مسیحیت از دیدگاه مولانا (انتقادات)

انتقاد مولوی از اعمال مسیحیان

مولوی بر عملکرد مسیحیان نیز خرده می گیرد. رهبانیت از موارد مورد انتقاد مولوی است، مسئله ای که هم در قرآن و هم در احادیث به عنوان عملی غیر مجاز از سوی خداوند معرفی می گردد. استدلال مولوی بر عدم جواز رهبانیت از سوی خدا، اجتماعی بودن ذاتی دین است و اینکه جمعیت، موجب تقویت ایمان فرد معتقد می گردد. حتی خران نیز به رغم طبیعتشان، در جمعیت به وجد می آیند و جد و جهد می کنند، در حالیکه در تنهایی، جاده در نظرشان طویل و کسل کننده می آید. مولوی با نقد صریح رهبانیت، به اهمیتی که نماز به لحاظ اجتماعی دارد به دقت می پردازد، که همانا عامل امر به معروف و نهی از منکر باشد. نماز موجب صبر نمازگزار در برابر رنجشهایی که بدو می رسد و همچنین سبب منفعت رساندن به دیگران است. سپس هشدار می دهد که شخصی که تنها آرزوی نان دارد خر است و مصاحبت با او عین رهبانیت. در واقع رومی گوشه نشینی را به رهبانیت مربوط، و آن را در تقابل با جهاد می داند، جهادی که در شرایط خاصی اسلام، آن را توصیه می کند:
گفت مرغش پس جهاد آنگه بود *** کاین چنین رهزن میان ره بود
از برای حفظ و یاری و نبرد *** بر ره ناامن آید شیر مرد
عرق مردی آنگهی پیدا شود *** که مسافر همره اعدا شود
چون نبی سیف بوده ست آن رسول *** امت او صفدرانند و فحول
مصلحت در دین ما جنگ و شکوه *** مصلحت در دین عیسی غار و کوه...
گرگ اغلب آنگهی گیرا بود *** کز رمه شیشک به خود تنها رود
آنکه سنت با جماعت ترک کرد *** در چنین مسبع ز خون خویش خورد
هست سنت ره، جماعت چون رفیق *** بی ره و بی یار افتی در مضیق

رهبانیت

در اسلام رهبانیت با تجرد که خود، نامطلوب است رابطه دارد. خلاصه اینکه، کتابت روی نمی دهد مگر با اتحاد جوهر و قلم، و بوریا وجود نخواهد داشت مگر از تنیده شدن نی ها. علاوه بر این، بنا به نظر مولوی، رهبانیت مسئلة شهوت را حل نمی کند، چرا که مواجهه انسان با شهوت است که منجر به مهار آن می گردد.
برمکن پر را و دل برکن از او *** زانکه شرط این جهاد آمد عدو
چون عدو نبود جهاد آمد محال *** شهوتت نبود نباشد امتثال
صبر نبود چون نباشد قیل تو *** خصم چون نبود چه حاجت حیل تو
هین مکن خود را خصی رهبان مشو *** زانکه عفت هست شهوت را گرو
بی هوا نهی از هوا ممکن نبود *** غازیی بر مردگان نتوان نمود
همین پیام در فیه ما فیه آمده، آنجا که آزمونهایی که در دین اجتماعی اسلام وجود دارد را با مسائل راهبان مسیحی که از اجتماع کناره گرفته اند مقایسه می کند: «اکنون راه پیغامبر (ص) این ست که می باید رنج کشیدن از دفع غیرت و حمیت و رنج انفاق و کسوت زن و صد هزار رنج بی حد چشیدن تا عالم محمدی روی نماید. راه عیسی (ع) مجاهده خلوت و شهوت ناراندن، راه محمد (ص) جور و غصه های زن و مردم کشیدن، چون راه محمدی نمی توانی رفتن، باری راه عیسی رو تا به یکبارگی محروم نمانی.»
انتقاد از شرک و شراب خواری شرک، موضوع دیگری است که مولوی به دیده تحقیر بدان می نگرد. وی می گوید:
کافران قانع به نقش انبیا *** که نگاریده است اندر دیرها
همچنین مولوی از شرب خمر که در شرع اسلام حرام است نیز بسیار سخن می گوید. شاید ممنوعیت شراب در اسلام نکته ای است که سبب می گردد که غالبا شاعران عارف ایرانی در اشعارشان از ساقی مستی که بدانها شراب تعارف می کند سخن گویند. در نتیجه، مستی، تم رایج در ادبیات صوفیه گردیده و مست لایعقل که قادر به کنترل اعمال خود نیست کرارا توصیف می گردد، در نتیجه شطحیاتی مانند «اناالحق» منصور حلاج ظهور می کند.
ای ساقی جانان پر کن آن ساغر پیشین را *** آن راهزن دل را، آن راه بر دین را
زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد *** مخمور کند جوشش مر چشم خدا بین را
آن باده انگوری مر امت عیسی را *** وین باده منصوری مر امت یاسین را
خم هاست از آن باده خم هاست از این باده *** تا نشکنی آن خم را هرگز نچشی این را
آن باده به جز یک دم دل را نکند بی غم *** هرگز نکشد غم را هرگز نکند کین را
یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر *** جانم به فدا بادا این ساغر زرین را

