سرشته شدن دوزخیان از گل جهنم

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود روایتی از ابی الجارود از حضرت ابی جعفر (ع) نقل کرده که آن جناب در خلال آن روایت در ذیل آیه «کما بدأکم تعودون* فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلالة؛ همان گونه که شما را آفرید، [پس از مرگ به او] بازمی گردید. در حالی که گروهی را [به خاطر نشان دادن لیاقت] هدایت کرد، و گروهی [به سبب از دست دادن شایستگی] گمراهی بر آنان ثابت و قطعی شد.» (اعراف/ 29- 30) فرموده اند: خداوند در همان حینی که بشر را خلق می کرد مؤمن و کافر و شقی و سعید خلق فرمود، و در روز قیامت هم مهتدی و گمراه مبعوث می شوند. آن گاه خود قمی می گوید: رسول خدا (ص) هم فرموده: شقی آن کسی است که در شکم مادرش شقی بوده و سعید آن کسی است که در شکم مادرش سعید آفریده شده.
علامه ی طباطبایی: روایت بالا گرچه از ابی الجارود نقل شده که در نظر علمای رجال مطعون و مخدوش است، ولیکن اهل فن روایاتی را که وی قبل از انحرافش از حضرت ابی جعفر (ع) نقل کرده قبول کرده اند، و به آنها عمل می کنند، علاوه بر اینکه روایات دیگری نظیر آن در تفسیر آیه مزبور وارد شده، مانند روایت ابراهیم لیثی از حضرت ابی جعفر (ع) و همچنین امثال آن. در روایات دیگری هم که در تفسیر آیات قدر وارد شده این مضمون بسیار به چشم می خورد. گرچه این روایات از حیث مفاد مختلفند، ولیکن همه در افاده اینکه آخر خلقت به شکل اول خلقت است مشترکند. البته این روایات و همچنین آیات در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتی نیستند، و آنچه را برای انسان اثبات می کنند از قبیل ثبوت زوجیت برای چهار نیست، و اصلا سزاوار هم نیست کسی چنین توهمی بکند، برای اینکه اگر برگشت آن صرفا به تصویر عقلی بوده و با واقعیت خارجی منطبق نباشد اثر حقیقی نخواهد داشت، و اگر برگشت آن به اقتضای ذاتی و حقیقی انسان که سعادت و شقاوتش بستگی به آن دارد بوده باشد، منافی با اطلاق ملک خدای سبحان بوده مستلزم تحدید سلطنت او است، که خود قرآن و احادیث و همچنین عقل مخالف آن است. علاوه بر اینکه چنین چیزی مستلزم اختلال نظام عقل در جمیع مبانی عقلا است، برای اینکه بنای جمیع عقلا بر تاثیر تعلیم و تربیت است، و همه متفقند بر اینکه کارهایی نیک و قابل ستایش و مدح است و کارهایی زشت و قابل مذمت است. از این هم که بگذریم لازمه این حرف این است که تشریع شرایع و فرستادن کتب آسمانی و نیز ارسال پیامبران همه لغو و بی فایده باشد، و دیگر اتمام حجت در ذاتیات به هر طور که تصور شود معنا نخواهد داشت، زیرا بنابراین فرض، انفکاک ذوات از ذاتیات خود محال است، اینها همه لوازمی است که قرآن کریم مخالف صریح آن است.
آری، قرآن کریم نظام عقل را مسلم داشته و اینکه انسان اعمال خود را بر اختیار بنا نهاده پذیرفته است و در خلال آیاتش می فرماید: خداوند انسان را از گل آفریده و سپس نسل او را در چکیده آب پستی قرار داد، آن گاه همان چکیده را به طور خوبی رویانید و بزرگ کرد تا بالغ گردید و از نعمت عقل برخوردار شد، به طوری که کار نیک و بد را به اختیار خود انجام داده، خیر و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصیت و ثواب و عقاب را با عقل خود تمیز می دهد، و به خاطر همین تمیز به افتخار مکلف شدن به تکالیف دینی مفتخر گردید. و اگر او از عقل خود پیروی و اوامر پروردگارش را اطاعت و از منهیاتش دوری نماید سعادتمند شده به بهترین وجه پاداش داده می شود. و اگر با عقل خود مخالفت نماید و هوای نفس را متابعت و پروردگارش را نافرمانی کند بدبخت شده، وبال گناهان خود را می چشد، و سرای دنیا سرای امتحان و آزمون است، امروز عمل و فردا روز پاداش می باشد.
این آن مطلبی است که از قرآن در این باره استفاده می شود، و به طوری که ملاحظه می کنید اساس این بیان بر دو قضیه عقلی است: یکی اینکه بین فعل اختیاری و غیر اختیاری فرق هست. و دیگری اینکه افعال اختیاری متصف به حسن و قبح و مستتبع مدح و ذم و ثواب و عقاب است، و این دو قضیه از قضایای قطعی است که هیچ عاقلی که در تحت نظام اجتماعی زندگی می کند و خود را محکوم به احکام آن نظام می داند به هیچ وجه نمی تواند آن را انکار نموده قائل به ذاتیت سعادت و شقاوت انسان شود.
