس موجودى زنده و عالم و قادر شد پس ماده بود و صفات و خواص ماده را داشت، سپس چیزى شد که در ذات و صفات و خواص مغایر با سابقش مى باشد و در عین حال این همان است، و همان ماده است پس مى شود گفت آن را به این مرحله در آوردیم و در عین حال غیر آن است، چون نه در ذات با آن شرکت دارد و نه در صفات و تنها با آن، نوعى اتحاد و تعلق دارد تا آن را در راه رسیدن به مقاصدش به کار گیرد، مانند آلتى که در دست صاحب آلت است، و در انجام مقاصدش استعمال مى کند، نظیر قلم براى نویسنده. پس تن آدمى هم آلتى است براى جان آدمى.
این همان حقیقتى است که از آیه «و قالوا أ إذا ضللنا فی الأرض أ إنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون* قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ گفتند آیا بعد از آنکه در زمین گم شدیم دوباره خلقت جدیدى به خود مى گیریم؟ اینان نسبت به دیدار پروردگارشان کافرند، بگو شما (در زمین گم نمى شوید) بلکه ملک الموت همان که موکل بر شما است جان شما را مى گیرد.» (سجده/ 10- 11) هم استفاده مى شود. پس آنکه ملائکه در حین مرگ او را مى گیرند آن انسان است، و آنچه در قبر متلاشى مى شود و مى پوسد، آن بدن انسان است، نه خود انسان. بزرگ و پر برکت است خدایى که بهترین خلق کنندگان است. «فتبارک الله أحسن الخالقین؛آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.» (مومنون/ 14)
آفرین بر این قدرت نمایى بى نظیر که در ظلمتکده رحم این چنین تصویر بدیعى با این همه عجائب و شگفتیها بر قطره آبى نقش مى زند. آفرین بر آن علم و حکمتى که اینهمه استعداد و لیاقت و شایستگى را در چنین موجود ناچیزى ایجاد مى کند، آفرین بر او و بر خلقت بى نظیرش. ضمنا باید توجه داشت که خالق از ماده خلق، و خلق در اصل به معنى اندازه گیرى است، هنگامى که یک قطعه چرم را براى بریدن، اندازه گیرى مى کنند، عرب واژه خلق در باره آن به کار مى برد، و از آنجا که در آفرینش مساله اندازه گیرى بیش از همه چیز اهمیت دارد این کلمه خلق درباره آن به کار رفته است.
تعبیر به أحسن الخالقین (بهترین آفرینندگان) این سؤال را به وجود مى آورد که مگر غیر از خدا آفریدگار دیگرى وجود دارد؟! بعضى از مفسران توجیهات گوناگونى براى آیه کرده اند، در حالى که نیازى به این توجیهات نیست، و کلمه خلق به معنى اندازه گیرى و صنعت در باره غیر خداوند نیز صادق است، ولى البته خلق خدا با خلق غیر او از جهات گوناگونى متفاوت است: خداوند ماده و صورت اشیاء را مى آفریند، در حالى که اگر انسان بخواهد چیزى ایجاد کند تنها مى تواند با استفاده از مواد موجود این جهان صورت تازه اى به آن ببخشد مثلا از مصالح ساختمانى خانه اى بسازد، یا از آهن و فولاد، اتومبیل یا کارخانه اى اختراع کند.
از سویى دیگر خلقت و آفرینش خداوند، نامحدود است و او آفریدگار همه چیز است. «الله خالق کل شیء؛ او آفریدگار همه چیز است.» (رعد/ 16) در حالى انسان موجودات بسیار محدودى را مى تواند ابداع کند، و گاه توأم با انواع ضعفها و نقصها است که در جریان عمل باید آنها را تکمیل کند، اما خلق و ابداع پروردگار خالى از هر گونه عیب و نقص است.