شراب روحانی

در اشعاری همچون ابیات ذیل، مولوی خود را ساقی می خواند و مرشد روحانی او شمس الدین تبریزی کاشف اسرار این شراب روحانی است:
مست آنچ کند در می از می بود آن بر وی *** در آب نماید او، لیک اوست زبالایی
تبریز ز شمس الدین آخر قدمی زد، هین *** آن ساقی ترسا را یک نکته نفرمایی؟
رابطه منصور حلاج و عیسی (ع) تأثیرات مستی شراب معنوی که ذکر آن رفت، غالبا تداعی کننده اظهارات حلاج بوده است. شایان ذکر است که محققان مسلمان و غیر مسلمان دو رابطه مهم بین حلاج و مسیحیت یافته اند: نخست اینکه حلاج متهم به حلولی بودن بود و از نظر مسلمانان، مسیحیان به حلول روح الهی در جسم ناسوتی عیسی (ع) معتقدند. فهم اظهارات حلاج معضلی است، اما بنابر نظر ارنست (Ernst) عباراتی از حلاج مانند: «روح من با روح تو درآمیخته، چه در دور و چه در نزدیک، من توام و تو منی»، مورد انتقاد دوستان حلاج نیز قرار گرفته است. چرا که این جملات اشاره به نظریه شبه مسیحی حلول دارد. دومین دلیل ربط بین عیسی (ع) و حلاج مربوط است به این باور مسلمانان که عیسی (ع) به صلیب کشیده نشد، اما حلاج را به دار آویختند. مولوی اعتقاد مسیحی تصلیب عیسی (ع) را با آرمان صوفیانه کشتن نفسانیات که وجودشان موجب بعد انسان از خدا می شود، مقایسه می کند.
آن گمان ترسا برد مؤمن ندارد آن گمان *** کو مسیح خویشتن را به چلیپا می کشد
هر یکی عاشق چو منصورند خود را می کشند *** غیر عاشق وانما کی خویش عمدا می کشد
گو اینکه زندگی بحث برانگیز حلاج که بر عقاید و اعمال صوفیانه مبتنی بود، و نیز توطئه های سیاسی دربار عباسیان علل بر دار کشیدن او بوده است، اما به طور کلی علل فرجام حلاج در هاله ای از ابهام قرار دارد. به نظر می رسد که خود حلاج به خوبی از پیامدهای اعمال و رفتارش و نیز شرایط زمانش آگاه بوده، به طوری که پیش بینی نمود: «مرگ من به دین صلیب خواهد بود». از این روی محققان غربی مانند ماسینیون (Massignon) و ماسون (Mason)، «قربانی شدن و رنج محکومیت و مرگ مسیح گونه حلاج را برای تزکیه امت می دانند، همانگونه که درباره مرگ مسیح در مسیحیت مطرح است.»
همچنین مولوی در شطح «انا الحق» حلاج و فریاد «آن منم خم»که در داستان عیسی مطرح است مشابهت می بیند. هم حلاج و هم آن البسه، تعمید اسلامی شدند، تعمیدی که ذکرش در سوره آل عمران آیه 138 آمده است، که همانا اخذ صبغه الهی است که در نتیجه آن همه چیز، به فطرت اولیه اش بازمی گردد.