روایات بسیاری که در این باره وارد شده مانند آیات از حیث مضمون و نحوه بیان مختلفند: بعضی از روایات اجمالا دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی مردم را در موقع خلقتشان دو گونه خلق کرده: سعید و شقی و کافر و مؤمن، مانند روایت ابی الجارود. و روایتی که در تفسیر آیه ی «هو الذی یصورکم فی الأرحام کیف یشاء؛ او کسی است که شما بنی آدم را به هر نحوی که خودش بخواهد در رحم مادران صورتگری و نقشبندی می کند.» (آل عمران/ 6) از کافی راجع به خلقت چنین نقل نمودیم. موافق این دسته از روایات آیاتی از قرآن کریم هست، مانند آیه ی «هو الذی خلقکم فمنکم کافر و منکم مؤمن؛ او است آن کسی که شما را آفرید، پس بعضی از شما کافر و بعضی مؤمن هستید.» (تغابن/ 2) و نیز مانند آیه «هو أعلم بکم إذ أنشأکم من الأرض و إذ أنتم أجنة فی بطون أمهاتکم فلا تزکوا أنفسکم هو أعلم بمن اتقی؛ خدا به حال شما بندگان آگاهتر است، زیرا او شما را از خاک زمین آفریده، و هنگامی که شما در شکم مادرها جنین بودید به یاد آرید و خودستایی مکنید، او که آفریننده است به حال هر که متقی است داناتر است.» (نجم/ 32) و آیه «کما بدأکم تعودون فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلالة؛ همانطوری که شما را در اول بیافرید به سویش بازگشت خواهید کرد، گروهی هدایت یافته، گروهی دیگر ضلالت بر او حتم شده است.» (اعراف/ 2)
اینگونه آیات و روایات چندان اشکال ندارند زیرا سیاق آیات و مخصوصا آیه آخری دلالت دارد بر اینکه اجمالا نوع انسان به قضای الهی به دو جور و دو قسم تقسیم شده، و اما تفصیل این اجمال و اینکه چه کسانی از این قسم و چه اشخاصی از آن قسمند، مربوط به اعمال اختیاری خود آنان است، و این بستگی به عملشان دارد. و به عبارت دیگر آن قضایی که در اول خلقت و ابتدای وجود گذشته قضای مشروط بوده، و اما در مرحله بقاء وقتی آن مشروط مطلق و حتمی می شود که پای افعال اختیاری به میان آید، چون افعال اختیاری است که مستتبع سعادت و یا شقاوت و مستلزم هدایت و یا ضلالت می شود.
بعضی دیگر از روایات به طور تفصیل دلالت دارند بر اینکه خدای سبحان خلایق را مختلف آفریده، بعضیها خلقتشان از گل بهشت است، و سرانجامشان نیز به سوی بهشت خواهد بود. و بعضی ها از گل جهنم است، و بازگشتشان نیز به سوی جهنم، مانند روایت بصائرالدرجات از علی بن الحسین (ع) که فرمود: خداوند متعال میثاق شیعیان ما را با ما بر ولایت ما گرفت، آنان کم و زیاد نمی شوند، خداوند متعال ما را از طینت علیین و شیعیان ما را از طینتی پایین تر از آن آفرید، و دشمنان ما را از طینت سجین و شیعیان شان را از طینتی پایین تر از آن خلق فرمود.
علامه ی طباطبایی: در این معنا روایات بسیار زیادی هست. و در کتاب محاسن از عبدالله بن کیسان روایت شده که گفت: خدمت حضرت صادق (ع) عرض کردم: فدایت شوم من عبدالله بن کیسان از دوستداران شمایم. فرمود: نسب تو را شناختم و اما خودت را نه. عرض کردم: من در شام به دنیا آمده و در فارس نشو و نما کرده ام، و چون مردی بازرگانم سر و کار زیادی با مردم دارم، و بسیار برایم اتفاق افتاده که به مردی ظاهر الصلاح و خوش خلق و امین برخورده ام و وقتی از عقایدش جستجو کرده دیده ام که از دشمنان شما است، و بر عکس به مردمی بد اخلاق و نادرست برخورده که پس از تفتیش از عقایدش برایم معلوم شده که وی از دوستان شما است، و این معنا برای من قابل هضم نیست. حضرت فرمود: مگر نمی دانی که خدای تعالی طینتی را از بهشت و طینتی را از دوزخ گرفت و درهم آمیخت سپس آنها را از هم جدا ساخت، پس این امانت داری و حسن ظاهر و خوش خلقی که از دشمنان ما می بینی به خاطر آن اختلاطی است که طینتشان با طینت دوستان ما داشته، و آن کمی امانت و بدی خلق و خشونتی که در دوستان ما می بینی به خاطر تماسی است که طینتشان با طینت دشمنان ما داشته، وگرنه سرانجام دشمنان امین و خوش خلق ما به همان اصل خودشان، و عاقبت امر دوستان خشن ما نیز به اصل خودشان خواهد بود.