از سوى سوم در آنجا که انسان توانایى بر این امر پیدا مى کند، آن نیز به اذن و فرمان خدا است که بى اذن او در عالم حتى برگى بر درختى نمى جنبد چنان که درباره حضرت مسیح (ع) در سوره مائده آیه 110 مى خوانیم و «إذ تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی؛ در آن هنگام که تو از گل، صورتى همچون صورت پرنده به اذن من خلق مى کردى.» آیه ی بعد از مساله ی توحید و شناخت مبداء به طرز زیبا و ظریفى به مساله ی معاد منتقل مى شود، و مى گوید: این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمى ماند، زمانى فرا مى رسد که این ساختمان عجیب از هم فرو مى ریزد و شما بعد از این زندگى همگى مى میرید؛ ثم إنکم بعد ذلک لمیتون؛ بعد از اين [مراحل] قطعا خواهيد مرد.» (مومنون/ 15)
این جمله بیان آخرین مراحل تدبیر الهى است و مى رساند که مرگ از مراحلى است که در مسیر تقدیر به طور وجوب و حتم باید باشد و همه باید آن را طى کنند. و همان طور که قبلا گذشت مرگ یکى از حقایق است، هم چنان که فرموده: «کل نفس ذائقة الموت و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة؛ هر نفسى چشنده مرگ است و ما شما را با خیر و شر مى آزماییم.» (انبیاء/ 35) ولى براى اینکه این تصور پیش نیاید که با مردن انسان همه چیز پایان مى گیرد (پس این آفرینش با این همه شکوه و عظمت براى این چند روز زندگى امرى بیهوده بوده است) بلا فاصله مى افزاید: سپس شما روز قیامت بار دیگر به زندگى باز مى گردید و برانگیخته مى شوید. (البته در سطحى عالیتر و در جهانى وسیعتر و گسترده تر) «ثم إنکم یوم القیامة تبعثون؛ آنگاه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد.» (مومنون/ 16)
این همان تمامیت تدبیر و آخرین نقطه در مسیر آدمى است، چون هر که بدانجا قدم بگذارد دیگر بیرون شدنى نیست. پس از آنکه انسان عالم برزخ را گذرانید و مراتب سیر خود را به استکمال رسانید در روز قیامت که آخرین سیر بشر است پس از تحولات بسیارى که از اول تکون وجودش در پشت پدر و (رحم) مادر و ایام سیرش در حیات دنیا و تبدلاتى که على الدوام عارض آن گردیده تماما به یک صورت وحدانى و فعلیتى که جامع تمامى مراتب وجود وى است از روح و بدن و قوى و مشاعر به پایان رسید در روز قیامت مبعوث می گردد. اینکه آیات را بر هم مترتب گردانیده شاید اشاره به این باشد که این مراتب مترتب برهم اند هر سابقى مقدمه بر مرتبه بالاى خود و هر لا حقى نتیجه و ما حصل مرتبه زیرین خود می باشد.
به عبارت دیگر هر موجود دانى را مقام و محلى است در عالى که می کوشد و على الدوام به دور خود می چرخد تا متصل به وى گردد. و هر موجود عالى را ظهور و بروزى است در دانى این است که تمام موجودات متصل و مرتبط به یکدیگرند و مثل حلقه هاى زنجیر به هم پیوسته اند. ببین چگونه در این آیات که مراتب بشرى را بیان نموده از جوهر خاک آغاز نموده تا منتهاى کمال بشرى او که در قیامت تحقق مى پذیرد. خاک را مقدمه نطفه و نطفه را مقدمه مضغه و نطفه و مضغه را نتیجه و ما حصل جوهر خاک و همچنین و هر مرتبه ما دون را مقدمه بالاتر و بالاتر را ما حصل ما دون گردانیده و کمال انسانى که در قیامت ظهور و بروز پیدا می نماید نتیجه و ما حصل تمام مراتب زیرین خواهد بود.
 


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 115

  2. ن‍ص‍رت‌ ب‍ي‍گ‍م ام‍ي‍ن‌- مخزن العرفان در تفسیر قرآن- جلد 9 صفحه 12

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14 صفحه 206

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 صفحه 27

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 11 صفحه 242

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115698