تحریف

تحریف کتاب مقدس همواره تحریف کتاب مقدس از مهمترین مجادلات میان مسلمانان و مسیحیان بوده و هست. در سوره بقره آیه 75، اهل کتاب متهم به دست بردن در مطالب کتاب مقدس، به منظور فروش آنها به بهای اندک می شوند. اما قرآن هیچ اشاره ای به حذف نام رسول اسلام (ص) از اناجیل نمی کند. مولوی در یکی از حکایات خود آورده که نام محمد (ص) در اناجیل ذکر شده، علاوه بر این در اناجیل حقیقی درباره دشمنان پیامبر و صوم و اکل ایشان پیش گویی شده است. این موضوع را گروهی از مسیحیان تمییز دادند:
بوسه دادندی بر آن نام شریف *** رو نهادندی بر آن وصف لطیف
اما گروه دیگری از مسیحیان نام پیامبر اسلام را تحقیر کردند و طومارهای کژبیان آنها، احکام و دینشان را تحریف کرد. گفته شده که این حکایت اشاره دارد به عقیده سنتی مسلمانان در خصوص ذکر شدن نام محمد( ص) در آیات چهاردهم یا پانزدهم انجیل یوحنا. مسیحیان این فرد را Parakletos یا «تسلی بخش» می خوانند، در حالی که به اعتقاد مسلمانان، کلمه وحی شده از سوی خدا Periklutos است به معنای «ستوده شده»، همان گونه که محمد (ص) در زبان عربی «ستوده شده» است. حکایت مولوی در خصوص ظهور نام محمد (ص) در اناجیل، بخشی از توضیحی مفصل است از چگونگی رخ نمودن شکاف و اختلافات مابین مسیحیان.
در این داستان، مولوی به توصیف نمایش مسخره شاه ظالم یهودی و وزیرش که از ادراک همسانی بین دین محمد (ص) و عیسی (ع) عاجز بود، می پردازد. آنها سعی بسیار در بدنام کردن مسیحیت به طرق مختلف نمودند و صدها هزار مسیحی را کشتند. در بخشی از قصه، وزیر، تظاهر به مسیحی بودن و داعیه پیام آوری مسیحیت راستین را می کند. هنگامی که مسیحیان این گرگ در لباس میش را به عنوان نائب عیسی (ع) پذیرفتند، به هر کدام از رهبران جوامع دوازده گانه مسیحی طوماری داد که نسخه قدیمی اناجیل بود. محتوای هر کدام از این طومارها با یکدیگر متناقض بود. علاوه بر این، وزیر شخصا هر کدام از دوازده رهبر را خلیفه خود کرد. سپس با خودکشی خود، مسیحیان را گرفتار اختلاف و آشوب کرد. چرا که هر چهار فرقه، طومارهای خود را درست می پنداشت و هر دوازده نفر داعیة خلیفه واقعی بودن داشت. مسلمانان پیش از مولوی با داستان وزیر مسیحیان آشنایی داشتند و وزیر را پولس می دانستند. (گفته شده است که این انطباق، احتمالا از طرف متکلمان مسیحی طرفدار قدیس پطرس بوده است). یکی از پیامهای این داستان بیان این حقیقت است که مسیحیت حقیقی، وحی خداست، و تحریف متون مقدس به اختلاف و نزاع مابین فرقه های مختلف منجر می شود. آنانی که نتوانستند از ظاهر دین به باطن و معنای آن برسند.
 


منابع :

  1. جلال الدین همایى- مولوى نامه

  2. کریم زمانى- شرح مثنوى- انتشارات اطلاعات

  3. قوام الدین خرّمشاهى- کشف الابیات مثنوى

  4. شیخ حرّ عاملى- المختصر النافع

  5. محمود درگاهى- آیات مثنوى

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115741