علامه ی طباطبایی: در این معنا نیز روایات بسیار دیگری هست. و در کتاب علل الشرائع از حبه عرنی از علی (ع) روایت شده که فرمود: خدای تعالی آدم را از قسمت بیرونی روی زمین آفرید و چون خاک ها و سرزمین ها مختلفند، بعضی بایر و بعضی شوره زار و بعضی پاکیزه و حاصل خیز است از این رو ذریه آدم نیز بعضی نیکوکار و بعضی بدکار شدند.
بررسی روایاتی که به خلقت انسان ها از طینت های مختلف دلالت دارند و بیان مراد آن روایات علامه ی طباطبایی: مساله ی خلقت انسان از طینت علیین و سجین اشاره است به مفاد آیه ی «کلا إن کتاب الفجار لفی سجین* و ما أدراک ما سجین* کتاب مرقوم* ویل یومئذ للمکذبین؛ این چنین نیست که می پندارند [در آن روز] یقینا پرونده بدکاران در سجین است. و تو چه می دانی که سجین چیست؟ قضا و سرنوشتی حتمی [برای خائنان ] است. وای در آن روز بر تکذیب کنندگان.» (مطففین/ 7- 10) «کلا إن کتاب الأبرار لفی علیین* و ما أدراک ما علیون* کتاب مرقوم* یشهده المقربون؛ این چنین نیست [که این سبک مغزان درباره نیکان می پندارند] بلکه پرونده نیکان در علیین است. تو چه می دانی علیین چیست؟قضا و سرنوشتی حتمی [برای نیکان] است. مقربان آن را مشاهده می کنند.» (مطففین/ 18- 21)
اما روایات، باید دانست که روایت آخری خالی از بیان روایت قبلش نیست زیرا دلالت دارد بر اینکه ماده زمینی با اختلافی که در اوصاف و خواص آن است بی ارتباط به احوال انسان و اوصاف مختلفی که از جهت صلاح و فساد دارد نیست، و اینکه ترکیب بدن انسان از ماده زمین عینا مانند نباتات و یا هر موجود دیگری که از ماده زمینی ترکیب می شود به حسب اختلافی که در ماده زمینی آن است مختلف می گردد، البته صحیح است، ولیکن این ارتباط به نحو علیت تامه نیست، بلکه به نحو اقتضاء است.
پس، از اینکه خدای تعالی فرمود "خلقت انسان از گل و اصل آن گل از بهشت و یا دوزخ بوده" به دست می آید که زمین هم بعضی از قسمت هایش از بهشت و بعضی دیگرش از جهنم بوده و سرانجام هم هر کدام به اصل خود بر می گردند، برای اینکه هر کدام به تدریج به صورت انسان هایی در می آیند که یا راه بهشت را می پیمایند و یا راه جهنم را، و معلوم است که هر کدام راهی را می روند که مناسب با ماده اصلی خلقتشان باشد. انسانی که ماده اصلیش خاک بهشتی است در طول زندگی با تهذیب نفس و عمل صالح خود را صفا و نورانیت داده و به اصل و منشا خود که بهشت است می پیوندد. و انسانی که ماده اصلیش خاک جهنمی است، در طول زندگی کدورت و ظلمت خود را بیشتر می کند و هم چنان رو به انحطاط می گذارد تا سرانجام به اصل اولی خود یعنی جهنم پیوسته و آتش گیره دوزخ شود.
آیه ی «الحمد لله الذی صدقنا وعده و أورثنا الأرض نتبوأ من الجنة حیث نشاء؛ ستایش خداوندی را که وعده خود را بر ما محقق فرمود، و ما را وارثان زمین گردانید تا هر جایی از بهشت را که بخواهیم منزل گزینیم.» (زمر/ 74) که حکایت سخن اهل بهشت است نیز تا اندازه ای به این مطلب اشعار دارد، زیرا از ظاهر آن بر می آید که منظور از زمین همین زمینی است که بشر در آن زندگی می کند و در آن می میرد و از آن برانگیخته می شود. و منظور از "جنت" هم همین زمین است. و نیز آیه ی «یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السماوات؛ روزی که زمین به زمین دیگر و آسمان ها [به آسمان های دیگر] مبدل شود.» (ابراهیم/ 48) به آن اشاره دارد. پس بعید نیست که منظور از "طینت بهشت" و "طینت دوزخ" که در روایات است همان طینتی باشد که بعدها از اجزای بهشت و یا دوزخ می شود، و خصوصا این احتمال با توجه به بعضی از تعبیراتی از قبیل "طینت علیین"، "طینت سجین"، "طینت جنت"، و "طینت نار" که در روایات است به نظر قوی می رسد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏8 صفحه 119

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115834